#هر_شب_یک_داستان
اسیران و نهج البلاغه📚
توی اردوگاه هر اتاقی یک قرآن داشت.
نفهمیدیم چی شد که یک نهج البلاغه بین قرآن ها پیدا شد. گفتیم می آیند و می برندش. قرار بر این شد که حفظش کنیم.
ورق ورقش کردیم و پخشش کردیم بین بچه ها. به هر نفر چهار پنج خط می رسید که حفظ کند .
سهم من چند خط از صفحه ی دویست و پنجاه و چهار بود. یک شب تا صبح توانستیم هرچه حفظ کرده بودیم را بنویسیم.
روی کاغذهایی که از مقوای تاید درست کرده بودیم. بعدها هر کس صفحه ی خودش را به دیگران یاد داد. چند نفر به همین منوال حافظ نهج البلاغه شدند.
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
🕋°| ﷽ |°🕋
امروز جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲ شمسی
و معادل ۱۰ جمادی الاول ۱۴۴۵ قمری می باشد.
🩵ذکر امروز ~> ۱۰۰ مرتبه :< اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم >🩵
🍃روز جمعه منتسب است به << امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف >>🍃
مناسبت روز 📅 :
برای این روز مناسبتی ذکر نشده است.
حدیث روز 📌 :امام مهدی(عج) : اکْثِرُواالدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ، فَإنَّ ذلِکَ فَرَجَکُمْ.
فرمود: برای تعجیل ظهور من - در هر موقعیّت مناسبی - بسیار دعا کنید که در آن فرج و حلّ مشکلات شما خواهد بود.
🌹قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
❣#سلام_امام_زمانم❣
🌱ای فدایت همه ی
دولت و داراییِ من
🌱عاشقِ روی تو شد
این دلِ دریاییِ من
🌱نرود مهر و وفای
تو ز یادم هرگز
🌱مست گردیده ز تو
خاطرِ رویاییِ من
♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
#معرفی_شهید
🌹شهید رضا فرزانه🌹
شهید مدافع حرم حضرت زینب (س)
ولادت:١٣۴٣/٣/٢٢
شهادت:١٣٩۴/١١/٢٢
متولد شهر:تهران
محل شهادت:هوبر، سوریه
محل دفن: گلزار شهدای بهشت زهرا، قطعه٢٩
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🌹قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا👇
@gjf_shohada
🌹قَـرإرگـإﮫ جَــﮫإدـــ فَـرﮫَنـگـﮰ شُـــﮫدــإ🌹
#معرفی_شهید 🌹شهید رضا فرزانه🌹 شهید مدافع حرم حضرت زینب (س) ولادت:١٣۴٣/٣/٢٢ شهادت:١٣٩۴/١١/٢٢ متول
#خاطره_ای_از
🌹شهید رضا فرزانه🌹
مسعود فرزانه پسر دوم شهید رضا فرزانه از پدر می گوید:
سال ۸۹ كه همراه پدر به راهیان نور رفته بودیم، به منطقه طلائیه و محلی به اسم «سه راه شهادت» رسیدیم. پدرم رفت بالای بلندی ایستاد و شروع به تعریف كردن نحوه شهادت شهید همت كرد كه بغض را در چهرهاش دیدم. برای پسر سخت است كه بغض پدر را ببیند. پیش خود گفتم كه چقدر شهادت شهید همت، مظلومانه بوده است. زمانی كه خبر شهادت پدر را دادند، دوستش در تلگرام پیامی برای من فرستاد و گفت:«حاجی مثل شهید همت، شهید شد» كه یاد آن خاطره افتادم. از سال ۸۹ تا سال ۹۴، پنج سال از آن خاطره میگذشت كه پدرم هم به همان نحوی كه شهادت شهید همت را تعریف كرده بود، شهید شد. نحوه شهادت حاج همت را اینطور گفتهاند كه بچهها در محاصره گیر كرده بودند كه حاج همت تحمل نمیكند و با موتور به سمت منطقه میرود كه سر سه راهی شهادت، شهید میشود. برای پدر ما هم دقیقا مشابه همین اتفاق در سوریه میافتد. یعنی یك عده از دوستانشان در محاصره بودند و درخواست كمك میكنند كه پدرم تحمل نمیكند. در همان جادهای هم كه بوده، دقیقا به سر یك سه راهی میرسد كه همانجا او را شهید میكنند. همان نماز اول وقت خواندن حاج آقا و دعای آخر نمازها كه «اللهم ارزقنا توفیق الشهادة» بود، یكی از خصوصیاتی بود كه او را به مقام شهادت رساند.
🕊️شادی روح #شهید_رضا_فرزانه فاتحه و صلواتی هدیه کنیم تا ان شاءالله شفیع ما باشند.
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا👇
@gjf_shohada
بسم رب شهداء
🌷 به نیابت از شهدا می آییم 🌷
«زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست»
🕊️قرار این هفته شهدا🕊️
جمعه ۳ آذر ماه
📍مزار شهدا گمنام و باغ موزه دفاع مقدس
🕙 ساعت ۱۰ صبح
برپایی ایستگاه صلواتی و فرهنگی
با ما همراه باشید
به زودی #گزارش_تصویری بارگذاری خواهد شد
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
#هر_شب_یک_داستان
دوستان واقعی👬
دو دوست در بیابان همسفر بودند.
در طول راه با هم دعوا کردند. یکی به دیگری سیلی زد. دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت:
امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام کنند.
ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد. اما دوستش او را نجات داد.
او بر روی سنگ نوشت:
امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد
دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید:
چرا وقتی سیلی ات زدم ،بر روی شن و حالا بر روی سنگ نوشتی ؟
دوستش پاسخ داد :
وقتی دوستی تو را ناراحت می کند باید آن را بر روی شن بنویسی تا بادهای بخشش آن را پاک کند. ولی وقتی به تو خوبی می کند باید آن را روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند.
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
#روز_شمار_شهدایی
🔆 امروز #شنبه ۴ آذر ۱۴۰۲ مصادف با ۱۱ جمادی الاولی
📿شنبه: یا رَبَّ الْعالَمین: ای پروردگار جهانیان
✅ذکر روز شنبه به اسم رسول خدا (ص) است و خواندنش موجب بینیازی میشود.
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
#معرفی_شهید
🌹شهید علی عرب🌹
شهید دفاع مقدس
ولادت:١٣۴٩/۴/١٠
شهادت:١٣۶۵/۴/١٠
متولد شهر:زرند ،کرمان
محل شهادت:عملیات کربلای یک، مهران
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🌹قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا👇
@gjf_shohada
🌹قَـرإرگـإﮫ جَــﮫإدـــ فَـرﮫَنـگـﮰ شُـــﮫدــإ🌹
#معرفی_شهید 🌹شهید علی عرب🌹 شهید دفاع مقدس ولادت:١٣۴٩/۴/١٠ شهادت:١٣۶۵/۴/١٠ متولد شهر:زرند ،کرمان
#خاطره_ای_از
🌹شهید علی عرب🌹
لحظه شهادت "علی "…
کولهپشتیاش را محکم بسته بود. کوله سنگین بود.
پر بود از خرج و موشک آر.پی.جی.
داشتیم پشت سر هم به ستون از داخل معبر رد میشدیم.
سنگرهای دشمن در 200 متریمان قرار داشتند.
آرامآرام و بی هیچ صدایی جلو میرفتیم. اطرافمان میدان مین بود. کوچکترین صدایی فاجعه به بار میآورد…
ناگهان کولهپشتی علی گلوله خورد. و خرجهای آر پی چی آتش گرفتند… و علی شعلهور شد.کولهپشتی علی محکم بسته شده بود و خرجها هم خیلی سریع آتش گرفته بودند.
امکان اینکه کولهپشتی علی را باز کنیم نبود.
همه بهتزده داشتند علی را نگاه میکردند. شعلههای آتش لحظه به لحظه بیشتر علی را در کام خودشان میکشیدند و همه هر لحظه منتظر بودند که علی فریاد بزند و دشمن شروع به تیراندازی کند.
علی همانطور که داشت میسوخت، نارنجکهایش را از خودش جدا کرد و یک کار دیگر هم کرد. دستش را گرفت جلوی دهانش و مظلومانه روی زمین افتاد. فقط میشد نگاه کرد. شعلهها ذره ذره علی را میسوختند و علی جلوی چشمهای ما داشت جان میداد. علی داشت جان میداد ولی جلوی دهانش را محکم گرفته بود
شادی روح #شهید_علی_عرب فاتحه و صلواتی هدیه کنیم تا ان شاءالله شفیع ما باشند.
🌹قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
🌹قَـرإرگـإﮫ جَــﮫإدـــ فَـرﮫَنـگـﮰ شُـــﮫدــإ🌹
#خاطره_ای_از 🌹شهید علی عرب🌹 لحظه شهادت "علی "… کولهپشتیاش را محکم بسته بود. کوله سنگین بود. پر
روحیه بسیجی فقط اونجایی که کوله پشتیِ پر از گلولهت آتیش بگیره و خودتم ذره ذره باهاش بسوزی ولی با چفیه جلوی دهان خودت رو بگیری تا عملیات لو نره ..!
#شهید_علی_عرب که تنها یادگاری که ازشون موند، کف پوتیناشون بود که نسوز بود ..!
🌺 هفته بسیج گرامی باد 🌺
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
#هر_شب_یک_داستان
دم های قطع شده🦊
روزی دم یک روباه در حادثه ای قطع شد،روباه های گروه پرسیدند دم ات را چی شد؟
چون روباه ها موجوداتی مکار میباشند، گفت خودم قطعش کردم گفتند چرا ؟ این که بسیار بد می شود. روباه گفت نخیر ، حالا خوب آزاد و سبک احساس راحتی می کنم وقتی راه میروم فکر می کنم که دارم پرواز می کنم یک روباه دیگر که بسیار ساده بود رفت دم خود را قطع کرد و درد شدیدی داشت و نمی توانست تحمل کند رفت نزد روباه اولی و گفت برادر تو که گفته بودی که سبک شده ام و احساس راحتی میکنم من که بسیار درد دارم گفت صدایش را درنیاور اگر نه تمام روز روباه های دیگر به ما میخندند هر لحظه خوشی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود و گر نه تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرارخواهیم گرفت. همان بود که تعداد دم بریده ها آنقدر زیاد شد که بعدا به روباه های دم دار می خندیدند وقتی در یک جامعه افراد مفسد زیاد میشود آنگاه به افراد باشرف و باعزت میخندند. و گاهی هم آن ها را دیوانه میگویند....!
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada