eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
779 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.1هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
جان یه دعای قشنگی توی سورهٔ اسرا هست که می‌گه : «رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا» یعنی خدایا منو توی (هر کاری و شغلی یا هر چیزی) به‌درستی وارد کن و به‌درستی بیرون بیار و همیشه از سمت خودت یه نیروی کمکی برای من بفرست...🤲 امروز به آدم‌هایِ خوبِ زندگی‌ت فکر كن به هر چیز یا هر کسی که دنیات رو زیبا و حالِت رو خوب می‌کنه ، به تمام لحظه‌های خوبی که در راهند به اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد و آرزوهایی که برآورده خواهند شد لبخند بزن😊 🌞 روزِ خوبی داشته باشید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
👦🏻🧑🏻 😍 من داداش می‌خوام!
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
‍ #دختر_شینا #قسمت_چهل_و_شش #فصل_یازدهم خدیجه با شیرین زبانی؛ خودش را توی دل همه جا کرده بود. حاج
✫⇠ ✫⇠ در همین موقع، مردی از ته کوچه بدوبدو آمد طرفمان. یک جارو زده بود زیر بغلش و چند تا کتاب هم گرفته بود دستش. از ما پرسید: «شما اهل روستای حاجی آباد هستید؟!» ما به هم نگاه کردیم و جواب دادیم: «نه.» مرد پرسید: «پس اهل کجا هستید؟!» صمد سفارش کرده بود، خیلی مواظب باشم. با هر کسی رفت و آمد نکنم و اطلاعات شخصی و خانوادگی هم به کسی ندهم. به همین خاطر حواسم جمع بود و چیزی نگفتم. مرد یک ریز می پرسید: «خانه تان کجاست؟! شوهرتان چه کاره است؟! اهل کدام روستایید؟!» من که وضع را این طور دیدم، کلید انداختم و در حیاط را باز کردم. یکی از زن ها گفت: «آقا شما که این همه سؤال دارید، چرا از ما می پرسید. اجازه بدهید من شوهرم را صدا کنم. حتماً او بهتر می تواند شما را راهنمایی کند.» مرد تا این حرف را شنید، بدون خداحافظی یا سؤال دیگری بدوبدو از پیش ما رفت. وقتی مرد از ما دور شد، زن همسایه گفت: «خانم ابراهیمی ! دیدی چطور حالش را گرفتم. الکی به او گفتم حاج آقامان خانه است. اتفاقاً هیچ کس خانه مان نیست.» یکی از زن ها گفت: «به نظر من این مرد دنبال حاج آقای شما می گشت. از طرف منافق ها آمده بود و می خواست شما را شناسایی کند تا انتقام آن منافق هایی را که حاج آقای شما دستگیرشان کرده بود بگیرد.» با شنیدن این حرف، دلهره به جانم افتاد. بیشتر دلواپسی ام برای صمد بود. می ترسیدم دوباره اتفاقی برایش بیفتد. مرد بدجوری همه را ترسانده بود. به همین خاطر همسایه ها به خانه ما نیامدند و رفتند. من هم در حیاط را سه قفله کردم. حتی درِ توی ساختمان را هم قفل کردم و یک چهارپایه گذاشتم پشت در. آن شب صمد خیلی زود آمد. آن وضع را که دید، پرسید: «این کارها چیه؟!» ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: «شما زن ها هم که چقدر ترسویید. چیزی نیست. بی خودی می ترسی.» بعد از شام، صمد لباسش را پوشید. پرسیدم: «کجا؟!» گفت: «می روم کمیته کار دارم. شاید چند روز نتوانم بیایم.» گریه ام گرفته بود. با التماس گفتم: «می شود نروی؟» با خونسردی گفت: «نه.» گفتم: «می ترسم. اگر نصف شب آن مرد و دار و دسته اش آمدند چه کار کنم؟!» صمد اول قضیه را به خنده گرفت؛ ادامه دارد...✒️ 📚
پـروردگــارا.... مرا به راه های نیڪ هدایت ڪـن، بہ هر چیزی ڪہ حال مرا خوب می ڪند از آنچہ ڪہ فڪـر می ڪنم و بهتر از آنچہ آرزو دارم، عزم و اراده ام را قـوے ڪن ..✨ دلی بہ من عطا کن ڪہ لبریز از محبتت باشد و در جستجوی رضایت تو باشد...🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 یک منبع بی‌نظیر انرژی @Panahian_ir
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: اجزای عالم لشکر خدا هستند و فرمانده خداست 🔹اگر آماده باشید ملائکه به کمک شما می‌آیند. کمک الهی یعنی ممکن شدن کارهای ناممکن. این ویژگی‌های سازمان بسیج و هر بسیجی است. 🔷 @IslamLifeStyles
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊ رهبر انقلاب؛ هم‌اکنون در دیدار بسیجیان: امروز جبهه مقاومت هر اندازه گسترش دارد فردا این گسترش چند برابر خواهد شد. ۱۴۰۳/۹/۵
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
چه نوید بزرگی بود این صحبت های امام عزیزمون. بنده به نظرم توی کشور و جهان معاصر هیچ فردی نیست که به اندازه امام خامنه ای واقع نگر و عاقل باشه. انقدر ایشون اهل تقوا هست که حتی آینده رو هم مثل روز میبینه. واقعا خدا رو بابت چنین رهبر عظیم الشانی شکرگزاریم... 💥💥💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ادب نیکو زینت عقل است. 🌸 @IslamlifeStyles 🌸 @TMAaks
سلام و شب بخیر خدمت شما عزیزان حالتون خوبه؟ 😊 این حالتون خوبه با حالتون خوبه های معمولی فرق میکنه، حواستون هست که؟! ✅ برای تنهامسیری ها داشتن حال خووووووب خیلی مهمه. خط قرمز ما در زندگی داشتن حال خوبه. یعنی تا حالمون بد شد یه دفعه ای تمام تلاشمون رو میکنیم که زووووود حالمون خوب بشه 😊 خب حالا حالتون خوبه؟!
✅ آفرین! این شد یه کار تر و تمیز! تا حال بد پیدا کردی یه دفعه ای فکر کن که توی یه شرایط اورژانسی قرار گرفتی و خیلی زود حال خودت رو خوب کن. اصلا اجازه نده توی حال بد باقی بمونی. با قرآن و استغفار یه درمان سرپایی برای خودت برقرار کن. خیلی مهمه که حالت همیشه خوب باشه🌹😊 این نوع نگاه باید در جامعه ما یه فرهنگ بشه
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_چهل_و_هفت #فصل_یازدهم در همین موقع، مردی از ته کوچه بدوبدو آمد طرفمان. یک جار
✫⇠ ✫⇠ اما وقتی دید ترسیده ام، کُلت کمری اش را داد به من و گفت: «اگر مشکلی پیش آمد، از این استفاده کن.» بعد هم سر حوصله طرز استفاده از اسلحه را یادم داد و رفت. اسلحه را زیر بالش گذاشتم و با ترس و لرز خوابیدم. نیمه های شب بود که با صدایی از خواب پریدم. یک نفر داشت در می زد. اسلحه را برداشتم و رفتم توی حیاط. هر چقدر از پشت در گفتم: «کیه؟» کسی جواب نداد. دوباره با ترس و لرز آمدم توی اتاق که در زدند. مانده بودم چه کار کنم. مثل قبل ایستادم پشت در و چند بار گفتم: «کیه؟!» این بار هم کسی جواب نداد. چند بار این اتفاق تکرار شد. یعنی تا می رسیدم توی اتاق، صدای زنگ در بلند می شد و وقتی می رفتم پشت در کسی جواب نمی داد. دیگر مطمئن شده بودم یک نفر می خواهد ما را اذیت کند. از ترس تمام چراغ ها را روشن کردم. بار آخری که صدای زنگ آمد، رفتم روی پشت بام و همان طور که صمد یادم داده بود اسلحه را آماده کردم. دو مرد وسط کوچه ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. حتماً خودشان بودند. اسلحه را گرفتم روبه رویشان که یک دفعه متوجه شدم یکی از مردها، همسایه این طرفی مان، آقای عسکری، است که خانمش پا به ماه بود. آن قدر خوشحال شدم که از همان بالای پشت بام صدایش کردم وگفتم: «آقای عسکری شمایید؟!» بعد دویدم و در را باز کردم. آقای عسکری، که مرد محجوب و سربه زیری بود، عادت داشت وقتی زنگ می زد، چند قدمی از در فاصله می گرفت. به همین خاطر هر بار که پشت در می رسیدم، صدای مرا نمی شنید. آمده بود از من کمک بگیرد. خانمش داشت زایمان می کرد. کمی بعد، از آن خانه اسباب کشی کردیم و خانه دیگری در خیابان هنرستان اجاره کردیم. موقع اسباب کشی معصومه مریض شد. روز دومی که در خانه جدید بودیم، آن قدر حال معصومه بد شد، که مجبور شدیم در آن هیر و ویری بچه را ببریم بیمارستان. صمد به تازگی ژیان را فروخته بود و بدون ماشین برایمان مکافات بود با دو تا بچه کوچک از این طرف به آن طرف برویم. نزدیک ظهر بود که از بیمارستان برگشتیم. صمد تا سر خیابان ما را رساند و چون کار داشت دوباره تاکسی گرفت و رفت. معصومه بغلم بود. خدیجه چادرم را گرفته بود و با نق و نق راه می آمد و بهانه می گرفت. می خواست بغلش کنم. با یک دست معصومه و کیسه داروهایش را گرفته بودم، با آن دست خدیجه را می کشیدم و با دندان هایم هم چادرم را محکم گرفته بودم. با چه عذابی به خانه رسیدم، بماند. به سختی کلید را از توی کیفم درآوردم و انداختم توی قفل. در باز نمی شد. دوباره کلید را چرخاندم. قفل باز شده بود؛ اما در باز نمی شد. انگار یک نفر آن تو بود و پشت در را انداخته بود. چند بار به در کوبیدم. ادامه دارد..... 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ اللَّهِ، آمَنْتُ بِاللَّهِ، تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ، ما شاءَ اللَّهُ لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلّا بِاللَّهِ و چقدر امن است، آغــــوش خدایی که بدون هیــــچ منتی دوستت دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖☕️ یک لیوان چای و یک حبه عشق💝 مردان بنده محبت هستند و نیروی محبت می‌تواند آنها را به هرکاری ترغیب کند. 🌺حال تصور کنید مردی، خسته وارد خانه می‌شود با آغوش گرم همسر و یک استکان و چند جمله دلنشین مواجه شود 🌷این حجم از محبت به راحتی خستگی چندین ساعته مردان را از تن آنها بیرون خواهد کرد. 🥰خلق خوش، 💁🏻‍♀ظاهر آراسته، ☺️مهربانی در کلام، 😘درک خستگی‌ها، ❓سؤال پیچ نکردن ... 👈از راس اموری است که در هنگام ورود یک مرد خسته باید مورد توجه قرار گیرد.😍 ‌‌ ‌
🟡کی گفته نمیشه مجازی بافتنی یاد گرفت🤔 🟣اینم عروسکای سرمدادی خوشگل هنرجوهای مجازی دوره قبل آموزشگاه😍 🟡هم قلاب هم دو میل (یک تیر و دو نشان)😘 🟣هنرجوها مبتدی بودن و با دیدن آموزشها تونستن یاد بگیرن و ببافن 😌 🟡اونم با موجودی کاموای خونه 😅 🟣وقتی میگیم آموزشها از پایه و مبتدی هست منظورمون اینِ😉 🟡دوره آموزش سرمدادی دختر هندوانه ای ☺️ 🟣که با تغییر رنگ میتونید عروسکهای متنوع ببافید 😜 🟡دختر و پسر 🤩 🟣و به کوچولوهای دوست داشتنی خانواده هدیه بدین 🥰 🟡یه هنر عالی برای دانش آموزان و بازارچه مدارس😊 🟣این عروسک و آموزش ببین ،بباف و به کوچکترها سرمدادی هدیه بده😘 🟡به جاکلیدی آویزان کن و به بزرگترها آویز کیف و کلید هدیه بده 😄 ✅آموزش شروع شده زود ثبت نام کنید جا نمونید😎 ✅تک آیتمی👌 ⬅️هزینه آموزش ۳۱ هزار تومان✳️ ⬅️ادمین ثبت نام@Eshq_e✳️
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_چهل_و_هشت #فصل_یازدهم اما وقتی دید ترسیده ام، کُلت کمری اش را داد به من و گفت
‍ ✫⇠ ✫⇠ ترس به سراغم آمد. درِ خانه همسایه را زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. زن هم می ترسید پا جلو بگذارد. خواهش کردم بچه ها را نگه دارد تا بروم صمد را خبر کنم. زن همسایه بچه ها را گرفت. دویدم سر خیابان. هر چه منتظر تاکسی شدم، دیدم خبری از ماشین نیست. حتی یک ماشین هم از خیابان عبور نمی کرد. آن موقع خیابان هنرستان از خیابان های خلوت و کم رفت و آمد شهر بود. از آنجا تا آرامگاه بوعلی راه زیادی بود. تمام آن مسیر را دویدم. از آرامگاه تا خیابان خواجه رشید و کمیته راهی نبود. اما دیگر نمی توانستم حتی یک قدم بردارم. خستگی این چند روزه و اسباب کشی و شب نخوابی و مریضی معصومه، و از آن طرف علّافی توی بیمارستان توانم را گرفته بود؛ اما باید می رفتم. ناچار شروع کردم به دویدن. وقتی جلوی کمیته رسیدم، دیگر نفسم بالا نمی آمد. به سرباز نگهبانی که جلوی در ایستاده بود، گفتم: «من با آقای ابراهیمی کار دارم. بگویید همسرش جلوی در است.» سرباز به اتاقک نگهبانی رفت. تلفن را برداشت. شماره گرفت و گفت: «آقای ابراهیمی! خانمتان جلوی در با شما کار دارند.» صمد آن قدر بلند حرف می زد که من از آنجایی که ایستاده بودم صدایش را می شنیدم. می گفت: «خانم من؟! اشتباه نمی کنید؟! من الان خانم و بچه ها را رساندم خانه.» ادامه دارد...✒️ 📚
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🟡کی گفته نمیشه مجازی بافتنی یاد گرفت🤔 🟣اینم عروسکای سرمدادی خوشگل هنرجوهای مجازی دوره قبل آموزشگاه😍
http://eitaa.com/joinchat/955514902C87cd27dee9 🔶 یکی از اهداف ما برای هنرکده تنهامسیر اینه که بانوان تنهامسیری رو بتونیم به کسب درامد برسونیم.💵 💴 ✅ هر کلاسی که علاقه بیشتری دارید ثبت نام کنید و محصولات تولیدی خودتون رو در بازار تنهامسیر و حتی فروشگاه فرهنگی ما به فروش برسونید😊 ‌
💠🦋 حضرت فاطمهٔ زهرا سلام‌الله‌علیها اون‌طور فدای امام زمانش شد... ما چی؟ ما برای امام زمان‌مون، آیا زمين خوردیم؟ آیا سیلی خوردیم؟! اصلاً اینا به کنار... غصه چی؟ غصهٔ امام زمان‌مون رو می‌خوریم؟😔 اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌏🌓از دست ندید... عظمت کهکشان و کوچکی انسان....💫 💠يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَريمِ؛ ای انسان چه چیز تو را دربرابر پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟ (انفطار/۶) 🌱 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
3600280884.mp3
10.47M
💥سلسله سخنرانیهای بسیار جذاب 8 جلسه هشتم 🌹 استاد پناهیان 🌷 @IslamLifestyles
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💥سلسله سخنرانیهای بسیار جذاب #حال_خوب 8 جلسه هشتم 🌹 استاد پناهیان 🌷 @IslamLifestyles
🌺 سلام حاج آقا واقعا نمی دونم حالمو چطور توصیف کنم😭😭😭😭 دقیقا این صوت جلسه هشتم حال خوب . اصلا انگاری امروز این ویس برای من فرستاده شده بود دقیقا من یه مدته یه حاجت دارم . دیگه داشتم کم کم احساس میکردم چون گناه کارم و گذشته خوبی ندارم . به درگاه خدا ارزشی ندارم و لیاقت بندگیشو ندارم که صدامو نمیشنوه ... با این که کلی مجلس روضه اهل بیت رفتم و میرم و نذر و دعا.... الان که به صوت جلسه هشتم حال خوب گوش دادم میفهمم چقدر خدا دوسم داشته و مثل همیشه من رو شرمنده کرده❤️😭😭😭 میفهمم حتی این روضه اهل بیت ... حتی این صوت روزی امروزم بوده که قطعا خواست خدا بوده به دست من برسه و جواب خیلی از چرا های ذهنم بود😭😭😭😭 اصلا حال دلم عوض شد خیر دنیا و آخرت روزیتون بشه🌸 ‌
🔹آیت الله حائری شیرازی 🔸خدا چگونه به انقلاب اسلامی کمک می کند؟ من به شما می گویم روی این مسئله دقت بکنید: «این مملکت صاحب دارد»، یک پرانتزی هم برای صاحب آن باز بگذارید!! ✅ در مورد این قسمت هایی که مربوط به ما نیست، نگران مدیریت اینها نباشید. در آنچه که از حد ما خارج است، راحت بخوابید! هیچ نگران نباشید. 👈 در آنچه که در حد توانمان است، باید بی خوابی بکشیم و خوابمان نبرد؛ اما در مواردی که در حد توانمان نیست، نگران نباشیم. ❇️ «ان تنصروا الله ینصرکم» یعنی: «ان تنصروا الله [فی ما تستطیعون]، ینصرکم [فی ما لا تسطیعون]» [اگر خدا را در آن مسائلی که در توانتان هست یاری کردید، خدا شما را در مسائلی که در توانتان نیست، یاری می کند] 🔸 حملۀ آمریکا به طبس، "خارج از حدّ ما" بود؛ جزء "حدّ خدا" بود و برای همین، طوفان را آورد. اما دیگر اینجوری نیست که هر دفعه می رویم در عملیات، خدا یک طوفانی بفرستد و آنها را از بین ببرد. آنها حدّ خود ما است. شهید می دهیم و طبیعی است که بدهیم. چرا؟ 👈 چون روش تربیتی خدا این نیست که ما را "تنبل و پرتوقع" بار بیاورد. در آن مقطع که شما ناتوان هستید، روی توانایی خدا حساب بکنید. درست هم هست. اما وقتی شما از آن مقطع گذشتید و توان پیدا کردید، حتما باید از استفاده کنید. 💢 اگر یک دست غیبی پیدا شده بود و صدام را با یک نفرین از بین برده بود، حالا کجا بودیم؟ هیچ جا! هیچ جا! هیچ جا! حالا دیگر قاسم سلیمانی را نداشتیم! چون قاسم سلیمانی را به خاطر این فشارها به دست آوردیم. به دلیل اینکه شب تا صبح در اتاق جنگ نشسته بدست آوردیم. 💥👈 بهترین کمک خدا، همین نوع است که به آدم کمک نکنند! «خیر الناصرین» یعنی همین! اگر خودت می توانی، به تو کمک نمی کنم. بکن و اگر نکردی هم چوبش را خواهی خورد! اینها «لطف خفی» است و آنها «لطف جَلی» است. ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا