eitaa logo
وقف مهدویت
60 دنبال‌کننده
14 عکس
37 ویدیو
9 فایل
باید خود را وقف امام زمان علیه السلام بکنیم #تربیت
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️شايد اين سؤال در ذهن سبز شود كه چرا انسان مثل حيوانات آزاد نباشد و چرا خود را گرفتار قانون و حكومت كند؟ جواب اين كه: حيوانات هم آزاد نيستند، آن‏ها گرفتار غرائز بيدار و كنترل شده‏ اى هستند، اما انسان غرائزش كور و سركش هستند و آزادى دارند و از فكر و عقل كمك مى‏ گيرند. يك پلنگ هزار هم كه جنايت كند بيش از يك يا چند را نمى‏ درد، ابزار ندارد و زندگى اجتماعى ندارد، اما انسان با كمك ابزار و علم و فكر و تكنيك مى‏ تواند در يك لحظه ميليون‏ ها نفر را به نابودى بكشد و از نفس بيندازد. و همين طور در قسمت غريزه‏ ى جنسى و ساير غرايز. و همين است كه👈 انسان به رهبرى نيازمند است كه در مغز و دل انسان، تفكرى و تعقلى و رشد و آگاهى و شناخت و عشق بيافريند و او را پيش براند. 👈و محتاج به قانون‏ هايى است كه او را از درگيرى برهاند در حالى كه اين حكومت و اين قانون در جامعه‏ ى حيوانى با غريزه به دست مى‏ آمد.
🍀بهزيستى و زندگى خوب انسان به قانون‏ ها و رهبرى‏ ها نيازمند است و بهزيستى در جامعه‏ ى انسانى به قانون و حكومت احتياج دارد
🍀هنگامى كه من قانون ‏هاى هستى را نمى‏ شناسم، كه چه ماده و چه فكرى كورم مى ‏كند و چه غذايى و چه بحرانى برايم سرطان مى ‏آورد و چه نگاهى و چه خيالى ديوانه‏ ام مى‏ سازد و چه حرفى و چه تصميمى فلجم مى ‏نمايد؛ هنگامى كه نمى‏ دانم كه حتى حرف‏ ها و فكرها و تصميم ‏ها و خيال ‏ها چه آثارى دارند و بر تمام هستى و بر تمام سلول‏ هاى من چه نقشى مى ‏زنند، آن هم نه براى يك سال و صد سال، كه تا ⬅️بى‏ نهايت، ناچار در اين هنگامه‏ ى جهل و نادانى و در اين تاريكى به دام مى‏ افتم و با قانون‏ ها درگير مى ‏شوم و مى ‏سوزم و به عذاب و رنج مى ‏رسم.
🔶زندگى عظيم انسان گذشته از غريزه و علم، به قانون و رهبرى- حكومت به معنى وسيعش- نيازمند است، قانونى هماهنگ با قانون‏ هاى هستى، رهبرى و مديريتى هماهنگ با استعدادهاى انسان. مادام كه هدف حكومت و رهبرى با استعدادهاى عظيم انسان هماهنگ نباشد، چيزى جز عصيان و انفجار به دست نمى ‏آيد. و مادام كه قانون‏ هاى حاكم بر جامعه و انسان با قانون ‏هاى موجود در هستى هماهنگ نباشد، جز فاجعه و بدبختى و نابودى چيزى سبز نمى ‏شود.
🌿استعداد وسيع انسان، بارى بزرگ‏تر و زندگى وسيع‏تر و عظيم‏ترى را مى‏تواند به دوش بكشد؛ چون اين زندگى منظم و مرفه و عادل به اين همه استعداد نياز نداشت. اين نظم و عدالت و رفاه با غريزه تأمين مى‏شد، همان طور كه در كندو تأمين گرديده است. و همين استعدادهاى وسيع و گسترده است كه مفهوم بهزيستى و زندگى بهتر را در جامعه‏ى انسانى از مفهوم رفاه و ابزار و تكنيك جدا كرده و به مسائل عميق‏ترى كشانده است، همان طور كه از غرائز كور و سركش جدا كرده بود و به مسائل عميق‏ترى كشانده بود. غريزه و ابزار و تكنيك و علم، هيچ كدام نمى‏توانند بار زندگى انسانى را به دوش بكشند و نمى‏توانند بهزيستى و جامعه‏ى بهترى براى انسان بسازند؛ جامعه‏اى كه در آن تمام استعدادهاى انسان شكفته شود و انسان به وسعت استعدادهاى خويش دست بيابد، گر چه بتوانند رفاه و نظم و عدالت را به وجود بياورند، اما اين رفاه و نظم و عدالت به فكر و ابزار و علم و تكنيك احتياج نداشت و مى‏شد با غرائز زنبور عسل تأمين شود. انديشه من، ص: 22
💠مادام كه سنجشى در ميان نباشد، ناچار عادت‏ها و سنت‏ها و تعصب‏ها ميانه دارى مى‏كنند و گرد و خاك بالا مى‏آورند و انسان را كور مى‏سازند و او را از حركت و رشد و پيشرفت باز مى‏دارند، اما هنگامى كه از روى سنجش انتخاب كنيم آن وقت ديگر تعصب و سنت و عادت مى‏ميرند و شناخت و عشق، ما را به حركت و پيشرفت وا مى‏دارند. هر حقيقت متحركى هنگامى كه از سنجش و انتخاب نباشد و به عادت و تقليد رسيد در واقع به قبرستان خود رسيده و با دست خويش گور خود را كنده است.
🔶هر مذهب هنگامى كه از سنجش و انتخاب و تفكر و تعقل جدا شد از شور و عشق و حركت جدا شده و نه تنها از حركت ايستاده كه از حركت بازداشته و خود، سنگ راه گرديده است. و اين است كه از جامعه و زندگى روزمره كنار مى‏افتد و از زمين بالا مى‏رود و به آسمان مى‏رسد و فقط روزهاى يك شنبه پايين مى‏آيد، آن هم فقط در كنيسه!
✳️حق هنگامى حق است كه از راه حق و به خاطر هدف حق، دنبالش رفته باشند و تازه اين كافى نيست، بايد حق مسلط باشد و طعمه‏ى باطل نگردد.
💠ويژگى‏هاى مذهب عاطفى و دستورى‏ 1) مذهب عاطفى‏ با هر چيزى مى‏سازد و صلح كلى است و خدايش هم آفريده دل توست‏ . 2) مذهب دستورى‏ هم هميشه دستاويز است و قربانى خدايان تاريخ و نردبان باطل و طاغوت‏ . 3) مذهب اصيل‏ ناچار از توحيد برخوردار است و همين توحيد جبهه دارد و درگيرى دارد، هم زيربناى جهاد با نفس است و هم انگيزه‏ى جهاد با طاغوت. هم جهاد اصغر را مى‏آورد و هم جهاد اكبر را. خدايش آفريده دل‏ها نيست كه خدايان دل‏ها را به دار مى‏كشد و بت‏هاى دل را مى‏شكند.
✳️ملاک حق و ملاک توحید 🍀در شناخت مذهب‏ها به ما كمك كنند وگرنه اسم‏ها ما را فريب مى‏دهند و گول مى‏زنند و اگر از اين ملاك‏ها دست بشوييم در شناخت مذاهب به بن‏بست مى‏رسيم و در قضاوت و نقد مذهب به افراط و تفريط دچار مى‏شويم و چه بسا يك جا مذهب را بپذيريم كه مفيد است و با يك جا آن را رد كنيم كه دستاويز است و افيون و عامل تخدير.
💠همان توحيد است كه مذهب اصيل را از مذهب دستورى جدا مى‏كند 🌸و همين خصوصيات و ويژگى‏هاست كه چهره آن را مشخص مى‏سازد، نه اسم و رسم، كه حتى يك مذهب با يك اسم و با يك رسم مثلًا مسيحيت يا اسلام، هم مذهب اصيل دارد و هم دستورى و هم عاطفى و هيچ جاى تعجب نيست، كه حتى مذاهب دستورى و عاطفى را دارند و توحيد دارند و رسالت دارند و اخلاق دارند و عبادت دارند، اما خدايش آفريده‏ى دل توست و توحيدش پدر شرك و رسالتش گنگ و اخلاقش سطحى و شعارى و عبادتش،⬅️ خالى از عبوديت اللَّه و خالى از عشق به او و آزادى از غير او.
✳️1- آيا مذهب اصالت دارد؟ 2- امروز دين چه ضرورتى دارد؟ آن‏ ها كه دين ندارند چه ضرر كرده‏اند؟ 3- آيا مذهب عامل انحطاط و افيون ملت‏ ها و دستاويز طاغوت ‏ها نيست؟ 4- مذهب چه دارد؟ 5- آيا برنامه‏ هاى مذهب رويايى نيست؟ آيا مى‏ تواند در خارج ظاهر شود؟ 6- چگونه مى‏ توان مذهب را پياده كرد و تحقق داد؟
💠آيا مذهب اصالت دارد؟ 🌸تحليل‏ها بسيار مى‏شنويم كه مذهب روبناست و اصالتى ندارد و نه تنها مذهب، كه حتى فكر و عقل و ادراك انسان و اراده او روبناست و آفريده‏ى محيط اقتصادى و شرايط توليد. در آن دوره‏ها بشر به نيروى ماشين و اتم دست نداشت و با طبيعت بيگانه بود و تازه وارد بود. تاريكى شب و نور و روشنايى روز و رعدها و برق و زمين‏لرزه و خسوف و كسوف و ساير حادثه‏ها، او را به خود مشغول مى‏كرد و مى‏ترساند و او كه براى اين‏ها توضيحى نداشت و فكرش به جايى نمى‏رسيد ناچار از خيالش كمك مى‏گرفت و به جادو روى آورد و براى هر چيزى نيرويى در نظر مى‏آورد. رفته رفته در دوره كشاورزى انسان جادويى به ارواح و جان‏هايى معتقد شد و سپس براى اين ارواح و نيروها مظهرى در نظر گرفت و بت‏هايى ساخت و در برابر آن‏ها به نيايش‏ها و تضرع‏ها پرداخت و مراسمى به پا كرد تا از صدمه آن‏هادر امان ماند . در آن دوره‏ها بشر با طبيعت تماس مستقيم داشت و اسير آن بود، به باران آن و آفتاب و ماهش نياز داشت و از سودهاى آن بهره مى‏خواست و در نتيجه هر پديده‏ى نافعى مقدس مى‏شد و انسان منفعت طلب به خاطر تقرب به اين پديده‏ى مقدس و بهره‏بردارى از او، به دعا و نيايش مى‏پرداخت و هنگامى كه تصادفى به سودى مى‏رسيد، در اين عقيده پابرجا مى‏گشت. در آن دوره هر پديده‏ى نافع و هر پديده‏ى خطرناكى به جايى رسيد تا اين كه انسان به ارتباط پديده‏ها آگاه شد و يافت كه بعضى از پديده‏ها در ديگرى مؤثر هستند. اين بود كه به خدايى آن‏ها روى آورد تا اين كه به علت‏هاى پنهانى‏تر و محدودتر رسيد تا اين كه براى خوبى‏ها يك علت و براى بدى‏ها يك علت در نظر گرفت و از بت‏هاى بى‏حساب خلاص شد تا اين كه حتى بدى‏ها را و خداى بدى‏ها را و اهريمن را هم آفريده‏ى همان خداى خوب دانست و اهورا مزدا را حاكم بر تمام هستى حساب كرد و به توحيد رسيد و به فلسفه رو آورد، از تخيل به تعقل تا امروز كه به دوره‏ى تجربه و تحقق رسيده و ديگر در گرو هيچ چيز نيست. و مى‏شنويم: بشر در جستجوى زندگى بهتر و مرفه و عادل از مرز قرن‏ها گذشته و تاريخش را آفريده است. او براى زندگى راحت و ايده‏آل خود كوشش‏هاكرده و عمر خويش را به مرگ سپرده است. او در دوره‏ى كودكى هنگامى كه رنجى مى‏ديد و ظلمى به او روى مى‏آورد، به جوانيش دل مى‏بست كه به قدرت مى‏رسد و ديگر رنجى نخواهد داشت و ظلمى نخواهد ديد و دردى نخواهد كشيد. در جوانى هنگامى كه با آن همه رنج و ناكامى و ضربه و شكست روبرو مى‏شد به پيريش فكر مى‏كرد كه پس از سختى‏ها به راحتى مى‏رسد و به رفاه دست مى‏يابد و با فرزندها و نوه‏هايش روزهاى خوشى را مى‏بيند و از رنجش بهره مى‏گيرد ... تا آن هنگام كه به پيرى مى‏رسيد و مى‏ديد كه آسمان همان رنگ است و ناچار اين آرزوها و خواسته‏هاى سركوفته خود را به آن دنيا، به آخرت انتقال مى‏داد و در نزد خدا بايگانى مى‏كرد. بر فرض در آن جا هم خبرى نمى‏شد و بر فرض كه پس از مرگ هم چيزى نمى‏بود، ديگر او از آن جا خبر نداشت و آن را كه خبر مى‏شد خبرى باز نمى‏آمد. اين خواسته‏ها و آرزوها و اين بهتر طلبى انسان او را به خدا و به دنياى ديگر معتقد كرد و به بهشت و جهنم بست و براى رسيدن به بهشت و رهايى از جهنم به عبادت‏ها و اطاعت‏ها وادار نمود. و مى‏شنويم: يك دسته انسان‏هاى زرنگ كه از هر موقعيتى بهره مى‏گيرند و از نقطه‏هاى ضعف، مشترى به دست مى‏آورند، هنگامى كه آن ترس و آن اميد و اين آرزوها و خواسته‏ها را ديدند و زمينه را آماده يافتند، ناچار به فكر رياست و سوارى افتادند ... كه الاغ بى‏آزار باركش، هر حكيم بزرگوارى را وسوسه مى‏كند تابر پشت آن بجهد، چه رسد به بچه‏هاى شيطان و دام گسترهاى دنيا طلبى كه جز اين آرزويى ندارند. اين بود كه يك عده به فكر رسالت افتادند و دينى آوردند و حرف‏هاى خود را به دهان خدا گذاشتند تا كسى با آن‏ها طرف نشود . اين عده گذشته از سوارى و بهره‏كشى به تهذيب و تربيت مردم هم علاقه داشتند و اين بود كه دين آن‏ها از سه قسمت اعتقادات و عبادات و اخلاقيات تشكيل مى‏شد، ولى منظور اصلى همين اخلاقيات و تربيت همان رياست و سوارى گرفتن بود . بر اساس آن زندگى اقتصادى و روابط توليدى و به خاطر اين خواسته‏ها و آرزوها مذهب به وجود مى‏آمد و خدا متولد مى‏شد. اما امروز ديگر انسان اسير طبيعت نيست، نه مى‏ترسد و نه در انتظار بخشش آن مى‏نشيند و نه به اميد بهشت به بدبختى‏ها تن مى‏دهد. انسان امروز بر گردن طبيعت نشسته و مى‏تواند از آن انتقام سال‏هاى پيش و انتقام پدران محرومش را بستاند ... و مى‏تواند در همين جا و در همين زمين، بهشت موعود را بيافريند. انسان مى‏تواند وضع حمل طبيعت را جلو بيندازد و نوزاد بهشت را به دنيا بياورد. 🌺با اين تحليل‏ها ديگر مذهب اصالتى ندارد و دوامى ندارد؛ چون زاييده‏ى ترس و اميد و عدالت خواهى و آرزو پرستى انسان است. انديشه من، ص: 44
💠در هر دوره‏ى تاريخى و در هر جامعه‏ى انسانى انسان‏هايى بوده‏اند تخيلى و انسان‏هايى بوده‏اند تعقلى و انسان‏هايى تحققى انسان همان طور كه از نيروى خيال برخوردار بوده، از نيروى عقل هم بهره داشته و با نيروى فكر همراه بوده است يك انسان روستايى و يك انسان آزاد مى‏تواند با يك ساعت تفكر در هستى، ارتباط و هماهنگى خورشيد و ابر و باد و باران و گياهان و انسان را به دست بياورد و از هماهنگى اين‏ها به هماهنگ كننده پى ببرد و به قانون‏ها دست بيابد و از قانون‏ها قانون گذار را بشناسد و از اين هماهنگى به يگانگى او پى ببرد. يك انسان ساده و آزاد به زودى از آمد و رفت ستاره‏ها و ماه و خورشيد به محكوميت و اسارت آن‏ها پى مى‏برد و قدرت حاكم و گرداننده مسلط را مى‏يابد. اين حقيقت كه توحيد اصالت داشته و سپس شرك به وجود آمده،اين حقيقت كه تعقّل قبل از تخيّل بوده گذشته از اين توضيح، شاهد تاريخى دارد
✳️ در درون ما سؤال‏هايى مطرح مى‏شوند كه: من چه هستم؟ چه استعدادهايى دارم؟ و اين استعدادها از چه زمينه و چه ميدانى برخوردارند؟ و چگونه بايد در اين ميدان به كار بيفتند؟ و چه كارى با اين استعدادها هماهنگ است؟ و اين كار با چه هدفى بايد شروع شود؟ اصلًا چرا زنده باشم؟ براى خوردن و خوابيدن و خوش بودن، آيا عمرم بايد در كنار مستراح و آشپزخانه تمام شود؟ آيا براى اين كارها به اين همه سرمايه احتياج دارم؟ راستى انگيزه‏ى من براى اين همه كوشش، براى اين همه دوندگى چيست؟ محرك من چه مى‏تواند باشد؟ آيا چيزهايى كه مرا حركت مى‏دهند و مرا به كوشش مى‏كشند از من نيرومندترند و از من مهم ترند؟ و؟ و؟ و؟
💠اين سؤال‏ها ناچار جواب‏هايى مى‏خواهند و اين است كه فكر ما به كار مى‏افتد تا جوابى بيابد و شناخت‏هايى از انسان و هستى و از انسان و استعدادها و از هستى و وسعتش به دست بياورد و در همين كوشش‏هاى فكرى، انسان به استعدادهاى عظيم و در نتيجه به كار بزرگ خودش پى مى‏برد و محرك و هدف را به دست مى‏آورد و هنگامى كه كار انسان شناحته شد، هستى شناخته مى‏شود و جايگاه انسان در اين هستى آشكار مى‏گردد و هست آفرين جلوه مى‏كند. انسان با اين تفكرات به جهت حركت خود و هستى و ميدان كار خودش پى مى‏برد و به او رو مى‏آورد و خود را به او مى‏سپرد و از او روش زندگى و مرگ را و طرز حركت در اين راه گسترده را مى‏آموزد؛
✳️«هديناه النجدين» نمى ‏گذارد كه رقيب را حذف كند و شيطان را بر دارد؛ كه آدمى بايد در ميان راه‏ ها، انتخاب كند
💠انگيزه نبذ عهد و نبذ كتاب، اتّباع وسوسه و فتنه و گرفتارى كفر و حكم قاطع خدا در «وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ «1»»، در ما اين دقت را به وجود مى‏آورد كه چشم‏پوشى از قدر و اندازه و ارزش، به چشم‏پوشى از اهداف و مقاصدى بالاتر از عالم شهادت و دنياى مشهود و محدود و بالاتر از رفاه و امن و آزادى مى‏انجامد و در نتيجه كسانى كه اين مقاصد را نمى‏خواهند، عهد و كتاب خدا با مقاصد محدود آنها هماهنگ نمى‏شود و ناچار آن را به پشت سر مى‏اندازند و يا از رسول خدا مراعات‏ مى‏خواهند. __________________________________________________ (1). بقره، 102 .. تطهير با جارى قرآن، ج‏3، ص: 210
💠«وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى‏لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ» ❇️براى رسيدن به كعبه، براى رسيدن به حج و خانه خدا، نمى ‏توان با ذلت و حقارت رفت؛ كه جهاد باب طاعت خدا و بابى از ابواب بهشت است «1». پس بايد با اينها كه با شما مى‏ جنگند و يا براى شما فتنه مى‏ كنند و به فريب و ضلال روى مى‏ آورند جنگيد، ولى اين فرمان قتال براى آنها كه همه را بر حقيقت و سعادت مى ‏شناسند و براى همه سهمى از حقيقت و سعادت را باور دارند، پذيرفتنى و معقول نيست. اين فرمان را كسى مى ‏فهمد كه هدايت و كفر و شكر آدمى را بفهمد و اين نكته را بفهمد كه با كفر و چشم ‏پوشى از معرفت خويش و از درك و فهم خويش، كافر براى خود حرمتى نگذاشته و توقع احترامى از ديگران نبايد داشته باشد. پس از تبيّن،صف ‏ها مشخص مى ‏شود و حرمت ‏ها و بى‏ حرمتى ‏ها مشخص مى‏ شود و سهم سعادت و شقاوت مشخص مى ‏شود و نوبت به قتال و درگيرى مى ‏رسد. و اين قتال بر اساس دو محور شكل مى‏ گيرد: يكى قتال و درگيرى و شروع آنها. دوم فتنه و فريب و اضلال و اغواى آنها. و اين قتال تا رفع فتنه و تا حد درگيرى آنها ادامه مى ‏يابد. __________________________________________________ (1). نهج‏البلاغه صبحى صالح، خطبه 27 .. تطهير با جارى قرآن، ج‏3، ص: 324
💠«إِنَّ اللَّهَ لَايُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ»؛ به راستى كه خداوند تجاوزگران را دوست ندارد؛ كه تجاوز، خود چشم‏ پوشى از راه و جدا شدن از مقصد را دارد. نمى‏ توان با تجاوز، راه خدا را پاسدارى نمود و اين تجاوز، با اهداف با رهبرى و ولايت و با احكام و حدود مشخص مى‏ شود. خداوند سنّت‏ ها و راه ‏هايى دارد. خورشيد مى‏ تابد. تبخير صورت مى‏ گيرد و بارش فرو مى ‏ريزد و در اين جريان مستمر و در اين راهى كه خدا قرار گذاشته، رويش‏ ها و بارورى‏ ها و بهره ‏مندى ‏ها و دوباره باريدن ‏ها و روييدن‏ ها شكل مى‏ گيرد. اين راه خداست و كسى كه اين جريان را سدّ كند و اين راه را ببندد و از باريدن و روييدن، 👈با فتنه و قدرت و يا فريب و مكر جلوگير شود، استحقاق قتال و مرگ را دارد حتى اگر خود به مقاتله برنخاسته باشد و شروع نكرده باشد و اين دستور خداست؛ «وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ»؛ هر كجا كه با چابكى بر آنها دست يافتيد آنها را بكشيد. «وَ أَخْرِجُوهُم مّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ»؛ و از آنجا كه شما را بيرون راندند آنها را بيرون برانيد، حتى اگر آنها به قتال شما آغاز نكرده باشند؛ چون فتنه و فريب و فساد از قتل و كشتار سخت‏ تر است؛ «وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ». و در همين سوره، «الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ «1»» هم داريم. اشد و اكبر، شدت و بزرگى، سرعت و حجم فتنه را در نظر مى ‏آورد. سرعت فتنه و حجم فساد فتنه، از سرعت و حجم فسادِ كشتار بيشتر است و براى قتال، هر كدام از اين دو عاملِ فتنه و كشتاركافى است. و در هر حال بايد حدود و انگيزه‏ ها مراعات شود؛ چه در مكان ‏ها و زمان‏ ها و چه در اصل عامل فتنه و فساد. __________________________________________________ (1). بقره، 217 .. تطهير با جارى قرآن، ج‏3، ص: 326
💠قدرت ها به خاطر بهره‏بردارى راحت از منابع و منافع هنگفت. اگر مصلحت نبينند كه مستقيم عمل كنند، به ايجاد اختلاف و درگيريهاى قومى و مذهبى و يا سياسى و حكومتى روى مى ‏آورند و با شاخه ‏هايى كه براى ديگران مى ‏تراشند، آنها رابه تسليم و يا تقسيم مى ‏كشانند. چه بسا از اين اختلاف‏ ها بهره نبرند، آنجاست كه به ايجاد جنگ‏ هاى تحميلى و لشكر كشى‏ هاى بزرگ روى مى ‏آورند، تا بتوانند، از اين ميانه به خواسته‏ ها و منافع خويش برسند و خر مراد را سوار شوند. درسهايى از انقلاب (قيام)، ص: 56
💠انسان بايد همراه بيّنات و كتاب و ميزان، به شناسايى و استخراج و ساخت و رهبرى خويش روى بياورد و خود را نه بر اساس هوس كه براساس قدر و اندازه‏ ها و هماهنگ باهدف‏ ها و مطابق با نظام، بسازد و شكل بدهد و اين گونه تشكل، همان تدين است كه مى ‏تواند، به استعدادهاى عظيم انسان و راه دراز او و نقش مهم او كه لذت و رفاه نيست، بل حركت اوست و آن هم حركتى هماهنگ با استعداد و مطابق با نظام هستى، توجه داشته باشد و او را از تمامى فتنه ‏ها و درگيرى‏ هاى مزاحم برهاند و از ابتذال و انحراف نجات بدهد. انسان پس از آزادى از تمامى بت‏ ها و اسارت ‏ها، بايد از خود آزادى هم آزاد شود و اين نيروى عظيم به تشكل و حركت و نور منتهى شود. وگرنه همچون آبى كه پس از تبخير، هرز برود و توربين ‏ها را نگرداند و حركت و نور نيافريند، همچون تبخير هرز، از دست مى‏ رود و به كار نمى ‏آيد. دين، شكل انسان آزاد است. و انسان پس از آزادى به دين مى ‏رسد و اين شكل و اين تدين، شكلى است كه با قدر و استعداد و با نظام هستى و جهانى كه در آن زندگى مى ‏كنيم و با مقصدى كه استعداد عظيم ما از آن حكايت دارد. با اين هر سه، هماهنگى دارد. و فتنه ‏اى راه را بر آن نمى‏ بندد، كه مى‏ فرمايد: «و قاتِلُوهُم حَتَّى لاتَكُون فِتْنَةٌ وَ يَكونَ الدينُ للَّهِ»، با آنها كه بر سر راه اين انسان سنگ مى‏ اندازد و نمى ‏گذارد كه او خودش را شناسايى و استخراج كند و شكل بدهد و رهبرى نمايد، بجنگيد، تا فتنه ‏اى باقى نماند و انسان به آن شكلى كه مطابق با نياز و استعداد و راه و هدفِ هماهنگ با اوست، دست بيابد. و اين شكل را و اين دين را از خداى خود بگيرد، كه تنها او بر اين همه احاطه دارد و ديگران بى ‏خبر هستند و فتنه ‏هاى راه هستند و به دنبال منافع خويش هستند. و از آدم‏ ها براى خودشان، مركب مى‏ سازند و به خاطر مقاصد خودشان گام برمى ‏دارند. ⏺با اين تحليل، بر اساس انگيزه ‏هايى كه در بينش و ايمان و توحيد مبارزِ مجاهد، ريشه داشتند. هدف قيام و مبارزه مى‏شود، زمينه سازى براى قيام انسان و برپا ايستادن انسان، آن هم قيامى به قسط نه به هوس كه بر اساس بيّنات و كتاب و ميزان. و آن هم همراه آهن و مبارزه‏ اى كه فتنه‏ ها را برمى ‏دارد و انسان آزاد را براى ساخت و رهبرى خويش بر اساس قدر و هدف و نظام هستى، كمك مى ‏نمايد. درسهايى از انقلاب (قيام)، ص: 88
💠آنچه امروز نسل جوشنده‏ ى ديروز را در برگرفته، اين فتنه ‏ها و سستى ‏ها و حساسيت‏ ها كه بر دل خيلى ‏ها چنگ انداخته، 👈گذشته از دنيا طلبى فرصت طلب‏ ها و سردرگمى دسته‏ هاى ديگر،👈 در همين شروع ‏هاى مبهم و حركت ‏هاى سطحى و ضعف ‏هاى خودشان ريشه دارد، كه با دنيا طلبى و سستى اين و آن، به سستى مى ‏رسند و از پاى مى ‏افتند، در حالى كه در شب بايد روشنى افروخت و در تنهايى بايد توليد كرد و پرورش داد و بارور ساخت. اگر ديگران شكاف‏ ها را رها كردند و به غنايم روى آوردند، اين باعث نمى ‏شود كه تو رسول را تنها بگذارى و رهبر را به دشمن بسپارى و دين و راه خودت راكه از جان بيشتر دوست داشته‏ اى، به شيطان ببخشايى، بلكه بايد همچون على در اين غربت و تنهايى، پروانه‏ ى وجود رسول باشى و حتّى در برابر خشم رسول‏كه تو را هم به رفتن و فرار كردن مى‏خواند «1» به دفاع از خود نپردازى كه بايد به حمايت بيشتر پرداخت و جاهاى خالى را پر كرد و شمشيرهاى شكسته و از غلاف در نيامده را، جبران نمود و ضربت‏هاى فرود نيامده را فرود آورد. كه نصرت خدا اين گونه غريبانه مى‏ رسد و همين‏ فوج زخمى و شكسته بايد كه به تعقيب سركش ‏هاى مست قدرت بپردازند. «2» __________________________________________________ (1) اشاره به گفت و گوى رسول با على در جنگ احد _________________________________________________ (2) اشاره به دستور رسول پس از جنگ احد، به تاريخ مجاهدات آية الله والد مراجعه شود.
💠علامت ‏ها ی نفاق و بر اساس همين عامل است كه علامت‏هاى تزلزل، «1» حيرت، «2» ترس، «3» دروغ، «4» زدوبند، «5» جاسوسى، «6» فتنه‏گرى «7» و عذر تراشى «8» آشكار مى ‏شوند. هنگامى كه موقعيت ‏ها متزلزل است، انسانِ وابسته به موقعيت‏ ها و نه حاكم بر آن‏ ها، سخت متزلزل و متحير و در عين حال ترسو خواهد شد و خويشتن را از دست خواهد داد. و در اين لحظه به دروغ و زد و بند و به جاسوسى و فتنه ‏گرى رو خواهد آورد. و هزار گونه عذر خواهد تراشيد و بعد از نجات از حادثه، كار خود را توجيه خواهد كرد، كه: انَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ. «9» در حالى كه جز خويشتن را از دست نداده و جز از خود نكاهيده است؛ كه منافق از مايه مى‏ خورد و خود را گرو مى ‏گذارد و منافق خويشتن را به تمسخر مى ‏گيرد. اصولا شكارچى، پيش از آن كه شكارى بگيرد، خود شكار شده و از دست رفته است. «10» او پيش از آن كه اسيرى بگيرد، خود به اسارت آمده است. __________________________________________________ (1)- كُلَّما اضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فيهِ وَ اذا اظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا. (بقره، 2) وابسته به موقعيت‏ها هستند (2)- مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا الى‏ هؤُلاءِ وَ لا الى‏ هؤُلاء (نساء، 143) (3)- يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ انْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِم سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فى‏ قُلُوبِهِم (توبه، 64) (4)- انَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ. (منافقون، 1) (5)- انَّا مَعَكُمْ (بقره، 14) (6)- لاتَتَخِذُوا عَدُوّى وَ عَدُوَّكُم اوْلياء، (ممتحنه، 1) درباره حاطب بن ابى يلتعه. (7)- وَ لَأَوْضَعُوا خِللَكُمْ يَبْغونَكُمُ الْفِتْنَةَ (توبه، 47) (8)- شَغَلَتْنا اموْالناوَ اهْلُونا (فتح، 11)؛ انَّ بيُوتَنا عَوْرَةٌ (احزاب، 33) (9)- بقره، 14 (10)- يُخادِعُونَ اللَّه وَ هُوَ خادِعُهُمْ. (نساء، 142)؛ اللَّهُ يَسْتَهْزِىُ بِهِمْ. (بقره، 15) اين‏ها شكارى بدست نمى‏آورند و شكار حادثه‏ها مى‏شوند. اين نيرنگ خداست و اين هم طنز او✳️
💠در خطبه 50 آمده است: «انَّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْواءٌ تُتَّبَعُ وَ . بعد از آن، نامه 37 است كه خطاب به معاويه است: «ما أَشَدَّ لُزومَكَ لِلْأَهْواءِ الْمُبْتَدِعَةِ وَ الْحَيْرَةِ الْمُتَّبِعَةِ مَعَ تَضْييعِ الْحَقائِقِ وَ اطِّراحِ الْوَثائِقِ» «2» . اين‏ها مضامينى است كه در اين قسمت از بيانات حضرت مطرح شده است. منشأ فتنه‏ها و فسادها پيروى از خواهش‏هاى نفس و احكامى است كه بر خلاف شرع‏صادر شده است و كتاب خدا با آن مخالف است .. 👈فتنه: آزمايش، فريب، غرور. 📔مشكلات حكومت دينى، ص: 124 📔 تطهير با جارى قرآن، ج‏3، ص: 318