جواب مخاطب رو باید داد...
تقریبا ۹ ماهه که اومدم خونه ی خودم
و هنوز نی نی ندارم🙂
#همرَهانم🌱
یکی از دوستان سوال کرده بودن در مورد این که چطور با مردم روستا ارتباط گرفتید؟!
باید قصه ی روز اولی که اومدم صمان رو براتون تعریف کنم
#سوال
#تجربه
#همرَهانم🌱
گفتگو های من!
یکی از دوستان سوال کرده بودن در مورد این که چطور با مردم روستا ارتباط گرفتید؟! باید قصه ی روز اولی
.
من دوتا تجربه از اولین مواجهه با مردم روستا داشتم.
🔸تجربه اول
قبل از ظهر رسیدیم به روستا
و بعد از اینکه ی کم جاگیر شدیم،
قبل از غروب، با همسرم رفتیم بیرون و فقط داخل روستا قدم زدیم و به مردم سلام کردیمـ.
با خانم هایی ک دم در نشسته بودن
یا هرکسی که رد میشد
سلام و احوال پرسی کردیم و بعد هم برگشتیم.
شب ک شد، ی دفعه دیدم در میزنن، در رو که باز کردم دیدم یه عده از خانم های روستا جمع شدن و اومدن برای خوش آمد گویی ☺️
گپ و گفت مختصری کردیم و رفتن.
خیلی گرم و صمیمی بودن.
چند ساعتی گذشت، همسرم با یکی از اهالی رفته بودن تا وسایل تهیه کنن.
دوباره دیدم در میزنن.
ظاهرا، میزبان ما در اون روستا، به یکی از خانم ها که همسایه دیوار به دیوار ما بودن سفارش کرده بودن بیان پیش من که تنهام، نترسم😂
حالا من انقدرهم لوس نبودم خداییش، ولی بنده خدا ها خیلی هوامو داشتن🥰
فاطمه خانم اومد پیشم و مفصل باهم حرف زدیم، اطلاعات خوبی از روستا به دست اوردم و همونجا سنگ بنای جلساتمون رو گذاشتم.
قبل از این به اون روستا برم، دیدار کوتاهی با امام جمعه بخش داشتیم، توصیه کردن روضه های خونگی رو راه بندازیم
خداروشکر با همون یکم صحبت تونستیم مقدمات روضه های خونگی رو بچیینیم و تا روز اخری که اونجا بودم جلساتمون ادامه داشت.
این از تجربه اول...
#تجربه
#برای_طلبهها
🍃@goftegohaye_man
.
🔸تجربه دوم
وقتی رسیدیم صمان، شب بود.
و هیچ برخوردی با مردم روستا نداشتیم تا فردا عصر.
وقتی که رسیدیم، مهمان دهیار روستا بودیم
با خانمشون صحبت کردم و انقدری فهمیدم که خانم ها حوالی ساعت ۴ جمع میشن حسینیه برای جلسات و پهن کردن سفره ها.
عصر، خیلی شیک و مجلسی کتابامو برداشتم و رفتم حسینیه .
هرکسی رو دیدم سلام و احوال پرسی کردم
برخورد ها اون طوری که من توقع داشتم(توقع زیادی😂) گرم نبود.
رفتار های کاملا عادی!
به روی خودم نیاوردم و نظرات خانم ها رو راجع به برگزاری کلاس و ساعتش پرسیدم.
بعدشم رفتم و مشغول کمک شدم و تاجایی ک میتونستم با همه گرم گرفتم و حرف زدم.
حتی مثل بچیگیامون، اسم هرکسی رو پرسیدم😂
نمیدونید صدا زدن به اسم چقدرررر در ایجاد صمیمیت اثر گذاره.
اون روز فقط خانم جهانتاب بهم گفت، فرمانده منم، هرکاری داشتی من میتونم خانم ها رو جمع کنم.
قرار شد فردا عصر حوالی ۴ خانم ها جمع بشن.
سعی کردم با نوجوان ها بیشتر گرم بگیرم و صمیمی بشم
اینجا بود ک سارا خانم رو پیدا کردم
وقرار شد فردابیاد.
ادامه دارد👇🏻🙂
#تجربه
#برای_طلبهها
🍃@goftegohaye_man
تا اینجای کار، تفاوت دو تجربه خیلی زیاد بود
من فکر شاید میکردم مثل روستای قبلی، بیان استقبالم یا خیلی صمیمانه برخورد کنن و نشون بدن از اومدن من خوشحالن و هزار جور توقع الکی دیگه!
(خداییش درست نبود که بخوام اینجا هم دقیقا مثل اونجا باهام برخورد بشه، غیر منطقیه!! 🙄)
با این حال، وقتی دیدم اینجوریه کوتاه نیومدم
بالاخره ادم ها باهم هزار جور فرق دارن...
چند روزی گذشت
و روابط خیلیی بهتر شدـ
کلاسا شکل گرفت
و خانم ها هر روز تشریف میاوردن سر کلاس
ولی من
هم در تعجب بودم
هم حس میکردم ضعف از منه ک نمیتونم دیگران رو جذب کنم.
.
.
.
تا این که
یه شب موقع افطار
سارا ی مطلب مهمی رو بهم گفت!
.
.
.
ظاهرا، دو سه سال قبل، یه روحانی محترمی همراه خانمش میاد اونجا
ولی به هر دلیلی نمیتونه ارتباط خوبی با خانم ها برقرار کنه
سارا میگفت: ما هرچی سعی کردیم بهش نزدیک بشیم، باهامون دوست نشد، انگار سختش باشه یا دوست نداشته باشه، خودش رو کنار میکشید و... در نهایت هم، حاج اقا ی بلیط قطار گرفت و خانم رو روانه خونه کرد.
(اینم بگم که، ما از درون اون خانم محترم خبر نداریم، شاید اتفاق تلخی تو زندگیش افتاده بوده که اون روزها، از نظر روحی نمیتونسته بیاد و شرایط تبلیغ رو هم تحمل کنه.
یا برخی ادم ها خجالتی هستن و نمیتونن خیلی زود ارتباط بگیرن
و کلی دلیل دیگه. ایشون قطعا غرض خاصی نداشتن. بالاخره تبلیغ، سختی های خودشو داره و با هر روحیه ای سازگار نیست)
.
.
.
.
تازه اینجا فهمیدم چرا روز اول اون برخورد خیلی گرم و صمیمانه رو باهام نداشتن
یا خیلی استقبال نکردن!
شاید بشه گفت یه تجربه ی بد، ته ذهنشون بوده که اجازه نمیداده خیلی گرم بگیرن.
.
.
.
اما بعد از اون
خیلیی کمتر از اینکه یک هفته از حضورم در صمان بگذره.
ارتباط خانم ها با بنده به جایی رسید که
همه چیز زیر و رو شد
واقعا الان که دارم اینا رو مینویسم، میبینم چقدر دلم براشون تنگ شده.
برای مهربونی بی نهایت و صمیمیت بی حد شون!
اون لحظه اول
شاید خسته بودن
شاید درگیر کارای افطار بودن
شاید روزه اذیتشون کرده بود
و شاید هم، فکر میکردن منم یکی دو روز دیگه تحمل نمیکنم و میرم.
.
.
.
میخوام بگم، عموما روستایی ها مردم صمیمی و گرمی هستن، ولی شما اگر غیر از این دیدین، نباید کوتاه بیاین!
انقدر مهربونی کنید و گرم بگیرید تا باهم صمیمی بشید.
مطمئن باشید خیلی طول نمیکشه!
#تجربه
#برای_طلبهها
🍃@goftegohaye_man
راستش
چند روزه
میخوام راجع به یه مطلبی صحبت کنم...
جدیدا یه راهکار پیدا کردم که
خیلی جواب میده!
.
.
.
منتها باید ببینم پایه هستید که بگم یا ن؟! 🙄
بی زحمت اینو جواب بدید، تا راهکارم رو بگم👇🏻
اگر از یه نفر ناراحت باشید، چیکار میکنید؟!
بدون اینکه ازتون عذر خواهی کنه
میبخشیدش؟!
چجوری؟!
بهم بگید👇🏻
@Bentozzahra110
🍃@goftegohaye_man
خب
خب
خب
خیلی خیلی ممنونم از همراهیتون...
اگر دقت کنید چندتا نکته بین پیام ها مشترکه!
بیاید تا بگم👇🏻
🍃@goftegohaye_man