✅مرحله دوم موانع ، صفات بد است. با صفات بد باید بجنگی! اگه نسبت به همکلاسی ات حسودی ات می شه ، یا همکارم ، با این حسادت باید بجنگم.
تازگی فتوای حضرت امام (ره) را شنیدم ؛؛ ایشان فرمودند که اگر خانم خونه به شما که شوهرش هستی چیزی گفت ، جایز نیست جواب بدی ، حرام است جواب بدی حرام است. اگه به پدر و مادرت فحش داد ، جایز نیست یه کلمه حرف بزنی.چه آقا شروع کرده چه خانم! دعوای تو خونه شما را به جهنم می بره.
گناه (مرحله اول) را از الان دیگه چشمامو می بندم ، ولی صفات بد (مرحله دوم) زحمت داره. به نامحرم نگاه نمی کنم ، این الان می شه، ولی اگه من یه ذره حسودی ام می شه چی کار کنم؟ طول می کشه. کمک به فقرا ، سخاوت ریشه صفات بد دیگر را از دل ما می کنه! وقتی بخل را از دل ما ریشه کن کرد ، ریشه های صفات بد دیگر هم سست می شه! همین جا تو دل شما یه بهشت درست می شه ، دلی که از کینه و حسد و بخل و تکبر پاکه. خود اون دل یه بهشت کوچک است.
امیرالمومنین فرمود: نحنُ مِن أقوامٍ قُلُوبُنا فِی الجَنان
دل های ما در بهشت است. یه ذره رنج و غصه نداره.
✅مرحله سوم ، عقاید است. حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام عقاید خودش را به امامش عرضه کرد ، فرمودند: درسته! أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقّاً»؛«تو قطعاً جزء دوستان ما هستی.
افکار و عقاید باید درست باشه! عقاید باید صحیح باشه. هر جایی نباید بشینیم گوش بدیم تا مطمئن نباشیم. یه شبهه کوچک در ذهن ما می اندازه ، این آدم را به جهنم می کشونه! اگه آدم در دلش شبهه داشته باشه تو ذهنش موقع مردن ، شیطان این شبهه را بزرگ می کنه! جوری که آدم در این شبهه غرق می شه. بدون ایمان از دنیا می ره. شبهه ، شک میاره! هر چیزی را مطالعه نکنه. یه مقاله می خونی ، شک می کنی. عقاید ریشه است.
من بیش از هر چیز باید عقایدم را حفظ کنم. اجازه نداری هر چیزی را بخوانی!
اگر اعمال آدم خوب باشه ، پیوسته و دائم باشه ، مواظب نماز اول وقت است هر روز ، پشت سر مردم حرف نمی زنه همیشه، واجباتش را عمل می کنه دائما.
خمسش را می پردازه همیشه. اعمال خوب و پیگیر و مداوم ، صفات آدم را خوب می کنه و صفات بد را می تراشه. و بعد حتی اگر صفات شما خوب شد عقاید شما هم درست می شه.
یه آدم گردن کلفتی این حرف (شبهه) را زده! باشه! در من هیچ اثری نمی کنه! اگر صفات بد در دل من پاک شده باشه دیگه هیچ فکر بدی تو جان آدم جا نمی گیره و باورش نمی شه!
روایت است جبرائیل در آخرالزمان ، ده بار به زمین میاد. بار اول حیا رو می بره!
بار آخر عقاید را میبره!
مردمی که لایق نیستند، بذار برن... این عمومیت پیدا می کنه.
اللّهمَّ اجعَل عواقبَ امورِنا خیراً
@ghonooteghalam
🌺 به مناسبت ۲۲ اسفند ، سالگرد عملیات بدر و شهدای لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) و شهدای گردان میثم 🌺🌺🌺
👇👇👇
🍃 مجنون تر از مجنون (۱)
✍مهدی طوقانی
تا همین امسال ، رویا و خیالی بیش نبود ، زیارت محل شهادت برادرم سعید... محلی در عمق خاک عراق که بدلیل عدم دسترسی، دیدارش آرزویی دست نیافتنی بود اما یکبار دیگر سعید، برادریش را ثابت کرد...
قسمت اول:
چیزی به اربعین نمانده است، نیمه های شب ۱۲ آبان 1396، من و رفیقم؛ سید ابراهیم به اتفاق حاج رحمان دزفولی و حاج اصغر ارس از دوستان سعید به مرز شلمچه می رسیم، ورودی مرز در ازدحام ایام زیارت و پیاده روی اربعین مملو از جمعیت است.
به هر مشقتی با ویزای قانونی عراق، مرز را رد می کنیم و کمی آنطرف تر در خاک عراق، ماشینی با راننده عراقی کرایه می کنیم و به سمت بصره راه می افتیم ، از قبل با «خالد» یکی از اهالی عراق، برای نشان دادن راه، قرار گذاشته ایم.
دقیقا اذان صبح به بصره می رسیم در سحرگاه کاملا تاریک شهر بصره صدای اذان از نقطه دوری به گوش می رسد، دل توی دلم نیست ؛ قرار عاشقانه ای دارم! مدام این پا و آن پا میکنم!
در محلی نسبتا تاریک، نزدیک یک پست نگهبانی پلیس عراق ، متوقف هستیم، دست و پا شکسته با زبان عربی به راننده می گوییم که با یک عراقی قرار داریم اما هر چه با او تماس می گیریم پاسخگو نیست.
یک حس امیدواری در دلم هست که وادارم میکند به تلاشم ادامه بدهم... بالاخره خود خالد زنگ می زند، به خالد اطلاع می دهیم که الان در ورودی شهر بصره هستیم. ظاهرا برای خالد ماموریتی پیش آمده و نمی تواند، ما را همراهی کند اما شماره یکی از دوستانش بنام «یاس» را میدهد؛ برای ما که در بصره غریب هستیم و چاره ای نداریم؛ همین هم غنیمت است. به هر حال با راننده توافق می کنیم تا شهر القرنه (محل قرارمان با یاس) ما را برساند.
شهر القرنه در مسیر جاده بصره_العماره قرار دارد... سرانجام با راهنمایی و هماهنگی تلفنی راننده و یاس در یک جای مشخص بعد از شهر القرنه موفق به دیدار یاس می شویم ، یاس از اهالی بومی منطقه و اصالتا اهل جنوب عراق است مرد لاغر اندام با دشداشه مشکی عربی که در نگاه اول ، انسان آرام و متینی به نظر می آید.
الان حدود ۸صبح است و ما از شب قبل نخوابیدیم و گرسنه و تشنه هستیم به پیشنهاد امیر صادقی، قرار می شود به یک مطعم (رستوران) برویم.
یاس ما را به محله ی «ملاصالح» به یک غذاخوری می برد. صاحب رستوران که از صورت سبزه و آفتاب سوخته اش مشخص است که اصالتا محلی و بومی هست از دیدن مشتری ایرانی جا می خورد... بچه ها سفارش غذا و صبحانه می دهند و من ترجیح می دهم، تا آماده شدنش، نقشه و کروکی محل تفحص سعید را در بیاورم و با یاس چک کنم. نقشه ها را روی میز مطعم پهن می کنم، خوشبختانه «یاس» به زبان فارسی آشنایی نسبی دارد و از این جهت مشکلی نداریم. صاحب رستوران که کنجکاو شده با تعجب به حرفهای ما گوش می دهد. از او راجع به منطقه «همایون» سوال می کنم او در جوابم می گوید : همایون موجود! الهاله موجود! و در ادامه با زبان عربی ادامه می دهد «که من مدتها در آن منطقه و روستای نزدیک به آنجا بودم و در یک مدرسه ابتدایی معلم بودم» در این میان، یاس صحبتهای ما و صاحب مطعم را ترجمه می کند، صاحب رستوران، کروکی دقیق محل را در یک برگه ترسیم می کند و توضیحاتی به یاس می دهد. حالا با محل عروج سعید فاصله ای ندارم. کمی آنطرف تر از رودخانه دجله ! بیش از پیش تشنه دیدارم! نگران اما امیدوار! نکند تا کنار آب برسم و تشنه برگردم! نه! از شهدا بعید است ما را دست خالی برگردانند! آنها کارشان را خوب بلدند. بی تابم! درست مثل دل بی تاب بچه های گردان میثم در ۳۳سال قبل! شب عملیات بدر...جزیره مجنون... راستی من کجای تاریخ ایستاده ام؟؟
@ghonooteghalam
🍃 مجنون تر از مجنون (۲)
✍ مهدی طوقانی
به سمت شرق دجله راهی می شویم، طبق نشانی، به روستای العزیر محل دفن عزیر نبی (ع) از پیامبران بنی اسرائیل می رسیم.
نام مبارک حضرت عُزیر(ع) یک بار در قرآن آمده است؛ وقتی او به قصد سفر از خانه بیرون آمد و در بین راه به یک آبادی رسید که به طور وحشتناکی درهم ریخته و ویران شده بود و حتی استخوان های ساکنان آنجا نیز پوسیده شده بود. با دیدن این منظره وحشتناک به فکر معاد و زنده شدن مردگان افتاد و با خود گفت: چگونه خداوند این مردگان را زنده می کند؟ و....
آری خداوند در این نقطه از زمین عبرت هایی به ما انسان ها نشان داده است!
و درست در همین سرزمین، خاک شکافته می شود و پیکر مطهر شهدا به عنوان عبرت های تاریخی به اهل زمین نشان داده می شود.
هرلحظه عظمت این سفر برایم آشکارتر میشود. از روی پلی که بر روی رودخانه دجله قرار گرفته به شرق دجله می رویم. به مجنون ترین جزیره عالم آمده ام!
آمده ام تا از میان معبرها و نیزارها، به وعده گاه عاشقی برسم!
انگار ۱۴۰۰ سال است که سر قرار می آیی، چیزی نیست!
پشت سر گذاشتن مسافتی طولانی و خطرات احتمالی منطقه عملیاتی بدر ، به شوق دیدار تو می ارزد!
هر اتفاقی ممکن است بیفتد؛ احتمال اینکه روی مین برویم یا حتی توسط نیروهای امنیتی عراق دستگیر بشویم، هست.
کمی جلوتر به یک کتیبه سنگی بزرگ می رسیم که ارتش بعث عراق برای تبلیغات
نصب کردند و روی آن اینطور حکاکی شده است؛ "تاج المعارک!"
حزب بعث، عملیات بدر را تاج المعارک نامید و یکسری آمار کذب، علیه نیروهای ایرانی در مورد آن نوشت. اما از آنجایی که "عدو شود سبب خیر" همین کتیبه سنگی بزرگ و البته کاذب! شاخص ما برای شناسایی منطقه عملیاتی بدر می شود و حاج اصغر بازمانده عملیات بدر، با همین معیار و ذهنیتی که از شب عملیات به یاد دارد اینجا را شناسایی می کند، از جاده خاکی وارد خاکریزهای محل درگیری در سال ۶۳ می شویم، از حاج اصغر می پرسم که: حاجی! مطمئنی همین نقطه است؟
خواب نیستم... حاج اصغر محل شهادت حاج عباس کریمی؛ فرمانده لشکر ۲۷ در عملیات بدر را نشان می دهد و از دور به یک نقطه اشاره میکند: "سعید طوقانی و داوود عابدی هم اونجا تیر خوردند"
تازه شد در دل یاران وفا داغ سعید...
انگار همین چند دقیقه قبل تیر به سعید اصابت کرده! هنوز خون سعید تازه است!
@ghonooteghalam
🍃 مجنون تر از مجنون (۳)
✍ مهدی طوقانی
حال عجیبی دارم تا به نقطه دقیق
شهادت سعید و عباس برسم.
عجب خاک نابی! اینجا همان جائیست که جسم سعید و عباس را سالها در آغوش خود جای داده!
حالا آن سوی نیزارهای جزیره مجنون نشسته ام ، خاطرات شهادتت را مرور می کنم، میخواهم کسی نشانی از من نیابد؛ به مجنون آمدم تا قدری آرام شوم اما مجنونِ مجنون شدم، مجنون تر از مجنون... دل تنگم! دل تنگ دل کندن! تشنه ام! تشنه قطره های باران! تا بی امان ببارد... بر خاک خشکیده و ترک خورده مجنون... خدا خدا می کنم تا به شهدا برسم !
باز دلم برای خودم تنگ شده است... سراسیمه میگردم تا خودم را بیابم، گمشده ام در روزگار آزگار! کاش بچه های گردان میثم یکی یکی بیایند و اینجا پر از صدای خنده هایشان شود!
آی شهدا! ما آمدیم شما بیایید! ما هستیم! اینجا تا چشم کار می کند بیابان است و چشمانم از دیدن محبوب در جزیره مجنون سیر نمی شود، از امتداد خاکریز، عطر غربت کوچه های بنی هاشم می آید، بوی دود، کوچه. صدای همهمه دشمن به گوش می رسد، شمشیر ها را از غلاف بیرون کشیده اند، آتش سهمگین تیربارهای دشمن بی وقفه شلیک می کنند، اینجا کجاست که هر کس میاید پهلوشکسته بر می گردد!؟ چقدر بوی مدینه میدهد اینجا!
اصلا چرا اینجا را مجنون نامیده اند؟
چه خوب! چه بد! من آمدم.
اما تا اینجای کار بر عهده من بود. اصلا از اولش هم پای شما در میان بود و الا من کجا و قدم گذاشتن دربهشت! از این به بعد هم ، هنرمندی شماست! هنر کیمیاگری شما که این ذره ناچیز را به کیمیای محبت خودتان ، بخرید. چرا روی خودتان را از ما بر می گردانید؟ نه! شما مشتی و لوطی هستید ! اهل زورخانه و اهل جوانمردی هستید! دست ما را بگیرید که راه را گم کرده ایم!
مگر نه سعید؟
عباس! تو یک چیزی به سعید بگو!
آشفته و پریشان با خودم حرف می زنم: ای لیلاترین! ببین که بیدل و شیدا دل آمده ام با دستهای خالی و کوله باری سنگین از ترکشهای جهاد اکبر! تو در شبِ بدر تیر خوردی و من در جهاد با شیطان تیر خلاص خوردم! به من هم از مزد جهاد، سهمی بدهید.
حاج اصغر محل شهادت سعید را نشان می دهد و خود با زانو روی خاک می افتد انگار باید جلوی شهدا زانو بزنیم! هر چه باشد به بهترین زورخانه ی دنیا آمده ایم! و عاشقان مولا اینجا جمعند...از مجنون تا بهشت...
یقین دارم شما بیش از من مشتاق دیدار بودید؛
اگر مجنون دلِ شوریده ای داشت
دل لیلی از آن شوریده تر بی...
@ghonooteghalam
🌹پهلوان شهید سعید طوقانی
شهادت ۲۲ اسفند ۱۳۶۳
عملیات بدر ؛ شرق رود دجله عراق
#پهلوان سعید
#گردان میثم
لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص)
شادی روح شهدای گردان میثم صلوات
@ghonooteghalam
دلتنگ که میشوی بهترین کنج دنج عالم، مقبره شهدای گمنام است
گمنامی شان غم هایت را محو می کند...
گمنامی شان زندگی را برایت حقیر می کند...
همان زندگی که برای دنیایت آخرت را می دزدد..
همانجاست که کوچکی افکارت به چشم دلت دیده می شوند و تو میمانی و اندوهی از سرآگاهی میروی تا دنیا را در این آرامگاه کوچک دوربریزی و کمی آخرت وام بگیری از آنهایی که تمام نام و نشان دنیا را به درخشیدن در آسمانها فروختند...
کاش اندکی عشقشان را بفهمیم...
کاش همه چیز به زیبایی گمنامی بود
کاش ...
@ghonooteghalam
خداوندبه موسی گفت:
"از دو موقعیت خنده ام میگیرد،
- وقتی من بخواهم کاری انجام شود و تلاش بیهوده ی دیگران را میبینم تا جلوی انجام ان کار را بگیرند
و
- وقتی من نخواهم کاری انجام شود و جماعتی را میبینم که برای انجام آن کار به آب و آتش میزنند.
_ میشه برامون بخوای؟
@ghonooteghalam
41.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یک_درصد_طلایی
شیرین بود و حس خوبی برام ایجاد کرد.
به نظرم در کنار سایر مراقبتهای مالی، راهکار خیلی خوبیه.
علیالخصوص که خیلی از بزرگان منشأ بسیاری از فسادها و انحراف و عاقبت به خیر نشدنها رو اموال و لقمههای آدمها میدونن.
شاید این #شراکت ، از ورود شبهه و حرام به زندگیهامون جلوگیری کنه...
امتحانش کنیم....
@ghonooteghalam
آخرین جمعه سال است ، آن هم در ماه شعبان
واقعا! از خومون پرسیدیم ما چه خاصیتی برای امام زمان (عج) داریم و چه مانعی را از ظهور حضرت برداشتیم؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@ghonooteghalam
34.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«فَقَدْ هَرَبْتُ إلَیْکَ
وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیکَ
مُسْتَکیناً لَکَ مُتَضرِّعاً
إلَیْکَ راجِیاً لِما لَدَیْکَ ثَوابى.»
💚
#مناجات_شعبانیه
#حاج_مهدی_رسولی
مناجات خوانی دهه آخر ماه شعبان
حرم امام رضا علیه السلام
پنجشنبه ۲۵اسفندماه۱۴۰۱
@ghonooteghalam
ماه شعبان امسال
ماه شعبان همین سال است
هرچه باغبانی از قلب کرده یا طهارت یا خانه تکانی ... برای امسال است نه سال بعد ...
پرونده ی امسال در حال بسته شدن است ...
@ghonooteghalam
شهیـد سیـد مرتضے آوینی:
شرط ورود به جمع شھدا اخلاص
است اگـر این شرط را داری
چه تفاوتے دارد ڪہ نامت چیست
و شغلت...👌
@ghonooteghalam
- لو یعلم المؤمن ما له من الأجر فی
المصائب لتمنی أنه قرض بالمقاریض
اگـر مؤمن پاداشـی را
که برای #مصیبت هادارد، بداند،
آرزو می کند که او را با قیچی
تکه تکه کنند . .
امام صادق ع
@ghonooteghalam