6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_علی_ع
#شب_قدر
#به_یاری_خدا_کرونا_را_شکست_می_دهیم
🌹مهمان نوازی امام علی ع🌹
🔅با اجرای:اسماعیل کریمنیا
#عمو_قصه_گو
🔅 تدوین:جواد ربیعی
🔅تهیه شده توسط شاپرک👇
https://eitaa.com/shaparak_tv
🌸کپی با یک صلوات🌸
1⃣8⃣7⃣
🌈حمایت از ما👇
http://IDPay.ir/lalaiehfereshteha
dastane khavarej(2).mp3
7.3M
#لالایی_خدا
#قصه
#اسم_قصه : داستان خوارج(۲)
#محسن_عباسی_ولدی
📣 بچّههای لالای خدا!
رزمندههای جبهه مواسات!
از لشگر بچّههای صاحب زمانی جا نمونید.
#رزمایش_مواسات
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#لبیک_یا_خامنه_ای
@lalaiekhoda
🌸با سلام🌸
🌈مسابقه ی بزرگ 🌹ماهِ ماه🌹
🌈یک بار جزء ۳۰ رو بخونید و در #مسابقه شرکت کنید😊
🌈دو تا ده سال
🌈صوت تلاوت یکی از #سوره_ها رو فقط به ادمین زیر بفرستید.
🌈ادمین دریافت و ثبت صوت بچه های گلم👇
🆔@Mimmeslehmadar
🌈مهلت شرکت در مسابقه تا ۲۹ #ماه_مبارک_رمضان
🌈 #قرعه_کشی_در_روز_عید_فطر
🌈به سه نفر به قید قرعه هر کدام مبلغ یک میلیون ریال تقدیم خواهد شد.
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_علی_ع
#ویژه_برنامه_شبهای_قدر
#به_یاری_خدا_کرونا_را_شکست_می_دهیم
🌹مرد ناشناس🌹
🔅با اجرای:اسماعیل کریمنیا
#عمو_قصه_گو
🔅 تدوین:جواد ربیعی
🔅تهیه شده توسط شاپرک👇
https://eitaa.com/shaparak_tv
🌸کپی با یک صلوات🌸
1⃣8⃣8⃣
🌈حمایت از ما👇
http://IDPay.ir/lalaiehfereshteha
مهمان_نوازی_علی_ع.mp3
8.47M
#امام_علی_ع
#شب_قدر
#به_یاری_خدا_کرونا_را_شکست_می_دهیم
🌹مهمان نوازی امام علی ع🌹
🔅بالای ۵ سال
🔅با اجرای:اسماعیل کریمنیا
#عمو_قصه_گو
🔅قرائت : یا علی یا عظیم
🔅 تدوین:رحیم یادگاری
🔅نویسنده گان :محمود پور وهاب،مجید ملامحمدی
Eitaa.com/lalaiyehfereshteha
🌸کپی با یک صلوات🌸
1⃣8⃣9⃣
🌈حمایت از ما👇
http://IDPay.ir/lalaiehfereshteha
9.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_علی_ع
#ویژه_برنامه_شبهای_قدر
#به_یاری_خدا_کرونا_را_شکست_می_دهیم
🌹شعر سفره افطار🌹
🔅با هنرمندی: رضوان کرمی ۵ ساله از بوشهر
http://Eitaa.com/lalaiyehfereshteha
🌸کپی با یک صلوات🌸
🌈حمایت از ما👇
http://IDPay.ir/lalaiehfereshteha
#امام_علی_ع
#ویژه_برنامه_شبهای_قدر
#به_یاری_خدا_کرونا_را_شکست_می_دهیم
🌹شعر اعوذ بالله🌹
🔅با هنرمندی: زینب زراعتی ۴ساله از سبزوار
http://Eitaa.com/lalaiyehfereshteha
🌸کپی با یک صلوات🌸
🌈حمایت از ما👇
http://IDPay.ir/lalaiehfereshteha
📚👦🏽 کتاب بد اخلاق من👦🏽📚
یه کتاب با جلد سبز رنگ داشتم که روی زمین افتاده بود. اونو برداشتم و توی کتابخونه گذاشتم اما کتابم خیلی بد اخلاق شده بود.
همش کتابای بغل دستی شو هل می داد. هر چی کتابارو مرتب می کردم بازم کتاب سبزه ،اذیت می کرد و سر جاش درست قرار نمی گرفت .چندتا از کاغذاش از هم فاصله می گرفتن و شکل کتابخونه رو زشت می کردن. اول فکر کردم شاید خیلی گرماییه و هوای کتابخونه براش گرمه .به خاطر همین در کتابخونه رو باز گذاشتم تا کتابا خنک بشن .اما باز هم کتاب سبزه ،درست سر جاش نمی ایستاد و کتابای اطرافش رو به این طرف و اون طرف هل می داد. بالاخره از دستش عصبانی شدم اما خیلی دوستش داشتم دلم نمیومد بندازمش دور یا به کسی بدمش .رفتم پیش بابام و قضیه بداخلاقی کتاب سبزرو بهش گفتم و بابا رو با خودم بردم تو اتاقم.بابا کتاب سبزرو برداشت و هی سرش رو تکون داد .بابام معمولا وقتی اینجوری سرش رو تکون می ده که من کار بدی کرده باشم. البته تقریبا می دونستم چکاری کرده بودم اما به روی خودم نمی آوردم .
بابا گفت اینهمه بلا سر این بیچاره آوردی حالا توقع داری هیچ کاری نکنه و ساکت وایسه سر جاش .گفتم مگه من چکار کردم. مامان گفت نمی دونی چکارش کردی ؟این همون کتابه که از صبح تا حالا روی زمین افتاده و زیر دست و پای تو له شده .حالا همه ی کاغذاش درد می کنن.
بابا دو تا کاغذ آخرش رو بهم نشون داد و گفت این کاغذا مچاله شدن .دیگه صاف نمی شن .این کتاب نمی تونه خیلی صاف و مرتب توی کتابخونه جا بگیره .حالا می خوای چکار کنی ؟
من که کتابامو خیلی دوست دارم از بابا خواهش کردم کمک کنه تا کتابم رو درست کنم .قول قول قول دادم که از کتابام بیشتر مراقبت کنم .البته بابام هنوز جوابم رو نداده ولی فکر کنم قبول کرده .بهتره تا پشیمون نشده ، مواد لازم رو آماده کنم .
امشب همش دارم فکر می کنم که از کتابام خیلی بهتر مواظبت کنم تا کم کم صاحب یه کتابخونه مال خودم بشم .
#قصه
📚
👦🏽📚
📚👦🏽📚
join🔜 @ghesehayemadarane
🍂🌳رنگ های زیبای درخت 🌳🍂
فصل بهار بود. درخت ها پر از برگ های سبز و شکوفه های سفید و صورتی بودند.گنجشک کوچولو روی درخت ها می نشست و همراه پرنده های دیگر آواز می خواند.
کم کم فصل بهار به پایان رسید و تابستان آمد. هوای فصلتابستان روز به روز گرم تر شد و شکوفه های درختان بهمیوه تبدیل شدند. باغ بان ها میوه ها را می چیدند و در سبد می گذاشتند و به بازار می فرستادند. میوه هایی مثل هندوانه،گرمک، طالبی و خربزه هم بوته داشتند و روی زمین می روئیدند. مردم گرمازده عاشق میوه های آب دارتابستانی بودند. برگ درختان سبز پررنگ بود. اما هوا کم کم خنک می شد و گرمای تابستان دیگر مردم را آزار نمی داد.
فصل پاییز که آمد، برگ های سبز درختان هم تغییر کردند و زرد و نارنجی و قرمز و قهوه ای شدند. گنجشک کوچولو که از اول بهار توی باغ ها و میان درختان می گشت و پرواز می کرد و همه جا را می دید، با خودش گفت:«چقدر عجیب است! برگ ها دیگر سبز نیستند. حالا برگ درختان نارنجی و قرمز و زرد و قهوه ای شده است. راستی چرا این طور شد؟»گنجشک کوچولو هرچه فکر کرد نتوانست جواب سوالش را پیدا کند. او به سراغ مادربزرگش که روی آنتن تلویزیون نشسته بود رفت و پرسید:« مادربزرگ جان، شما می دانید چرا برگ درختان در پاییز خشک و زرد و نارنجی و قرمز و قهوه ای می شود و می ریزد؟»
مادربزرگ جیک جیکی کرد و از روی آنتن پایین پرید و به حشره ای که روی پشت بام راه می رفت نوک زد و آن را خورد. بعدد دوباره روی آنتن نشست.گنجشک کوچولو هم کنار او نشست و منتظر پاسخ سوالش شد.مادربزرگ گفت: «این کار خداست، خدا می خواهد که رنگ برگ ها عوض بشود.» گنجشک کوچولو گفت: « بله این کار خداست.خدایی که درخت ها و فصل ها و گل ها و گیاهان را آفریده است.اما خدا چطور این کار را می کند؟»
مادربزرگ گفت: « من نمی دانم اما شاید گنجشک دانا که خیلی باهوش است بداند. بیا تا پیش او برویم و از او بپرسیم.» آن ها پرواز کردند و رفتند تا به لانه ی گنجشکدانا رسیدند. گنجشک دانا روی شاخه درختی نشسته بود و به آسمان نیمه ابری نگاه می کرد.گنجشک کوچولو و مادربزرگ به او سلام کردند.گنجشک دانا با مهربانی جواب سلامشان را داد. آن ها از او درباره علت تغییر رنگ برگ درخت ها در پاییز پرسیدند.
گنجشک دانا جواب داد: «در برگ ها ماده ای وجود دارد که به آن «سبزینه» یا «کلروفیل» می گویند. سبزینه سبب سبزی برگ هاست و همچنین در برگ ها غذاسازی می کند. در برگ های درختان رنگ های دیگر هم وجود دارد، اما مقدارسبزینه یا کلروفیل بیشتر از بقیه رنگ هاست، به همین دلیل رنگ برگ ها سبز است. وقتی هوا سرد می شود، غذایی که در برگ ها ذخیره شده به طرف شاخه ها و تنه درختان می آید. در زمستان هم در برگ ها غذایی تولید نمی شود. از این رو سبزینه در برگ ها از بین می رود و رنگ های دیگری که در برگ وجود دارد، پیدا می شود.
به همین دلیل در پاییز برگ درختان به رنگ های نارنجی، زرد، قرمز و قهوه ای دیده می شود.» گنجشک کوچولو و مادربزرگش حرف های گنجشک دانا را شنیدند و از او تشکر کردند. حالا هردوی آن ها می دانستند که چرا برگ درختان در پاییز تغییر می کند. می دانستند که هنگام سردشدن هوا، برگ ها خشک می شوند و روی زمین می ریزند.
آن ها می دانستند که خدای بزرگ و توانا در برگ های درختان کلروفیل یا سبزینه را قرار داده تا غذای گیاه را تولید کند و باعث شود در هوای گرم رنگ برگ ها سبز باشد. گنجشک کوچولو و مادربزرگ پرواز کردند و رفتند تا منظره های زیبای پاییزی را تماشا کنند.
#قصه
🌳
🍂🌳
🌳🍂🌳
join🔜@ghesehayemadarane
#نکته_تربیتی
🖤 توصیه هایی برای آشنایی کودکان با شب قدر
💚برای فرزندتان از کودکان کوفه و کاسههای شیری که برای امام علی (ع) آورده بودند، بگویید
شب قدر به شهادت امیرالمومنین (ع) گره خورده است. چه فرصتی از این بهتر که در قالب داستان کودکتان را با امام علی (ع) و شخصیت ایشان آشنا کنید. داستان مربوط به کاسههای شیر کودکان کوفه که برای امیرالمومنین (ع) آورده بودند، بهترین موقعیت برای برانگیختن حس همزادپنداری کودکتان است. در بیان قصه خلاقیت داشته باشید و از زبان کودکانه و شعرها کمک بگیرید. بگذارید این داستانها به جان کودکتان بنشیند.
🤍
🖤🤍
╲\╭┓
╭ 🖤🤍 @ghesehayemadarane
┗╯\╲