❣#سلام_امام_زمانم ❣
✋از قعر زمین به اوج افلاک، سلام؛
از من به حضور حضرت یار، سلام؛
عطر یاد زهرایی شما درخانه ی قلب هرکس پیچید ، از دیدار تمامی بوستانها بی نیازشد ...
... و هوای حضور حیدری تان دراندیشه ی هرکس راه یافت از تکیه برهر پشتوانه ای وارهید ...
شکر خدا که در پناه شما هستم ...🤲🌱
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰روز. سهم روز دویست و چهارم
┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
📜 #خطبه102 : (از سخنان امام است که چونان خطبه ای جداگانه است و پس از جنگ جمل در سال ٣٦ هجری در شهر بصره ایراد شد. )
1⃣ وصف روز قيامت
♦️قيامت روزی است که خداوند همه انسانهای گذشته و آينده را برایِ رسيدگیِ دقيقِ حساب و رسيدن به پاداش اعمال گرد آورَدَ. همه فروتنانه به پاخيزند، عرق از سر و رويشان و کنارِ دهانشان جاری است و زمين زير پايشان لرزان است. نيکوحال ترين آنان کسی است که جای گذاشتن دو پايش را پيدا کند يا جايی برای آسوده ماندن بيابد.
2⃣ خبر از آينده خونين بصره و رزم مجاهدانی پيروز
♦️فتنه هايی چون تاريکیِ شب که نيرويی نمی تواند برابر آن بايستد و کسی نتواند پرچم های آن را پايين کشد به سوی شما می آيد، چونان شتری که مهار شده و جهاز بر پشت آن نهاده و ساربان آن را کشانده و به سرعت می راند. فتنه جويان کسانی هستند که ضربات آنها شديد و غارتگری آنان اندک است. مردمی با آنان جهاد می کنند که در چشم متکبّران خوار و در روی زمين گمنام و در آسمان ها معروفند. در اين هنگام وای بر تو ای بصره! از سپاهی که نشانه خشم و انتقام الهی است، بی گَرد و غبار و صدايی به تو حمله خواهند کرد و چه زود ساکنانت به مرگ سرخ و گرسنگی غبار آلود دچار می گردند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه101 : (از خطبه هایی است که در آن حوادث سخت آینده را بیان می دارد که در شهر کوفه ایراد شد.)
1⃣ ستايش و اندرز
♦️ستايش خداوندی را که اوّل هر نخستين است و آخر هر آخری. چون پيش از او چيزی نيست بايد که ابتدايی نداشته باشد و چون پس از او چيزی نيست پس پايانی نخواهد داشت و گواهی می دهم که جز او خدايی نيست و خدا يکی است؛ آن گواهی که با درون و برون و قلب و زبان هماهنگ باشد. ای مردم! دشمنی و مخالفت با من شما را تا مرز گناه نراند و نافرمانی از من شما را به پيروی از هوای نفس نکشاند و به هنگامِ شنيدنِ سخنِ من به گوشه چشم يکديگر را ننگريد.
2⃣ خبر از حوادث خونين آينده
♦️ سوگند به آن کس که دانه را شکافت و جانداران را آفريد، آنچه به شما خبر می دهم از پيامبر امّی (صلی الله علیه و آله) است. نه گوينده دروغ گفت و نه شنونده ناآگاه بود. گويا می بينم شخص سخت گمراهی را که از شام فرياد زند و بتازد و پرچم های خود را در اطراف کوفه بپراکند و چون دهان گشايد و سرکشی کند و جای پايش بر زمين محکم گردد، فتنه فرزندِ خويش را به دندان گيرد و آتشِ جنگ شعله ور شود. روزها با چهره عبوس و گرفته ظاهر شوند و شب و روز با رنج و اندوه بگذرند. و آنگاه که کشتزار او به بار نشست و ميوه او آبدار شد و چون شتر مست خروشيد و چون برق درخشيد، پرچم های سپاهِ فتنه از هر سو به اهتزاز درآيد و چونان شب تار و دريای مُتلاطِم به مردم روی آورند. از آن بيشتر چه طوفان های سختی که شهر کوفه را بشکافد و چه تندبادهايی که بر آن وزيدن گيرد و به زودی دَستِجَات مختلف به جان يکديگر يورش آورند. آنها که بر سر پا ايستادند درو شوند و آنها که بر زمين افتادند لگدمال گردند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
خطبه عقد خواهر شهید مجید قربانخانی از شهدای مدافع حرم که سال ۱۳۹۴ در منطقه خانطومان سوریه به شهادت رسیده بود توسط رهبر انقلاب قرائت شد
رهبر انقلاب بعد از جاری شدن خطبه عقد دعا کردند این زوج زندگی شیرینی داشته باشند: «باهم بسازید، صفا و صداقت داشته باشید تا زندگیتان شیرین باشد.» این اما همه ماجرا نبود.
پس از قرائت خطبه عقد، پدر شهید قربانخانی از حضرت آیتالله خامنهای درخواست کرد تا از مادر شهید بخواهند تا لباس مشکی خود را عوض کند؛ درخواستی که با پاسخ مثبت ایشان روبرو شد: «لباس مشکی را عوض کنید. ما چشم حقیقتبین نداریم و نزدیکبین هستیم. اگر چشم حقیقتبین داشتیم و جایگاه شهدا را در آن دنیا میدیدیم قطعاً برای آنها خوشحالی و شادی میکردیم و عزا نمیگرفتیم.»
شادی روح شهید مجید قربانخانی صلواتی بفرستیم❤️
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
چادر مشکی تو ، برایت امنیت می آورد
خیالت راحت،
گرگ ها همیشه به دنبال شنل قرمزی هستند…
#حجاب
#زن_عفت_افتخار
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
✍
زهرا سَنَدی بَهر شفاعت دارد
بر شیعه و ذُرّیه عنایت دارد
دنبال تمام دوستان میگردد
بَه بَه که چقدر او سخاوت دارد...
در روایت آمده است:
وقتی فاطمه زهرا سلاماللهعلیها شنید که پدرش او را تزویج نموده و درهمها را مِهر او قرار داده است، عرضه داشت:
پدر جان! دختران سائر مردم بر درهم و دینار شوهر میکنند شما هم مرا بر درهم و دینار تزویج نمودید؟! پس چه فرقی است بین دختر شما و سائر مردم؟
فَاسْأَلِ اللَّهَ أَنْ یَجْعَلَ مَهْرِی شَفَاعَةَ عُصَاةِ أُمَّتِکَ
🔹از خدای متعال بخواهید که مِهریه مرا شفاعت گنهکاران امّت شما قرار دهد.
جبرئیل همان لحظه نازل شد و در دستش حریری بود که در آن نوشته بود:
جَعَلَ اللَّهُ مَهْرَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی صلیاللهعلیهوآله شَفَاعَةَ أُمَّتِهِ الْعَاصِینَ
🔸«خداوند، مهر فاطمۀ زهرا سلاماللهعلیها، دختر محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآله را شفاعت گنهکاران امت او قرار داد».
🔻حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به هنگام رفتن از این دنیا وصیت نمود تا آن حریر در کفنش گذاشته شود و فرمود:
إِذَا حُشِرَتُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أرْفَعُ هَذَا الْحَرِیرَ وَ أشْفَعُ عُصَاةَ أُمَّةِ النَّبِیِّ صلیاللهعلیهوآله
🔹وقتی روز قیامت محشور شوم این حریر را بر میدارم و گنهکاران امّت پدرم را شفاعت میکنم.
📚شرح إحقاق الحق،مرعشی نجفی، ج۱۹، ص۱۲۷
#ذی_الحجه
#ازدواج
#روز_ازدواج
@girl_313
شراب عشق نوش مرتضی شد
که زهرا یاس پوش مرتضی شد
علی را دید همتایی ندارد
خدا خود ساقدوش مرتضی شد
🗣 حسن لطفی
#ذی_الحجه
#ازدواج
#روز_ازدواج
@girl_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نیایشی از شهید دکتر مصطفی چمران
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
🔰 بازانـتـشـار به مناسبـت سـالـروز شـهـادت دکـتر مصـطـفـی چـمـران
👈 گنجینه صوتی وصیتنامهشهدا :
Meysammotiee.ir/media/1199
#شهید_چمران
#چمران
#مصطفی_چمران
@girl_313
🔺شهید دکتر چمران :
من نمی گویم ولی فقیه معصوم است،
اما ملتی که به امر خدا به امر ولی فقیه اعتماد می کنند،
خدا اجازه اشتباه به آن رهبر را نمی دهد و به نوعی به او معصومیت می بخشد
#شهید_چمران
#چمران
#مصطفی_چمران
@girl_313
خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل طوفانها هستم، به من دیدهای عبرتبین ده، تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم..♥️!
سالروز شهادت مردِ رؤیاها ، شهید دکتر مصطفی چمران شادی روحشون یک صلوات بفرستیم
#شهید_چمران
#چمران
#مصطفی_چمران
@girl_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 امام خمینی (ره)، ۱تیر۱۳۶۰: [چمران] با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.
🔹 سالگرد شهادت شهید چمران
#شهید_چمران
#چمران
#مصطفی_چمران
@girl_313
#شهید_مصطفی_چمران
🌷🌷🌷🌷🌷
#تواضع_و_فروتنی
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مصطفی_چمران
بچه ها تا فهمیدند #دکتر_چمران به مدینه الزهرا (س) می آید، برای خیر مقدم و محافظت از او رفتند و اتوبان را بستند! #دکتر تا از دور متوجه این موضوع شد، پیاده شد و از بچه ها پرسید برای چی راه را بسته اید؟ گفتند:"به احترام شما! " دکتر دو دستی بر سرش کوبید و گفت :"وای بر من ! به بچه ها بگویید :" وای بر ما اگر حلالمان نکنند!
دکتر با خودش می گفت : وای بر تو #مصطفی! باید بروی از تک تکشان حلالیت بطلبی! دکتر سرش را توی ماشین ها می کرد و می گفت: آقا مرا حلال کنید! بچههای مرا حلال کنید ! نفهمیدند ! اشتباه کردند! بچگی کردند!
برای همین رفتار هاست که #امام_خمینی ره در باره اش گفتند : #چمران در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد.
#سالروز_شهادت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۵۵
*═✧❁﷽❁✧═*
شب همه خوابیدن اما من خوابم نبرد ... تا صبح، توی پذیرایی راه می رفتم و فکر🤔 می کردم ... تمام تلاش این چند سالم هدر رفته بود ... قرار بود مامان و بچه ها هیچ وقت از این ماجرا با خبر نشن ...
مادرم خیلی باشعور بود ... اما مثل الهام ... به شدت عاطفی و مملو از احساس ... اصلا برای همین هم توی دانشگاه، رشته ادبیات رو انتخاب کرده بود ... چیزی که سال ها ازش می ترسیدم😰 ... داشت اتفاق می افتاد ...
زن دوم پدرم از مخفی موندن خسته شده بود ... گفته بود ... بابا باید بین اون و مادرم، یکی رو انتخاب کنه ... و انتخاب پدرم واضح بود ... مریم، 15 سال از مادرم کوچک تر بود ...
توی تاریکی نشسته بودم روی مبل ... و غرق فکر 🤔... نمی دونستم باید چه کار کنم ... اصلا چه کاری از دستم برمیاد ... واضح بود پایان زندگی مشترک پدر و مادرمه ...
نیمه شب 🌃 بود که مامان از اتاق اومد بیرون ... عین همیشه توی حال، چراغ خواب روشن بود ... توی تاریکی پذیرایی من رو دید ...
ـ چرا نخوابیدی؟ ...
ـ خوابم نمی بره ...
اومد طرفم ...
ـ چرا چیزی بهم نگفتی؟ ...
چند لحظه توی اون تاریکی بهش خیره شدم ... و سرم رو انداختم پایین ..
ـ ببخشید🙏
و ساکت شدم ...
ـ سوال نکردم که عذرخواهیت رو بشنوم ...
ـ از دستم عصبانی هستی؟ ... می دونم حق انتخابت رو ازت گرفتم ... اما اگه می گفتم همه چیز خراب می شد ... مطمئن بودم می موندی و یه عمر با این حس زندگی می کردی که بهت خیانت شده ... زجر می کشیدی😖 ... روی بابا هم بهت باز می شد ... حداقل اینطوری مجبور بود دست و پاش رو جمع کنه ... هر آدمی ... کم یا زیاد ... ایرادهای خودش رو داره ... اگه من رو بزاریم کنار ... شاید خوب نبود ولی زندگی بدی هم نبود؛ بود؟ ...
و سکوت فضا رو پر کرد ...
ـ از دست تو عصبانی نیستم ... از دست خودم عصبانیم ... از اینکه که نفهمیدم کی اینقدر بزرگ شدی ...
نمی دونستم چی بگم ... از اینکه اینطوری برخورد کرد بیشتر خجالت کشیدم😥 ...
ـ اینکه نمی خواستم بفهمی به خاطر کنکورت بود ... اما همه اش همین نبود ...
ترسیدم غیرتت با جوانیت گره بخوره ... جوانیت غلبه کنه ... توی روی پدرت بایستی ... و حرمتش رو بشکنی ... بالا بری ... پایین بیای ... پدرته ... این دعوا بین ماست ... همون طور که تا حالا دعوا و کدورت ها رو پیش شما نکشیده بودیم ... امیدوار بودم این بار هم بشه مثل قبل درستش کرد ... که نشد ...
مادرم که رفت ... من هنوز روی مبل نشسته بودم ...
حس فرزند بزرگ بودن ... و حمایت از خانواده ... بعد از تموم شدن ساعت درسی📚 ... نگذاشت برای کلاس های فوق برنامه و تست مدرسه بمونم ... و سریع برگشتم ... حدود سه و نیم، چهار بود که رسیدم خونه ...
چند بار زنگ در رو زدم اما خبری از باز شدن در نبود ... خیلی تعجب😱 کردم ... مطمئن بودم خونه خالی نیست ... از زیر در نگاه کردم ... ماشین🚕 بابا توی حیاط بود ...
ـ نه مثل اینکه جدی جدی یه خبری هست ...
سریع کیفم 💼رو از بالای در پرت کردم توی حیاط و از در رفتم بالا... رفتم سمت ساختمون ... صدای داد و بیداد و دعوا تا وسط حیاط می رسید ...
مامان با دیدن من وسط حال جا خورد ... انگار اصلا متوجه صدای زنگ نشده بودن ❌... از روی نگاه مادرم، پدرم متوجه پشت سرش شد ... و با غیض چرخید سمت من ... تا چشمش بهم افتاد ... گر گرفتگی و خشمش 😡چند برابر شد...
ـ مرتیکه واسه من زبون در آوردی؟ ... حالا دیگه پای تلفن برای عمه ات زبون درازی می کنی؟ ...
و محکم خوابوند توی گوشم👂 ... حالم خراب شده بود ... اما نه از سیلی خوردن ... از دیدن مادرم توی اون شرایط ... صورت و چشم هام گر گرفته بود ... و پدرم بی وقفه سرم فریاد می زد🗣 ...
با رفتن پدر سر و صدا هم تموم شد ... مادرم آشفته و بی حال ... الهام و سعید هم ... بی سر و صدا توی اتاق شون... و این تازه اولش بود ...
لشگر کشی ها شون شروع شد ... مثل قبیله مغول به خونه حمله ور می شدن ... مادرم رو دوره می کردن و از گفتن هیچ حرفی هم ابایی نداشتن ...
خورد شدنش رو می دیدم اما اجازه نمی داد توی هیچ چیزی دخالت کنم ... یا حتی به کسی خبر بدم ...
ـ این حرف ها به تو ربطی نداره مهران ... تو امسال فقط درست رو بخون ...
اما دیگه نمی تونستم ... توی مدرسه یا کتابخونه ... تمام فکرم توی خونه بود ... و توی خونه هم تقریبا روز آرومی وجود نداشت ... به حدی حال و روزم بهم پیچیده بود که ... اصلا نمی فهمیدم زمان⏳ به چه شکل می گذشت ...
♻️ادامه دارد...
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
⭕ چطوری تذکر بدم؟!
🔸️برای اونایی که دغدغه #حجاب و #امر_به_معروف دارن، یک سری آموزش قرار داده شده که چطور باید به بی حجابی تذکر بدن و البته با مشکل هم مواجه نشن
اگه گفت:
🔹️الان دیگه همه مشکلات درست شده، همین مونده!!
#چی_بگم_آخه
@girl_313
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_نحل_آیه_۴۹
《ولله یَسجُدُ مافی السمواتِ ومافی الارضِ من دابهِِ والملائکه و هم لایستکبرون》
جنبدگانی که در آسمان و زمین هستند وهمچنین فرشتگان برای خدا سجده می کنند وتکبر نمی کنند
#سلام_امام_زمانم💚
عمری است
پریشان و گرفتارِ تواَم من
در فکرِ تو
وُ دیدنِ رُخسارِ تواَم من
✨ای شمسِ نهانْ
در پَسِ غیبت ، توکجایی؟
✨بی تابم و
مشتاقِ به دیدارِ تواَم من
أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🤲
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و پنجم
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه100 : ( نوشته اند كه اين سخنرانی را در جمعه سوّم ايّام خلافت خود در سال ۳۵ هجری در روز جمعه ايراد فرمود.)
1⃣ شناخت خدا
♦️ستايش خداوندی را سزاست که احسان فراوانش بر آفريده ها گسترده و دست کرم او برای بخشش گشوده است. او را بر همه کارهايش می ستاييم و برای نگهداری حقِّ الهی از او ياری می طلبيم و گواهی می دهيم جز او خدايی نيست.
2⃣ ويژگی های پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم)
♦️و گواهی می دهيم که محمّد(صلی الله علیه و آله)بنده و فرستاده اوست. او را فرستاد تا فرمان وی را آشکار و نام خدا را بر زبان راند. پس با امانت رسالت خويش را به انجام رساند و با راستی و درستی به راه خود رفت و پرچم حق را در ميان ما به يادگار گذاشت. هر کس از آن پيشی گيرد از دين خارج و آن کس که از آن عقب ماند هلاک گردد و هر کس همراهش باشد رستگار شود. راهنمای اين پرچم با درنگ و آرامش سخن می گفت و دير و حساب شده به پامی خاست و آنگاه که بر می خاست سخت و چالاک، به پيش می رفت. پس چون در اطاعتِ او در آمديد و او را بزرگ داشتيد، مرگِ او فرا رسيد و خدا او را از ميان شما بُرد. پس از او چندان که خدا خواهد زندگانی می گذرانيد، تا آنکه خدا شخصی را برانگيزاند که شما را متّحد سازد و پراکندگی شما را جبران نمايد. مردم! به چيزی که نيامده دل نبنديد و از آن که درگذشت مأيوس نباشيد، که آن پُشت کرده اگر يکی از پاهايش بلغزد و ديگری برقرار باشد، شايد هر دو پا به جای خود برگشته و استوار ماند.
3⃣ تدوام امامت تا ظهور امام زمان (علیه السلام)
♦️آگاه باشيد، مَثَلِ آل محمّد چونان ستارگان آسمان است، اگر ستاره ای غروب کند ستاره ديگری طلوع خواهد کرد (تا ظهور صاحب الزمان«عجل الله تعالی فرجه») گويا می بينم در پرتو خاندان پيامبر(صلی الله علیه و آله) نعمت های خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو داريد رسيده ايد.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄