#مهارت_کودک_من
از بین مولفه های هوش هیجانی، خلاقیت را طی چند مطلب با هم بررسی کردیم، به مورد دوم که حل مسئله است، رسیدیم.
✅بازی های حل مسئله توانایی کار گروهی را افزایش می دهند.
✅در طی فرایند بازی، کودک ممکن است از دیگران کمک بخواهد؛ همین امر به همراه مشورت کردن و انتخاب راه حل مناسب، باعث ایجاد پیوند اجتماعی شده و روحیه جمعی و کار گروهی را تقویت می کند.
✅بازی های حل مساله همچین روحیه امیدواری و سخت کوشی را در کودکان تقویت می کنند؛ زیرا کودک می آموزد هر مشکلی راه حلی دارد و باید برای پیدا کردن آن تلاش کرد،
⬅️پس با آزمون و خطا به کشف راه می پردازد و با هر بار موفق شدن روحیه امیدواری و اعتماد به نفس کودک افزایش می یابد.
#حل_مسئله
#هوش_هیجانی
✅ @ghoba12
💥امام علی عليه السلام:
🔸الكريمُ يَرفَعُ نفسَهُ في كُلِّ ما أسداهُ عن حُسنِ المُجازاةِ
🔹بزرگوار كسى است كه خود را بالاتر از اين داند كه براى نيكی هايش عوض نيكو انتظار داشته باشد
📚غررالحكم حدیث2033
✅ @ghoba12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مهارت_کودک_من
🧕مامان جون حوصله کن و این کلیپ رو تا پایان با دقت گوش بده!
مراحل تقویت مهارت حل مسئله گام به گام با نکات ظریفش تو این کلیپ اومده👌
#حل_مسئله
#هوش_هیجانی
✅ @ghoba12
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#همدان_شناسی
بهاءالملک که بود؟
چرا محله اعتمادیه به این نام معروف است؟
کامل ببینید در:
hamedan.irib.ir/archive
@ghoba12
دلایل پر حرفی کودک
👧🏻🧒🏻 یکی از مهمترین علتهای پر حرفی در کودکان، حس کنجکاوی و تمایل به دانستن همه چیز هست. كودكان باهوش زياد سوال ميپرسن.
🔸یکی دیگه از علتهای پرحرفی در کودکان، نیاز به جلب توجه هست.
🔸گاهی ترس کودکان هم باعث میشه زیاد صحبت کنن.
🔸اگه والدین به فرزندشون به اندازه کافی توجه کنن و واسش به طور اختصاصی وقت بذارن، اما باز هم فرزندشون به طور غیر عادی صحبت کنه، باید به دنبال ریشههای روانی قضیه بگردن.
@ghoba12
🔴 راهبرد کلان جریان رسانه ای غربگرایان بعد از استقرار رسمی #دولت_مردم آقای رئیسی
سناریو جریان رسانه ای غربگرا در بازه انتخابات به 2 دوره قبل و بعد از انتخابات تقسیم میشه
🔹1. #قبل از انتخابات سناریو این بود👇
1. سیاست اعلامی: تحریم انتخابات و فشار به نظام و کاهش مشارکت (در 48 ساعت پایانی از خاتمی گرفته تا ظریف همه مردم رو دعوت به حضور کردند)
2. سیاست اعمالی: مشارکت گسترده در انتخابات و خصوصا 48 ساعت پایانی و دعوت عمومی از پایگاه اجتماعی رای خود(تلاش بحضور در قدرت)
3. حفظ پرستیژ منتقد بودن و در عین حال ادعای رفع مشکلات و جدا کردن همتی از روحانی
2. #بعد از انتخابات
1. تغییر موضع خود از متهم(عامل وضع موجود) به مطالبه گر(طلبکار) برای فشار به دولت بعد
2. افزایش عمق، سطح و گستردگی حوزه انتقادی خود جهت دور کردن تمرکز از بدنه دولت آینده جهت رسيدن به بی ثباتی و عدم تمرکز و دستپاچگی دولت مستقر
منظور از سطح و حدود و عمق و گستردگی
يعني اینکه از روز اول بعد از انتخابات دارن فشار میارن که #بورس چی میشه؟ ارز چی میشه؟ مسکن چی میشه؟ و... که کم و بیش تو اطرافیان دارن میبینین
لذا یکروز میگن بورس، روز بعد میگن تورم، روز بعد میگن ماشین و روز بعد مسکن و اشتغال و... به عبارتی تمام 8 سال گذشته رو میارن جلو چشم رئیسی و با تحت فشار قرار دادن دولت تمرکز رو برای انجام کارهای اساسی ازش بگیرن!
@ghoba12
🔴از سندروم جذب بی قرار مخاطب تا شارژ قبحشکنیهای هنجار شکنان!
🔹حالا که همه پخش کردند و همه هم دیدند میگویم👇
🔹در کانالهای انقلابی 2 تصویر به صورت گسترده در حال انتشار است. یکی کشف حجاب چند دانشجوی دختر فارغالتحصیل دانشگاه تهران و دیگری ورزش صبحگاهی مختلط در یکی از بوستانهای بالاشهر تهران. از جمعیت ساکن در شهر تهران که جمعیت روزش حدود 14 میلیون و جمعيت شبش حدود 10 میلیون است، فقط 15 نفر از دانشجویان دختر فارغالتحصیل دانشگاه تهران در یک اقدام هنجارشکنانه آنجا که به رسم یادبود کلاه پرتاب میکنند، متاسفانه بدون پوشش مو ظاهر شده اند برای نهایتا 5 دقیقه و سپس پوشش خود را مرتب کردند و از صحنه خارج شدند.
🔸اما از آن 5 دقیقه فقط 2 تصویر از زاویه مقابل و توسط عابران منتشر شده و سر از کانالها و صفحات مجازی انقلابیها درآورده که همه مشغول نکوهش این اقدام خلاف عفت هستند. اما متأسفانه این واکنش منجر به دیده شدن این اقدام هنجارشکن به بالای میلیونها بازید و دقیقه رسید و قبح شکنی رسما همه جا منتشر شد. آن 5 دقیقه کجا و این میلیون ها دقیقه کجا!
🔹در تصویر بعدی که از یکی بوستانهای بالاشهر تهران منتشر شده، نیز جمعیتی حدود ۵۰ نفره در حال انجام ورزش صبحگاهی روزانه و البته مختلط و بدور از رعایت شئونات را نشان میدهد. این تصویر هم به اسم انتقاد و مطالبه برخورد به همان شدت مورد بالا در حال دست به دست شدن بین ملتی است که تا دیروز روحشان هم از چنین فضایی خبر نداشت(از جمله نویسنده همین مطلب).
🔹هر دو مورد بالا نشان از خدمتی بزرگ توسط دوستان مذهبی که احساساتشان جريحه دار شدهاست، به این قبحشکنیهای میدهد. خدمتی که آن 5 دقیقه را میلیون دقیقه و آن 15 و 50 نفر را میلیون نفر جلوه داده است و غافل از اینکه خود همین اشاعه قبحشکنی سهیم بودن در همان قبحشکنی است.(ناخواسته)
🔹لذا لازم است که تذکری عمومی به دوستان و دلسوزان انقلابی داده شود تا ناخواسته به عمومی شدن این سبک قبحشکنیهای که توسط جمعيتي کوچک انجام میشود و با رسانه به مردم القا میشود که تعدادشان زیاد است، کمک نکرده باشند.
@ghoba12
و امروز همه یکصدا مطالبهگر بورسی شدند که ریشه در ناکارآمدی دولت قبل دارد و فقط 2 ماه و 10 روز است که دولت جدید آمده است.
رفقای انقلابی هم این وسط مراقب تأثیرات و القائات رسانهای نیستند.
@ghoba12
خواهران مسجد قبا
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮 #قسمت_28 احساسِ احتمالیِ عثمان، اصلا مهم نبود. من از تمام دنیا یک برادر میخ
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_29
چقدر، دلم خنده های بلند و بی مهابایش را میخواست. از همان هایی که بعد از جوکهای بی مزه اش،به خنده وادارم میکرد.
در میان عکسها هر چه به جلوتر میرفتم چشمهای دانیال سردتر و صورتش بی روحتر میشد. در عکسهای عروسی، دیگر از دانیال من خبری نبود.
حالا چهره ی مردی؛ بوران زده با موها و ریشهایی بلند و بد فرم، خاطرات اولین کتک خوردنم را مرور میکرد. کاش دانیال هیچ وقت خدا را نمیشناخت..
در آخرین خاطرات ثبت شده از برادرم در استانبول، دیگر خبری از او نبود. فقط مردی بود غریبه، با ظاهری ترسناک و صدایی پرخشم، که انگار واژه ی خندیدن در دایره لغاتش هیچ وقت نبوده. بیچاره صوفی..
پس دانیال، عاشقِ صوفی بوده. اما چطور؟؟ مگر میشود عشق را قربانی کرد؟ و باز هم بیچاره صوفی.. در آن لحظات، دلم فقط برادر میخواست و بس.. عکس ها و دوربین را روی میز گذاشتم.
چرا نمیتوانستم گریه کنم؟ کاش اسلوبش را از مادر می آموختم. عصبی و سردرگم، پاهایم را مدام تکان میدادم. چرا عثمان حواسش به همه چیز بود؟ دستم را فشار داد (هییییس.. آروم باش.)
صوفی یکی از عکسها را برداشت و خوب نگاهش کرد (بعد از گرفتن این عکس، نزدیک بود تصادف کنیم. حالا که گاهی نگاش میکنم، با خودم میگم ای کاش اون اتفاق افتاده بود و هر دومون میمردیم.) نفسش عمیق بود و گلویش پر بغض (مادربزرگم همیشه میگفت، به درد رویاهات که نخوری.. گاهی تو بیست سالگی ، گاهی تو چهل سالگی.. میری تو کمای زندگی..اونوقته که مجبوری دست بذاری زیر چونت و درانتظارِ بوقِ ممتده نفسهات، با تیک تاک ساعت همخونی کنی.. و این یعنی مرگِ تدریجیِ یک رویا..)
نگاهش کردم. چقدر راست میگفت و نمیداست که من سالهاست، ایستاده مُرده ام. و خوب میدانم، چند سالی که از کهنه شدنِ نفسهایت بگذرد، تازه میفهمی در بودن یا نبودنت، واژه ای به نام انگیزه هیچ نقشی ندارد..و این زندگیست که به شَلتاق هم شده، نفست را میکشد.. چه با انگیزه.. چه بی انگیزه..
تکانی خوردم (خب.. بقیه ماجرا..). مکث کرد ( اون شب صدایِ خرد شدنم رو به گوش شنیدم.خاک شدم.. دود شدم.. حس حقارت از بریده شدنِ دست و پا بدتره..
اون شب تو گیجی و مستیش؛ دست بردم به غلافِ چاقویِ کمریشو، کشیدمش بیرون. اصلا تو حال خودش نبود. چاقو رو بردم بالا، تا فرو کنم تو قلبش. اما.. اما نشد.. نتونستم.. من مثله برادرت نبودم.
من صوفیا بودم.. صوفی..). ترسیدم.. به پوزخنده نشسته در گوشه ی لبش خیره شدم (رفت.. گذاشتم که بره...) به صورتم چشم دوخت..دستی به گلویش کشید (اون شب جهنم بود..
فردا صبح، اون عروس و داماد که شب قبل مراسمشونو به پا کرده بودن؛ اومدن وسط اردوگاه و با افتخار و غرور اعلام کردن که برای رضای خدا از هم جدا شدن و واسه رستگاری به جهاد میرن. مرد به جهادِ رزم و زن به جهاد نکاح.
داشتم دیوونه میشدم. اصلا درکشون نمیکردم. اصولشون رو نمیفهمیدم.. هنوز هم نفهمیدم.. تو سر درگمی اون عروس و سخنرانی هاش بودم که یهو صدای جیغ و فریادی منو به خودم آورد. سربازها دو تا دخترو با مشت و گلد با خودشون میاوردن. پوشیه ها از صورتشون افتاد. شناختمشون.
دو تا خواهر ۱۶ و ۱۸ ساله اوکراینی بودن. تو اردوگاه همه در موردشون حرف میزدن. میگفتن یک سال قبل از خونه فرار کردن و یه نامه واسه والدینشون گذاشتن که ما میریم واسه جهاد در راه خدا. ظاهرا به واسطه ی تبلیغات و مانور داعش روی این دوتا خواهرو نامه اشون، کلی تو شبکه های مجازی سرو صدا کرده بودن و جذب نیرو..) خندید.. خنده اش کامم را تلخ کرد. طعمی شبیه بادامِ نم کشیده ( دخترای احمق فکر کرده بودن، میان و معروف میشن و خونه و ماشین مفت گیرشون میاد و میشن مقربِ درگاهِ خدا..
اما نمیدونستن اون حیوونا چه خوابی واسه شون دیدن.. چند ماهی میمونن و وقتی میبینن که چه کلاه گشادی سرشون رفته؛ پا به فرار میزارن که زود گیر میوفتن. سربازهای داعش هم این دو تا رو به عنوان خائن و جاسوس آوردن تو اردوگاه تا درس عبرتی شن واسه بقیه.. اتفاقا یکی از اون سربازا، برادرت دانیال بود.
باورم نمیشد که دانیال بتونه یه دختر بچه رو اونطور زیر لگدش بگیره. وحشتناک بود.. با تموم بی رحمی و سنگدلی کتکشون میزد. طوری که خون بالا می آوردن و التماس میکردن که تمومش کنه..
ادامه دارد...
@ghoba12
✨ذکر روز "چهارشنبه"✨
"۱۰۰مرتبه"🍃🌸يا حيُّ ياقَيّوم🌸🍃
🌸چهارشنبه تون مبارک🌸
امروز چهارشنبه
5 آبان ۱۴۰۰ شمسی
20 ربیع الاوّل ۱۴۴۳هجری قمری
27 اکتبر 2021 میلادی
🔸🌷🆔 @ghoba12 🌹🌟🔸