eitaa logo
وقف مهدویت
60 دنبال‌کننده
14 عکس
37 ویدیو
9 فایل
باید خود را وقف امام زمان علیه السلام بکنیم #تربیت
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿انسان همين كه فكرى در ذهنش نقش مى‏بندد، همين كه ماشينش امكان حركت پيدا مى‏كند، از دم شروع مى‏كند و مى‏رود. غافل از اينكه اين مقدار حركت را بايد كنترل كند تا موتورها بارور شوند. اين سرعت را بايد كنترل كند تا سرعت‏هاى بيش‏ترى به دست آورد. باغبان‏ها، درخت‏هايى را كه زود بار مى‏دهند، ميوه و بار آنها را مى‏كَنَند كه بعدها از پا نيفتند. ما زود شروع مى‏كنيم. هنوز بال در نياورده، پرواز مى‏كنيم. اينجاست كه زود از پا مى‏افتيم و طعمه ديگران مى‏شويم. جايگاه‏ها را در نظر نمى‏گيريم. ام القرى را در نظر نمى‏گيريم. ام القراى رسول مكه است، ام القراى ما كجاست؟ حركت، ص: 239
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿هر حركتى بايد مقدمات خود را داشته باشد و الّا خرد مى‏شود و عقيم مى‏ماند. در هر حال كسى كه مى‏خواهد كارى را شروع كند، نبايد شتاب زده عمل كند كه‏ حلم‏ مى‏خواهد و حلم؛ يعنى بيدارى. منى كه مى‏خواهم اقدامى كنم، مى‏خواهم ظهور كنم، مى‏خواهم آشكار شوم، در كجا و از چه راهى بهتر مى‏توانم ظهور كنم؟ كجا بهتر مى‏توانم موج گسترده‏اى ايجاد كنم و به نتيجه برسم؟ چه بسا به خاطر ظهور گسترده‏تر، دو روز تأخير كنم، ولى اين تأخير، نه توجيه است و نه كند كارى؛ چرا كه وقتى مى‏دانم ماشين مرا وسط راه مى‏گذارد، اگر امروز آن را راكد مى‏گذارم و حركت‏ نمى‏كنم، به خاطر اين است كه فردا عقب نمانم، فردا شتاب بردارم و كسانى را كه امروز حركت كردند و پيش افتادند، بگيرم. اگر امروز با آنها حركت كنم، ديگر هيچ وقت به آنها نخواهم رسيد. از همين شتاب‏هاست كه آدمى ضربه مى‏خورد و آسيب‏پذير مى‏شود. بايد ديد و آمد و با همان توجه، اقدام كرد. كسانى كه نمى‏بينند و مى‏آيند، ضربه مى‏خورند. اين ديد و اين توجه؛ يعنى حلم و بيدارى. حركت، ص: 240
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿حليم‏ كسى است كه مجموعه مسائل را مى‏بيند. كسى است كه لحظه‏ها او را به دنبال نمى‏كشد. كسى است كه آگاه به زمان است. او نه تنها آگاه به زمان است كه پيش از زمان حركت مى‏كند. امام و جلودار است. منتظر ايجاد فرصت‏ها نيست، كه فرصت‏ها را ايجاد مى‏كند. هر كسى كه دَعْوِىِ رسالتى دارد و بر تحقق آن به پا خاسته، بايد در نظر بگيرد كجا بهتر مى‏تواند كار كند. كجا مى‏تواند مسلطتر باشد. بايد مادر شهرها و جايى كه مى‏تواند از آنجا رسالت خود را به بهترين‏ نحو گسترده كند، پيدا نمايد. امروز ام القرى و مادر شهرها كجاست؟ در كجا مى‏توانيم بدون خرج وقتِ زياد، بدون پراكنده شدن، جمع‏آورى و كار كنيم؟ بايد ام القرى را پيدا كنيم؛ چه بسا آموزش و پرورش باشد. دانشگاه باشد. حوزه باشد يا همه اينها باشد. اين طور نيست كه ام القراى ما هم همان مكه، با همان شرايط باشد.
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿اين طور نيست كه هر جا كه پُركارى است، خوب كار كردن و درست كار كردن هم باشد.
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿رسول مى‏آيد، آن هم در جزيرة العرب، نه در ايران و نه در روم؛ چون اين جريان وليده تمدن‏هاى بالنده آن روزگار نيست. اين جريان مى‏آيد تا فساد برخاسته از اين تمدن‏هاى مسلط و قدرت‏هاى مهاجم را اصلاح نمايد. پس در جايى كار مى‏كند كه آن‏ها و اكاسره و قياصره عرب‏هاى مزاحم و يهود مخالف را تبعيد مى‏كردند و در جايى مى‏آيد كه شاپور و ديگران، سرها را بريده بودند و دست‏ها را بسته بودند و كتف‏ها را صاحب شده بودند و زير بار برده بودند. درست در جايى كه ظلمات و ضلال سرگرفته، درست در دل تاريكى‏ها چراغ‏ها را بارور مى‏سازد.
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿رسول دعوت دارد و هدايت دارد؛ به چه چيز؟ و چگونه؟ ديديم كه با فكر و عقل و با بينات و ميزان، اين گونه دعوت مى‏كرد. به چه چيز؟ در يك كلمه به عبوديت حق، همين. كه ادامه‏ى سوره‏ى حمد همين است: «اياك نعبد». و صريح دعوت در سوره‏ى بقره باز همين است: «يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذى خلقكم».
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿در واقع اين عبوديت همان معرفت دينى و بينش و بصيرتى است كه بدون هيچ مقدمه و موخره‏اى از حضوريات انسان، از قدر و ارزش و اندازه آدمى آغاز مى‏شود و با سنجش معبودهاى گوناگون و عشق‏هاى چند فصل و بت‏هاى عيار، با اين قدر و اندازه‏ى و با سنجش اين معبودها با رب و پروردگارى كه مى‏بخشد و از رحمت و عشق مى‏بخشد، و بخشش‏ها از او كم نمى‏كند؛ كه هيچ چيز از حوزه‏ى حضور او بيرون نمى‏رود و او مالك‏ «يوم العطاء» و «يوم الجزاء» هست و با اين احاطه در وجود همراه است. آدمى با اين سنجش به تكبير و توحيد مى‏رسد و تنها او را انتخاب مى‏نمايد؛ ولى در اين انتخاب، مشكل هست، درگيرى هست با همه چيز و با همه كس، حتى با هوس‏هاى دل و حرف‏هاى مردم و جلوه‏هاى دنيا، و وسوسه‏هاى شيطان‏هاى چند رنگ و پنهان و آشكار و به خاطر همين مشكلات است كه استقامت او مطرح مى‏شود؛ كه جز با او، به سوى او راهى نيست و او با هدايت و شكر و با بلاء و تمحيص، آدمى را مى‏سازد و آن چنان با بلاء بر بت‏هاى او مى‏تازد كه با عجز او را بخواهد و با عجز به ياس گرفتار نگردد؛ چون راه، آن گاه آغاز مى‏شود كه تو تمام مى‏شوى و از معرفت و محبت و عمل و تحمل تو هيچ دست‏آويزى باقى نمى‏ماند، كه اين‏ها به قدر تو هستند، نه به قدر محبوب و معبود تو. و در همين جا اين نكته را بگويم كه اگر دينى و دعوتى بيش از همين عبوديت و توحيد نداشته باشد، همين عبوديت نظام‏ساز است و به ذهنيت و شخصيت و عاطفه‏ى تو نظام مى‏دهد؛ چون تويى كه در حوزه‏ى وجود خودت جز او را كنار گذاشتى و حتى از هوس‏هاى خودت جدا شدى از معرفت دينى تا حكومت دينى، ص: 150
هدایت شده از مباحث تربیتی
☘️تشكل و جامعه‏ى اسلامى‏ اين دعوت برانگيزه‏ها و نوع رابطه‏ها تأثير مى‏گذارد و اين دعوت، پراكنده‏ها را جمع مى‏نمايد و قدرت‏هاى غريزى و فكرى و عقلى و عاطفى آن‏ها را به هم گره مى‏زند و اين گونه قدرت فراهم مى‏شود، نه بر اساس توانايى بازو و استعداد، كه بر اساس جهت‏گيرى تمامى اين‏ها و نه بر اساس عشيره و فرزند، كه بر اساس اين ربط و پيوند و نه بر اساس منافع مشترك و سنديكاها و احزاب، كه بر اساس مقصد مشترك و جهت مشترك. اين گونه قدرت و تجمع و سازمان شكل مى‏گيرد و نهادينه مى‏شود و نوبت به توزيع و تنظيم قدرت مى‏رسد كه مى‏تواند نه تنها حكومت كه شكل و نوع حكومت را مشخص نمايد. رسول مى‏آيد، با اين دعوت و تشكل و صف، و طبيعى است كه پس از صف و دسته‏بندى نوبت مبارزه و قتال و درگيرى است؛ كه پس از تبيين و صف، نوبت قتال است، كه در سوره‏ى نمل آيه‏ى 45 آمده: «ولقد ارسلنا الى ثمود اخاهم صالحاً ان اعبدوا اللّه فاذا هم فريقان يختصمون». با دعوت به‏ عبوديت، صف و اختصام، تحقق مى‏يابد و مجاهدات و مبارزات رسول اين گونه تبيين مى‏شود. از معرفت دينى تا حكومت دينى، ص: 152
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿اين هدايت الهى و اين هدايت دينى است كه از حضوريات انسان آغاز مى‏شود. و اين حضوريات غذاى فكر و آموزگار حس و عقل و قلب خواهد بود. و بصيرت و بينشى را پايه خواهد گذاشت كه به‏ حسيّات‏ و عقليّات‏ و اشراقيّات‏ انسان معنى خواهد داد. اصول عقلى تناقض و علّيّت‏، در اين حضوريات ريشه دارند و بدون اين درك حضورى، درك كلى وجود و درك اين اصول عقلى و تجريد و تعميم آنها، صورت نخواهد گرفت. با اين هدايت وجود سردرگم و متحير انسان هدايت مى‏شود و وجود فقير و گرفتار او بى‏نياز مى‏گردد. ضلال به معناى گمراهى نيست؛ اگر با سبيل همراه بشود؛ مثل «ضل السبيل» يا «ضل عن السبيل»، به معناى گمراهى است. به تنهايى، مجهول بودن، مبهم بودن و گم بودن را مى‏رساند. سردرگمى و حيرت را با خود دارد. و اين حالت انسان و موقعيت اوست و با هدايت و خودآگاهى و درك انسان از قدر و ارزش و اندازه‏ى خودش، از اين سردرگمى و حيرت نجات مى‏يابد و جايگاه خويش و نقش و طرح و عمل‏ خود را مى‏شناسد. و سرپرستى اين وجود فقير و محتاج را عهده‏دار مى‏شود. و در رابطه با نيروها و استعدادهاى خويش و در رابطه با اشياء و در رابطه با افراد، مى‏آموزد و آگاه مى‏شود و بى‏نياز مى‏گردد و ديگران را به بى‏نيازى و غنا مى‏رساند. تطهير با جارى قرآن، ج‏1، ص: 347
🌿رسول (ص) از بلوغ تا بعثت همراه بهترين امكانات و بهترين شرايط و بهترين موقعيت‏ها نبود؛ ولى موضع‏گيرى مناسب و برخورد خوب، او را راهياب و بى‏نياز ساخته و او را در زبان‏ها و چشم‏ها و دل‏ها جاى داده و اعتماد و امن را در همراهان او ريخته و او را محمد امين ساخته است. اگر برخورد عزيز و مسلط رسول نبود، بايد گمراهى جزيره و فساد و انحراف و ظلم و تجاوز و فقر و فحشا، او را با خود مى‏برد و اگر غناى او و اگر سرشارى وجود او نبود، بايد ذلت و ضعف، او را از چشم‏ها مى‏انداخت و به امانت‏دارى و عهده‏دارى و گره‏گشايى مظلومان نمى‏رسيد و حِلف‏الفضول را تشكيل نمى‏داد و درگيرى‏ها و اختلاف‏هاى جاهلى و قبيله‏اى را رهبرى و راهنمايى نمى‏كرد. همين كوثر است كه اين‏گونه حضور دارد و خديجه را سرشار مى‏كند تا در دامان مهربان او على (ع) را مى‏پرورد تا آن‏جا كه لقمه در دهان او مى‏گذارد و از انس و بوى خود او را لبريز مى‏نمايد و از او برادرى براى خويش و شوهرى براى فاطمه (ع) و پدرى براى راهبران معصوم و تكيه‏گاهى براى همه و ساقى كوثرى براى هميشه مى‏سازد.
🌿و همين عبوديت است كه بار رسالت را بر دوش او مى‏گذارد كه: «اشْهَدُ انَّ مُحمداً عَبْدهُ و رَسُولُه». و همين رسالت برخاسته از عبوديت‏ است كه‏ رحمت فراگير و حرص بر هدايت و استقامت در دعوت‏ را به دنبال مى‏آورد: «لَقَدْ جاءَكُم رَسُولٌ مِنْ انْفُسِكُم عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُم بِالمؤمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ»؛ رسولى كه از خود شماست و او را مى‏شناسيد به سوى شما آمده؛ كه رنج‏هاى شما بر او گران و سنگين است. او بر هدايت شما حرص دارد و با ايمان آورده‏ها رأفت و رحمت دارد، گرم و مهربان است. و اگر همه از او پشت كنيد، او توحيد را دارد و توكل بر رب‏العرش را دارد. و اين بار سنگين و رحمت و حرص و استقامت سنگين، او را نمى‏شكند كه تكيه‏گاه محكمى را همراه دارد. كوثر كه از عرش مدد مى‏گرفت، اين‏گونه بر رب العرش العظيم‏ تكيه دارد «فَانْ تَولَّوْا فَقُلْ حَسِبىَ اللَّهُ لا الهَ الَّا هُو عَليه تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ العَرش الْعَظيم».
🌿كوثر اين چشمه‏ى جارى و اين حوضى كه تمام هستى را در برگرفته، بر تمام گوشه‏هاى اين تاريخ جاى پا دارد و نشان موفقيت رسول و ناتمامى و بريدگى دشمنان اوست.
🌿خير با نعمت تفاوت دارد و مصداق با مفهوم نبايد خلط شود و در جاى يكديگر بنشيند، با اين توجه و دقت، تمامى مصداق‏ها و نمونه‏هاى كوثر، تحليل خود را مى‏يابد و مشكلى ايجاد نمى‏كند، در حالى كه ميان نهر و حوض، آن هم نهرى برخاسته از عرش و از سدرةالمنتهى، با ياران زياد و نسل زياد و فاطمه و خديجه، فاصله كم نيست ولى تمامى اينها در برخورد مناسب رسول با هدايت و غنا و هدايت كردن و بى‏نياز كردن و تسلط و عزت و امن و اعتماد و توحيد و عبوديت و رسالت و استقامت و تربيت و جمع‏آورى و هجرت‏ به حبشه و مدينه و هجرت رسول و مدينةالرسول‏، تمامى آنها در اين برخورد جارى و اين كوثر گسترده نهفته است. زندگانى رسول تفسير كوثر است. زندگانى رسول حامل كوثر خداست؛ همان‏طور كه لحظه لحظه‏ى زندگانى او، شكر عطاى كوثر است و صلوة حضور است و وصلت سرفراز و عزت اعتماد
🌿شناخت روحيه‏ها پس از شناسايى ام القرى، مسأله بعد اين است كه با چه كسانى كار كنيم؟ آيا از دم دست شروع كنيم يا بايد انتخاب كنيم؟ مسأله روحيه‏هايى كه بايد با آنها كار را شروع كرد، مسأله وسيع و گسترده‏اى است كه رسول هم راهنمايى مى‏شد. حضرت با وجودهايى كار و حركت خود را آغاز مى‏كرد كه وقتى راه مى‏افتادند، راه هم مى‏بردند. وقتى تو در كنار دريا ايستاده‏اى و غَرقى‏ زياد است، نمى‏توانى سرود يأس بخوانى و يا شعار بدهى و آدم‏ها را صدا كنى، كه بايد دست به كار شوى و براى اين كار هم نمى‏توانى از دَم شروع كنى، كه اگر بخواهى مرده‏هاى آب خورده را بيرون بياورى، بيچاره‏اى. گاهى دشمن مهره‏هايى را دم دست تو مى‏گذارد تا تو بر روى آنها كار كنى‏ و بعد هم از دست بروند. كسانى كه دم دست تو هستند، بايد آنها را رها كنى، كه فقط وقت تو را مى‏گيرند. اينها تاكتيك‏هايى بوده كه دشمن در مراحل مبارزه‏اش داشته و تو را با كسانى كه خودش برايت فرستاده، مشغول نموده است. حركت، ص: 242
🌿علامت‏ها بايد مهره‏ها را شناسايى كنيم. آيا مى‏خواهيم آنها را از زبان‏ها بشناسيم؟ اشكال كار ما اين است كه براى شناسايى مهره‏ها، روى حرف‏ها تكيه مى‏كنيم. آيا مى‏خواهيم آنها را با عمل‏ها، با كارهايى كه مى‏كنند، بشناسيم؟ چه بسا شخصى بتواند خوب بازى كند و بهترين كار را انجام دهد. پس عمل افراد نمى‏تواند معرف آنها باشد؛ چون ممكن است انگيزه‏هاى مختلفى داشته باشد. آيا مى‏خواهيم آنها را از دوستانشان بشناسيم؟ چه بسا دوستانى انتخاب كنند كه راه را بر ما گم كنند. به راستى با اين معيارها مى‏خواهيم نتيجه‏هاى بزرگ به دست آوريم؟! مادامى كه تو در مسير خود، با كسى درگير نشده باشى، با تو كارى ندارد. اگر فرياد و اذان تو، براى او ضرر نداشته باشد، با تو كارى ندارد. آن قدر بخوان تا گلويت تكه تكه شود، ولى همين كه بت او را مى‏شكنى و به آنچه دوست دارد لطمه وارد مى‏كنى، با تو دشمن مى‏شود. در تاريخ مى‏بينيم يوسف به جرم اينكه به جرمى رو نياورد، به همان جرم متهم و زندانى شد. ما مى‏خواهيم با دهن‏ها، آن هم با دهن زليخاها، يوسف‏ها را زندانى كنيم. بايد افراد را با علامت‏ها شناسايى كنيم و اين علامت‏ها نه در عمل‏ها كه در حالت‏ها وجود دارد. خداوند به رسول مى‏فرمايد: «لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِى لَحْنِ الْقَوْلِ» ؛ اينها (منافقان) را مى‏توانى، نه در خود گفتارها كه در تن صدا، زير و بم كلمات، در حالت‏هاشان، در گردش چشم‏هاشان، شناسايى كنى. پس براى شناسايى افرادى كه مى‏خواهى با آنها كار كنى نه «عمل‏ها»، نه «حرف‏ها» و نه حتى «معاشرت‏هاى مستمر»، هيچ كدام مفيد نيستند؛ چون يك وجود، در تركيب با يك شناخت، چيزى ديگرى غير از آنكه تو حساب كرده‏اى، مى‏شود. يك فلز همين كه چيزى به آن اضافه شود، خاصيت آن به طور كلى دگرگون مى‏شود. اكثر مهره‏هايى كه حساب شده هم انتخاب شده‏اند، در طول حركتشان، در برابر برخوردها و تركيبى كه با حادثه‏ها يا شناخت‏ها و يا علاقه‏هاى جديد داشته‏اند، وضعيت خود را به طور كلى از دست داده‏اند. ما براى شناسايى مهره‏ها، راه‏هاى خاصى داريم كه حداكثر «قدرت» فرد يا «هوش» و يا «فضل» او را نشان مى‏دهد، نه «فضيلت» او را. تو مى‏توانى فضيلت او را هنگامى بشناسى كه از حال طبيعى خارج شده باشد و از زير آوارها بيرون آمده باشد. هنگامى كه بتوانى او را به غضب درآورى تا در آن وضعيت او را مورد بررسى قرار دهى. امام صادق (ع) مى‏فرمايد: «اگر مى‏خواهى يار بگيرى، بايد او را در چندمرحله بررسى كرده باشى؛ در سفر، در حضر، در غضب‏ و در رضا.» حركت، ص: 244
🌿بايد مهره‏هايى را انتخاب كنيم كه در حادثه‏ها متزلزل نشوند. اين چنين افرادى التهاب ندارند و سقف‏هاى سنگين بر دوش آنها تَرَك بر نخواهد داشت. منى كه در جايگاه و در ام‏ القرى‏؛ چه در دانشگاه، چه در حوزه كار خود را شروع كرده‏ام‏ ، بايد وجودهاى تمام وقت يا نيمه وقت و يا حتى عشقى و تنوع‏طلب را كه براى تنوع كار مى‏كنند، پيدا كنم كه از همين تنوع‏طلب‏ها هم، مى‏توان بهره گرفت. از اين چنين آدم‏هايى؛ آن هم اگر زمينه‏اى باشد، فقط مى‏توان لبى تَر كرد.
🌿بايد با مهره‏هايى كه تمام وقت هستند و براى اين كار آمده‏اند، آغاز كرد و آنها را تربيت نمود، اين چنين وجودها بايد شناسايى شوند و در انتخاب آنها بيش از دو چيز نمى‏خواهيم: طلب‏ و تسليم‏. اين وجود طالب و تسليم است كه ذوق به خرج مى‏دهد و وقت مى‏گذارد. چه بسا مهره‏هايى در پست‏هايى عالى هم داشته باشيم، ولى نتوانند كارى انجام دهند كه بيش‏ترين پول‏ها هم وقتى در مهره‏هاى بى‏رمق صرف شود، هم چون آبى است كه در شن‏زار فرو مى‏رود و نمى هم از آن باقى نمى‏ماند. هر حركتى، با مهره‏هايى به ثمر مى‏رسد كه بيدارند، نه پست مى‏خواهند و نه مقام. اين بيدارى، ثمره تمركز آنهاست و تمركز، ثمره طلب و تسليم. اين‏ طلب‏ و تسليم‏ است كه تو را متمركز مى‏كند و اين‏ تمركز، به تو بيدارى و اين‏ بيدارى‏ هم، به تو قدرت‏ مى‏دهد تا از موقعيت‏ها استفاده كنى و بهترين نتيجه را بگيرى. ما به دنبال مهره‏هاى فعالى هستيم كه كار كنند و در آنها طلب و تسليم و شورى آمده باشد، كه وقتى بر روى مهره‏هاى ول و بى‏رمقى كه هيچ كس حتى به آنها نگاه هم نمى‏كند، كار شود و در آنها طلب و شورى جوانه زند، از سر هستى خويش هم مى‏گذرند؛ همين‏هايى كه تا ديروز كسى به آنها نگاه نمى‏كرد و آنها هم به كسى راه نمى‏دادند. وقتى بر روى همان ابوذرهاى بى‏رمق تاريخ، كار شد و طلب و تسليم در آنها شكل گرفت، ديديم به كجا رسيدند و چگونه، ماندن دو روز آنها در شام‏ عرصه را بر معاويه تنگ كرد! حركت، ص: 247
🌿هنگامی که به رسول خطاب مى‏شود: «لَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ» ؛ آن روح‏هايى كه در طلوع و غروبشان، در شروع و پايانشان دعوتى جز دعوت حق ندارند، از خود نران. كسانى كه در فاصله روز، دگرگون نشده‏اند و شروع و صبح، پايان و شب آنها، در دعوت به حق يكى بوده و شرك در وجود آنها رخنه نكرده و چيزى غير از حق و دعوت به او، وجود آنها را پُر نكرده، تو اينها را از خود نران. در آيه‏اى ديگر آمده: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيْدُ زِينَةَ الْحَيوةِ الْدُّنْيَا» ؛ آنها كه دعوتشان در شروع و پايان، در صبح و شب، در طلوع و غروب يكى است و فاصله روز آنها را دگرگون نكرده، با همان‏ها باش. چشمهايت از آنها تجاوز نكند كه همين‏ها بار تو را مى‏كِشند؛ همين وجودهاى طالب و تسليم، نه آدم‏هاى آب خورده پُر بار كه بارشان را به دست تو مى‏دهند. پس تو آنها را كنار نگذار. چشم از آنها برندار و به ديگران ندوز كه در اين چشم‏داشت، جلوه‏ها و زينت‏هاى دنيا، تو را گول مى‏زند. اينها وجودهاى تمام وقتى هستند كه براى اين كار آمده‏اند، پس تو با همين‏ها باش. اينها استوانه‏هايى هستند كه تو بايد سقف‏هاى سنگينت را بر روى آنها بنا كنى، كه در حد ايثار و فداكارى، فعاليت مى‏كنند و در عين حال خائفند. تويى كه چنين مهره‏هايى دارى، دنبال چه مى‏گردى؟ اينهايى كه خود طلب و تسليم دارند، چرا از اينها عبور كنى؟ همين‏ها هستند كه هم كار خوب مى‏كنند و هم خوب كار مى‏كنند. هم كارشان حسنه است، هم صالح، هم مصلح و هم خودشان از اين كار صالح و سازنده‏شان بهره‏مند شده‏اند و تنها عملشان بزرگ نشده كه با كارشان، خود بزرگ شده‏اند. تنها پل ديگران نبوده‏اند تا ديگران را رسانده و خود مانده باشند. حركت، ص: 248
چهار ذکر در امالی صدوق برای رفع مشکلات که هر روز گفته شود: حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ،فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ،وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ‏ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِباد،فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏،إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ
وقف مهدویت
🌿دوستى دارم كه دلسوز و آرام مى‏گفت: ما شاهد روزهايى بوده‏ايم كه فوج فوج به اسلام رو آوردند و شاهد روح‏هايى بوده‏ايم كه هستى يك گامشان بود ... و امروز هم شاهد آن‏هايى هستيم كه فوج فوج مى‏ميرند و شاهد آن‏هايى هستيم كه باقى مانده‏اند و در خويش مى‏لمند. و مى‏گفت: ما امروز از لحاظ تبليغ در سطحى بالاتر هستيم. ما وارث گذشتگان هستيم و از علوم گسترده‏اى هم بهره گرفته‏ايم. و مى‏پرسيد و صادقانه مى‏پرسيد: چه شده كه آن روح‏ها در ميان ما نمى‏شكوفد و آن دل‏ها در درون ما نمى‏تپد؟ گفتمش: گيرم كه آن‏ها كبريتى از تبليغ در دست داشته‏اند و ما خرمنى از آتش، اما تفاوت اين است كه آن‏ها كبريت را به فتيله‏ها زدند و چراغ‏ها را زير نظر گرفتند و با استعدادها كار كردند ... اما ما اين خرمن آتش را به باد داديم و سنگ‏ها را داغ كرديم و چراغ‏ها را خاموش گذاشتيم. و اين پيداست كه با يك كبريت استعدادها روشن مى‏شوند، اما با خرمنى سوزان از آتش، سنگ‏ها نورى نمى‏گيرند. و باز گفتمش بگذر از آن كه ما با آن همه ميراث غنى، روش فقيرى داريم و بهره‏بردارى ضعيف، درست مثل كسى كه خوراك‏هاى زياد و مطبوعى ذخيره دارد، اما نيازش را نمى‏شناسد و نياز مهمان‏هايش را نمى‏داند و از روش تغذيه آگاهى ندارد. اين ميزبان، خودش و مهمانش از غذاهاى لذيذى سرشارمى‏شوند، اما نيازهايشان تأمين نمى‏گردد. آخر كسى كه به ويتامين «ث» نيازمند است بر فرض برايش تيهو به سيخ بكشند و آهو برايش كباب كنند، نيازش تأمين نخواهد شد كه آن همه نيرو در اين بدن عفونى مى‏شود و بيمارى دست مى‏دهد و اين است كه ما امروز دايرةالمعارف هايى داريم، اما همه نيازمند و عليل. معده‏ها سرشار است در حالى كه بدن‏ها فقير و مريض ... و اين است كه با اين همه ثروت و اميد، باز به يأس مى‏رسيم و در خويش مى‏مانيم. آن‏ها با يك جرقه خرمن‏هاى آهن را آب مى‏كردند و شكل مى‏دادند و بهره برمى‏داشتند، اما ما با يك خرمن آتش حتى يك ميخ نساخته‏ايم و يك مهره را شكل نداده‏ايم. ميخى كه بتوان به آن چيزى آويخت و مهره‏اى كه بتوان آن را به كار گرفت. آن‏ها هنگامى كه يك كوره آهن را مى‏ديدند، حقارت جرقه‏ها را در نظر نمى‏آوردند كه به روش فكر مى‏كردند و آن جرقه را نه به آهن‏ها كه به گَوَن‏ها مى‏سپردند و گون‏ها را به الوارها و الوارها را به زغال سنگ‏ها و به اين گونه بود كه آهن‏ها هم آب مى‏شدند و شكل مى‏گرفتند و بهره مى‏دادند. ما امروز در كنار درياى مشكلات و كوه‏هاى مانع، يا سرود يأس مى‏خوانيم و مى‏مانيم و يا بدون روش و بدون تفكر دست به كار مى‏شويم و به بن‏بست مى‏رسيم و در چاله‏هاى يأس مى‏خوابيم. ما در برابر يك جامعه‏ى به غرقاب نشسته يا پشت مى‏كنيم كه دست و پا زدن‏ها و ناله‏ها و استغاثه‏ها را نشنويم و يا بى‏تفاوت نگاه مى‏كنيم و يا اگر همتى باشد از دم دست، هر كه به دستمان آمد،بيرون مى‏كشيم و چه بسا كه نعش‏هاى بى‏جان و مرده‏هاى آب خورده نصيب‏مان شود. ما به نجات مرده‏ها مشغول هستيم و استعدادها در آن طرف‏تر، اسير موج‏ها و گلاويز مرگ! در اين موقعيت چاره‏اى نيست جز اين‏كه با استعدادها كار كنيم و آن‏ها را بيرون بكشيم و بعد با همدستى آن‏ها به سراغ ديگران برويم و با كمك گَوَن‏ها و الوارها و زغال سنگ‏ها، آهن‏ها را آب كنيم و مانع‏ها را شكل دهيم و از آن‏ها بهره برداريم. آن اوج ديروز و اين ركود امروز يا به خاطر اين است كه روش تربيتى نداريم و به داغ كردن‏ها و شاخ و برگ دادن‏ها و بغل كردن‏ها مشغوليم و روشنى نمى‏دهيم و ريشه نمى‏دهيم و بندها را باز نمى‏كنيم و يا به خاطر اين است كه با اين روش صحيح، با استعدادها كار نمى‏كنيم و با اين ذخيره‏ى سرشار و با اين خرمن آتش به فتيله‏ها و چراغ‏ها جرقه‏اى نمى‏زنيم. 📚آیه های سبز
👹در مقام یقین هم میتوان رجیم شد👹 🌲یقین، عالی ترین حدّ آگاهی است.🌲 🤠شیطان به حدّی از آگاهی رسید که هیچ عارفی به آن مقام نمی تواند برسد، به یک معنا امام العارفین بود و همه مراحل را با شهود خود دیده بود. تنها یک کِبر در وجودش ، او را به زیر انداخت. 🥳وقتی کِبر، حسد، بُخل و هزار عامل دیگر در ما وجود دارد، چطور خیال میکنیم ایمن هستیم؟! ⛺کتاب عوامل رشد. علی صفایی حائری
💌 تو خودت را رها کرده‌ای! تو کرده‌ای و گفتی بگذار با این در این کوتاه کنیم! بخوریم، بنوشیم، ببریم. ولی این است که تو بیشتر از این داشتی، اینها تو بودند، تو مال اینها نبودی. 🖋
🌿عالى ‏ترين نوع شعور« شعور حضورى» است؛ شعورى است كه ما از خودمان داريم نه« شعور رفلكسى و بازتابى» كه نتيجه مراحل چند گانه و تكامل مغز است؛ چرا كه آگاهى ما از خود، غير از آگاهى ما از اشياء اطراف است. آنها بازتابند؛ در حالى كه درك ما از خود، حضورى و بلاواسطه است.
🔰 وظیفه مربی 🔷🔹 ما ؛ چون داراييم. مسئوليت بر اساس توانايى است نه آگاهى؛ «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً الّا وُسْعَها.» 🔹و نوع مسئوليت ما، وابسته به اهميت كارها و ضرورت نيازها و و توان ماست. 🔹 در اين وحشى، شديدترين نيازها، جهت دادن و شكل دادن و كردن استعدادهاست. نياز رهبرى كردن و تربيت نمودن و بارور ساختن است. 🔹 تربيتى كه نباشد و نفى او نباشد، داغ كردن، شاخ و برگ دادن و به آغوش كشيدن نباشد، بلكه روشنى دادن باشد و ريشه دادن و زمينه فراهم آوردن. 🔷🔹 آن مربى و كه فقط يك راه پيش پاى افرادش مى‏ گذارد، هر چند اين ، راه خوبى ‏ها باشد، به آنها ستم كرده است، كه بايد دو راه را نشان داد و بايد زمينه انتخاب را فراهم نمود؛ «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ». 🔹 آنگاه با آنهايى كه راه را كرده‏ اند در برابر آنها كه سنگ راه شده ‏اند، ايستاد. 🔹 براى به هر كار، به ريزى نياز است تا از خرابكارى و كند كارى و دوباره كارى سالم بمانيم. 🔹طرح بر اساس شروع مى ‏شود و با تحليل هدف، نيازها و مراحل مشخص مى ‏شوند و مسائل در هر مرحله، روشن مى‏ شود و در برابر هر به دست مى ‏آيد.