eitaa logo
قصه ♥ قصه
111 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
399 ویدیو
70 فایل
با قصه ذهن و رفتار بچه ها را جهت دهیم.بچه ها ما رو عاشق خدا میکنند.مطالب به حفظ امانت با لینک قرار میگیره.فرق این کانال با بقیه اینه که جز اندک،مطلب اضافی نداره.نیز سعی شده قصه از لحاظ محتوا بررسی بشه.آیدی ارتباط با مدیر @Omidvar_Be_Fazle_Elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
🏚🐦خانه چوبی قشنگ🐦 🏚 "قسمت اول" علی کوچولو توی اتاق نشسته بود و نخ های کوتاهی را به هم گره می زد. مادر، آن طرف تر، داشت دکمه پیراهن علی کوچولو را می دوخت. علی کوچولو زیر لب برای خودش شعر می خواند مادر ساکت بود. در همین وقت علی کوچولو صدایی شنید و به طرف پنجره برگشت... پنجره بسته بود. علی کوچولو گوش هایش را تیز کرد چند لحظه بعد دوباره صدا را شنید از جا بلند شد و آهسته به طرف در رفت. مادر نگاهش کرد و پرسید: «کجا می روی؟» علی کوچولو جواب داد: «الان بر می گردم.» و تندی از اتاق بیرون رفت. دوید توی حیاط دنبال پرنده می گشت. صدای جیک جیک گنجشکی از توی باغچه بلند شد. علی کوچولو به طرف باغچه دوید. بچّه گنجشکی آنجا افتاده بود. علی کوچولو یواش یواش جلو رفت فکر کرد شاید بچّه گنجشک بترسد و فرار کند؛ امّا بچّه گنجشک اصلاً نترسید؛ فرار هم نکرد با دیدن علی کوچولو بیشتر جیک جیک کرد. مثل این بود که می گفت: «آهای پسر کوچولو! به من کمک کن! من به کمک احتیاج دارم! نگاه کن بالم چه شده! مرا از توی باغچه بردار.» علی کوچولو به بال بچه گنجشک نگاه کرد؛ زخمی بود خواست به بچّه گنجشک بگوید: «تقصیر خودت است؛ حتماً به حرف مادرت گوش نکرده ای و شیطانی کرده ای» امّا چیزی نگفت فکر کرد بهتر است هر چه زودتر کاری بکند چون هوا سرد بود و ممکن بود بچّه گنجشک سرما بخورد. او را از توی باغچه برداشت و نگاهش کرد، بعد هم فکرش را به کار انداخت. چیزی که تو فکرش بود به بچّه گنجشک گفت: «آره من برایت یک خانه چوبی می سازم.» امّا قبل از ساختن خانه، باید بچّه گنجشک را جایی می گذاشت تا سرما نخورد، تندی دوید و لنگه چکمه اش را از دم در برداشت و آورد بچّه گنجشک را توی آن گذاشت و گفت: «تو همین جا باش، تا من برایت خانه چوبی قشنگی بسازم.» و رفت سراغ تخته پاره هایی که کنار دیوار ریخته بود. در همین وقت مادر از اتاق بیرون آمد و گفت: «کجا رفتی علی؟ هوا سرد است، سرما می خوری، بعد که دید علی کوچولو دارد تخته ها را زیر و رو می کند، با تعجب پرسید: «نکند سردت شده می خواهی آتش درست کنی، هان؟» علی کوچولو گفت: «نه، نه، می خواهم یک کار بهتر بکنم، بعد هم دوید توی اتاق تا نخ هایی را که به هم گره زده بود بردارد.ساعتی طول کشید تا علی کوچولو تخته ها را با نخ به هم بست و بالاخره خانه چوبی را درست کرد.  بعد هم بچّه گنجشک را توی آن گذاشت و کمی نان خشک برایش ریخت. مادر که متوجّه کار علی کوچولو و جیک جیک بچه گنجشک شده بود، چیزی نگفت و به اتاق برگشت. حالا بچه گنجشک صاحب یک خانه چوبی قشنگ شده بود. علی کوچولو توی دلش خیلی خوشحال بود؛ امّا می ترسید اگر مادر بفهمد، دعوایش بکند وقتی مادر از اتاق بیرون آمد، علی ترسید و کمی عقب رفت و بعد منتظر ماند که مادر دعوایش کند. امّا مادر نگاه مهربانی به او انداخت و پرسید: «خب، حال دوست کوچولویت چه طور است؟» علی کوچولو وقتی دید مادر عصبانی نیست خیلی خوشحال شد و گفت: «مامان نگاه  کن! دارد می خندد» جیک جیک هم می کند وقتی حالش خوب شد، آواز هم می خواند. مادر لبخندی زد و گفت: «باید خوب مواظبش باشی پسرم!» علی کوچولو، از قفس عجیب و غریبی که ساخته بود، راضی به نظر می رسید با خودش گفت: «هیچ کس نمی تواند مثل من برای گنجشک ها خانه بسازد.» بعد هم از بچّه گنجشک پرسید: «مگه نه؟» بچّه گنجشک جیک جیک کرد. علی کوچولو گفت: «یعنی بله!» ادامه دارد... 🏚 🐦🏚 ╲\╭┓ ╭ 🏚🐦 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
30.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش حفظ قرآن) سوره #ک👆👆👆 🕋 ✨🕋 🕋✨🕋 ✨🕋✨🕋 🕋✨🕋✨🕋 Join🔜 @childrin1
ثبت نام دبستان دخترانه در قم (رویش های انقلاب اسلامی) تربیت حماسی وانقلابی مهارت های مادرانه معنویت وتفکر مکالمه عربی 09904766686 02532603063
🐣🌿جوجه ی مامان و بابا 🌿🐣 جوجه کوچولو لب آب نشسته بود و جیک جیک گریه می کرد. ماهی سرش را از آب بیرون آورد و گفت: «چی شده؟ چراگریه می کنی؟ » جوجه گفت: «من نه مثل بابام تاج دارم، نه مثل مامانم تخم می گذارم. نه قوقولی قوقو می خوانم، نه قدقدقدا می کنم. پس من جوجه ی مامان و بابام نیستم. » ماهی با خودش گفت: «آخی حیوونکی! شاید درست می گوید. » جوجه گفت: «اصلاً می پرم توی آب. می روم دنبال بابا و مامان خودم. » جوجه پرید توی آب؛ اما قلپ قلپ آب خورد و دست وپا زد. داشت خفه می شد. داد زد: «آی جیک کمک، وای جیک کمک... جیک جیک کمک.» خانم مرغه و آقا خروسه بدو بدو آمدند. پریدند توی آب. جوجه کوچولو را نجات دادند. خشکش کردند، نازش کردند. جوجه پرسید: «چرا من را نجات دادید؟ » خانم مرغه گفت: «چون تو جوجه ی عزیز ما هستی. آرزو داریم بمانی و بزرگ شوی. بال دربیاوری. مثل من تخم بگذاری و قدقدا کنی یا مثل بابا تاج دربیاوری و قوقولی کنی.» ماهی گفت: «معلوم شد که بچه ی مامان و بابایت هستی. ببین چقدر تو را دوست دارند! » جوجه کوچولو خوشحال شد و رفت زیر بال و پر مامان و بابایش. 🐣 🌿🐣 🐣🌿🐣 Join🔜 @childrin1
هدایت شده از استیکر سلاااااام
18.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این داستان (قایق سواری) 👆👆👆 🐼 🌿🐼 🐼🌿🐼 ╲\╭┓ ╭ 🐼🌿 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕯🌴دخترانِ عاشورا🌴🕯 سینه می زند بابا توی کوچه مان امشب بسته روی پیشانی یک نوار (یازینب) فرش کوچکی راهم او به کوچه آورده شمع و شربت و پرچم نذر بچه ها کرده سینه می زنم من هم با شعار یا ( زهرا) اسم دسته ما هست: دخترانِ عاشورا #شعر 🌴 🕯🌴 🌴🕯🌴 join🔜 @childrin1
🎲🌳 سکه‌ ی گمشده 🌳🎲 روزی روزگاری زاغی بود که فهمیدیکی از با ارزش‌ترین سکه‌ هایش گم‌شده بود. بنابراین بهترین کارآگاهان جنگل را فراخواند: خرگوش و موش. موش کمی باهوش‌تر و زرنگ‌تر از خرگوش بود. بنابراین، دنبال کردن سرنخ‌ها و استفاده از قدرت استدلالی خود، خیلی زود وی را به دخمه‌های پرپیچ‌وخمی از تونل‌های زیر جنگل هدایت کرد.در بدو ورود، او آقای موش کور را دید. اما موش خیلی خجالتی بود. بنابراین هیچ‌چیزی در رابطه با اینکه چرا به آنجا آمده بود، به موش کور نگفت. و به جستجوی سکه‌ ی گمشده ادامه داد. خرگوش هم کارآگاه ماهری بود. و دیری نگذشته بود که او نیز به آن دخمه‌های پرپیچ‌وخم رسید. او زیاد خجالتی نبود و اولین کاری که کرد، رفت و از موش کور پرسید که آیا میداند سکه کجاست یا نه.موش کور کاملاً خوشحال شد که خرگوش را به سمت سکه راهنمایی کند. آن سکه برای ماه‌ها موش کور را اذیت کرده بود و جلوی تونل کندن وی را گرفته بود.بنابراین خرگوش سکه را گرفت و جایزه‌اش را دریافت کرد. موش، که همه‌ی این قضایا را داشت میدید، خیلی چیزها از آن یاد گرفت. از آن به بعد، او هیچ‌وقت اجازه نداد که کمروییاش تمام کارهای خوب وی را بی اثر کند. این رویکرد به‌زودی وی را به بهترین کارآگاه جنگل تبدیل کرد. ╲\╭┓ ╭ 🌸🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
هدایت شده از اطلاع رسانی دوره جامع تنهامسیرآرامش
😇 همــه عـزیزانی که علاقــه دارند در کلاس های آموزشگاه حیات برتر شرکت کنند میتونن ثبت نام کنند و در صورت رضایت هزینه کلاس رو بعد از ده جلسه پرداخت کنند ☺️👏 ثبت نام کلاس بیستم شروع شده عجله کنید جا نمونید .🏃♂️ 🏃♂️ 👤 مسئول ثبت نام👇 @HayatBartar313 🌷 @HayatBartar97
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استیکر سلاااااام
@childrin1کانال دُردونه''.apk
2.35M
"صوت کل قرآن با صدای استاد منشاوی و صوت کودک" (صداها پس از نصب نرم افزار باید دانلود شوند.) 👆👆👆 🕋 ✨🕋 🕋✨🕋 ╲\╭┓ ╭ ✨🕋 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا