eitaa logo
🌹غنچه‌ها🌹
1.2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
64 فایل
یه دورهمی عالی برای مربیان، مادران و مدیران خلاق کشور با کانال تربیتی غنچه ها👌 @ghoncheha313👈 کپی، باذکرصلوات، آزاد هست🌹 ما اینجاییم @Moud133 @Yaemamhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
❌ چرا تا داد نزنم، فرزندم به حرفم گوش نمیکنه⁉️ 👈 والدین از کودک می‌خواهد؛ کاری را در همان لحظه انجام دهد! و کودک یا آن را به تعویق می‌اندازد، یا اصلا انجام نمی‌دهد. و والدین این‌بار با صدایی بلندتر آن را تکرار می‌کند، و ممکن است عصبانی شده؛ تند و پرخاشگرانه برخورد کند ↩️ در این فرآیند کودک چه چیزی یاد میگیرد؟ 🔴 تا زمانی که مامان یا بابا عصبانی نشده و داد نزده؛ می تونم کاری که میگه رو انجام ندم و اتفاقی نمی افته. 🔰نتیجه: ▪️در مرحله اول خواسته‌های والدین رد می‌شود. ▪️تا والدین داد نزنند، حرفشان عملی نمی‌شود. ▪️محیط خانه متشنج می‌شود ✅ راه حل: ✔️درخواست‌هایتان را با شیوه‌های منطقی بگویید. ✔️به کودک زمان بدهید ، مثلا بگویید تا ده دقیقه دیگه تلویزیون را خاموش کن، یا تا یک ربع دیگه، که عقربه بزرگ به عدد شش رسید بیا غذات رو بخور. ✔️برای درخواست از کودک کنار او بروید نه اینکه از آشپزخانه فریاد بزنید. https://eitaa.com/yavarankochak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#🌹آموزش 👌آموزش نقاشی مشک آب 💧💧💧💦💦💦 یک روز قبل ازجنگ اورفت با مشک خالی تالب رود با این که خیلی تشنه اش بود امابه فکربچه ها بود 😔😔😔😔 او رفت توی آسمان ها وقتی مشک آب می برد ای کاش می شدظهر آن روز یک مشت ازآن آب می خورد 🔷🔸💠🔸
24.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جاماندگان 🌷شما چی کارمی کنید...🤔 🌺تولید بچه های زیر گنبد طلا 🔷🔸💠🔸🔷
بسم الله النور💥 ♦از حضرت آیت‌الله العظمی قدس‌سره درخواست کردم: «یک ذکر خیلی بزرگ یادم بدهید.» ♦گفتند: ذکری یادتان بدهم که از جواهرهای همۀ کوه‌های دنیا و مروارید همه دریاها قیمتی‌تر باشد؟ ♦گفتم: بله! و منتظر یک ذکر عریض و طویل خاص بودم؛ که گفتند: 🌹✨استغفار... استغفار... استغفار✨🌹 ♦اگر بدانید در این استغفار چه گنج‌هایی نهفته است؛ روح را صیقل می‌دهد، راه‌ها باز می‌شود و حاجت‌ها برآورده می‌شوند... سلام، صبحتون پراز نور وعشق وآگاهی😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
49.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 سرود جدید ویژه اربعین اربعین دهه هشتادی ها🖤 دهه نودی ها هم پیاده روی اربعین حضور چشمگیر دارن🖤 انشاالله همه سربازان حضرت مهدی باشند🤲
🍃 به نام خداوند بخشنده مهربان 🍃 داستان این قسمت:زائران اربعین حسینی🌱 یکی بودیکی نبود، غیر ازخدای مهربان هیچکس نبود. ماه محرم شروع شده بود. 🏴 علی کوچولو دل تو دلش نبود. مثل پارسال دوستان محله اش رو باخبر کرده بود و لحظه شماری می‌کرد تا هرچه زودتر روزاربعین فرا برسد. تا اینکه کم کم به روزاربعین نزدیک می‌شدیم. علی دراتاقش مشغول بازی با اسباب بازی هایش بود. مادر علی هم در آشپزخانه مشغول آماده کردن سفره ناهار بود.مثل همیشه،عطرغذایِ خوشمزه مادر فضای خانه را پُرکرده بود. مادر، در حالیکه مشغول آماده کردن سفره ناهار بود،علی را صدا زد و گفت: علی جان وقتی که پدرت از سَرِ کار آمد، بعد از غذا با هم به اتاقت برویم تا با همدیگه کوله پشتی سفرت رو آماده کنیم، چون انشالله سه روزدیگه عازم هستید. علی که سرگرم بازی بودبا شنیدن حرف مادرش یکدفعه از خوشحالی دویدبه طرف آشپزخانه وپرید تو بغل مادرش و پیراهن مادرش روبوسید و باخوشحالی گفت: آخ جون مامان خیلی منتظر این روز بودم😊 درهمین هنگام صدای زنگ درخانه به صدادرآمد، علی درحالیکه شادی درچشمانش برق میزدبه مامان نگاه کردوگفت: مامان بابا اومدوبه سرعت به طرف در حیاط دویدودررا باز کرد. پدرعلی کوچولو درحالیکه در دستش یک کوله پشتی نو بودواردخانه شد. علی با خوشحالی به پدرسلام و خسته نباشیدگفت. 👏 بعد نگاهش به دستهای پدرش دوخته شده وازپدر پرسید: بابا این کوله پشتی رو برای سفرخریدین؟! پدر لبخندی زدو گفت: بله پسرم. بعد هر دوتایی وارد خانه شدند و به طرف آشپزخانه رفتند. پدر وقتی وارد آشپزخانه شد، رو کرد به مادر وگفت: سلام خانم جان، خسته نباشید. به‌به چه عطر غذایی فضای خونه رو پر کرده، دست شما درد نکنه . مامان هم گفت:سلام ممنونم شما هم خسته نباشید. مامان وقتی پدر رو همراه با کوله پشتی دید،گفت: آقا محمد کوله پشتی پارسال که نو بود. پدر گفت: خانم جان اجازه بده اول این غذای خوشمزه ای رو که زحمتشو کشیدی رو بخوریم بعد، بعد از ناهار جریان این کوله پشتی نو رو براتون تعریف میکنم.🌱 بعد همگی بعد از خوندن دعایِ قبل از غذا، بسم الله الرحمن الرحیم کردن و مشغول خوردن ناهار خوشمزه آنروز شدند. بعدازتمام شدن ناهار و جمع کردن سفره، علی کوچولو رو کرد به پدرش و گفت: خب باباجون حالا بگید جریان این کوله پشتی که خریدین چیه؟ پدربا لبخند پاسخ داد:علی جان امسال اگه خدا بخواد قراره سه تایی به زیارت کربلا🕌 برویم. مامان بعد از شنیدن حرف آقا محمد با خوشحالی گفت: سه تایی؟ پدر گفت: البته.🌱 راستش پارسال خیلی دوست داشتم که شما هم همراه ما در این سفر باشید اما خب قسمت نشد.من هم با خودم عهد بستم که انشالله سال دیگه حتما شما رو هم با خودمان به زیارت کربلا ببرم.🌱 بعدپدر رو کرد به علی و گفت: علی جان این کوله پشتی رو برای مادرت گرفتم تا وسایل سفرش رو داخل آن بگذارد🌷. علی با خوشحالی گفت: آخ جون، باباجون یعنی امسال مامان هم همراه ما به زیارت کربلامی آید؟ پدر با لبخند گرم و مهربانش گفت: البته پسر عزیزم.🌷 علی بعد ازشنیدن حرف پدرش، نگاهی به مامان انداخت وباخوشحالی گفت:مامان جون حالا بایدهر دومون کوله پشتی سفرمون روآماده کنیم.👏🌹 بعد علی صورت پدرش رو بوسید و به همراه مامان به اتاق رفتند تا وسایل سفرشان را آماده کنند.🌱 وقتی که علی و مامان در اتاق مشغول آماده کردن وسایل سفر بودند علی کوچولو روکرد به مادرش و گفت:مامان جون میشه تا وسایل سفر رو آماده میکنیم درباره روز اربعین🏴واتفاقاتی که تو اون روز افتادرو برام تعریف کنی؟ مامان بعد از شنیدن صحبت علی در حالیکه یکدفعه غمی بزرگ روی دلش سنگینی کرد با ناراحتی آهی کشید و گفت :باشه پسرم الان داستان روز اربعین رو برات تعریف میکنم.🥺 مامان در حالیکه مشغول تا کردن لباسها و گذاشتن آنها در کوله پشتی بود روکرد به علی و گفت: علی جون روزاربعین روزی بود،که چهل روز ازشهادت امام حسین ع و یارانش گذشته بود. یزیددشمن امام حسین ع خیلی آدم بدی بوددستور داد تا اسیرهای کربلا رو به شهر مدینه ببرند. حضرت زینب س که خواهر امام حسین ع بود هم در بین اسیرهابود و به مأمور یزید که همراهشون بود گفت که اونها رویکبار دیگه به کربلا ببره تامرقد مبارک امام حسین علیه السلام و یارانش رو زیارت کنند. اون مأمور هم درخواست حضرت زینب سلام الله علیها رو قبول کردواونها روز اربعین به کربلا رسیدند. روز اربعین🏴 روزی بودکه حضرت زینب س و بقیه اسیران واقعه عاشورا بعد از چهل روز که از واقعه ی غم انگیزعاَشورا می‌گذشت، دوباره به کربلا رفتندوبه زیارت مزار امام حسین علیه السلام ویاران باوفایش رفتند.🌱 بعد مامان علی در حالیکه با گوشه روسریش اشک‌هایش رو پاک می‌کرد گفت:علی جان حالامتوجه شدی روز اربعین چه روزی بود؟ علی باچهره ای غمگین نگاهی به مامان انداخت و گفت : بله مامان جون. بعد مامان و علی با هم مشغول آماده کردن وسایل سفر شدند..... 🥀🥀🥀📝(الف. ف) 🍃
🌺☘🌺☘🌺☘🌺 هیچگاه ناامید نشو اگر همۀ درها هم به رویت بسته شوند، سرانجام «او» کوره ‌راهی مخفی را که ازچشم همه پنهان مانده به رویت باز میکند حتی اگر هم ‌اکنون قادر به دیدنش نباشی شب بخیر🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنیا آمدی ! مهربان باش و دوست بدار و عاشق باش شاید فردایی نباشد شاید فردایی باشد اما عزیزی نباشد ...! صبحتون بخیر 🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب النور💥 امروز هر چی آرزوی خوبه نثار شما براتون یک دل شاد 💖 یک لب خندون یک زندگی آروم🏝 یک خانواده صمیمی 👨‍👩‍👧‍👦 یک دنیا سلامتی و شادی 🎉 آرزومندم سلام،روزتون پر از اتفاقهای عااالی😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از لالایی فرشته ها
سلام گلهای قشنگم عموقصه گو هستم اگه اومدید پیاده روی اربعین عکساتون رو برامون بفرستید بزاریم تو کانال آموزشگاه فرشته😊 ما اینجاییم👈 🆔@Sadat66b کانال آموزشگاه 👇 https://eitaa.com/joinchat/3679125579Ce5d4042124
بسم الله النور💥 به دنیا خوب نگاه کن. دنیا پر از فرصت هایی است که فقط منتظر توست🤗 بپا خیز💪 و از فرصت های جدید استفاده کن👌 اگر می خواهی دیگران تو و توانایی هایت را باور کنند تنها یک راه وجود دارد🦋 باید خودت را عمیقا باور داشته باشی.😌 سلام، روزتون پراز فرصتهای عااالی👌😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
〽️ برای رفع گرفتگی و درد؛ 🥛 داخل یک لیوان شیر، یک قاشق چایخوری را حل کنید، روی حرارت گذاشته و زمانی که جوش آمد خاموش کنید (مثل دوغاب، یعنی غلیظ نشود) سپس با شیرین کنید و جرعه جرعه بخورید.