eitaa logo
قصه های مذهبی
7هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2هزار ویدیو
690 فایل
در این کانال سعی شده قصه های مذهبی اعم از قصه های قرانی وداستان ها و سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام قرار داده شود، به همراه رنگ آمیزی های جدید و شعرها ،سوره مدیر کانال @yazahra267 آیدی پاسخگویی و ادمینهای بارگذاری مطالب @Yass_94 @Hfallahian76
مشاهده در ایتا
دانلود
29_2267_7iPrDuYq.pdf
4.86M
📖پنج داستان از زندگی امام رضا علیه السلام با تصاویر جذاب 😍 ع https://eitaa.com/ghesehmazhbi
دختر باید خانوم باشه.pdf
17.19M
❇️دختر باید خانوم باشه 🌸این کتاب پر است از متن‌های کوچیک و جذاب برای دخترخانوم‌های نوجوان و جوان ⭐️ این کتاب در بخش های مختلفی ازجمله فرشته و مترسک، الماس، بلغور عشق، غرولند، دماغ سوخته و … با مطالب کوتاه و خواندنی به همراه تصاویر زیبا تدوین گشته است. 💠نوشته استاد رضا اخوی https://eitaa.com/ghesehmazhbi
یکی از سوال های مهم کودکان درباره خدا است.اینکه خدا کیه چه شکلیه و کجا زندگی میکنه؟این مقاله را بخوانید تا پاسخگوی خوبی برای آنها باشید. خدا کیه؟ چه شکلیه؟ خدا کجا زندگی می‌کنه؟ چرا من صداشو نمی‌شنوم؟ نمی‌شه خدا بیاد خونمون؟ خدا هم مثل من، دست و پا و گوش داره؟ چرا می‌گن خدا هر کاری بخواد، می‌تونه انجام بده؟ این‌ سوالات، چند نمونه‌های کوچک از بی‌نهایت سوال کودکان درباره خداست که والدین روزانه با آن‌ها مواجه می‌شوند. در واقع این ذهن جستجوگر کودک است که سعی دارد تمام پدیده‌های جهان را درک کرده و از آن‌ها گذر کند. اما نحوه‌ی پاسخگویی و مواجهه‌ی والدین با این سوالات از اهمیت بسیاری برخوردار است. زیرا کودک تمام آموزه‌های آینده‌ را با این اطلاعات ابتدایی تطبیق داده و سپس آن‌ها را درک می‌کند. به همین دلیل اطلاعاتی که به کودک انتقال می‌دهید، باید صحیح و واضح باشد. در این مطلب، ابتدا فواید پاسخگویی به سوال کودکان درباره خدا صحبت خواهیم کرد. سپس به پرتکرارترین سوال کودکان درباره خدا پاسخ خواهیم داد. در پایان نیز نکات مهم برای رفتار والدین در مواجهه با این سوالات را ارائه می‌دهیم. شما می‌توانید با این نکات به اکثر سوالات الهی فرزندتان پاسخ داده و ذهن او را برای آموزه‌های دینی آینده آماده کنید. برای پرورش بهتر ذهن کودک خود، با ما همراه باشید. اهمیت پاسخگویی به سوال کودکان درباره خدا در چیست؟ احتمالا خود شما نیز در لحظات سخت زندگی به یک تکیه‌گاه قوی و مهربان نیاز داشته‌اید. کودکان نیز نیازمند چنین تکیه‌گاه محکمی هستند و آرزوهای خود را با توجه به نیروی پایان‌ناپذیر او شکل می‌دهند. زمانی که کودکان با پدیده‌ای به نام خدا آشنا می‌شوند، این تکیه‌گاه قوی را در او تشخیص می‌دهند. به همین دلیل علاقه‌مند هستند تا بیشتر با خدای مهربان و توانمند آشنا شوند. به این ترتیب کودک می‌تواند با تکیه بر وجود یک حامی قدرتمند همچون خدا، دست به رویاپردازی زده و آرزوهای خود را پدید ‌آورد. از دیگر فواید جواب دادن به سوال کودکان درباره خدا می‌توان به آشناکردن کودک با مفاهیم دشوار دیگری همچون تولد، مرگ، آفرینش و... اشاره کرد. بنابراین دفعه بعد که با سوالات متعدد کودک خود درمورد خدا مواجه شدید، برای پاسخ گفتن به آن‌ها طفره نرفته و تمام توان خود را برای برطرف کردن کنجکاوی کودک خود انجام دهید. به این ترتیب می‌توانید ذهن خلاق کودک خود را تقویت کرده و او را برای آموزش مفاهیم دیگر آماده کنید. خدا کیه؟ اصلی‌ترین و ابتدایی‌ترین سوال کودکان درباره خدا، «خدا کیست؟» خواهد بود. برای پاسخگویی صحیح به این پرسش، باید پیش از هر چیز علت این سوال کودک را مشخص کنید. احتمالا کودک نام خدا را به صورت مکرر در مکالمات بزرگسالان شنیده‌است و به همین دلیل تنها می‌خواهد بداند که این خدا کیست؟ اگر کودک شما نیز از این طریق به سوال «خدا کیست؟» رسیده است، توجه داشته باشید که سوال او جنبه‌ی خداشناسی ندارد. در این شرایط از کودک خود بپرسید: «چی شد یاد خدا افتادی؟» به این ترتیب می‌توانید به منشا مهم‌ترین سوال کودکان درباره خدا دست یابید. سپس می‌توانید با توجه به دلایل کودک، جواب صحیح را پیدا کرده و آن را در اختیار کودک قرار دهید. توجه داشته باشید که هرچه پاسخی که به این سوال می‌دهید، ساده‌تر باشد، درک کودک از این پدیده‌ بهتر شکل می‌گیرد. برای مثال می‌توانید به او بگویید: «خدا همان کسی است که من، تو و همه‌ی دنیا را ساخته‌است.» یا اینکه «خدا از پدر و مادر هم مهربان‌تر است.» همچنین سعی کنید در جواب‌های خود، بیشتر از مخلوقات قابل دیدن و شنیدن استفاده کنید. این کار تصور کودک از خدا را شفاف‌تر خواهد کرد. همچنین می‌توان از انواع اسباب بازی کودک استفاده کرده و آن را هدیه‌ی خداوند معرفی کنید. برای مثال به او توضیح دهید که خدا به عنوان هدیه به پدر سلامتی داده تا بتواند لوازم التحریر مورد نیاز او را مهیا کند. به این ترتیب خدا برای کودک محسوس‌تر خواهد شد و می‌تواند با مشاهده‌ی روابط علت و معلولی خدا را بهتر درک کند. https://eitaa.com/ghesehmazhbi
🔸️شعر ﴿ کتابِ قصه ﴾ 🌸🌼🍃🌼🌸 🌸 یه روز که‌ تویِ خونه 🌱 بی حال و خسته بودم 🌸 توو جمعِ خونواده 🌱 رو مبل نشسته بودم 🔸🍃 🌸 برادرم به من داد 🌱 چندتا کتابِ قصه 🌸 خوندم وشادی در دل 🌱 نشست به جایِ غصه 🍃🔸 🌸 از اون به‌ بعد همیشه 🌱 کتابِ قصه خوندم 🌸 مزه‌یِ خوبِ اون رو 🌱 به‌جان و دل چشوندم 🔸🍃 🌸 کتاب‌ِ‌خوب عزیزم 🌱 تو دوستِ‌‌خوبِ مایی 🌸 ندیدم از تو بهتر 🌱 رفیق و آشنایی 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر سلمان آتشی https://eitaa.com/ghesehmazhbi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤 یک آیه؛یک قصه سوره حجر ؛ آیه ۳۰ و ۳۱ 🌺☘🌺☘🌺☘🌺 📖فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ ✏️پس همه فرشتگان سجده کردند.مگر ابلیس که از همراهی با سجده کنندگان امتناع ورزید. ✨🌺🌴✨🌴🌺✨ https://eitaa.com/ghesehmazhbi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
39.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎵❤️‍🔥 .:: آهِ غزه ::. ❤️‍🔥🎵 سرودی برای هم نوایی با کودکان بی پناه فلسطین و غزه ● گروه سرود ضحی لاهیجان از جدیدترین اثر خود با نام " آهِ غزه" رونمایی کرد. ☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖 https://eitaa.com/ghesehmazhbi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌠عکس نوشته الگوی من حاج قاسم 🌷دوست دارم مثل حاج قاسم مهربان باشم. https://eitaa.com/ghesehmazhbi
به نام خدا یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. تو سرزمین زیتون ها مورچه های سیاه زیادی کنار هم زندگی می کردند. اونا خیلی همدیگرو دوست داشتن و باهم مهربون بودن. گوشه گوشه اون سرزمین لونه ساخته بودن و هرروز مشغول دونه پیدا کردن بودن. اما درست برعکس این مورچه ها، تو سرزمین های اطراف، مورچه های قرمز رنگی زندگی می کردن که خیلی بداخلاق و زورگو بودن و باهمه دعواشون میشد. مورچه های قرمز میخواستن جایی زندگی کنن که فقط خودشون و دوستاشون باشن. چون فکر میکردن فقط خودشون از بقیه مورچه ها بهترن. برای همین یک روز تصمیم گرفتن برن به سرزمین زیتون و اونجا رو شهر خودشون بکنن. اما چجوری؟ اون جا که مال مورچه های سیاه بود! پس لازم بود اول به یه بهونه ای وارد شهر بشن. مورچه های قرمز به مورچه های سیاه وعده دادن و گفتن:اگه شما بذارید ما بیایم تو زمین های شما و لونه بسازیم ما هم به شما قول میدیم از انواع دونه های خوشمزه سرزمین های دیگه بهتون غذا بدیم. مورچه های سیاه که از نقشه مورچه های قرمز خبر نداشتن حرف اونا رو قبول کردن. و اینجوری شد که کم کم مورچه های قرمز تو یه زمین کوچیک از سرزمین مورچه های سیاه لونه هاشونو ساختن. مدت ها گذشت. مورچه های سیاه مشغول زندگی خودشون بودن. اما اون وسط مورچه های قرمز تعدادشون داشت روز به روز بیشتر میشد. آخه اونا یه تونل مخفی زیر زمین ساخته بودن تا کم کم دوستاشونو دعوت کنن به این سرزمین. بعد یه مدت که مورچه های قرمز تعدادشون زیاد شد دوباره رفتن پیش مورچه های سیاه و گفتن: ما دیگه خیلی تعدادمون زیاد شده. بچه هامون زیاد شدن و باز هم نیاز به لونه بیشتر داریم. شما باید به ما زمین بیشتری بدین تا بتونیم لونه های بیشتری بسازیم. مورچه های سیاه جواب دادن: اینجا شهر ماست. لونه هامون همه اینجاست. دونه هامون همه اینجاست. نمیتونیم شهر خودمونو به شما بدیم. و این شد شروع یک دعوای بزرگ. مورچه های قرمز عادت نداشتن از کسی نه بشنون. برای همین وقتی مورچه های سیاه حاضر نشدن به اونا زمین بیشتری بدن، شروع کردن به زورگویی و قلدری. هرروز میرفتن تو مسیر مورچه های سیاه و دونه هاشونو به زور میگرفتن. لونه هاشون رو خراب می کردن. گاهی به سمتشون سنگریزه پرت می کردن و گاهی هم توی لونه شون رو پر از آب می کردن تا همه مورچه هایی که داخلن بمیرن😕 خلاصه این دعواها روز به روز بیشتر می شد. همه خسته شده بودن. مورچه های سیاه تا جایی که می تونستن از خودشون دفاع می کردن و نمیذاشتن کسی خونه شونو بگیره. اوایل سنگ های کوچیک رو پرت می کردن به سمت مورچه های قرمز. اما یکم که گذشت، سلاح هاشون هم بهتر و قوی تر شد. مثل تیر کمان تخمه ای که باهاش لونه های دشمن شونو تخمه بارون می کردن، یا ماکارونی نیزه ای هایی که به سمت زمین دشمن پرتاب می کردن و... خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه مورچه های قرمز یه بخش زیادی از سرزمین مورچه های سیاه رو با زور گرفتن. حتی خیلی از مورچه های سیاه رو هم نابود کردن. مورچه های سیاه که دیگه خسته شده بودن از این همه زورگویی، به فکر افتادن که یه نقشه حرفه ای بکشن. اونا تصمیم گرفتن یه منجنیق بزرگ درست کنن.بعد گروه گروه برن بالای درخت تا زیتون جمع کنن. و بعد اون زیتون ها رو با کمک منجنیق پرت کنن به سمت مورچه های قرمز. یه روز صبح زود، این نقشه عملی شد. مورچه های قرمز همگی خواب بودن که یه دفعه همه شون با صدای جیغ بلند یکی از مورچه ها از خواب بیدار شدن. واااااای... چی شده بود؟... یه زیتون بزرگ افتاده بود روی یکی از مورچه ها و اونو له کرده بود. چیزی نگذشته بود که زیتون بعدی هم روی سر یه مورچه دیگه فرود اومد. مورچه های قرمز که فهمیده بودن چه بلایی سرشون اومده فریاد زدن: حمله شده... حمله زیتونی... فرار کنید... و همه دار و دسته شون از ترس اینکه زیتون توی سرشون فرود نیاد فرار کردن و تا جایی که میتونستن از لونه هاشون دور دور شدن. همون لونه هایی که به زور از مورچه های سیاه گرفته بودن. و اینجوری بود که مورچه های قرمز بدجنس پا به فرار گذاشتن و دیگه اون طرفا پیداشون نشد.چون اونجا سرزمین واقعی و اصلی مورچه های سیاه بود. پی نوشت: آخر این داستان حتما ربط قضیه اسرائیل و فلسطین به مورچه های قرمز و سیاه رو به بچه ها بگیم. اینجوری بچه ها کاملا دلیل جنگ رو میفهمن و اون تقابل خیر و شر براشون کاملا جا میفته. و در نهایت میتونیم بگیم که پایان فلسطین هم یقینا مثل پایان زندگی مورچه های سیاه خوب و قشنگ هست و این جنگ منجر به پیروزی اونها میشه به شرط کمک همه ما به اونها، کمک با دعا میتونه باشه، با ساختن پرچم فلسطین و قرآن خوندن روزانه میتونه باشه، با تعریف کردن قصه فلسطین برای بقیه میتونه باشه و... 🌹♥ زهرا محقق به وقت 3 آبان 1402 ۱۸ روز بعد از شروع طوفان الاقصی https://eitaa.com/ghesehmazhbi