※انتظارش، انتظارم سير کرد
آنکه مي خواهد بيايد دير کرد
تا به کي در انتظارش سوختن؟
آمدن، رفتن، نديدن، سوختن※
☆☆☆☆
☆☆☆
☆☆
☆
💠 پرسش: ما در زمان غيبت امام زمان (عج) چه وظيفه اي داريم چون بعضي از اطرافيان ما را مسخره مي کنند ، چگونه با آنها برخورد کنيم ؟
🔺جواب: ما بايد به وظايف يك انسان منتظر پايبند باشيم، و در برخورد با ديگران اولا سعي كنيم برخورد و رفتار اسلامي داشته باشيم، ثانيا اگر توانايي گفتگو داريم با بحث و گفتگو به صورت صحيح مباحث امام زمان(عج) را بررسي كنيم و الا از افراد مطلع مدد بگيريم. ما نبايد به خاطر تمسخر ديگران كه معمولا از روي جهل است خود دچار انحراف در فكر يا عمل شويم، بلكه بايد از خدا كمك بخواهيم و بر او توكل كنيم و آنچه در توان داريم براي زنده كردن نام و ياد و معرفت امام زمان(ع) به صورت صحيح تلاش كنيم.
#پرسش_مهدوی
#ظهور
#امام_زمان عج
#آخرالزمان
#دوران_غیبت
#انتظار
#منتظر
✨اللّهم عجّل لولیّک الفرج الساعه✨
🔰با ما همراه باشید...
👣کانال قدم قدم....تا..ظهور
╭┅───────┅╮
🌷 ☆ @GHGHTaZ ☆ 🌷
╰┅───────┅╯
بهترین برنامه دولت ما برای بحران آب و برق, قطع چند ساعتی آب و برق مردم هستش...
این در حالیه که آمار میگه مصارف خانگی آب 6 درصد کل سایر مصارف هستش هستش👇
https://hamiab.ir/water-agriculture-industrial/
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پرسش_و_پاسخ_مهدوی
#کلیپ_مهدوی
⚜سوال شماره13:
👈 توضیح در خصوص آیات و روایات عرضه اعمال به ائمه
👈پاسخ:در کلیپ
#اختصاصی
⚜قدم قدم....تا..ظهور
✅مرجع کلیپ های مهدوی:
♻️ایتا:
@GHGHTaZ
☆☆☆☆
☆☆☆
☆☆
☆
📚مناظره منكر خدا با امام صادق (ع) و مسلمان شدن او
⚜بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ⚜
🖋در كشور مصر، شخصي زندگي مي كرد به نام عبدالملك، كه چون پسرش عبدالله نام داشت، او را ابوعبدالله (پدر عبدالله) مي خواندند، عبدالملك منكر خدا بود و اعتقاد داشت كه جهان هستي خود به خود آفريده شده است، او شنيده بود كه امام شيعيان، حضرت صادق (ع) در مدينه زندگي مي كند، به مدينه مسافرت كرد، به اين قصد تا درباره خدايابي و خداشناسي، با امام صادق (ع) مناظره كند وقتي كه به مدينه رسيد و از امام صادق (ع) سراغ گرفت، به او گفتند: (امام صادق (ع) براي انجام مراسم حج به مكه رفته است)، او به مكه رهسپار شد، كنار كعبه رفت ديد امام صادق (ع) مشغول طواف كعبه است، وارد صفوف طواف كنندگان گرديد، (و از روي عناد) به امام صادق (ع) تنه زد، امام با كمال ملايمت به او فرمود:
نامت چيست؟
او گفت: عبدالملك (بنده سلطان)
امام: كنيه تو چيست؟
عبدالملك: ابوعبدالله (پدر بنده خدا)
امام: (اين ملكي (يعني اين حكم فرمائي كه) تو بنده او هستي (چنانكه از نامت چنين فهميده مي شود) از حاكمان زمين است يا از حاكمان آسمان؟ وانگهي (مطابق كنيه تو) پسر تو بنده خداست، بگو بدانم او بنده خداي آسمان است، يا بنده خداي زمين؟ هر پاسخي بدهي محكوم مي گردي).
عبدالملك چيزي نگفت، هشام بن حكم، شاگرد دانشمند امام صادق (ع) در آنجا حاضر بود، به عبدالملك گفت: چرا پاسخ امام را نمي دهي؟
عبدالملك از سخن هشام بدش آمد و قيافه اش درهم شد.
امام صادق (ع) با كمال ملايمت به عبدالملك گفت: صبر كن تا طواف من تمام شود، بعد از طواف نزد من بيا تا با هم گفتگو كنيم، هنگامي كه امام از طواف فارغ شد، او نزد امام آمد و در برابرش نشست، گروهي از شاگردان امام (ع) نيز حاضر بودند، آنگاه بين امام و او اين گونه مناظره شروع شد:
امام: آيا قبول داري كه اين زمين زير و رو و ظاهر و باطن دارد؟
منكر خدا: آري.
امام: آيا زير زمين رفته اي؟
منكر خدا: (نه).
امام: پس مي داني كه در زير زمين چه خبر است؟
منكر خدا: چيزي از زير زمين نمي دانم، ولي گمان مي كنم كه در زيرزمين، چيزي وجود ندارد.
امام: گمان شك، يكنوع درماندگي است، آنجا كه نمي تواني به چيزي يقين پيدا كني، آنگاه امام به او فرمود:
آيا به آسمان بالا رفته اي؟
منكر خدا: نه.
امام: آيا مي داني كه در آسمان چه خبر است و چه چيزها وجود دارد؟
منكر خدا: (نه)
امام: (عجبا! تو كه نه به مشرق رفته اي و نه به مغرب رفته اي، نه به داخل زمين فرو رفته اي و نه به آسمان بالا رفته اي و نه بر صفحه آسمانها عبور كرده اي تا بداني در آنجا چيست و با آن همه جهل و ناآگاهي، باز منكر مي باشي (تو كه از موجودات بالا و پائين و نظم و تدبير آنها كه حاكي از وجود خدا است، ناآگاهي، چرا منكر خدا مي شوي؟) آيا شخص عاقل به چيزي كه ناآگاه است، آن را انكار مي كند؟).
منكر خدا: تاكنون هيچكس با من اين گونه، سخن نگفته (و مرا اين چنين در تنگناي سخن قرار نداده است).
امام: بنابراين تو در اين راستا، شك داري، كه شايد چيزهائي در بالاي آسمان و درون زمين باشد و نباشد؟
منكر خدا: آري شايد چنين باشد (به اين ترتيب، منكر خدا از مرحله انكار، به مرحله شك و ترديد رسيد.)
امام: كسي كه آگاهي ندارد، بر كسي كه آگاهي دارد، نمي تواند برهان و دليل بياورد.
اي برادر منصور! از من بشنو و فراگير، ما هرگز درباره وجود خدا شك نداريم، مگر تو خورشيد و ماه و شب و روز را نمي بيني كه در صفحه افق آشكار مي شوند و بناچار در مسير تعيين شده خود گردش كرده و سپس باز مي گردند و آنها در حركت در مسير خود، مجبور مي باشند، اكنون از تو مي پرسم: اگر خورشيد و ماه، نيروي رفتن (و اختيار) دارند، پس چرا بر مي گردند و اگر مجبور به حركت در مسير خود نيستند، پس چرا شب، روز نمي شود و به عكس، روز شب نمي گذرد؟
اي برادر منصور! به خدا سوگند، آنها در مسير و حركت خود مجبورند و آن كسي كه آنها را مجبور كرده، از آنها فرمانرواتر واستوارتر است.
منكر خدا: راست گفتي.
امام: اي برادر منصور! بگو بدانم، آنچه شما به آن معتقديد و گمان مي كنيد (دهر) (روزگار) گرداننده موجودات است و مردم را مي برد، پس چرا (دهر) (روزگار) گرداننده موجودات است و مردم را مي برد، پس چرا (دهر) آنها را برنمي گرداند و اگر بر مي گرداند، چرا نمي برد؟
اي برادر منصور! همه مجبور و ناگزيرند، چرا آسمان در بالا و زمين در پائين قرار گرفته؟ چرا آسمان بر زمين نمي افتد؟ و چرا زمين از بالاي طبقات خود فرو نمي آيد و به آسمان نمي چسبد و موجودات روي آن به هم نمي چسبند؟!.
(وقتي كه گفتار واستدلالهاي محكم امام به اينجا رسيد، عبدالملك، از مرحله شك نيز رد شد و به مرحله ايمان رسيد) در حضور امام صادق (ع) ايمان آورد و گواهي به يكتائي خدا و حقانيت اسلام داد و آشكارا گفت: (آن خدا است كه پروردگار و حكم فرماي زمين و آسمانها است و آنها را نگه داشته است!)
حمران، يكي از شاگردان امام كه در آنجا حاضر بود، به امام صادق (ع) رو كرد و گفت: (فدايت گردم، اگر منكران خدا به دست شما، ايمان آورده و مسلمان شدند، كافران نيز بدست پدرت (پيامبر- ص) ايمان آوردند.
عبدالملك تازه مسلمان به امام عرض كرد: (مرا به عنوان شاگرد، بپذير!).
امام صادق (ع) به هشام بن حكم (شاگرد برجسته اش) فرمود: (عبدالملك را نزد خو ببر و احكام اسلام را به او بياموز).
هشام كه آموزگار زبردست ايمان، براي مردم شام و مصر بود، عبدالملك را نزد خود طلبيد و اصول عقائد و احكام اسلام را به او آموخت، تا اينكه او داراي عقيده پاك و راستين گرديد، به گونه اي كه امام صادق (ع) ايمان آن مؤمن (و شيوه تعليم هشام) را پسنديد.
#داستانهای_حدیثی
#اصول_کافی
#توحید
#خداشناسی
#اعتقادی
#امام_صادق ع
✨اللّهم عجّل لولیّک الفرج الساعه✨
🔰با ما همراه باشید...
👣کانال قدم قدم....تا..ظهور
╭┅───────┅╮
🌷 ☆ @GHGHTaZ ☆ 🌷
╰┅───────┅╯
#پندانه
شاگردی از حکیمی پرسید: تقوا را برایم
توصیف کنید؟
حکیم گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود، مجبور به گذر شدی، چه می کنی؟
شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم.
حکیم گفت: در دنیا نیز چنین کن،
تقوا همین است! از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار، زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند...
🔅امیرمؤمنان على (علیه السلام) :
بدترین گناهان ، آن است كه صاحبش آن را كوچك بشمرد.
📚كلمة التقوی، ج2، ص294
✅ @GGTaZ