eitaa logo
گُلابَتون
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
38 فایل
اینجا پاتوقِ مجازیِ ماست🏡📱 حسینیه انقلاب اسلامی دختران قم🇮🇷 اولین مجموعه‌ی فرهنگی_تربیتیِ مردمی و خودجوش و کاملا دخترانه در کل کشور...✌️🏻 ما عادت داریم اولین و جذاب‌ترین کارهای بزرگ و دخترونه رو تو کل شهر برپا کنیم😊 💌 ارتباط با ما: @hs_qom94
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به جمیعِ رفقای کانال✋🏼😎 امیدوارم حال و احوالات خوب باشه!❤️ به امید خدا قراره همین روزها، مجموعه روایات متنی، عکسی و ویدیویی جدیدی رو توی کانال کار کنیم. این مجموعه روایات انقدر مهم و ارزشمند هستن که نمیشه بدون مقدمه و پیش فرض رفت سراغ‌شون.✨️ ⁉️بهتره با یه سوال شروع کنیم؛ شما چیزی درمورد شنیدید؟ چقدر با آشنایی دارید؟ تا حالا اسم به گوشتون خورده؟ فکر می‌کنید بچه‌های حسینیه انقلاب، توی این اردوی راهیان، توی این معدن، توی این پارک، با چه چیزی روبرو شدن و چه تجربه‌هایی به‌دست آوردن؟؟🤩 درسته ما خیلی وقته از این سفر برگشتیم، اما شما می‌تونید با دنبال کردن این روایات، یه سفر جدید رو آغاز کنید. با این مزیت که ما توی عکس‌ها و ویدیو‌ها، همراهتون هستیم و با روایات متنی، این سفر رو براتون ملموس‌تر می‌کنیم.💖👍🏻 پس مجموعه روایات گلگهر رو با هشتگ‌های: دنبال کنید.😊 سفر به قلب کرمان از امروز آغاز خواهد شد.😍😎 🍃@golabbaton95
گُلابَتون
🔻قسمت اول: گوهر پارک، گوهری در دل کویر گل گهر نام معدن سنگ آهن استان کرمان است. در کنار آن مجموعه تفریحی و گردشگری گهر پارک نیز قرار بود افتتاح شود. میهمانان افتتاحیه این مجموعه بزرگ گردشگری دختران سراسر ایران بودند. از استان های مختلف دعوت شده بودند تا از هر شهری نماینده روایت پیشرفت باشند‌.😊 دخترها دعوت شده بودند تا شهربازی رو باز، پارک آبی و قایق سواری، سرزمین عجایب، موزه دفاع مقدس و بازی های شبیه سازی و عینک VR و... را ببینند، بازی کنند و لذت ببرند‌ و زیبایی‌های کرمان را سوغات سفر پرماجرای خود کنند.💖🤩 1⃣ 🍃@golabbaton95
گُلابَتون
🔻قسمت دوم: شرکت معدنی و صنعتی گل‌گهر وقتِ بازدید از معدن بود! بعد از هیاهوی جیغ و خنده شهربازی حالا بیشتر با گل گهر قرار بود آشنا شویم.😍 پله‌های معدن روباز و ماشین‌های قول پیکر، سنگ تراشی و خردایش و حرارت کارخانه فولادسازی دیدنی‌های شرکت معدنی و صنعتی گل گهر بود.✨️از زبان زحمت کش مهندسان و کارگران، قصه بومی سازی کوچک ترین قطعه ها تا ماشین آلات معدن بزرگ را تعریف کردند. رشد چرخه استخراج سنگ آهن به آن جا رسیده است که هیچ خام فروشی نداریم! روایت رشد و پیشرفت و تلاش شبانه روزی آن ها حالا روی شانه های من حس میشود. حرارت آهن مذاب را به جان خریده اند، خاک معدن را به ریه های خود نشانده اند؛ خداقوتی که بتواند به جانشان بنشیند روایت پیشرفت ایران در صنعت است.✔️✋🏼 2⃣ 🍃@golabbaton95
گُلابَتون
🔻قسمت سوم: گهر پارک، یک معدن یک هیجان جشن افتتاحیه گهرپارک با حضور دخترانی از شهرهای مختلف و گل دخترهای کرمانی برگزار شده بود.❤️ روی سن تصویری از دختران طراحی شده بود و عنوان خوش خطِ"دختران اثرگزار جوان، نور امید ایران".✨️😎 جشن با مولودی و سرود های شورانگیز همراه بود و مهمان های ویژه ای داشت. آقای تقدیری از روایت پیشرفت گفت. اینکه چطور دختران ایران در پیشرفت ایران عزیز نقش داشتند. و بعد دختران متعدد در شغل و حرفه و مهارت های مختلف روی سِن آمدند و قصه تلاش و زحمت و ... زندگی خود را روایت کردند.🌸 دختران حسینیه انقلاب هم به نمایندگی از همه دختران ایران روی صحنه امده اند و هم عهدی بین المللی سه زبانه را اجرا کردند. پیغام مهمی را به دختران آزاده دنیا مخابره کردند و آزادی فلسطین را فریاد زدند و جمع بزرگ دختران با شعار مرگ بر اسرائیل آن را تایید کردند.✊🏼 نم نم باران شروع شده بود و چیزی تا پایان جشن افتتاحیه نمانده بود. موسیقی از ایران عزیز پخش شد و آسمان گهر پارک با فشفشه‌ها ستاره باران شد.💥💫 بی توجه به نم نم آرام باران که رو به تندی می‌‌رفت، دوربین موبایل‌ها روشن شده بود تا تصویر آتیش‌بازی آخر جشن در قاب گهر پارک ثبت شود...📸 3⃣ 🍃@golabbaton95
گُلابَتون
🔻قسمت اول: روایت معدن گلگهر دانه های درشت خاک بود که لای مژه ها، گوشه چشم و ابرو هایم جا خوش می‌کردند. چشمان و حلقم درامان نماندند. هول خوردم اصلا. پیش چشمانم دو کامیون همزمان بارِ سنگ های درشت و خاک را سرازیر کردند. ولی از جایم تکان نمی‌خوردم. مثل یک هیولای خشمگین و گرسنه، سنگ های بزرگ را می‌بلعید و صدای سختی ایجاد می‌کرد. صدا خرد شدن سنگ‌ها پاک حواسم را برده بود‌. به کلی فراموش کردم این ماسک ها را برای چه داده اند اصلا. آن سکو که کنار نرده هایش ایستاده بودم چند متری با سطح زمین و آن دستگاه خردایش سنگ معدن فاصله داشت. آن اول کار که رسیدیم، آدم ها را کنار زدم تا جا نمانم از اتفاقی که رخ می‌داد و دستگاه شبیه یک هاون بزرگ و آهنی به نظر می‌رسید. نمی دانستم چه اتفاقی رخ خواهد داد. از دو طرف دستگاه، کامیون ها سنگ ها را در داخلش خالی کردند. سنگ ها را مثل خمیر در خودش خرد می‌کرد و خاکی در هوا بلند می‌شد. غافلگیر شدم که نتوانستم از نرده ها فاصله بگیرم. انتظارش را نداشتم. مثل اول صبح که داخل ون تصور می‌کردم معدن چقدر تاریک است؟ چقدر قرار است داخل برویم؟ آیا اکسیژن کم نمی‌آید؟🤔 1⃣ 🍃@golabbaton95