eitaa logo
قصه های کودکانه
33.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
909 ویدیو
322 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸عنوان قصه:نارنجی در باغچۀ حیاط یک خانۀ قدیمی حشرات زیادی مانند هزارپا، پروانه، ملخ ، کرم خاکی و کفشدوزک زندگی می کردند . در میان این حشرات هزارپای کوچکی بود به نام نارنجی که با پدر و مادرش زیر ریشۀ درخت چنار در میان خاک زندگی می کرد نارنجی بسیار مهربان بود و همیشه با دوستانش با خوشرویی بازی می کرد اما یک عیب بزرگ داشت آن هم این بود که در پوشید ن کفش هایش دقت نمی کرد چون پاهای زیادی داشت ، حوصله نداشت کفش هایش را با نظم و ترتیب بپوشد یا هر کفش را به پا ی مخصوص خود کند به همین خاطر بیشتر وقت ها کفش هایش را لنگه به لنگه می پوشید بعضی از روزها وقتی که هوا خوب بود ، نارنجی و دوستانش به داخل حیاط می رفتند تا بازی کنند یک روز عصر کفشدوزک و پروانه، ملخ و نارنجی تصمیم گرفتند به کنار حیاط بروند تا با هم بازی کنند نارنجی با عجله کفش هایش را لنگه به لنگه پوشید و به راه افتاد. کفشدوزک گفت: کفش هاتو اشتباه پوشیدی ، لنگه به لنگه هستن نارنجی گفت: مهم نیست ، اینجوری هم می تونم راه برم پروانه و ملخ هم گفتند: اگر کفش هاتو درست نپوشی ، می خوری زمین و زخمی میشی اما باز نارنجی به حرف های دوستانش گوش نکرد . همگی به حیاط رفتند و شروع به بازی کردند ناگهان پاهای نارنجی به هم پیچید و به داخل حوض حیاط افتاد نارنجی دست و پا می زد و کمک می خواست. پروانه و ملخ و کفشدوزک با زحمت فراوان یک برگ را به داخل حوض انداختند و نارنجی را نجات دادند کفشدوزک گفت: چند بار بگیم کفش هاتو لنگه به لنگه نپوش؟ نارنجی در حالی که از ترس گریه می کرد و از تمام بدنش آب می چکید ، گفت: - شما درست می گفتید ، کاش به حرفتون گوش می دادم .. . چشم ... چشم ... دیگه توی پوشیدن کفشام دقت می کنم و هیچ وقت اونا ر و لنگه به لنگه نمی پوشم . ممنونم که منو نجات دادید ... بعد از اینکه نارنجی کاملا خشک شد ، کفش هایش را از پاهایش درآورد و آنها را درست پوشید و دوباره همگی به بازی ادامه دادند. با تشکر از: 🍃نویسنده : بهاره سلطانی 🍃ویراستار: رنگین گلشن آرا ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
آذوقه زمستان_صدای اصلی_424031-mc.mp3
8.86M
❄️آذوقه زمستان 🐇هر سال قبل از این که زمستان با برف و سرما از راه برسه خرگوشها دور هم جمع میشدند. 👆بهتر است ادامه داستان را بشنوید. کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک میکند. 🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🐜🍄مورچه سیاه🍄🐜 مورچه  سیاه کوچولو کار می کنه، بار می بره دونه هارو جمع می کنه داخل انبار می بره مورچه  سیاه کوچولو زیرِ زمین لونه داره تو لونه ی زیرِزمین یه عالمه دونه داره مورچه  سیاه کوچولو عاشق کار و کوششه تابستون و فصل بهار همیشه زحمت می کشه  مورچه  سیاه کوچولو خوشحاله و غم نداره فصل زمستون که بیاد آب و غذا کم نداره ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
💈🔮 سنجاق قفلی نگران🔮💈 جعبه، تاریک تاریک بود. همه دور تا دور جعبه نشسته بودند. فقط سنجاق قفلی بود که دستانش را زده بود پشت کمرش و تندتند راه می‏رفت و فکر می‏کرد. سوزن ته گرد، سرش را بلند کرد و در آن تاریکی به دنبال سنجاق گشت تا او را ببیند؛ اما نتوانست و گفت: «بس کن دیگر، چقدر راه  می‏روی! صدای پایت نمی‏گذارد یک دقیقه خواب‏مان ببرد.» دکمه که گوشه‏‌ی جعبه دراز کشیده بود، به زور خودش‏ را به دیوار جعبه تکیه داد و گفت: «سنجاق جان! این قدر ناراحت نباش! هر جا باشد بالاخره پیدایش می‏شود.» سنجاق ناراحت بود. کم مانده بود گریه‏ اش بگیرد. گفت: «من می‏ترسم... اگر برای برادرم اتفاقی افتاده باشد چی؟» انگشتانه که تا حالا صدای خروپفش جعبه را پر کرده بود، بالاخره تکانی به خودش داد و گفت: «چیه؟ چی شده؟» همه خندیدند؛ حتی سنجاق هم خندید. سوزن ته‏ گرد گفت: «برادر سنجاق از صبح تا حالا پیدایش نیست. سنجاق نگرانش شده!» انگشتانه خنده‏اش گرفت و گفت: «اینکه این همه ناراحتی ندارد. بالاخره می‏آید.» دکمه گفت: «آره، انگشتانه راست می‏گوید.» سنجاق نشست. خودش هم خسته شده بود. گفت: «خدا کند زود پیدایش بشود!» یک دفعه همه جا روشن شد. همه‏ی سرها به طرف در جعبه چرخید. در باز شده بود و یک دست آمده بود توی جعبه و انگار دنبال چیزی می‏گشت. همین که دست رسید بغل سنجاق، آن را برداشت. سنجاق اصلاً حوصله‏ ی کار کردن نداشت؛ اما ناچار شد. از دوستانش خداحافظی کرد و رفت. دلش می‏خواست الان فرار می‏کرد و می‏رفت توی جعبه و منتظر برادرش می‏شد. در همین فکرها بود که دید روی یک پارچه آویزان شده است. دوروبرش را نگاه کرد. از دور یک چیزی، هی بالا و پایین می‏رفت و به او نزدیک می‏شد. سنجاق چند بار نگاه کرد اما نتوانست درست ببیند. منتظر شد تا آن چیز به او نزدیک‏تر شد. تا اینکه... برق خوشحالی در چشمان سنجاق دیده شد. گفت: «سلام برادر عزیزم! کجا بودی؟ دلم خیلی برایت تنگ شده بود.» سوزن که هنوز هم روی پارچه بالا و پایین می‏رفت، گفت: «وقتی من آمدم تو خواب بودی، بیدارت نکردم.» سوزن جلوتر آمد. سنجاق دیگر تحمل نکرد پرید توی بغل سوزن و گفت: « خدا را شکر! من خیلی خوشحال هستم.» سوزن خندید و گفت: «من هم‏ همین‏طور!» آن وقت صبر کردند تا کارشان تمام شود تا بروند توی جعبه و بقیه را خوشحال کنند.   ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
pdf 🌸عنوان: 🍃 گیاهان همه جا هستند این دانستنی در مطلب بعدی 👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
گیاهان همه جا هستند.(کانال قصه های کودکانه).pdf
2.39M
pdf 🌸عنوان: 🍃 گیاهان همه جا هستند ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
توپ بازی با ماه_صدای اصلی_459513-mc.mp3
9.95M
🌙 توپ بازی با ماه شب شده بود خرسک کوچولوی قصه ی ما اصلاً خوابش نمی آمد. برای همین هم از روی تختش آمد پایین... 👆بهتر است ادامه داستان را بشنوید. کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک میکند. 🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🕊امیدوارم امروز و هر روز ❤️دلتون پر از شادی باشه 🕊وخونه هاتون پراز عشق ❤️و سفره هاتون پراز برکت 🕊و زندگيتون پرازصمیمیت ❤️و عمرو عاقبتتون بخیرباشه ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🕌⭐️ سلام آقا 🕌⭐️ سلام آقای خوبم امید و سرور ما خورشید عصر غیبت امام آخر ما درسته چشمای ما نمی بینن شما را تو سرمای زمستون نمی بینن بهارو هر صبح و شب همیشه رو به خدا می کنیم واسه سلامتی تون هر شب دعا می کنیم الهی توی دنیا بتابه نور شما الهی زودتر بشه وقت ظهور شما ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🦊 روباه باهوش روزی بود و روزگاری بود شکارچی بود که از راه شکار حیوانات و فروش آنها زندگی می کرد در جنگل حیوانات زیادی بودند او مدتها دنبال شکار روباه بود چون پوست روباه و دمش خیلی با ارزش است و خریداران زیادی دارد هرچه فکر کرد که چگونه روباهی را شکار کند نتوانست. روباه حیوان باهوش و زیرکی است و به راحتی شکار نمی شود بالاخره تصمیم گرفت او را گول بزند. باخود گفت روباه از خوردن مرغ لذت می برد بهتر است گودالی بکنم و مرغ مرده ای را داخل آن بیاندازم و تله را کنار آن بگذارم و روی آن را با برگ ها و شاخه های درختان بپوشانم روباه وقتی بوی مرغ به بینی اش بخورد به سرعت به طرف گودال می آید و داخل آن می افتد و در تله گرفتار می شود همین کار را هم کرد. مدتی نگذشته بود که سر وکله روباهی پیدا شد روباه که خیلی گرسنه بود به دنبال بوی مرغ به راه افتاد رفت و رفت تا نزدیکی گودال رسید. وقتی چشمش به شاخه و برگ ها خورد با خود گفت: باید کلکی در کار باشد مرغ که با پای خود داخل گودال و زیر این همه شاخه و برگ نمی رود. بهتر است کمی صبر کنم. مدتی در کناری نشست و منتظر شد شکارچی هم که از دور نگاه می کرد وقتی روباه را دید در گوشه ای نشسته ناراحت شد ولی چاره ای جز صبر نداشت. بعد از مدتی پلنگ بزرگی داخل جنگل شد او که خیلی گرسنه بود بدنبال بوی مرغ به راه افتاد و بدون تامل داخل گودال پرید تا مرغ را بخورد ولی در تله شکارچی گرفتار شد. شکارچی که منتظر این لحظه بود،خوشحال و خندان به کنار گودال رفت و با تیری او را از پای درآورد و با خود به شهربرد و باقیمت خوبی فروخت. روباه باهوش که درتمام مدت شاهد ماجرا بود با خود گفت: چه خوب شد کمی صبر کردم و برگرسنگی خود غلبه کردم و گرنه در دام شکارچی اسیر می شدم. 😊از این قصه می آموزیم که در هر کاری عجولانه رفتار نکنیم و صبر کردن نتیجه خوبی برای ما باقی خواهد گذاشت. ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
✨ تربیت فرزند به وسیله‌ی مادر، مثل تربیت در کلاس درس نیست؛ با رفتار است، با گفتار است، با عاطفه است، با نوازش است، با لالایی خواندن است؛ با زندگی کردن است. ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
یکی از راهکارها برای آشنایی اولیه ی کودک با حروف الفبا، تطابق حروف مشابه است. با این کار، ذهن کودک برای یادگیری الفبا آمادگی پیدا می کند. ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🚲دوچرخه پیر (بازیافت زباله) مرا از یک کارخانه به این فروشگاه بزرگ آوردند. آن روز مردم زیادی در فروشگاه بودند. پیرمردی به سمت من آمد و پولی به فروشنده داد و مرا به خانه نوه اش برد. پسرک وقتی مرا در کنار پدربزرگش دید خیلی خوشحال شد و سوار من شد. ما روزهای خوبی با هم داشتیم اما زمان خیلی زود گذشت، پسرک بزرگ شد و من کهنه و فرسوده شدم. دیگر مثل قبل سرحال نبودم. پسرک هم اینقدر بزرگ شده بود که دیگر نمی توانست سوار من شود. یک روز پدر پسرک با دوچرخه ای نو به خانه آمد و مرا در کنار درب، کنار بقیه زباله ها گذاشتند. از اینکه کنار زباله های بدبو بودم خیلی ناراحت بودم. شب ماموران شهرداری مرا همراه بقیه زباله ها بردند. در یک محل مرا و بقیه مواد پلاستیکی و چوبی و فلزی را از بقیه زباله ها جدا کردند. ماها را به یک کارخانه بزرگ بردند و شستند. سپس وارد یک جای خیلی گرم شدیم که من از شدت گرما بیهوش شدم. وقتی چشمانم را باز کردم دیدم قیافه ام تغییر کرده و در دست پسرکی هستم که مرا پر از آب کرده و به گلها آب میدهد. آنجا تازه معنای بازیافت زباله را فهمیدم. ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
یک روز خوب برای فیل کوچولو_صدای اصلی_459521-mc.mp3
9.86M
🐘 یک روز خوب برای فیل کوچولو در یک 🌴جنگل خیلی دور بچه فیل🐘 کوچولویی با مامان و باباش زندگی میکرد یک روز که فیل کوچولو برای اولین بار تنها از خانه بیرون رفت... 👆بهتر است ادامه داستان را بشنوید. کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک میکند. 🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
ســــــلام 🕊❄️ صبح شنبه ۹ دی ماهتون بخیر و پراز انرژی مثبت تصویر زندگیتون🕊❄️ پراز رنگهای زیبـا خونه دلتون گرم و پر از عـشق و محبت🕊❄️ سفرتون پر از برکت ونگاهتون به آینده پراز امید🕊❄️ ‌‌🌼🍃🌸🍂 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🌼خدا سخن گفتن با خدا مانند صحبت کردن با یک دوست پشت تلفن است؛ ممکن است او را در طرف دیگر نبینیم، اما می‌دانیم که دارد گوش می‌دهد. Talking to God is like talking to a friend on the phone; we may not see the other party, but we know that he is listening. ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🌸زباله‌های بازیافتی همه‌چیز به‌هم‌ریخته بود. قوطی‌های خالی کنسرو، شیشه‌های نوشابه، تکه‌های کاغذ و مقوا و روزنامه، پاکت‌های شیر، اسباب‌بازی‌های شکسته‌ی پلاستیکی و هزاران هزار وسیله‌ی شکسته و خراب‌شده که دیگر هیچ استفاده‌ای نداشتند روی‌هم تلنبار شده بودند. یک‌تکه شیشه‌ی قرمزرنگ هم که قبلاً یک لیوان خوش‌رنگ بود، وسط این‌همه زباله به این‌طرف و آن‌طرف می‌افتاد. دل کوچک شیشه پر از غم بود. یاد روزهایی افتاده بود که لیوان یک دختر کوچولوی دوست‌داشتنی بود. دختر کوچولو فقط توی لیوان قرمزش آب می‌خورد. اما یک روز لیوان از دستش افتاد و شکست و مادر آن را داخل کیسه‌ی زباله‌های خشک انداخت و برای دخترش یک لیوان جدید خرید. حالا لیوان شکسته وسط بقیه زباله‌ها بود و نمی‌دانست چه اتفاقی برایش می‌افتد. دور و برش را نگاه کرد و دید یک بشقاب شیشه‌ای شکسته‌ی قرمز هم آنجاست. اما او خیلی خوشحال بود و خودش را روی زباله‌ها سُر می‌داد. بشقاب تا لیوان را دید فریاد کوچکی زد و او را صدا کرد. لیوان خودش را به بشقاب رساند و گفت: «چرا انقدر خوشحالی؟ اصلاً می‌دانی چه اتفاقی قرار است برای ما بیفتد؟» بشقاب گفت: «معلوم که خوشحالم! برای اینکه قرار است ما را بازیافت کنند. یعنی قرار است ما را تغییر دهند و از ما چیزهای جدید بسازند. اینجا ماهایی را که از یک جنس هستیم جدا می‌کنند. مثلاً قوطی‌های فلزی یا هر چیزی را که فلزی باشد، به کمک آهنرباهای بزرگ جدا می‌کنند، یا کاغذها و مقواها را از پلاستیک‌ها جدا می‌کنند. ما هم که شیشه‌ای هستیم از بقیه جدا می‌شویم. البته ما از پلاستیک‌ها خیلی خوشبخت‌تریم چون آن‌ها بعد از بازیافت دیگر مثل اول درخشان و خوش‌رنگ نمی‌شوند. می‌دانی آدم‌ها با این کار در مقدار زیادی انرژی صرفه‌جویی می‌کنند و دوباره از موادی که دارند استفاده می‌کنند. خبر بهتر اینکه من و تو باهم بازیافت می‌شویم چون شیشه‌های همرنگ را جدا می‌کنند و باهم بازیافت می‌کنند. چون شیشه‌ها رنگشان بعد از بازیافت مثل قبلشان می‌ماند». لیوان با شنیدن حرف‌های بشقاب دیگر ناراحت نبود. چون می‌دانست بازهم چیز جدیدی از او ساخته می‌شود و قرار است جایی دیگر از او استفاده شود. و از همه مهم‌تر خوشحال بود که مادر دختر کوچولو او را در کیسه‌ی زباله‌های خشک انداخته تا بتواند بازیافت شود. فوری دست بشقاب را گرفت و شروع به سرخوردن کرد. نویسنده: فرناز سلطانی ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
👆راستش دلم نیومد این ابراز محبت شما رو توی کانال نگذارم. حجم پیامها زیاده،از همه عزیزانی که برای ما پیام فرستادن صمیمانه تشکر می کنم ❤️ ‌‌🌼🍃🌸🍂 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ ⁉️ 💥دانستنیها💥 ⁉️ سر هر انسانی متشکل از ۲۲ استخوان است. آب اقیانوس اطلس شورتر از آب اقیانوس آرام است. هویج اصلا چربی ندارد. ۷۵ درصد موز را آب تشکیل داده است. کروکودیل‌ها نمی‌توانند زبانشان را از دهانشان بیرون بیاورند. - قلب میگو در سرش قرار گرفته است. - استفاده از گوشی هدفون فقط برای یک ساعت، می‌تواند باکتری‌های موجود در گوش شما را تا ۷۰۰ برابر بیشتر کند. - درست مثل اثر انگشت که برای هر آدمی منحصر به فرد است، زبان هر فردی هم اثر منحصر بفردی دارد. - کوسه تنها ماهی شناخته شده‌ای است که می‌تواند با هر دو چشمش پلک بزند. - گربه‌ها در هر یک از گوش‌هایشان ۳۲ ماهیچه دارند. - ماهی مرکب غول‌آسا، صاحب بزرگترین چشم‌های دنیاست. ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
یک قلب مهربان_صدای اصلی_424035-mc.mp3
9.72M
❤️یک قلب مهربان ❄️برف میبارید سحر کوچولو کنار پنجره ایستاده بود و دعا میکرد که کاش برف بیشتر ببارد... 👆بهتر است ادامه داستان را بشنوید. کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک میکند. 🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
❄️پروردگارا 🎊در این صبح زیبا و دلپذیر ❄️آرامش را همچون دانه‌های برف 🎊آرام و بیصدا ❄️به سرزمین قلب کسانی 🎊که برایم عزیزند بباران ❄️همه شما عزیزید 🎊دوستان صبحتون بخیر ❄️وسرشار از آرامش وشادی ‌‌🌼🍃🌸🍂 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
💫🌞یه روز خوب🌞💫 وقتی خروس نازم قوقولی قوقو رو سر داد از یه روز خوبِ خوب بازم  به من خبر داد   گفت عزیزم بیدار شو صبح شده باز دوباره هوا چه  روشن شده خورشیدخانوم بیداره   پاشو چشاتو واکن دنیا خیلی قشنگه خورشیدخانوم طلایی، آسمون آبی رنگه   زودباش با یاد خدا از خواب ناز بیدار شو وقتی صبحونه خوردی مشغول کار و بار شو 🌞 ✨🌞 🌞✨🌞 ╲\╭┓ ╭ 🌞🍃 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🌼سلام گردو کوچولو سنگِ سفید خمیازه کشید و چشم هایش را باز کرد. درخت گردوی بالای تپه سلام کرد. سنگ ها جواب ندادند و به گردو گفتند: ساکت باش و بخواب. حالا دوباره درخت می خواهد همان حرف ها را تکرار کند. سنگِ سفید آهسته سلام کرد و چشم هایش را روی هم گذاشت. درختِ گردو با صدای بلند گفت: هزار بار گفتم باز هم می گویم که این سنگِ سفید، سنگ نیست. سنگ ها همه با هم گفتند: پس چرا مثل سنگ ها فقط یک جا نشسته و هیچ کاری نمی کند. سنگِ سفید گفت: من خودم هم احساس می کنم با سنگ ها فرق دارم ولی نمی دانم چه فرقی. درخت گفت: تو از بس کنار سنگ ها بوده ای و با آنها حرف زده ای، مثل آنها شده ای. تو درون خودت چیزی داری که هیچ سنگی مثل آن را ندارد. سنگ سفید گفت: من که چیزی داخل خودم نمی بینم. درخت آه کشید و گفت: سنگ بودن جلوی چشم هایت را گرفته. تو نمی توانی آن را ببینی ولی من می بینم. سنگ ها خوابیدند و شروع به خر و پف کردند. سنگ سفید به درخت نگاه کرد و گفت: من همیشه به حرف سنگ ها گوش کردم ولی این بارمی خواهم به حرف تو اعتماد کنم. من هرگز از تو دروغی نشنیده ام پس این بار تصمیم گرفته ام هر کاری تو گفتی انجام بدهم. درخت شاخه اش را روی سر سنگ کشید و گفت: خودت را به آب برسان و کنار آب بمان. دیگر با سنگ ها کاری نداشته باش. آب به تو کمک می کند. سنگِ سفید خودش را قِل داد و به طرف آب حرکت کرد. او از یک راه پر پیچ و خم رد شد تا به چشمه رسید. سنگِ سفید مدت ها آنجا کنار چشمه ماند. کم کم از میان سنگ یک برگ سبز جوانه زد و بزرگ و بزرگ تر شد. درخت گردو از بالای تپه فریاد کشید: سلام گردو کوچولو. نویسنده: حسین مجاهد ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🐣نقاشی جوجه 🎨 آموزش در مطلب بعدی 👇 ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
یک،سه،پنج،کمک.pdf
6.91M
👆 🌼پی دی اف 🌸عنوان: یک،سه،پنج،کمک 🍃 مترجم: زهرا سلیمانی کاریزمه ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
دویارمهربان.mp3
11.09M
🌃 قصه شب 🌃 🐔دو یار مهربان🐓 یکی بود یکی نبود مرغی بود خروسی بود مرغی مثل دسته گل ناز و زیبا و تپل خروسی کاکل زری 🐓 تاج سرخی به سرش صاحب بال و پری هر دو هم خونه بودن 🏡 توی یک خونه کوچیک دوتاشون لونه کوچیکی داشتن. 🔹این داستان با زبانی ساده و روان به کودکان می آموزد که در زمان سختی و ناراحتی دیگران از آنها دلجویی کنند و اگر کار مثبتی از دستشان بر می آید با همدلی و مهربانی برایشان انجام دهند. ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🌸دوشنبه ۱۱ دی ماهتون بخیر ❄️امروزتان پرازبهترینها 🌸زندگیتان پرازباران برکت ❄️دلتان پرازنغمه‌های خوش زندگی 🌸وجاده زندگيتان پراز ❄️شکوفه های سلامتی وتندرستی 🌸نگاه خدا همراه لحظه هایتان ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
⭐️ تقویت ارتباط کودک با والدین 🌸یك اسم رمز تعیین كنید با كمك فرزند خود یك اسم رمز یا جمله رمز بسازید و در برخی مواقع از گفتن آن بهره جویید. این جمله می‌تواند بار دیگر دوست داشتن شما را به فرزندتان یادآوری كنید. از یاد نبرید كه این اسم رمز یا جمله رمز فقط باید میان شما و فرزندتان معنی شود و دیگران از آن چیزی متوجه نشوند. برخی كلمات رمز نیز می‌توانند از سوی كودك به منظور بیان ناخرسندی یا ناراحتی او از موضوعی در میان جمع كاربرد داشته باشد.‌‏ ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه