#شعر
در این شعر بسیاربسیارزیبا، زیباییها و پاکیهای فراوانی از کودک به تصویر کَشیده شده است:
امّیدواری در نگاه روشنش پیدا است
بر روی لبهایش ندارد غیر حرف راست
وقتی سرش را میگذارد روی زانویم
حس میکنم دامان من بیانتها زیبا است
او خاکبازی میکند، من درس میگیرم:
دنیای خاکی، بازی آدمفریب ما است
سرمیکَشم فنجانی از چای خَیالی را
با چادرم در خانه گاهی خانهاش برپا است
اسباببازیهای خود را زود میبخشد
او دل نمیبندد، همین یعنی: دلش دریا است
مُهر نماز از دست او در مشت من مخفی است
من این طرف هستم، ولی سجّادهام آنجا است!
هر لحظه از این زندگی را قدر میداند
نه شاکی از دیروز، نه دلواپس فردا است
من در حرم، نقّاشباشی میشوم با او
یک خطْ زیارتنامهخواندن واقعاً رؤیا است
راه توسّل را چه استادانه میداند!:
گاهی نیاز خویش را با گریه باید خواست
از کینه خالی کرده قلب کوچک خود را
دنیای من دنیا است یا دنیای او دنیا است؟
گاهی تبش با یک «دعای نور» میخوابد
عرفان مگر غیر از همین بیدارخوابیها است؟
صد بار برگردم، همین تصمیم را دارم
مادرشدن، مادرشدن، مادرشدن، زیبا است
از: سعیده کرمانی.
#امید، #تب، #بخشندگی، #ترس، #توسل، #خیال، #دنیا، #راستگویی، #زهد، #سعه_صدر، #شکایت، #عرفان، #عمر، #فرزندداری، #کودکی، #گذشت
🔗 عضویّت کانال
🌷
#شعر
نگذار گَرد کینه کند خانه در دلت
هر شب بگیر از آینۀ خودْ غبار را
از: علیرضا شیدا.
#گذشت
@ghatreghatre
🌷
#داستان
[آیتاللّه شهید مرتضی مطهّری ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :]
اَنَس بن مالک در خانۀ رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله. ـ خدمت میکرد. میگوید: «رسول اکرم (ص) در بسیاری از اوقات، روزه میگرفتند و بعد هم غِذای بسیارسادهای، چه هنگام سحر و چه افطار میخوردند و معمولًا افطاری ایشان یک مقدار شیر بود که من تهیّه میکردم.
یک شب که ایشان با عدّهای از صحابه بودند، خیلی دیر به منزل آمدند؛ آنقدر دیر که من خیال کردم ایشان در منزل یکی از اصحاب افطار کردهاند.
من هم شیر را خودم خوردم و بعد هم رفتم و خوابیدم.
وقتی که رسول اکرم (ص) آمدند، حس کردم که ایشان هنوز افطار نکردهاند. (ظاهراً انس بن مالک از کسی پرسید که آیا رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله. ـ امشب جایی مهمان بودند؟ و او گفت: «نه.»)
هیچ چیز دیگری هم در دسترس نبود. رفتم و خودم را مخفی کردم.
ایشان وقتی دیدند چیزی موجود نیست، رفتند و خوابیدند.»
اَنَس که خود، قصّه را بازگو کرده است و نه رسول اکرم، میگوید: «رسول اکرم (ص) تا زنده بودند، چیزی در این مورد به روی من نیاوردند.»
این را میگویند «صَفح» [چشمپوشی].
قرآن میفرماید عفو کنید و صفح کنید.
صفح با عفو تفاوت دارد.
وقتی کسی کار خطایی میکند، هم استحقاق معاقبه و مجازات دارد و هم استحقاق ملامت.
عفو، گذشت از مجازات است؛ ولی صفح، یک درجه بالاتر است. صفح، این است که انسان نهتنها آن مجازات معمول را انجام نمیدهد، بلکه اصلاً نامش را هم نمیبرد، به روی طرف هم نمیآورد، اسمش را هم نمیبرد و لهذا اولیاءالله همیشه مقامی بالاتر از عفو دارند؛ یعنی: عفو آنها به صورت صفح است.
📖آشنایی با قرآن، ج ۷، ص۲۰۴؛ برگرفته از: https://eitaa.com/motahari_ir/2268.
#چشمپوشی، #گذشت
@ghatreghatre
🌷