14.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 انتشار برای اولین بار؛
روایتی از جمله تامل برانگیز شهید رئیسی!
👤حجت الاسلام رفیعی روایت میکند...
#رئیسی
14.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 انتشار برای اولین بار؛
روایتی از جمله تامل برانگیز شهید رئیسی!
👤حجت الاسلام رفیعی روایت میکند...
#رئیسی
ابو هاشم جعفری ، یكی از شاگردان و دوستان امام حسن عسكری (ع) بود، او چند روز، به امام حسن (ع) روزه مستحبی گرفت ، و هنگام افطار، همراه امام (ع) با هم افطار می كردند. روزی بر اثر گرسنگی ، ضعف شدید بر ابو هاشم وارد شد، او آن روز طاقت نیاورد و به اطاق دیگر رفت ، و مخفیانه مقداری نان در آنجا یافت و آن را خورد و روزه اش را شكست ، سپس بی آنكه جریان را به امام (ع) بگوید، به حضور امام (ع) آمد و نشست . امام حسن (ع) به غلام خود فرمود: غذائی برای ابوهاشم فراهم كن ، زیرا او روزه اش را شكسته است . ابو هاشم لبخندی زد. امام (ع) به او فرمود: ای ابو هاشم ! چرا می خندی ؟ اگر می خواهی نیرو پیداكنی ، گوشت بخور، در نان قوت نیست . به این ترتیب امام حسن عسكری (ع) با كمال خوشروئی و خودمانی ، با دوستان ، بر خورد می كرد و چون پدر و فرزند با آنها رفتار می نمود، و مزاح می كرد، با اینكه دارای مقام بسیار ارجمند امامت بود.
داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)/ محمد محمدي اشتهاردي
ابوالادیان از خدمتكاران ، و نامه رسان امام حسن عسكری (ع) بود، هنگامی كه امام حسن (ع) بیمار و بستری شد، به همان بیماری كه رحلت كرد، ابو الادیان را طلبید، و چند نامه به او داد و فرود: این ها را به مدائن ببر، و به صاحبانش برسان و پس پانزده روز مسافرت وقتی كه به شهر سامره بازگشتی ، از خانه من صدای گریه و عزاداری می شنوی و جنازه مرا روی تخته غسل می نگری . ابوالادیان می گوید گفتم : ای آقای من ! اگر چنین پیش آید به چه كسی مراجعه كنم ؟فرمود: به كسی رجوع كن كه . (دارای سه علامت باشد): 1 - پاسخهای نامه های مرا از تو مطالبه كند كه او قائم بعد از من است . گفتم : نشانه بیشتر بفرمائید، فرمود: 2 - كسی كه بر جنازه من نماز می خواند.
گفتم : باز نشانه بیشتر بفرمائید، فرمود: 3 - آن كسی كه از محتوا و اشیاء داخل همیان خبر دهد، او قائم بعد از من است . سپس شكوه امام ، مانع شد كه سوال بیشتر كنم ، به سوی مدائن رفتم و نامه ها را به صاحبانشان دادم ، و پاسخهای آنها را گرفتم و پس از پانزده روز به سامره بازگشتم ، ناگاه همانگونه كه فرموده بود صدای گریه و عزا از خانه امام حسن عسكری (ع) شنیدم ، به خانه آن حضرت آمدم ناگاه دیدم جعفر كذاب (برادر آن حضرت) در كنار در خانه ایستاده ، و شیعیان اطراف او را گرفته اند و به او تسلیت گفته و به او به عنوان امام حسن عسكری (ع) مباركباد می گویند. با خود گفتم : اگر امام ، این شخص باشد، مقام امامت تباه خواهد شد زیرا من جعفر را می شناختم كه شراب می خورد و قمار بازی می كرد و با ساز و آواز سر و كار داشت ، نزد او رفتم و تسلیت و تهنیت گفتم ، از من هیچ سوالی نكرد. سپس عقید(غلام آن حضرت) آمد و به جعفر گفت : ای آقای من جنازه برادرت كفن شد، برای نماز بیا، جعفر و شیعیان اطراف او وارد خانه شدند، من نیز همراه آنها بودم ، و در برابر جنازه كفن شده امام حسن عسكری (ع) قرار گرفتیم ، جعفر پیش آمد تا نماز بخواند، همین كه آماده تكبیر شد، كودكی كه صورتی گندمگون ، و موی سرش بهم پیچیده و بین دندانهایش گشاده بود به پیش آمد و ردای جعفر را گرفت و كشید و گفت : تاخر یا عم فانا احق بالصلوه علی ابی : ای عمو! به برگرد، من سزاوارتر به نماز خواندن بر جنازه پدرم هستم . جعفر به عقب بازگشت در حالی كه چهره اش تغییر كرده و غبار گونه شده بود. ج كودك جلو آمد و نماز خواند، و سپس آن حضرت را در كنار قبر پدرش امام هادی (ع) در شهر سامره به خاك سپردند. سپس آن كودك به من گفت : پاسخهای نامه ای را كه در نزد تو است بیاور، آنها را به آن كودك دادم و با خود گفتم : این دونشانه (1 - نماز 2 - مطاله نامه ها) اما نشانه سوم (خبر از محتوای همیان) باقی مانده است . سپس نزد جعفر كذاب رفتم دیدم مضطرب است ، شخصی بنام(حاجز وشاء) به جعفر گفت : آن كودك چه كسی بود؟(حاجز می خواست با این سؤ ال ، جعفر را در حجتش درمانده سازد). جعفر گفت :سوگند به خدا هرگز آن كودك را ندیده ام و نشناخته ام . ابوالادیان در ادامه سخن گفت : ما نشسته بودیم ناگاه چند نفر آمدند و جویای امام حسن عسكری (ع) بودند، دریافتند كه آن حضرت از دنیا رفته است ، پرسیدند: امام بعد از او كیست ؟. مردم ، با اشاره ، جعفر را به آنها نشان دادند. آنها بر جعفر سلام كردند و به او تسلیت و تهنیت گفتند و عرض كردند: همراه ما نامه ها و اموال است ، به ما بگو نامه ها را چه كسی فرستاده و اموال ، چه مقدار است ؟!. جعفر برخواست ، در حالی كه لباسش را تكان می داد، گفت : از ما علم غیب می خواهید؟. در این هنگام خادم (از جانب امام عصر علیه السلام) بیرون آمد و گفت : نزد شما نامه هائی است از فلان كس و فلان كس (نام آنها را به زبان آورد) و در نزد شما همیانی است . كه هزار دینار دارد، كه ده دینار آن ، طلای روكش دارد. قمی ها آن نامه ها و همیان را به آن خادم دادند و گفتند: امام ، همان كسی است كه تو را نزد ما فرستاه است (به این ترتیب سومین نشانه نیز آشكار شد). پس از این جریان ، جعفر كذاب نزد معتمد عباسی (پانزدهمین خلیفه عباسی)رفت و گفت : در خانه برادرم حسن عسكری (ع) كودكی هست كه شیعیان به امامت او معتقدند. معتمد، دژخیمان خود را برای دستگیری آن كودك فرستاد، آنها آمدند و پس از جستجو، كنیز امام حسن (ع) بنام صقیل را دستگیر كرده و كودك را از او مطالبه كردند، او انكار و اظهار بی اطلاعی كرد و برای منصرف كردن آنها از جستجوی آن كودك ، گفت : من حملی از آن حضرت دارم (یعنی حامله هستم از حسن علیه السلام). ماموران آن كنیز را به ابن الشوارب قاضی سپردند (تا وقتی كه بچه متولد شد آن را بكشند) در این میان عبدالله بن یحیی بن خاقان وزیر از دنیا رفت ، و صاحب الزنج (امیر زنگیان) در بصره خروج كرد، و دستگاه خلافت سر گرم این امور شد و از جستجوی كودك منصرف گردیدند، و كنیز (صقیل) از خانه قاضی به خانه خود آمد.
داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)/ محمد محمدي اشتهاردي
هدایت شده از ظهور نزدیکه ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اهتزاز پرچم عزای #شهادت_امام_حسن_عسکری علیه السلام بر فراز گنبد منور حضرت معصومه سلام الله علیها
🆔 کانال ظهور نزدیکه ان شاءالله 👇
@zohoor_nazdike_enshaallah
هدایت شده از ظهور نزدیکه ان شاءالله
⚜نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام الله علیها
بسیار حاجت دهنده و مجرب برای تمام حوائج سنگین👌
🕊طریقه خواندن نماز استغاثه به حضرت زهرا؛👌
💎مانند نماز صبح خوانده میشود در دورکعت و بعد از نماز سه بار می گویی ( الله اکبر )💫
و بعد تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) بگو
و به سجده رفته و صد مرتبه بگو (یا مولاتی یا فاطمة اغیثینی)📿
و بعد سمت راست صورت خود را روی مهر گذاشته و صد مرتبه همین ذکر را می گوئی
دوباره به سجده رفته صد مرتبه می گوئی و سپس طرف چپ را گذاشته و همبن ذکر را صد مرتبه می گویی و بعد به سجده رفته و صد و ده مرتبه این ذکر را می گویی.📿
که جمعا پانصد و ده مرتبه گفته می شود
🆔 کانال ظهور نزدیکه ان شاءالله 👇
@zohoor_nazdike_enshaallah
هدایت شده از ظهور نزدیکه ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزگار شگرف بعد از ظهور
👌کوتاه و شنیدنی
✋نشر دهیم
به عشق #امامزمان
به نیت فرج
🆔 کانال ظهور نزدیکه ان شاءالله 👇
@zohoor_nazdike_enshaallah
<m>روزى پيامبر صلى الله عليه و آله در حال استراحت بود، فرزندشان امام حسن عليه السلام آب خواست ، حضرت نيز قدرى شير دوشيد و كاسه شير را به دست وى داد، در اين حال ، حسين عليه السلام از جاى خود بلند شد تا شير را بگيرد، اما رسول خدا صلى الله عليه و آله شير را به حسن عليه السلام داد.
حضرت فاطمه عليهاالسلام كه اين منظره را تماشا مى كرد عرض كرد:
- يا رسول الله ! گويا حسن را بيشتر دوست دارى ؟
پاسخ دادند:
- چنين نيست ، علت دفاع من از حسن عليه السلام حق تقدم اوست ، زيرا زودتر آب خواسته بود. بايد نوبت را مراعات نمود.(2)<m>
هدایت شده از 💠 حاج قاسمی ها 🇮🇷
#عید_بیعت
🌸 برچینی بشکستهی دل بند زدند
🌸ما را به ولایت تو پیوند زدند...
🌸آغاز امامت تو گویی به بهشت
🌸زهرا و علی ز شوق لبخند زدند...
🦋✨آغاز امامت و ولایت قطب عالم امکان، فخرزمان، امام مردمان، غایب دوران #امام_زمان عجلالله بر منتظرانش مبارک✨
@ ranggarang
هدایت شده از هامون
📚همه امور بدان گونه که می نمایند، نیستند!
دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند.این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند. بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کار را کرده، پاسخ داد همه امور بدان گونه که می نمایند، نیستند!
شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند. صبح روز بعد فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند، گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود.فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟
خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد!
فرشته پیر پاسخ داد: وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسیار حریص و بددل بودند، شکاف را بستم و طلا ها را از دیدشان مخفی کردم. دیشب وقتی درختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودم، فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم!
(امام حسن عسگری(ع)می فرمایند:
هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آنکه نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است.)
#حکایت_های_آموزنده
💠 @e_adab 💠