⭕️انا لله و انا الیه راجعون
🔹️در پی حمله جنگنده های رژیم صهیونیستی به سوریه یکی از مستشاران سپاه پاسدار به نام شهید مجید دیوانی به فیض شهادت نائل آمد.
#شهید_مجید_دیوانی
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
دعوتید به معراج شهدای تهران
💐آیین وداع با پیکر مطهر شهید القدس مجید دیوانی
⏰زمان :جمعه ۱۳ مهر از ساعت ۱۶
📍مکان :معراج شهدای مرکز
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا👇
@gjf_shohada
10.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥یاحسـین !♡نظریکنبهدلم؛حالدلمخوبشود! حالواحوالگدایت،بخداجالبنیست☆
#شب_جمعه🌱
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
#هر_شب_یک_داستان
دلسوزی ملک الموت برای دو نفر
روزی رسول خدا (ص) نشسته بود ، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد ، پیامبر (ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی ، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی رحم آمد؟
عزرائیل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:اولی روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را در هم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند ، در این میان فرزند پسری از او متولد شد ، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم ، دلم به حال آن پسر سوخت.
دومی هنگامی که شداد بن عاد ، سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بی نظیر خود پرداخت ، و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهای دیگر برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد وقتی که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را قبض کنم آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود ، اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید و گفت: ای محمد! خدایت سلام میرساند و میفرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شداد بن عاد بود، او را از دریای بی کران به لطف خود گرفتیم ، بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم ،
در عین حال کفران نعمت کرد ، و خودبینی و تکبر نمود ، و پرچم مخالفت با ما برافراشت ، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت ، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت میدهیم ولی آنها را رها نمیکنیم
📚جوامع الحکایات ، ترجمه محمد محمدی اشتهاردی ، صفحه 330
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
•السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِرُ•
سلام بر تو آنگاه ڪہ زلال حمد الهے را در بستر تشنہ ے نماز جارے میسازے!
و سلام بر تو و گریہ هاے تو در ڪنج غربت، ڪه هر روز براے گناهان امّتی ڪہ فراموشت ڪرده اند استغفار می کنے!✨
#منتظرانہ
#امام_زمان
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا👇
@gjf_shohada
امروز ...
موسی بدون عصا
می رود به جنگ سامری ؛ دنیا
با آنکه نیست کنارش هارون
« اِنَّ مَعیَ رَبّی الله »
#امام_خامنه_ای
#سید_حسن_نصر_الله
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ریلز 💯
🔰ز دست ما در این مدت
چه جان های نفیسی رفت💔
#جمعه_نصر
#سید_حسن_نصر_الله
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دشمن ملت ایران همان دشمن ملت لبنان و فلسطین است!!
#جمعه_نصر
#فلسطین
#وعده_صادق
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
ملت ایران،
با اقتدا به اقتدار،
در جمعه نصر،
در حالی که خیلی ها کفن پوش
و با غسل شهادت آمده بودند،
این پیام را به جهان مخابره کردند که:
"ما حول محور ولایت فقیه و با اتحاد،
اسرائیل را از صفحه روزگار محو خواهیم کرد."
#جمعه_نصر
#وعده_صادق
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
شهیدی که دیر به سید حسن رسید، اما رسید
این آقا که عکسش اینجاست اسمش «علاء» است و کسی که از سرنوشت علاء بعد از شهادت سید میگوید، محمد است.
▪️محمد میگوید میخواهد قصهی علاء را برایتان بگوید و اینکه علاء چطور سعی کرد سید را نجات دهد اما کنار او شهید شد.
علاء یکی از افرادیست که که در تیم پزشکی برای نجات جان مردم بعد از بمبارانها حضور داشت. آنها آن روز در محل بمباران حضور پیدا کردند.
▪️تعدادی از آنها تلاش کردند به سید برسند اما به علت استنشاق مواد موجود در اثر بمباران بیهوش شدند.
▪️ ساعتها تلاش کردند، رفتند و آمدند اما خبری از پیکرها نبود تا اینکه برخی خسته شدند و تصمیم گرفتند استراحت کنند و فرصت خواستند.
اما علاء اصرار داشت که من میخواهم بروم پایین، نمیخواهم استراحت کنم.
گفت من چیزی برای از دست دادن ندارم. با اینکه علاء سه فرزند دارد. پس ماسک اکسیژن را به صورتش زد و پایین رفت. علاء بیرون نیامد...
برنگشت.
چند ساعت بعد از استراحت، تیم پزشکی پایین رفتند و دیدند علاء کنار سید حسن دراز کشیده...
علاء ماسک را برداشته بود و به صورت سید گذاشته بود؛ تلاش کرده بود سید برگردد. برنگشت...
علاء هم همانجا بیماسک با او رفت و تن بی جانش فریاد زد «بعد از تو خاک بر سر دنیا شد»
درود بر غیرت و شرفش روحش ساد
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada
#هر_شب_یک_داستان
📚سه انگشتر!
سلطان صلاح الدین به فکر فریب یکی از رعایای یهودی ثروتمندش افتاد که پیشه اش صرافی بود.اگر میتوانست او را بفریبد پول خوبی نصیبش میشد.پس یهودی را به حضور فراخواند و پرسید کدام دین بهتر است؟ صلاح الدین با خود اندیشید:«اگر بگوید دین یهود،به او خواهم گفت که طبق دین من او یک گناهکار است و اگر بگوید اسلام،به او خواهم گفت پس تو چرا یهودی هستی؟»
اما یهودی که مرد زیرکی بود،وقتی سؤال سلطان را شنید این چنین پاسخ داد:«عالی جناب ،روزی روزگاری پدر خانواده ای سه فرزند عزیز داشت و یک انگشتری بسیار زیبا که با سنگی قیمتی تزئین شده بود،بهترین سنگی که در دنیا وجود داشت.هر کدام از فرزندان از پدر میخواستند که در پایان عمر آن انگشتری را برای او بگذارد. پدر که نمیخواست هیچ کدام از آنان را برنجاند مخفیانه به دنبال زرگری ماهر فرستاد.به او گفت:استاد باید برایم دو انگشتری ،درست مثل این یکی برایم بسازی که روی هر کدام از آنها سنگی مشابه سنگ اصلی باشد؛زرگر خواسته او را انجام داد و دو انگشتری دیگر ساخت،آنقدر شبیه به اولی بودند که هیچکس نمیتوانست انگشتر اصلی را تشخیص بدهد؛هیچ کس جز پدر.
پس پدر فرزندان را یک به یک فرا خواند و در خفا به هر کدام یک انگشتری داد،به طوری که آنها فکر میکردند خود صاحب انگشتری اصلی شده اند.هیچ کدام غیر از پدر از واقعیت خبر نداشت.ادیان نیز این گونه اند عالیجناب! تو میدانی که ما سه دین داریم،پدر که آنها را به فرزندانش بخشیده،خود به خوبی میداند کدام یک بهترین دین است. ولی ما که فرزندان او هستیم ،هر کدام فکر میکنیم بهترین دین مال ماست؛و پدر به همه ما لبخند میزند و میخواهد هر یک انگشتری ای را که برایمان مقدور شده است بر انگشت داشته باشیم.»
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
🌹 قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا 👇
@gjf_shohada