#یه_قصه_خوشمزه
📖مجموعه داستان های #گِل_آباد
قسمت پنچم
گفتیم که یک اتفاق بد در گِل آبادرخ داد.
مردم گِل آباد از گل بودند. برای اینکه حرکت کنند، حرف بزنند، باید گل نرم باشد.
در طول روز آفتاب به آنها می خورد و خشک می شدند، ولی شب می رفتند در رختخواب آبی می خوابیدند. تا صبح نرم می شدند.
از رودخانه گل آباد، برای هر خانه یک لوله آب آمده بود و آب رودخانه را برای رختخواب آبی میاورد.
ولی وقتی رودخانه گل آباد، خشک شد؛ دیگر رختخواب آبی وجود نداشت.
برای همیین مردم کم کم خشک شدند.
مثل مجسمه شدند. دیگر نمی توانستند، حرکت کنند.
پادشاه اولش خوشحال شد، ولی بعدش فکر کرد و با خودش گفت: اگر اینها نتوانند، حرکت کنند، چه طوری پس حرف من را گوش بدهند. چگونه برای من کار بکنند؟
برای همین دوباره پیش پادشاه سنگستان رفت. تا پادشاه را دید، به او گفت: من بیچاره شدم.
همه ی مردم شهر من، مثل مجسمه شدند. دیگر هیچ کاری نمی توانند انجام بدهند. دیگر فایده ای ندارد من پادشاه سنگی باشم.
وقتی نمی توانند حرف من را گوش بدهند،
نمی توانند کاری هم برای من انجام بدهند.
فک کنم دستی دستی مردم را نابود کردم.
پادشاه سنگستان گفت: حالا چرا اینقدر عصبانی؟ آرام باش.کاری ندارد. مردم شهرت برای اینکه دستورات تو را انجام بدنند، فقط باید دست و پا هایشان را تکان بدهند.
پادشاه گِل آباد گفت: خوب دست و پا هایشان را نمی توانند تکان بدهند.
پادشاه سنگستان گفت: ما یک روغن داریم که برای سنگ ها استفاده می کنیم تا نرم بشن و راحت تکان داده بشن. تو این روغن را روی مفصل زانو و دست هایشان بریزید، می توانند راحت حرکت کنند.
پادشاه گل آباد گفت: حالا ما چه طوری این روغن را ببرم؟
پادشاه سنگستان گفت: ما به سربازان سنگستانی گالن روغن می دهیم تا بیان گل آباد و برای شما انجام بدهند.
پادشاه گل آباد گفت: دست شما درد نکنه شما خیلی با محبت هستید وبه من کمک کردید.
پادشاه سنگستان گفت: فقط ما از شما یک کار کوچیک می خواهیم....
#قهرمان_سازی
@ba_gh_che
22.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 مجموعه داستان های #گِل_آباد
قسمت هشتم👈 موی پادشاه
#یه_قصه_خوشمزه
@ba_gh_che
#یه_قصه_خوشمزه
📖مجموعه داستان های #گِل_ آباد
قسمت هفتم
چراگو طبق روال هرسال، به گِل آباد آمد تا
ظرف های سفالی که با کمک استاد درست کرده بود را درگِل آباد بفروشد.
وقتی وارد شهر شد، گفت: وای چه بلایی
سر گِل آباد اومده؟؟
جای خانه های گلی را، برج های بلند سنگی گرفته بود. دیگر اثری از رودخانه گِل آباد نبود. جای آن خانه های مختلف بود. همه ماشین ها سنگی شده بودند.
چراگو با خودس گفت: آدم ها چرا این مدلی راه میروند؟ چرا مثل آدم آهنی شدند. فقط دست و پا را تکان می دهند. چرا هیچ کس با کسی دیگر حرف نمی زند. چرا نه می خندند و نه گریه می کنند.وای چه بلایی سر گِل آباد و مردم آمده؟!
چراگو همین طوری که متعجب و ناراحت بود، یکدفعه سرباز سنگستانی سر رسید. گفت: تو از کجا پیدات شد؟
سرباز گفت: تودیگه کی هستی؟ این ظرف های سفالی چیه؟ مگه نمیدونی ظرف های گلی در گِل آباد ممنوع شده؟
چرا گو را گرفتند و پیش پادشاه بردند.
#قهرمان_سازی
@ba_gh_che
❓ به جای تلویزیون دیدن و بازی با موبایل، چه کارهایی می شود با بچه ها انجام داد؟
💡 روزهای تعطیل فرصت خوبی برای گردش های خانوادگی و ثبت یک خاطره ی خوب است.
🌳یک پارک را انتخاب کنید.
🗺کودک خود را در برنامه ریزی گردش مشارکت دهید. از او بخواهید وسایلی را که نیاز است آماده کند.
✅ می توانید:
🔸بیلچه و سطل ببرید و خاک بازی کنید.
🔸چند آب پاش و سرنگ ببرید و آب بازی کنید.
🔸مواد لازم برای یک غذای ساده مثل آبدوغ خیار با خود ببرید و آشپزی کنید.
❓ چه کارهای دیگری می توان انجام داد؟
#تربیت #اوقات_فراغت
📣 باقچه رابا معرفی به دوستانتان، آبیاری کنید 👇👇
@ba_gh_che
4_5962996275799392459.mp3
6.87M
صوت ۷ دقیقه
نه کبوتری روی گنبد نه یه خادمی نه یه زائر(زمینه)
8 شوال - سالروز تخریب قبور ائمه بقیع
حمید علیمی
#صدای_باران
☔️https://eitaa.com/sedaybaran
12.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم۳ دقیقه ای👈بقیع
دلتنگی و دلشکستگی ما
وغربت اهل بیت پیامبر صلوات الله علیه وآله
#صدای_باران
☔️https://eitaa.com/sedaybaran