❇️آن چه كه مهّم است همين است كه انسان چيزى براى خود باقى بگذارد و دستاويزى داشته باشد و بر همه چيز نشورد و پشت پا نزند و همه ى درها را به روى خود نبندد و پل ها را خراب نكند.
❇️✳️در برابر اين سؤال كه آيا زن و مرد، يا به طور كلى آدم ها با هم برابرند؟ بايد بر اين نكته تأكيد كنم كه در چه چيزى؟ در نقش يا در شغل؟ در نقش همه برابرند، ولى در شغل حتى دو نفر هم برابر نيستند. حتى دو مرد هم برابر نيستند؛ چون تركيبى كه در همه برابر و يكسان است، به نقش و هدف و نيت آنها معنا مى دهد و همه در اين زمينه برابرند، امّا تقدير و اندازه استعدادها، اشتغال و فعاليت و شغل آنها را توضيح مى دهد و هيچ كس در اين زمينه با ديگرى برابر نيست.
@goftomanbesharat
✳️فعل صواب: فعلى است كه خوب است، كارى است كه ملاك دارد، ارزش دارد، حسن در عمل را با خود دارد، ولى زمان مناسب و مكان مناسب و جهت مناسب را ندارد. فعل صواب همان حسنه است.
فعل صالح و عمل صالح: عملى است كه گذشته از حسنى كه دارد، زمان و مكان و جهت مناسب را نيز دارا باشد.
پس يك عمل خوب (حسنة) با سه خصوصيّت زمان و مكان وجهت مناسب، يعنى با توجه به تاريخ و جغرافياى خودش صالحة مى شود و به آن عمل صالح مى گويند.
❇️ممكن است تو خون بدهى و شهيد بشوى ولى در زمان مناسب و مكان مناسب و در جهت و هدف مناسبى قرار نگرفته باشد. اگر توّابينى كه بعدها در شهرهاى مختلف خونشان به زمين ريخته شد و در كوفه فعّال شدند. در روز عاشورا با حسين و در كنار او بودند و خونشان دركنار خون حسين (ع) مى ريخت، چنان كه حرّ، حجّتى بر تمامى آن ها است، كه آمد و با حسين ماند. قطعاً وضع عوض مى شد و در سپاه دشمن، تزلزل مى آمد.
پس دقت كنيد، خون همان خون است. امّا اين كه كجا ريخته شده، اين مهم است.
❇️يك قطره بنزين اگر در جايگاه خودش بسوزد، حركت ايجاد مىكند ولى چهل ليتر بنزين هم وقتى در فضاى آزاد بسوزد و در جايش مصرف نشود، تنها شعله ى سركش دارد و حرارت، اما حركتى را نخواهد داشت.
✳️دلى كه در دنياست و به آن تعلّق دارد و آدمى كه به دنيا قانع شد، هر آن چه انجام دهد دنيايى است و به خاطر دنيا، به خاطر رسيدن به عنوان و قدرت و .... است، حقّش هم باطل است و نمازش هم دنيايى است. از انسان نمى خرند و بر نمى دارند؛ اما دلى كه از دنيا بيرون رفت و آدمى كه بيش از دنيا را طالب بود و به آن قانع نگشت، همه چيزش الهى است، نماز بخواند، غذا بخورد، بخوابد و ... اينها را بر مى دارند؛ چون تو از دنيا بيرون رفته اى و فرزند آن نيستى و همه ى معيارها به هم ريخته است؛ «قُلُوبُهُمْ فِى الْجَنانِ وَ اجْسادُهُمْ فِى الْعَمَلِ»
است.
✳️عفاف و پاكى در روابط مى آيد. عفاف تنها به معناى پاكدامنى نيست.
پاكى است، پاكى چشم و دست و بطن و فرج و حتّى خطورات آدمى، حضورش، حضور پاكى است. آلوده كننده و رنج آور نيست. وقتى رفتار و حالت و لبخند من طورى است كه در دلى رنجى مى آورد و گردى به پا مىكند، ديگر من عفيف نخواهم بود و محبّ آدم ها نيستم و محبوب خدا هم نخواهم بود.
❇️«اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اعِنّا عَلى شُكْرِكَ وَ ذِكْرِكَ وَ طاعَتِكَ وَ عِبادَتِكَ بِرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ»؛ كه شكر و ذكر و طاعت و عبادت تو، همه عون و كمك تو را مى خواهند و اين راهها را بايد با طلب و تضرّع پيمود و به دست آورد.
يك جريان طبيعى در انسان وجود دارد كه با هدايت هايى كه برايش مى آيد. معارفى در او ايجاد مى گردد و اين معرفت و آگاهى محتاج ذكر است، بذرى كه در دل تو آمده اگر همراه ذكرى نشود، بارى نخواهد آورد و اين ذكر، هم ذكر نعمت ها است و هم ذكر اولياء خدا و هم ذكر و به ياد آوردن بلاها و گرفتارى ها است. خود قرآن ذكر است. رسول ذكر است. مؤمنين ذكرند. همهى اينها مى توانند ذكر باشند.
👈اين معرفت و ذكر، به عهد و پيمانى تبديل مى شود و اين عهد، به عمل و عمل، به عبادت يا عبوديّت و عبوديّت، به يقين و يقين هم به شهود منتهى مى شود،👈 اين سير تحوّل انسان است و براى پيمودن اين مسير، حضرت خواستار كمك و عون خداوند هستند.
🌿 «اعِنِّى بِالْبُكاء عَلى نَفْسِى»، «اعِنِّى عَلى نَفْسِى بِما تُعِينُ بِهِ الصّالِحينَ عَلى انْفُسِهِمْ».
پس بكاء و تضرّع، عون توست، بلاها و گرفتارىها، عون تو هستند، ذكر اولياى خدا، عون تو هستند؛ كه: «فَاذْكُرْ عِبادَنا اولِىِ الْايْدِى وَ الْابْصارِ»؛
به ياد آوردن اولياى خدا كه صاحبان چشم و دست بودند، كمكى است از ناحيه ى او،حتّى اگر چشم هاى آنها را با تير زدند و دست هاى آنها را بريدند، اينها صاحبان يد هستند و باب الحوائج اند و ذكر آنها در انسان تحوّل ايجاد مى كند و اينها هستند كه به مقام وفا رسيدند؛ كه ذكر عباس، دل را زنده مى كند.
خدايا! به حقّ حسين و غربت او و به حقّ حسين و تنهايى او و به حقّ محبّتى كه او به اصحابش داشته و به حقّ توجّهى كه او به ما داشته، ما را سزاوار محبّت و توجّه اولياى خودت قرار بده.
☘️تعبيرى كه در دعا وارد شده: «اخْلَصَ لَكَ بِعَمَلِهِ» است
👈اخلاص در نيّت: يعنى فقط به خاطر او قدم برداشته باشى، نه غير او.
اخلاص در عمل: يعنى همه ى عمل را براى او بياورد و شركى را در عمل نداشته باشد.
اخلاص در دين: يعنى التقاط نباشد. ايمان به بعض و كفر به بعض نباشد.
☘️امروز و در اين نسل، ما امامت را پذيرفته ايم، ولى شايد طرح امامت و در نتيجه، امام زمان براى خود ما كه شيعه هستيم، گنگ و مبهم باشد و به صورت ميراثى از آن پاسدارى شود؛ ميراثى كه هنوز عمق و ضرورتش را نچشيده ايم، عمقى كه گذشتگان با خون خود سرشارش مى كردند و ضرورتى كه با هر ذره ذره از وجود خود گواهش مى بودند، تا آنجا كه ديوار كاخ ها را بر روى نعش هاى خويش مى گرفتند.
☘️در برابر مسائل گسترده بايد علم را زاياند و بارور كرد و اين بارورى و زايندگى با بررسى آگاهى شكل مى گيرد، گاهى من اندازه و استعدادها و ارزش هاى خودم را مى شناسم و با اين معرفت كار نمى كنم و ناچار در همين سطح همراه با غرور و افتخار و يا كاشكى و چرا و يأس و رنج مى مانم و گاهى با شناخت قدر و ارزش ها به نقش و كار خود و مسؤوليت هاى عظيم و به استمرار و ادامه ى وجود خود به دنياهاى ديگر و عوالم جديد راه مى يابم و بجاى غرور و يأس با مسؤوليت و استمرار و ارتباطهاى گسترده آشنا مى شوم.
☘️ما گاهى به خاطر اينكه خيلى واقع گرا باشيم يك واقعيت اساسى را كه اندازه خود ماست نديده مى گيريم. به خاطر اينكه از دنياى عينيت بيرونمان نكنند، از عينىترين پديده ها كه 👈وجود خود ماست چشم مى پوشيم و خيال مى كنيم كه با تجزيه جهان بزرگ، در واقع آن را شناخته ايم و بر اساس اين شناخت مى توانيم زندگى كنيم. غافل از آنكه ما براى اين زندگى و آن شناخت، از 👈خودمان عبور مى كنيم و در چارچوبى كه براى خودمان سراغ داريم، كارسازى مى نماييم.
@goftomanbesharat
☘️انسان ها در يك خط، حركت مى كنند و يا مى ايستند. اين خط از پايين ترها و پستترين جايگاه ها شروع مى شود و تا بى نهايت ادامه دارد. آنها كه با تمام وجود خود راه مى روند و حركت مى كنند، ناچار براى اين حركت به نيرو نياز دارند و اين نيرو، از تغذيه به دست مى آيد و👈 رزق مى خواهد. كسانى كه مى خواهند با تمام وجود خويش حركت كنند و به تمام وجود خويش رزق برسانند،👈 بايد به فكر و عقل و قلب و روح خويش، به اين همه غذا بدهند.
@goftomanbesharat
☘️اگر به اين وسعت برسى و دل از دنيا بيرون بفرستى؛ يعنى اگر دل بزرگ تو از دنيا بيرون برود، پس تو، پيش از مرگ، مرده اى و «مُوتُوا قَبْلَ انْ تَمُوتُوا» را اطاعت كردهاى. اينگونه، تو به تماميّت وجود خود و به تماميّت غايت و هدف و به تماميّت سلوك و راه خود خواهى رسيد.
☘️انسان به اين سؤال كه اينجا چه مى كنم و بايد به چه مشغول باشم و به چه روى بياورم كارش آغاز مىشود با سنجش و مقايسه اى كه ميان خودش و بت ها و دل مشغولى هايش مى نمايد و با سنجشى كه ميان اين بت هاى محكوم و حاكم بر وجود خود و حاكم جهان مى نمايد 👈به تكبير و توحيد مى رسد و همراه اين هدايت در انتظار هدايت هاى بعد مى ماند كه ابراهيم از اين دو در آيات «اتحاجونى فى اللَّه و قد هدين» و «انى ذاهب الى ربى سيهدين»، (صافات 99) نام برده است.
☘️كه مذهب نه يك راه بهتر كه تنها راه است. و آدمى اگر بخواهد براى تمامى وجود خود در تمامى طول راه خود و در تمامى دنياهاى خود برنامه اى داشته باشد، ناچار از اين گرايش و محتاج اين روش هاى دينى است.
☘️خدا شاهد است كه ما نه خدا را شناختهايم و نه قدر خود را و اين گِله خداست كه انسان را خيلى ذليل مى كند: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حقَّ قَدْرِه»؛ كه قدر حق را نشناخته ايد.
☘️اين خداست كه آن چه را كه انسان نمىداند به او مى آموزد و آنچه را كه نمى دانست به او مى آموزد و آنچه را كه نمى توانست بداند و از حوزه ى شهود حس و احساس او بيرون بود، به او مى آموزد و براى او آشكار مى سازد و بيان مى نمايد. و 👈با اين هدايت و بيان و با اين بينات و روشنگرى هاست كه آدمى به حق و ميزان و فرقان راه مى يابد و با تحول در معرفتش نسبت به خود و قدر خود و استمرار خود و روابط محتمل و مظنون خود با عوالم غيب و شهود، با اين تحول در معرفت، به غيب، به اللّه، به وحى و به يومالاخر گرايش و نياز احساس مى نمايد.
☘️انسانى كه رجحان آفرينش را يافت، رجحان زندگى را مى يابد و 👈زنده بودن را انتخاب مى كند. و ◀️پس از مسأله ى بودن به چگونه بودن و براى چه بودن مى انديشد و به اين نتيجه مى رسد ◀️كه هماهنگ با نظام باشد. و به اين نتيجه مى رسد كه◀️ در راه هدفى بالاتر از خودش حركت كند و جهت عالى تر را انتخاب نمايد. و در اين مرحله است كه انسان ◀️جايگاه خودش را شناخته و قدر خود را مى داند؛ يعنى جايگاهش را نه در جامعه كه در جهان شناخته و قدر خودش را بيشتر از آزادى و عدالت و عرفان و تكامل فهميده. اين انسان در اين جايگاه و با اين ارزش، بار سنگين وحى برايش سبك مى شود و تكاليف بر دوشش سنگينى نمى كنند.
☘️اگر آدمى به اندازه ى وجودى خويش واقف شود و قدر خود را بشناسد و ميان آنچه كه دارد و آنچه كه مى تواند داشته باشد و بايد داشته باشد، فاصله ببيند،◀️ حركت مى كند و درگير مى شود، حتى اگر در رفاه و راحتى هم باشد و كمبودى هم نداشته باشد.
☘️«أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ»؛ امر به خوبى ها و تلاوت كتاب مى تواند با نسيان و خود فراموشى همراه بشود، اما خضوع و همراهى خاضعان به 👈سنجش مستمر و تعقل كمك مى كند و با سنجش بت ها با خويش و با سنجش بت ها با اللّه، انسان به قدر خود و به تكبير و توحيد مى رسد؛ «أَفَلَا تَعْقِلُونَ».
☘️«وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ»؛ موسى با مهربانى ونسبت دادن آنها به خودش به آنها گفت: «إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم»؛ شما نه تنها به ديگران و اشياء، كه بر خودتان هم ستم كرديد و حد و قدر خود را نگه نداشتيد؛ «ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ». «فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ»؛ به خالق، به برئ و پاك و به پاك كننده روى آوريد و نفس خود را بكشيد، «فَاقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ». «ذَ لِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ»؛ اين درگيرى با نفس و اين قتل نفس به قدرت و وسعت و تولد شما كمك مى كند.
☘️آدمى با درك قدر خود به هدف مناسب و به بصيرت و برنامه ريزى و به طرح جامع راه مى يابد.
☘️باغبانى كه قدر خود را مى شناسد و نيازهاى خود را مى داند، بذرها را مفت به خاك نمى ريزد. يك دانه مى دهد تا هفت صد تا به دست آورد. اين است كه سلام و عليك هاى او، رفت و آمدهاى او، محبت هاى او بدون بهره در سرزمين وجود ديگران ريخته نمى شود؛ چرا كه در پشت هر شغل، نقش او قرار دارد.
☘️كسانى كه قدر خود را نمى شناسند و ابعاد ظلم را نمى فهمند و مغرور و فريب خورده ى نان و پاداش مى شوند، در برابر ولىّ خواهند ايستاد. بايد از آنجا آغاز كرد كه ظلم را در هر چهره بشناسند و 👈توقعشان از حكومت تا حد رفاه و پرستارى نماند و از حاكم بينش ها و آموزش ها را طلبكار باشند و براى مغز و قلب و عقلشان هم رزق بخواهند.