اگر فکر میکنی زندگی سخته چشمات رو باز کن و دوباره ببین

✨بحق اسارت حضرت زینب (ع) اللهم عجل لولیک الفرج ✨❤️ https://eitaa.com/joinchat/2023096520Ce267a3aaec 🌼🌼🌼🇮🇷

#هشدااااارفووووری 🚨 خانمها ببینند! خدای من! از این واضح‌تر؟! التمااااااااااس تفکرررررررر😲😲 #فرنگ_نما #حجاب #غرب_وحشی خواهش میکنم🙏 همه جا منتشر کنید تا برسه به دست اونی که باید آگاه بشه👌🙏🙏

🔸️قابل توجه امت حزب‌الله و مردم شریف رودبارقصران 🔸️وعده ما روز جمعه مورخ ۱۴۰۳/۱/۱۷ فروردین ساعت ۱۰/۳۰ صبح 🔘میدان امام خمینی(ره) فشم و حضور در راهپیمایی روز جهانی قدس ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ✅ «روابط عمومی دفتر و ستاد نماز جمعه رودبار قصران

💠 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره مبارکه جمعه/آیه ۹) *نماز جمعه قرارگاه ایمان، بصیرت، تقوا و اخلاق است* 📜 اطلاعیه برگزاری نمازجمعه این ۱۴۰۳/۱/۱۷ رودبارقصران؛ 🕌نمازجمعه به امامت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا نیشابوری امام جمعه رودبارقصران در مصلی نمازجمعه (مسجد امام حسین علیه السلام فشم) اقامه خواهد شد». 🔸️سخنران پیش از خطبه های نماز جمعه حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا میر عمادی از وزارت دفاع 🔸مجری: جناب آقای عبدالحمید حسینی 🔸مدیرجمعه برادران: جناب آقای محمد عباسی 🔸مدیرجمعه خواهران:سرکارخانم سیده صفیه میر محمد میگونی ♻️روابط عمومی دفتر و ستاد نماز جمعه رودبار قصران(شمیرانات) 🔰 کانال اطلاع رسانی قرارگاه فرهنگی رودبار قصران در ایتا https://eitaa.com/ghrargahfarhangi1ghasran https://splus.ir/qarargahfarhangi

🔶 آشنایی با شَهید شامِ بَلا؛ سردار محمدرضا زاهدی 🔺 سردار محمدرضا زاهدی از فرماندهان ارشد سپاه قدس سپاه پاسداران و مستشاران مستقر در سوریه بود که در حمله ۱۳ فروردین رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران در سوریه به شهادت رسید.

سنگ قبر 1100 ساله از نیشابور سنگ قبر ازجنس رخام گچی اندازه: 26.7 در 13.5 سانتی متر قدمت: سده ی دهم میلادی منطقه ی جغرافیایی: نیشابور محل نگهداری: موزه ی متروپولیتن 🔸🚪 @tarikhnegar 🚪🔸

ماجرای شنیدنی چگونگی مسلمان شدن خانم ارمنستانی tn.ai/3062787 @TasnimNews

#تشرفات ⭕️ دیدار دانشجوی مشروبخوار با آیت الله بهجت(ره) 🔹وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت… بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت… منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن… اما اصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن، در حالی که بقیه رو تحویل میگرفتن… 🔸یه لحظه تو دلم گفتم: "میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه، تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره؟ تو که میدونی چقدر گند زدی…!” 🔺خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم…تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم، از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن… 🔹دم در سرم رو پایین انداخته بودم، تو حال خودم بودم که دیدم بچه‌ها صدام میکنن: "حمید حمید! حاج آقا باشماست." دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر… در گوشم گفتن: 🔺- یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی

خبری هست ...