eitaa logo
قصه ♥ قصه
112 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
398 ویدیو
70 فایل
با قصه ذهن و رفتار بچه ها را جهت دهیم.بچه ها ما رو عاشق خدا میکنند.مطالب به حفظ امانت با لینک قرار میگیره.فرق این کانال با بقیه اینه که جز اندک،مطلب اضافی نداره.نیز سعی شده قصه از لحاظ محتوا بررسی بشه.آیدی ارتباط با مدیر @Omidvar_Be_Fazle_Elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
21.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نوستالژیک "خونه مادربزرگه" قسمت(۱۰) 👆👆👆 🌈 ⭐️🌈 ╲\╭┓ ╭🌈⭐️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖مجموعه داستان های قسمت پنچم گفتیم که یک اتفاق بد در گِل آبادرخ داد. مردم گِل آباد از گل بودند. برای اینکه حرکت کنند، حرف بزنند، باید گل نرم باشد. در طول روز آفتاب به آنها می خورد و خشک می شدند، ولی شب می رفتند در رختخواب آبی می خوابیدند. تا صبح نرم می شدند. از رودخانه گل آباد، برای هر خانه یک لوله آب آمده بود و آب رودخانه را برای رختخواب آبی میاورد. ولی وقتی رودخانه گل آباد، خشک شد؛ دیگر رختخواب آبی وجود نداشت. برای همیین مردم کم کم خشک شدند. مثل مجسمه شدند. دیگر نمی توانستند، حرکت کنند. پادشاه اولش خوشحال شد، ولی بعدش فکر کرد و با خودش گفت: اگر اینها نتوانند، حرکت کنند، چه طوری پس حرف من را گوش بدهند. چگونه برای من کار بکنند؟ برای همین دوباره پیش پادشاه سنگستان رفت. تا پادشاه را دید، به او گفت: من بیچاره شدم. همه ی مردم شهر من، مثل مجسمه شدند. دیگر هیچ کاری نمی توانند انجام بدهند. دیگر فایده ای ندارد من پادشاه سنگی باشم. وقتی نمی توانند حرف من را گوش بدهند، نمی توانند کاری هم برای من انجام بدهند. فک کنم دستی دستی مردم را نابود کردم. پادشاه سنگستان گفت: حالا چرا اینقدر عصبانی؟ آرام باش.کاری ندارد. مردم شهرت برای اینکه دستورات تو را انجام بدنند، فقط باید دست و پا هایشان را تکان بدهند. پادشاه گِل آباد گفت: خوب دست و پا هایشان را نمی توانند تکان بدهند. پادشاه سنگستان گفت: ما یک روغن داریم که برای سنگ ها استفاده می کنیم تا نرم بشن و راحت تکان داده بشن. تو این روغن را روی مفصل زانو و دست هایشان بریزید، می توانند راحت حرکت کنند. پادشاه گل آباد گفت: حالا ما چه طوری این روغن را ببرم؟ پادشاه سنگستان گفت: ما به سربازان سنگستانی گالن روغن می دهیم تا بیان گل آباد و برای شما انجام بدهند. پادشاه گل آباد گفت: دست شما درد نکنه شما خیلی با محبت هستید وبه من کمک کردید. پادشاه سنگستان گفت: فقط ما از شما یک کار کوچیک می خواهیم.... @ba_gh_che
📖 مجموعه داستان های قسمت ششم👈پادشاه مجسمه ها پادشاه سنگستان از پادشاه گِل آباد یک خواسته داشت. پادشاه گِل آباد گفت: شما هر چی بخواید ما به شما می دهیم. پادشاه سنگستان گفت: آبی که پشت قصر شماذخیره شده، اگربیشتر بالا بیاید، قصر شما را خراب میکنه. پادشاه گِل آباد گفت: شما راست می گویی، چقدر خوب به ما اطلاع دادی، من اصلا حواسم نبود. حالا من باید چی کار کنم، اگر جلو آب باز کنم، دوباره همه گِل نرم میشه ومردم دوباره سراغ گِل می روند. پادشاه سنگستان گفت: من فکرش رو کردم. ما آب میاریم سنگستان تا برای تراش سنگها استفاده کنیم و کلی کارهای دیگر انجام بدیم. ولی آنجا استفاده برای شما ندارد‌‌. پادشاه گِل آباد خیلی خوشحال شد و گفت: که واقعا شما بهترین دوست ما هستید. شما خیلی به فکر ما هستید. پادشاه، یک سرباز سنگستانی فرستاد و از آن طرف هم یک تعداد گارگر فرستاد. تا کامیون، کامیون آب را از گل آباد بیرون ببرند. سربازها آمدن تا دست و پا گِل آباد را روغن زدند، آرنج و زانو نرم شد و توانستن حرکت بدهند. ولی کار دیگری نمی توانستن انجام بدهند. مردم گِل آباد از این وضعیت خیلی نارحت بودند، واقعا زندگی سخت شده بود. پادشاه گل آباد برای اینکه بتواند مردم را خوشحال کند، برای زن های گِل آبادی یک تعداد رنگ سنگی آورد، رنگ فیروزه ای، رنگ یاقوتی، رنگ زمردی. دیگر زن های گِل آبادی می توانستند با این رنگ ها خودشان را رنگ کنند. ین کار باعث خوشحالی زن های گِل آباد شد‌. برای بچه ها هم سنگیویزیون آورد. سنگیویزیون شبیه تلویزیون بود ولی از سنگ بود وداخلش شکلهای سنگی نشان می داد. بچه ها هم به جای اینکه در گِل بازی کنند و سر همدیگر را باسنگ بشکونند، ساعت ها جلوی سنگتلویزیون می نشستند و خیلی خوشحال بودند. مردم گِل آباد دیگر مشکلی نداشتند. تا اینکه چراگو قرار بود طبق هرسال به گِل آباد بیاید. @ba_gh_che
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نوستالژیک "خونه مادربزرگه" قسمت(۱۱) 👆👆👆 🌈 ⭐️🌈 ╲\╭┓ ╭🌈⭐️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
37.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نوستالژیک "خونه مادربزرگه" قسمت(۱۲) 👆👆👆 🌈 ⭐️🌈 ╲\╭┓ ╭🌈⭐️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
48.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نوستالژیک "خونه مادربزرگه" قسمت(۱۳) 👆👆👆 🌈 ⭐️🌈 ╲\╭┓ ╭🌈⭐️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
رفتی و در فراق تو این ملت بزرگ خون گریه کرد و تا به ابد اشکبار ماند دست امام عصر نهد مرهمی مگر این سینه را، که در غم تو سوگوار ماند ‌سالروز رحلت امام خمينى (ره) بر شما تسليت باد ╲\╭┓ ╭✨ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام عزیز !...ای یوسف سفر کرده‌💔 صدايت، فريادي بود، عليه بت هايي جديد و مشركان اين روزگار! و كلامت،" آيه" هايي كه در "حرا" ي خودسازي ، بر دلت تابيده بود . و پانزده خرداد، جلوه اي از" فاصدع بـِما تـُؤمر" كه خشم طاغوت ها را برانگيخت . زنداني شدنت ، دوران تلخ " شعب ابي طالب" بود و تبعيد تو و يارانت، هجرت به حبشه! سالي كه مصطفايت را دادي ، " عام الحزن" تو بود . و عزيمت به پاريس، هجرت مجددي بود كه در آنجا ياران مهاجر و انصارت در عقبه هاي غربت، با تو بيعت كردند. امت در ايران ، انصار تو بودند كه نزول و آمدنت را به " يثرب انقلاب"، انتظار مي كشيدند. انتظار به سر آمد....🌺 از"ثنية الوداع" مهرآباد، بدر سيمايت در افق ايران تابيد و در" قـُبا" ي بهشت زهرا، نماز عشق خواندي و هفتاد هزار شهيد گلگون كفن در آن روز به تو اقتدا كردند . و... بدينگونه ولايت تو برمؤمنان ، در شكل نظام اسلامي تحقق يافت و پيامت نافذ ، سخنت الفت آور و خانه ات قبله دل ها شد. مدينه انقلاب، پيام تو را به خارج از مرزها صادر كرد . قبايل و احزاب، براي خاموش ساختن اين نور، ائتلاف كردند. غزوات و سراياي تو آغاز شد. ده سال ازهجرت تا وفات، با منافقان درگير بودي ، احبار و رهبان و اهل كتاب ، كار شكني كردند ، متحجران ِ بي درد ، دلت را خون ساختند. " پيام برائت ِ" تو، سوره توبه ي اين انقلاب بود و سالي كه آن " جام زهر" را دردمندانه سركشيدي و آخرين حرفهايت را در آن پيام شگفت گنجاندي ، به ياد " حجة الوداع " افتاديم . و ... آه از آن " وصيتنامه" كه كاش هرگز گشوده و خوانده نمي شد! و درد از آن" رنجنامه " كه براي چندمين بار، ما را به ياد رنج هاي علي عليه السلام در" حكميت" و دردهاي امام مجتبي عليه السلام در صلح با معاويه انداخت و مظلوميت " عترت" را تجديد كرد. اينك ، ماييم و درد فراق و داغ هجران ..‌. ماييم و رنج يتيمي و غم بي پناهي و اندوه بي پدري ... ماییم و چشمان منتظر و زمزمه روی لب هایمان؛ ⚘✨اللهم عجل لولیک الفرج✨⚘ ☔️https://eitaa.com/sedaybaran