هدایت شده از کشکول ادبی (شعر و موسیقی )
♦یک جوالدوز به خودمان و یک سوزن به دیگران
🖋 موسیالرضا دانایی
🔹بالاخره آبان ماه رسید و در ساعت ۱۳۴۰ روز سه شنبه ۹ آبانماه تکلیف پایتخت کتاب ایران مشخص شد و ما مثل سالهای قبل از کورس رقابتها جا ماندیم و باز هم پایتخت کتاب نشدیم.
🔹پایتخت کتاب نشدیم چون مدیریت یکپارچه، هماهنگی و همدلی مسئولین را ارزیابان و گروه راستیآزمای ندیده یا ضعیف تشخیص داده بودند.
🔹پایتخت کتاب نشدیم چون جزیرههایی ساخته بودیم و فعالیتهای فرهنگی ما جزیرهای بود.
🔹پایتخت کتاب نشدیم چون اشتباه گرفته بودیم صرف کار فرهنگی مبتنی بر کتاب باید میبود و پایتختی ویژه فعالیتهای کتابمحور است.
🔹پایتخت کتاب نشدیم اما مردم فرهنگیار و فرهنگدوست همچنان در عرصه حضور داشتند و بیشتر از قبل خواهند بود.
🔹پایتخت کتاب نشدیم اما سمنهای مردمنهاد ثابت کردند که چندین گام جلوتر از مراکز و متولیان سازمانی و اداری همچنان فعال و پویا به فعالیت مشغولند و خواهند بود.
🔹پایتخت کتاب نشدیم اما این نشدن تلنگر بزرگی باید به مسئولین و متولیان امور باشد.
🔹پایتخت کتاب نشدیم اما قطار کتابخوانی با کلی سرنشین عاشق همچنان در این کهندیار به حرکت خود ادامه خواهد داد.
🔹پایتخت کتاب نشدیم اما حلقه ارتباطی بین اصناف مختلف و کتاب بهخوبی بر قرار شد و در پیوند مستحکم آن در تکاپو هستند.
🔹پایتخت کتاب نشدیم اما ارتباط مراکز درمانی با کتاب تنگاتنگ و محکمتر شد.
🔹پایتخت کتاب نشدیم اما ارتباط کتاب با صنعت، ارتباط کتاب با کار و کارگر بهخوبی و به زیبایی برقرار گردید.
🔹پایتخت کتاب نشدیم تا مسئولین ما قدر فرصتها را بدانند و فرصتسوزی نکنند و قدر رویدادهای فرهنگی را در کهن دیاری که مدعی پایتختی نثر فارسی است، بیشتر بدانند.
🔹پایتخت کتاب نشدیم تا طبق معمول بازهم مسئولان در باب همدلی و همراهی نمره قبولی نگیرند و مردمِ همیشه در صحنه ما چوب ندانستههای چند مسئول را بخورند.
🔴 و کلام پایانی اینکه:
پایتخت کتاب نشدیم که نشدیم!
مگر دنیا به آخر رسیده؟
🔹بیاییم به این قطار در حال حرکت سرعت بدهیم و بر ایستگاههایش بیفزائیم و کمی، فقط اندکی به سرنشینانش توجه و نگاه ویژه کنیم.
🔹برای کسب و بهدست آوردن پایتختی کتاب نیاز به طرحها واندیشههای نو، تدبیر مدیران فرهنگی، وفاق، همدلی و همگامی بیشتر هستیم تا از تمامی ظرفیتهای شهر و فرصتها بهینه و بهجا استفاده کنیم و بهرهبرداریم.
https://eitaa.com/joinchat/1821901085C0827c32d71
1 (2).mp3
13.49M
#قصه_ظهر_جمعه (۱٠٠)
قصه امروز: دوچرخه مشد عزیز
راوی: #محمدرضا_سرشار
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
هر فصلے یڪ نقاشیِ بے نقص است؛
ڪہ از رسوماتِ دلبرے پیروے مے ڪند.
باید لا بہ لاے خستگے ها
مو بہ موے طبیعت را با چشم دل نگریست،
و آرامش را درون رگ ها جارے ڪرد.
باید پا در ڪفشِ آدم گذاشت و
سیب هاے ممنوعہ ے زندگے را
یڪے پس از دیگرے چید!
باید حواس را پرت اتفاق هاے خوب ڪرد،
تا لحظہ ها، هنگامِ خندہ هاے از تهِ دل
متوقف شوند.
بهار باشد یا تابستان،
پاییز یا زمستان،
فرقے نمے ڪند!
رویشِ دوبارہ عشق در هر فصل تڪرار مے شود!
از همہ ے روزها باید است...
درود رفیق ناب
سلام دوست عزیز
عصر آدینه تون عاشقانه
روزتون دل انگیز
ساز دلتون کوک
و
حال دلتون خوب
1 (3).mp3
20.05M
#قصه_ظهر_جمعه (۱٠۱)
امروز دو قصه برای شما روایت می شود:
۱) قصه اسارت یعقوب لیث
۲) قصه حکیم یونانی
راوی: #محمدرضا_سرشار
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
بخند جان دلم !
خنده ی تو پرتو نوری است که صبح را دل انگیز می کند؛
که از درز کنار پرده ی اتاق رخنه می کند به داخل و تمام وجود آدم را گرم می کند!
پس بی بهانه و بی دریغ بخند " دلیل دلگرمی من در صبح های تکراری و خسته کننده "...
"سید مصطفی ساداتی"
سلام دوست خوبم
ظهر زیبای آدینه ت
به مهر و به خیر،
شادمان و تندرست باشی.
🌹🌿🌹
1.mp3
8.4M
#قصه_ظهر_جمعه (۱٠۲)
قصه امروز: اسب حاتم
راوی: #محمدرضا_سرشار
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
.
زندگى قبل از هرچیز زندگىست
گل مىخواهد ،
موسیقى مىخواهد
زیبایى مىخواهد
زندگى حتى اگر یکسره جنگیدن هم باشد
خستگى در کردن مىخواهد
عطر شمعدانىها را
بوییدن مىخواهد
خشونت هست ، قبول
اما خشونت ، اصل که نیست
زایده است ، انگل است ، مرض است
ما باید به اصلمان برگردیم
زخم را که مظهر خشونت است
با زخم نمىبندند
با نوار نرم و پنبه پاک مىبندند
با محبت ، با عشق
نادر_ابراهیمی
سلام دوست خوبم
ظهر زیبای آدینه ت
به مهر و به خیر،
شادمان و تندرست باشی.
1 (2).mp3
15.1M
#قصه_ظهر_جمعه (۱٠۳)
قصه امروز: عقاب
راوی: #محمدرضا_سرشار
•··•✦❁🧿❁✦•··•
پاییز دارد
دل میڪـند از شهر
اما نڪَاه سردش را
به زمستان دوخته است...
تا دقایقی بیشتر بماند
شاید خبرے شد از ڪَـرماے
نڪَـاه ؏شـق...
شاید انار سرخ از اوجِ ؏شـق
ترڪ برداشت و
شاید حافظ بڪَـوید :
یوسف ڪَم ڪَـشته باز آید
به ڪـنعان غم مخور....!!
درود دوستان عزیز
آدینه است دل انگیز
و به عشق و تندرستی
کانون خانواده تون گرم
قصه ظهر جمعه_217.mp3
21.16M
#قصه_ظهر_جمعه (۲۱۷)
قصه امروز: شب یلدا
راوی: #محمدرضا_سرشار
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
سلاااااااااااااام
درودهای همرنگ انار و بابونه و غزل
تقدیم شما،
شب طولانی است و
عقربه های ساعت عجول.
علاجی نیست جز دور هم بودن و قصه بافتن و حافظ خوانی
لحظه لحظه پر از شادی و خاطره باشید
و چله براتون دلنواز؛
اولین برگ دفتر زمستان امسالتان
خوش نقش و نگار؛
دیشب، یک دقیقه بیشتر همدیگر را ملاقات کردیم و با هم بودیم
فرا رسیدن چله و آغاز زمستانتان شادباش و فرخنده.
سمفونیِ برگ و باد و نم نم دارد
یک حسِ غریب و گنگ و مبهم دارد
چتر و چمدان به دست، یلدا که رسید
پاییز "خداحافظی"اش غم دارد
#شهراد_میدری
1.mp3
15.53M
#قصه_ظهر_جمعه (۱٠۴)
قصه امروز: پیدا کردن دزد مرغها
راوی: #محمدرضا_سرشار
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
آموختم که هیچ دارویی،
نمیتواند همچون «اُمید» آدمی را ایستاده نگه دارد!
آموختم که در همه حال و همه وقت باید عشق ورزید،حتی در زمان خستگی،بیماری و یاس!
آموختم که جنگیدن همیشگی برای نداشته ها چشم هایمان را به روی داشته هایمان میبندد،گاهی باید با خیالی آسوده زندگی کرد، رها از هر نبردی و شکستی!
آموختم که هیچ دارویی،نمیتواند همچون «اُمید» آدمی را زنده نگه داشته باشد،زندگی بیاورد،عشق ببخشد!
درود دوست گرامی
ظهر آدینه ت بشادی
و دل انگیز
قصه ظهر جمعه را در کانال https://eitaa.com/ghesazorjomie
دنبال و اگر دوست داشتید به دوستانتان هم معرفی بفرمایید
1.mp3
9.02M
#قصه_ظهر_جمعه (۱٠۵)
قصه امروز: علم و تجربه
راوی: #محمدرضا_سرشار
•··•✦❁💟❁✦•··•
تقدیر رو به حالِ خودش بذار
و با تپشهای قلبت همراه شو؛
بخون؛
برقص؛
ببخش؛
بیاموز؛
با محبت باش؛
عشق بورز...
دنیا جادهای ست برای عبور
قدم بردار وّ رد پاهای با شکوه وُ موندگار به جا بگذار
انوقت خواهی دید که
جهان با تمامِ عظمتش
چارهای جز تعظیم در مقابلت نخواهد داشت
#ساقی_یگانه
درود بر شما
و سلام
روزت قشنگ دوست عزیز
و
مهربانم
1.mp3
6.65M
کانال بزم موسیقی
#قصه_ظهر_جمعه (۱۱۶)
قصه امروز: یک تکه نان
راوی: #محمدرضا_سرشار
•··•✦❁🌸❁✦•··•
سلام
عزیزم
من مطمئنم خدایی که منو آفریده
هیچوقت بی خیالم نمیشه
و هیچوقت منو به حال خودم رها نمی کنه
و مطمئنم یه روزی صدای دلم رو
میشنوه
و به طرز معجزه آسایی
بهم یه خبر خوب میرسونه
و مطمئنم نجاتم میده و همه کارام
درست میشه
و مطمئنم یه روزی میرسه که
با تمام وجودم فریاد میزنم و
میگم خدایا شکرت
بالاخره مشکلم حل شد و
بالاخره به آرزوم رسیدم ۔ ۔ ۔
دوست عزیز و گرامی
امضای خدا پای آرزوهات
ساز دلت خوش
و لب هات باغچه لبخند
قصه ظهر جمعه.mp3
6.78M
#قصه_ظهر_جمعه
قصه امروز: آدم برفی سخنگو
راوی: #محمدرضا_سرشار
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
بخشی از چکامه زیبای آرش کمانگیر
سروده سیاوش کسرایی
به مناسبت نزول اولین برف در چند سال اخیر
شهر و دیارم سبزوار
··✦❁💠❁✦•·
برف می بارد
برف می بارد به روی خار و خارا سنگ.
کوه ها خاموش،
دره ها دلتنگ؛
راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ ...
بر نمی شد گر ز بام خانه ها دودی،
یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد،
رد پاها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان،
ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته ی دم سرد؟
آنک، آنک کلبه ای روشن،
روی تپه، رو به روی من ...
در گشودندم.
مهربانی ها نمودندم.
زود دانستم، که دور از داستان خشم برف و سوز،
در کنار شعله ی آتش،
قصه می گوید برای بچه های خود عمو نوروز:
...« گفته بودم زندگی زیباست.
گفته و نا گفته، ای بس نکته ها کاینجاست.
آسمان باز؛
آفتاب زر؛
باغ های گل؛
دشت های بی در و پیکر؛
سر برون آوردن گل از درون برف؛
نرم رقص ماهی در بلور آب؛
بوی عطر خاک باران خورده در کهسار؛
رقص گندمزارها در چشمه ی مهتاب؛
آمدن، رفتن، دویدن؛
عشق ورزیدن؛
در غم انسان نشستن؛
پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن؛
1.mp3
9.41M
#قصه_ظهر_جمعه (۱۲٠)
قصه امروز: خالد خسیس در بغداد
راوی: #محمدرضا_سرشار
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
دریا بزرگ است،
وسیع است،
مطمئن است.
چرا باید نگرانِ طوفانی باشد که از اونیست؟
همه چیز دریاست و موجها فقط نمایش می دهند.
عمقِ دریا همیشه ساکت و آرام است .
چه چیزی می تواند عمقِ دریا را آشفته کند؟
آشفتگی ِدریا همیشه مربوط به اتفاقات جویِ بیرون است.
اتفاقات...اتفاقات بیرون است،
هیچگاه نمی تواند وارد عمق شود،
زیرا کارایی ندارد،
"عمق بینهایت است"
عمق هیچ چیزی از آشفتگی نمی داند ،
او ناظرِ روی آب است .
نَظَری ندارد،
زیرا وقتی چیزی وجود ندارد،
و اصلش در فناست،
چگونه می توان نظری داد،
یا بحث کرد؟
روزی که میمیریم تمامی بحثها
می میرد،همهمه می میرد و روح در سکوت، زندگی اش را ادامه می دهد...
زندگی_زیباست
سلام
دوست عزیز و ارجمندم
ظهر آدینه قسنگتون بشادی
خیر و نیکویی
خیر ببینید انشاالله
@molanatarighat
رمضان یکم: توکل
وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا سوره طلاق/۳
"مجنون مغربی" را گذر بر گورستان افتاد و "فیض مشرقی" را دید گوشه بنشسته و آیه سیم سوره طلاق را زمزمه میکند (ومن یتوکل علی الله ..) پرسید چه میجویی؟ گفت توکل. کار بدو سپردهام و اعتماد بر تدبیر و تقدیر او دارم.
مجنون گفت ناکرده کار و نارفته راه ؟! باید که اعتماد و گمان نیک بر خالق هستی داشت اما توکل در کمند آگاهی از قدرت او و اراده توست. برخیز که زاویه نشستن، مقام تسلیم و کار اولیای سوخته است. فیض گفت ما تسلیم حقیم و برخاست. مجنون گفت هان، رسیدی. برخیز و توکل کن، خدا سالک عاطل نمیخواهد !
فضائل القوم فی شوارق الصوم / اخلاق عامه در روشنای روزه
#رمضان