eitaa logo
🌹دختران چادری 🌹
138 دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
486 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂 🍂 به عشق ♡ شهادتش 🌹 سی و هفت : پیراهن چین دار سفید طرح زیکزاک و نگینم ، شورت و جوراب سفید نگین دار همه ی چیزی بود که قراره تو تالار ریحانه بپوشم❤️ موهام رو به دست ارایشگر سپردم و بدون ارایش از مغازش بیرون اومدم 😍 -حاضری مادر؟🤨 -ا..اره 😛 سریع چادرم رو روی سرم مرتب کردم و به مامان گفتم:ریحان ناراحت میشه شما نیومدین ها...😚 -انشاالله جشن عروسیش برو بابا منتظره 😋 گونه ی مامان رو بوسیدم و با یک خدافظی کوچیک به سمت ماشین رفتم 🤗 -بریم بابا☺️ کمتر از نیم ساعت به تالار رسیدیم از بابا تشکر کردم و وارد سالن شدم😃 دو در بود که یکی برای برادرا و یکی دیگه برای خواهرا بود 😀 بادیدن علامت مونث پاتند کردم و خودم رو به در رسوندم🙃 تا وارد شدم نگاه بعضی ها روی من سر خورد😅 به سمت اتاقی رفتم و لباسام رو در اوردم 😌 و با کشیدن یک رژ و کرم به سمت سالن اصلی رفتم🤤 با دیدن ریحانه که در جایگاه عروس کنار دختری نشسته بود به سمتش رفتم🤗 -سلام ریحانه جون... مبارک باشه عزیزم🥰 -به به چه عجب اومدین 😉 بعد ادامه داد : ایشون متینا هستن خواهرشوهر 😬 لبخندی زدم و گفتم :خوشبختم عزیزم ... من فاطمه هستم دوست صمیمی ریحان😝... - ممنون عزیزم😀 ریحانه کنارش جا باز کرد و گفت :بیا اینجا ببینم چه کردی؟😁 با این حرفش متینا اروم بلند شد و گفت :من تنهاتون میزارم مامان دست تنهاست😤 با رفتن متینا ریحانه اروم خندید و گفت :بیا تا دوباره رزو نشده 😜 کنارش نشستم و گفتم :خوب اقاتون کی میاد؟🤪 -الان که تو مرداست ولی انشاالله تا چهارساعت دیگه😝 - به به چه عالی... بهش بگیم لیلی اینجا منتظره🤪 -کوفت 😅 -کل وجودت فدای اقاتون😂 -یک بار دیگه حرف بزنی من میدونم و تو😆 خوب که از حرفاش خودمون رو خالی کردیم بلند شدم و گفتم :برم دیگه زشته الان فکر میکنن عروس منم😉 -چندان فکر هم نمیکنن اخه داماد بیرونه😄 -دیونه😂 -نه جان اقاتون تو مرداست😀 -چرا اونو گفتین😤 -نترس کسی نمیخورش... میشه گفت دوست صمیمی میتنه 🤩 -چه جالب... خیلی خوب برم الانه که متین تون برسه🥶 بعد به سمت صندلی خالی که گوشه ای بود رفتم و اونجا نشستم🤗 همون موقع مادرشوهر ریحانه اومد و باکلی قربون صدقه کردن گفت متینش میخواد بیاد 🥵 <ادامه دارد...
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂 🍂 به عشق ♡ شهادتش 🌹 سی و نه : خجالت زده لب زدم :سلام😔 عصبی گفت :علیک اسلام😬 - من عذرمیخوام... یک اتفاقی افتاد.. م...من عصبانی شدم بدون فکر حرف زدم🥵... بدون حرفی خواست بره که از ماشین پیاده شدم و گفتم :اقای رستگار؟🥺 ایستاد و چیزی نگفت 🙍‍♀ - من ...من عذرمیخوام 🤧 اروم برگشت و گفت :میشه بگین چه اتفاقی افتاد؟😥 -خوب...خوب..یکی از..یکی از دوستام.. غیر مستقیم.. ا...از شما.. به شما.. 🤭 ادامه ندادم که لبخند ریزی زد و گفت :و شماهم از کوره در رفتین و...🤗 -بله😞 - انشاالله که مشکل حل شده ولی خواهشا.. جوابتون رو حتی توی عصبانیت عوض نکنید ... من..من ..میترسم😫 -چ..چشم😰 - ممنون 🙃 با رفتنش نفس اسوده ای کشیدم و به سمت ریحان رفتم و گفتم: م..من رفتم ریحان خدانگهدار 🥰 نفسی کشید و گفت : بله... خدانگهدارت 😁 اروم به سمت ماشین رفتم و با گاز خودم رو به خونه رسوندم😃 🍂•🍂•🍂•🍂•🍂 -مامان نمیشه شماهم بیان؟😕 -نه عزیزم اینجاها بزرگترا پیش قدم نمیشن 😉 -مامان؟ خجالت میکشم😣 -قربونت بشم خواهر شوهر ایندت همراهتونه☺️ -خوب اون از طرف داماده😅 -مگه جنگه... برو..بدو.. الان میرسن😂 -عه...مامان😟 -یامان😠 چادرم رو روی سرم مرتب کردم و منتظر اقای رستگار روی مبل نشستم😫 زنگ رو که زدن مامان با عجله به سمتم اومد 🤗 -پاشو رسیدن 😨 -چشم...چشم😁 کفش هام رو پوشیدم و به سمت در رفتم ..اروم گونه ی مامان رو بوسیدم و بایک خدافظی به سمت ماشین رفتم😣 -سلام😓 باصدای من اقای رستگار و خواهرش (مرضیه )... از ماشین پیاده شدن😵 -به سلام عروس خانم..😊 خوش اومدی.. بفرمایید جلو😄 -نه.. عقب راحت ترم😅 -نخیر..من این حرفا حالیم نمیشه😠 -خوب.. ما نامحرمیم😖 -حالا محرم میشین🥴 -اخه اگه..اگه...نشد؟😰 باصدای اقای رستگار مرضیه ساکت شد 🤤 -مرضیه جان اذیتشون نکن😑 -چشم داداش زن ذلیلم.. 😝 بعد با خنده ادامه داد :نوکه میاد به بازار کهنه میشه دل ازار😁 -شما جای خود دارین ☺️ <ادامه دارد...
❣ 📖 السَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ السَّلَفِ وَ صَاحِبِ الشَّرَفِ‏... 🌱سلام بر آن مولایی که عصاره همه انبیا و اولیاست و معدن تمام شرافت ها و بزرگواری ها. سلام بر او و بر روزی که گوهر شرافتش چشم تمام خلق را خیره کند. 📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂 🍂 به عشق ♡ شهادتش 🌹 سی و هشت : سریع چادرم رو روی سرم انداختم و منتظر داماد به در نگاه کردم😄 طولی نکشید که در باز شد و داماد با دست و دایره به سمت عروسش اومد👏 و کنار ریحانه جا خوش کرد🥴 نگاهی به ریحانه خندون که با متینش شوخی میکرد کردم... چه خوشا اینا😍 کم کم محرمای مرد ریحانه و اقا دامادش اومدن 🥰 و بعداز کلی عکس و خنده و شوخی کادوهاشون رو دادن 😃 حالا نوبت ماها بود که پیش قدم بشیم😅 پاکت کادوم رو برداشتم و به سمتشون رفتم 😓 -ریحانه جان امیدوارم خوشبخت بشین 😍 بعد پاکت رو به سمتشون گرفتم و گفتم :مبارکتون باشه اقا متین🙃 وبعد به سمت صندلیم رفتم 😜 🍂•🍂•🍂•🍂•🍂 - وایی فاطمه بیا کمک😢 -وا؟ چیزی نیست دیگه اروم درش بیار😂 من اینجا گیر کردم تو داریم میخندی😭 - باشه اومدم☺️ یک ربعی طول کشید تا دامن ریحانه رو از تنش جدا کنیم 😇 به سمت بیرون پا کج کردم که ریحانه گفت :خجالت میشکم واستا منم بیام🥺 منتظر شدم تا چادرش رو سرش کنه... 😝 باهم به سمت درب خروجی رفتیم که متیناهم باما هم قدم شد😏 کناری ایستادیم تا خدافظی کنیم😃 -خوب ریحانه جون... مبارکت باشه.. انشاالله عمر خوبی رو باهم دیگه..😇 متینا حرفم رو قطع کرد و گفت :بچه ها اون پسره رو ببینین😍 - زشته متینا خانم😟 ونگاهم رو به رد نگاش گردم بادیدن اقای رستگار چشمام چهارتا شد که متینا ادامه داد :وایی... خیلی ...چیزه... بچه ها کیس مناسبیه ها😛 با این حرفش اخمام توهم شد😡 عصبی گفتم :من رفتم ریحانه 😤 به صدای ریحانه توجهی نکردم و با عصبانیت و شتاب محکم از جلوی اقای رستگار رد شدم🤯 تا اومدم سوار ماشین بشم ریحانه خودش رو به من رسوند😣 -فاطمه چرا اینجوری میکنی... 😨 -ندیدی ...خیلی... واقعا که برو جمعش کن🙄 -من چی بگم ؟ 😬 -کاش نمیومدم... منتظر نمونی ها برین براش خواستگاری ...من دیگه با اقای رستگار ازدواج نمیکنم🤯 ریحانه هی چشماش رو بالا پایین میکرد 😫 -چی میگی ریحان... نمیفهمم.. مگه ندیدی چی گفت... اصلا نیمخوام😖 - عذرمیخوام استاد😶 وبعد پاتند کرد و رفت بادیدن اقای رستگار پشت سرم چشمام چهارتا شدو خجالت زده سرم رو پایین انداختم 🥵 <ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعلی الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،💐 💜اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 💚وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ♥️وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 💛وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌱
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂 🍂 به عشق ♡ شهادتش 🌹 چهل : بادیدن سوزن سرنگ رنگ از روم رفت😨 - خانمی استین لباست رو بده بالا☺️ اروم و با سختی آستین رو بالا دادم 🥶 تا درد و سوزش سوزن رو توی دستم احساس کردم اخی گفتم 🥵 - عذرمیخوام رگت خوب پیدانشد 🤗 با اتمام کار پرستار استینم رو پایین دادم و دستم رو به صندلی گرفتم و بلند شدم😣... سرگیجه ی بدی گرفته بودم خودم رو به دیوار رسوندم و نفس عمیقی کشیدم🤒.. باصدای مرضیه سر برگردوندم..😦 -خوبی؟😥 -..ب..بله😩 دستم رو گرفت و گفت :چه یخی..😱 -چیزیم نیست..🥺 دستم رو گرفت و من رو به سمت سالن برد و روی یک صندلی نشوند😣 -بزار امیرحسین بیاد بگم یک چیزی بگیره فشارت بیاد بالا🤭 -خواهش میکنم.. من خوبم.. میشه نگید؟😞 -از امیرحسین میترسی؟😄 -ن..نه🤭 همون موقع اقای رستگار هم به جمع ما ملحق شد و بانگرانی به مرضیه نگاه کرد🤨... -چیشده؟😟 -فاطمه خانم حالش بده.. اصرارم داره که به شما نگیم😝 با این حرفش رنگ از روم رفت و سریع سرم رو پایین انداختم 😔 - صبحانه خوردین؟🤔 -ن..نه گفتن ..ب..باید..ناشتا...ب..باشیم😪 چیزی نگفت و مستقیم به سمت در رفت 🤪 تا خواستم منم بلند شم مرضیه گفت :بشین عروس خانم داداش رفت مواد مغذی بگیره😅... -چشم😕 سرم رو به دیوار تکیه دادم و چشمام رو بستم😴 داشت هوش از سرم میرفت که باصدای اقای رستگار سیخ نشستم🥴 مرضیه با این حرکتم خنده ی کوتاهی کرد و گفت :پاشو این کیک و ابمیوه رو بخور☺️ لبخند ملیحی زدم و با خوردن کیک و ابمیوه جون تازه ای گرفتم😍 - جواب ازمایش رو کی میدن؟🧐 -انشاالله تا دوسه ساعت دیگه به دستمون میرسه😃 بعد از مکثی گفت :میخواین تا اون موقع بریم حرم؟🙃 با خوشحالی سر تکون دادم که گفت :پس بفرمایید😌 <ادامه دارد...
🙂 چــــرا «عــجــ» را نــمــے بــیــنــیــمــ:( روزےاز عــارفــے س ــؤال شــد: چــرامــا امــام زمــان را نــمــے ‌بــیــنــیــم ⁉️ عــارف گــفــتــ: لــطــفابــرگــردیــد👥 و پــشــت بــه مــن بــنــشــیــنــیــد ... شــاگــردایــن ڪــار را انــجــام داد آیــا الــان مــے ‌تــوانــیــد مــرا بــبــیــنــیــد👀 شــاگــرد عــرض ڪــرد خــیــر،نــمــے‌تــوانــم بــبــیــنــم ... عــارفــفــرمــود:چــرا نــمــے تــوانــے مــن را بــبــیــنــے؟🤨 شــاگــردگــفــت:چــون پــشــت مــن بــه شــمــاســتــ.😊 عــارف فــرمــود: حــالــا مــتــوجــه شــدیــد چــرا نــمــےتــوانــیــد امــام زمــان را بــیــنــیــد😞🖤 چــون شــمــا پــشــتــتــان بــه امــام زمــان اســت ...😢 باگــنــاهان و نــافــرمــانــے‌ها بــه امــام زمــان پــشــت ڪــرده‌ایــم و در عــیــن حــال تــقــاضــاے دیــدار امــام زمــان را داریــمــ!!!!!!😔 🌸⃟اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج
از بزرگی پرسیدند فلسفه حرام بودن نگاه به نامحرم چیست؟ گفت : میبینی،میخواهی،به وصالش نمیرسی،دچار افسردگی میشوی! میبینی،شیفته میشوی،عیب هارا نمیبینی،ازدواج میکنی،طلاق میدهی! میبینی ،دائم به او فکر میکنی،از یاد خــدا غافل میشوی،از عبادت لذت نمیبری! میبینی،باهمسرت مقایسه میکنی،ناراحت میشوی،بداخلاقی میکنی! میبینی،لذت میبری،به این لذت عادت میکنی، چشم چران میشوی،درنظر دیگران خوار میگردی! میبینی،لذت میبری،حب خدا دردلت کم میشود،ایمانت ضعیف میشود! میبینی،عاشق میشوی،از راه حلال نمیرسی،دچار گناه میشوی! طوری مایه ننگ است را درست بسازیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ و یقیناً پروردگارت بر مردم دارای فضلی بزرگ است، ولی بیشترشان سپاس نمی گزارند، و به راستی پروردگارت آنچه را سینه هایشان پنهان می دارد و آنچه را آشکار می کند، می داند. نمل۷۳و۷۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعـاے هفتـم صحیفہ سجـادیہ جہت اطاعت از رهبـرے :)🌸.. پنـج‌دقیقـہ‌هـم‌نمیشہ‌‌پس‌بخونـش😉🖐🏻
چرا نشون دادن تصویر رهبر ما توی شبکه های خارجی غالبا ممنوعه❗️
❤️ فوایدصلوات 🍃صلوات: تنها دعايي هست كه حتما مستجاب مي شود. 🍂صلوات : بهترين هديه از طرف خداوند براي انسان است. 🍃صلوات : تحفه‌اي از بهشت است 🍂صلوات : روح را جلا مي‌دهد. 🍃صلوات : عطري است كه دهان انسان را خوشبو مي‌كند. 🍂صلوات : نوري در بهشت است. 🍃صلوات : نور پل صراط است. 🍂صلوات : شفيع انسان است. 🍃صلوات : ذكر الهي است. 🍂صلوات : موجب كمال نماز مي‌شود. 🍃صلوات : موجب كمال دعا و استجابت آن مي‌شود. 🍂صلوات : موجب تقرب انسان است. 🍃صلوات : رمز ديدن پيامبر در خواب است. 🍂صلوات : سپري در مقابل آتش جهنم است. 🍃صلوات : انيس انسان در عالم برزخ و قيامت است. 🍂صلوات : جواز عبور انسان به بهشت است. 🍃صلوات : انسان را در سه عالم بيمه مي‌كند. 🍂صلوات : از جانب خداوند رحمت است و از سو فرشتگان پاك كردن گناهان و از طرف مردم دعا است. 🍃صلوات : برترين عمل در روز قيامت است. 🍂صلوات : سنگين‌ترين چيزي است كه در قيامت بر ميزان عرضه مي‌شود. 🍃صلوات : محبوب‌ترين عمل است. 🍂صلوات : آتش جهنم را خاموش مي‌كند. 🍃صلوات : فقر و نفاق را از بين مي‌برد. 🍂صلوات : زينت نماز است. 🍃صلوات : بهترين داروي معنوي است. 🍂صلوات : گناهان را از بين مي‌برد. 🌱 اللَّـهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدَ وآلِ مُحَمَّد و عجل فرجهم 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜͜͡🧕🏻 بسته ام عهد که در راه شهیدان باشم... چادر مشکی من (: رنگ شهـادت دارد 💛 🦋 🌸
مهدی جان❣ پل صراط چشم‌های شماست... ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچـــه‌شیعــه! مشکـــلاتش‌ُ‌سرسجاده‌‌حل‌می‌کنــــه..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «گول نخوری» 👤  استاد 🔸 برای تشکیل حکومت امام زمان حتما امتحان می‌شیم، حتی سخت‌تر از کوفی‌ها...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻🍃ذکری نورانی سفارش شده توسط پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای دنیا و آخرت حجت الاسلام والمسلمین استاد
مؤثر در تحقق ظھور هستے🌿؟!
‌ دنیـٰا زندان مؤمن . .🚧 +پیامبر‌اسلام(ص)
تمام‌سعۍات‌روبڪن‌ڪہ‌دلیلِ‌ لبخندوحال‌خوب‌بقیہ‌باشی...!!💙🦋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌