eitaa logo
گلبرگ ازدواج
7.5هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
719 ویدیو
16 فایل
🌸همراهان گرامی این کانال صرفاًجنبه آموزشی درزمینه ازدواج مراحل قبل وبعدش رادارد لطفادرخواست هایی مبنی معرفی مورد برای ازدواج و نظایر آن را نفرمایید ارتباط با مدیریت: @basirat71 جهت مشاوره و راهنمایی: @z_s_zahedi تعرفه و رزرو تبلیغات: @Tabligh_monaseb
مشاهده در ایتا
دانلود
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_سی_وپنجم 🌸 روز به دنیا آمدن فرزند سوممان، ایوب امتحان
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 🍄از وقتی محمد حسن راه افتاده بود کارم زیادتر شده بود. دنبال هم می کردند و اسباب بازی هایشان را زیر دست و پا می ریختند. آشغال ها را توی سطل ریختم. ایوب آمد کنار دیوار ایستاد. سرم را بلند کردم. اخم کرده بود گفتم: "چی شده؟" گفت: "تو دیگر به من نمیرسی...اصلا فراموشم کرده ای.... + منظورت چیست؟ _ من را نگاه کن. قبلا خودت سر و صورتم را صفا می دادی. مو و ریشش بلند شده بود. 🌹روی موهای نامرتب خودم دست کشیدم + "خیلی پر توقع شده ای، قبلا این سه تا وروجک نبودند. حالا تو باید بیایی و موهای من را مرتب کنی. 😍 دلم پر بود. چند روز پیش هم سر دستکاری کردن دوز قرص هایش بحثمان شده بود. سرخود دردش که زیاد می شد، تعداد قرص هارا کم و زیاد می کرد. 🌺 بعد از چند وقت هم درد نسبت به مسکن ها مقاومت می کرد و بدنش به دارو ها جواب نمی داد. از خانه رفتم بیرون. دوست نداشتم به قهر بروم خانه آقاجون. می دانستم یکی دو ساعت بیرون از خانه باشم، آرام می شوم. رفتم خانه عمه، در را که باز کرد، اخم هایش را فوری توی هم کرد. "شماها چرا مثل لشکر شکست خورده، جدا جدا می آیید؟ منظورش را نفهمیدم. پشت سرش رفتم تو 🌼 صدای عمه با سر و صدای محمد حسین و هدی و محمد حسن یکی شد. "ایوب و بچه ها آژانس گرفتند، آمدند اینجا بالای پله را نگاه کردم ایوب ایستاده بود. + توی خانه عمه من چه کار می کنی؟ با قیافه حق به جانب گفت: _ "اولا عمه ی تو نیست و ...ثانیا تو اینجا چه کار می کنی؟ تو که رفته بودی قهر؟ 😐 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈با ما همراه باشید.... هر روز ، ساعت 15 🌷 @golbarg_ezdevaj
‍ ‍ 🌺 🌱 پاسداری از ازدواج، انفرادی نیست! 🌼 دختر و پسر باید سعی کنند پیوند را پاسداری کنند. وظیفه‌ی آنها هم این نیست که بگوییم هر کاری یکی از آنها کرد، دیگری تحمل کند. نه، باید هر دو به هم کمک کنند تا این پاسداری صورت گیرد. 🌺 نمی‌شود بگوییم شوهر سهم بیشتری دارد یا زن سهم بیشتری دارد، نه، هر دو در حفظ این بنیان و در حفظ این اجتماع دو نفره، که بعدها به تدریج زیاد می‌شود، نقش دارند. @golbarg_ezdevaj
💠نامه عاشقانه و جالب امام خمینی به همسرش📜 _________________________ 😍 (س) در سال 1308 در 27 سالگی با خانم خدیجه ثقفی معروف به قدس ایران (1388-1292) فرزند آیت الله حاج میرزا محمد ثقفی کردند. 💐 آنگونه که از خاطرات خانم ثقفی و سایر اعضای خانواده امام بر می آید این ازدواج، ای را در پی داشت و امام خمینی در جایگاه یک روحانی بلندپایه و مبارز سیاسی در زندگی شخصی اش با عشق و احترام ویژه ای به پیمان اش با خانم ثقفی وفادار ماند. امام خمینی در سال 1312 عازم سفر حج شد و در بین راه نامه عاشقانه ای برای همسرش نوشته است که تصویر دیگری از بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را مقابل چشم مخاطب قرار می دهد. متن کامل این نامه را در ادامه می خوانید: " 🌹 تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتى باشد می‌‏گذرد ولى بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى بیروت هستم؛ حقیقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد. 💞 در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتى هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتى فردا حرکت می‌‏کند ولى ماها که قدرى دیر رسیدیم، باید منتظر کشتى دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدرى نگران هستیم ولى از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است. خیلى سفر خوبى است جاى شما خیلى خیلى خالیست. دلم براى پسرت سید (مصطفی) قدرى تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خداى متعال باشند اگر به آقا (پدر همسر امام) و خانم‏ها‌(مادر و مادر بزرگ همسر امام) کاغذى نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیاره هستم. 💝 به خانم شمس آفاق (خواهر همسر امام) سلام برسانید و به توسط ایشان به آقاى دکتر (علوی) سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید. صفحه مقابل را به آقاى شیخ عبد‌الحسین بگویید برسانند. ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح اللَّه. " 📚 صحیفه امام، ج‏1، ص: 2 زمان: فروردین 1312/ذى القعده 1351. مکان: لبنان، بیروت. مخاطب: ثقفى، خدیجه. _________________________ 🆔 @golbarg_ezdevaj
گلبرگ ازدواج
💠نامه عاشقانه و جالب امام خمینی به همسرش📜 _________________________ 😍 #امام_خمینی (س) در سال 1308 د
📨 نامه عاشقانه و جالب امام خمینی به همسرش📜 لطفا بخونید و منتشر کنید ___ سالروز ارتحال ملکوتی حضرت امام خمینی(ره) تسلیت باد. @golbarg_ezdevaj
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_سی_وششم 🍄از وقتی محمد حسن راه افتاده بود کارم زیادتر ش
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 🌹نمی گذاشت دعوایمان به چند ساعت برسد. یا کاری می کرد که یادم برود یا اینکه با هدیه ای پیش قدم آشتی می شد. به هر مناسبتی برایم هدیه می خرید. حتی از یک ماه جلوتر آن را جایی پنهان می کرد. گاهی هم طاقت نمی آورد و زودتر از موعد هدیه م را می داد. 🌷 اگر از هم دور بودیم، می دانستم باید منتظر بسته ی پستی از طرف ایوب باشم. ولی من از بین تمام هدیه هایش، نامه ها را بیشتر دوست داشتم. با نوشتن راحت تر ابراز علاقه می کرد. قند توی دلم آب، می شد وقتی می خواندم: ❤️ "بعد از خدا، تو عشق منی و این عشق، آسمانی و پاک است. من فکر می کنم ما یک وجودیم در دو قالب، ان شاالله خداوند ما را برای هم به سلامت نگاه دارد و از بنده های شایسته اش باشیم"❤️ 🌸 برای روزنامه مقاله می نوشت. با اینکه سوادش از من بیشتر بود، گاهی تا نیمه های شب من را بیدار نگه می داشت تا نظرم را نسبت به نوشته اش بدهم. روزهای امتحان، خانه عمه پاتوق دانشجوهای فامیل بود غیر از خواهرم و دختر عمم، ایوب هم به جمعشان اضافه شد. 🌺 با وجود بچه ها ایوب نمی توانست برای، چند دقیقه هم جزوه هایش را وسط اتاق پهن کند. دورش جمع می شدند و روی کتابهایش نقاشی می کشیدند. بارها شده بود که جزوه هایش را جمع می کرد و میدوید توی اتاقش، در را هم پشت سرش قفل می کرد. 🍁صدای جیغ و گریه بچه ها بلند می شد. اسباب بازی هایشان را می ریختم جلوی در که آرام شوند. یک ساعت بعد تا لای در را باز می کردم که سینی چای را به ایوب بدهم، بچه ها جیغ می کشیدند و مثل گنجشک که از قفس پرواز کرده باشند، می پریدند توی اتاق ایوب... 🌵 بعد از امتحان هایش تلافی کرد. آیینه بغل دوچرخه بچه ها را نصب کرد و برای هر سه مسابقه گذاشت. بچه ها با شماره سه ایوب شروع کردند به رکاب زدن. هر سه را تشویق می کردیم که دلخور نشوند. ⚜هدی، تا چند قدم مانده به خط پایان اول بود. وقتی توی آیینه بغل نگاه کرد تا بقیه را ببیند افتاد زمین ایوب تا شب به غرغرهای هدی گوش میداد که یک بند می گفت: "چرا آیینه بغل برایم وصل کردی؟ ..لبخنـــد می زد .... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈با ما همراه باشید.... هر روز ، ساعت 15 🌷 @golbarg_ezdevaj
آنقدر تکرار کن آنقدر تمرین کن تا بهــترین باشـی تو کم‌کم تغییر خواهی کرد شاید خودت خیلی متوجه نشوی اما کم‌کم منحصر به فرد خواهی شد 🆔 @golbarg_ezdevaj
💞🔹مهارتهای 👈 درجه‌بندی معیارها، متناسب با انتخاب خویش ✅ معیارهای ما باید دو درجه داشته باشد؛ معیارهای درجه یک و معیارهای درجه دو. معیارهای درجه یک معیارهایی است که حتّی اگر یکی از آنها در طرف مقابلم نبود، به راحتی و خیلی محکم می‌گویم: «نه» و از خیر ازدواج با او می‌گذرم. 👈 مثلاً یکی از معیارهای درجه یک دخترها این است که همسر آینده‌شان معتاد نباشد. حالا اگر کسی به خواستگاری او آمده که معتاد است، امّا باقی معیارهای او را دارد، می‌گوید: «نه». معیارهای درجه دو معیارهایی است که می‌شود در آنها تساهل و تسامح کرد؛ یعنی اگر یک یا چند تا از آنها در طرف مقابل نبود، اشکالی ایجاد نمی‌شود. نام دیگر این معیارها را می‌توان «معیارهای ترجیحی» گذاشت. 👈 مثلاً برخی دوست ندارند همسرشان دارای یک خانوادۀ شلوغ باشد؛ امّا این طور نیست که به هیچ وجه، طاقت چنین خانواده‌ای را نداشته باشند. به این می‌گویند، معیار درجه دو. @golbarg_ezdevaj 💕
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_سی_وهفتم 🌹نمی گذاشت دعوایمان به چند ساعت برسد. یا کا
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 🌸 دوباره ایوب بستری شد برای پیدا کردن قرص و دوایش باید بچه ها را تنها می گذاشتم. سفارش هدی و محمد حسن را به حسین کردم و غذای روی گاز را بهشان نشان دادم و رفتم. 💕 وقتی برگشتم همه قایم شده بودند. صدای هق هق محمد حسین ازپشت دیوار مرا ترساند. با توپ زده بودند به قاب عکس عمو حسن و شیشه اش را خرد کرده بودند. محمد حسین اشک هایش را با پشت دست پاک کرد: "بابا ایوب عصبانی می شود؟" 🌵 روی سرش دست کشیدم "این چه حرفی است!؟ تازه الان بابا ایوب بیمارستان است میتوانیم با هم شیشه ها را جمع کنیم. ببینم فردا هم که باز من نیستم چه کار میکنی؟ مواظب همه چیز باش، دلم نمیخواهد همسایه ها بفهمند که نه بابا خانه است و نه مامان و شما تنها هستید." سرش را تکان داد "چشم" 🌷 فردا عصر که رسیدم خانه بوی غذا می آمد. در را باز کردم،هر سه آمدند جلو، بوسیدمشان مو و لباسشان مرتب بود. گفتم: "کسی،اینجا بوده؟ محمد حسین سرش را به دو طرف تکان داد. - نه مامان محمد حسن خودش را کثیف کرده بود، عوضش کردم. هدی را هم بردم حمام ناهار هم استامبولی پلو درست کردم. 🌹 در قابلمه را باز کردم، بخار غذا خورد توی صورتم. بوی خوبی داشت... محمد حسین پشت سر هم حرف میزد: "میدانی چرا همیشه برنج های تو به هم می چسبند؟ چون روغن کم میریزی. سر تا پای محمد حسین را نگاه کردم. 🌺 اشک توی چشم هایم جمع شد. قدش به زحمت به گاز می رسید. پسر کوچولوی هفت ساله ی من، مردی شده بود. ایوب وقتی برگشت و قاب را دید، محمد حسین را توی بغلش فشار داد. گفت: "هیچ چیز آنقدر ارزش ندارد که آدم به خاطرش از بچه اش برنجد." ❤️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈با ما همراه باشید.... هر روز ، ساعت 15 🌷 @golbarg_ezdevaj
دانستنی های ✨❤️ 🔰شخصیت شناسی در ازدواج هر کدام از ما برای ازدواج معیارها و ملاک هایی داریم که سعی می کنیم انها را در وجود فرد مقابل جستجو کنیم. فهمیدن این که کسی واجد شرایط ما هست یا نقش بازی می کند، کار دشواری است. اما با دقت و تلاش و تحقیق، مشورت گرفتن و بررسی عمیق می توانید تا حد زیادی طرف مقابل را بشناسید. چطور می توانیم به وجود معیارهایمان در طرف مقابل پی ببریم؟ از این سه روش: 📌 گفت وگوها باید چندین جلسه با هم صحبت کنید. برای تصمیم قطعی عجله نکنید و با صبوری دوران آشنایی را طی کنید. درباره آینده، شغل، روابط با والدین، استقلال از خانواده ها و حساسیت های کاری و اجتماعی گفت وگو کنید و سعی کنید احساسات را در این آشنایی و شناخت دخالت ندهید. در جلسات خواستگاری تنها به آخرین اخبار زندگی فرد مقابل بسنده نکنید. در مواردی فردی که شما را پسندیده است، ممکن است تحت تأثیر هیجانات و احساسات عاشقانه و دوست داشتن، تغییراتی در خود احساس کند که با دیدگاه شما همسو است، اما این یک امر پایدار نیست. بنابراین شما باید از ویژگی های ثابت شخصیت فرد آگاهی پیدا کنید که بخشی از آن در گفت و گوهای دو نفره مشخص می شود و بخشی در تحقیقاتی که باید انجام دهید. از فرد بخواهید خودش را توصیف کند. از زبان خودش ویژگی هایش را بشنوید و در تحقیقات بعدی در پی این باشید که صحت ادعای او را کشف کنید. 📌 آزمون های روان شناختی برخی ویژگی ها برای تشکیل زندگی مشترک اهمیت زیادی دارد در حالی که برخی دیگر تنها به این بستگی دارد که خود شما چه روحیه ای دارید. شناخت این ویژگی ها و قضاوت کردن درباره این ها، کار یک آدم آگاه، با تجربه و بی طرف است. یعنی یک مشاور یا روانشناس. یک روان شناس خوب با آزمون های شخصیتی(حداقل سه آزمون معتبر) و همگرایی نتایج آنها می توانید خودتان و طرف مقابل را بهتر بشناسید و در عین حال، چشم اندازی از زندگی مشترکتان به دست بیاورید که مشکلات شما در آینده چه خواهد بود و آیا ازدواج شما به صلاح هست یا نه. در جلسات مشاوره مهارت های ارتباطی،حل مساله،مدیریت هیجانات، نحوه ی درست نقد کردن و دیگر مهارتهای زندگی زناشویی را یاد بگیرید 📌 تحقیق از افراد آگاه باید درباره خانواده، رفتار، اخلاق، اعتقادات، فعالیت ها و روابط اجتماعی فرد تحقیق کنید. از او بخواهید دوستانش را به شما معرفی کند. هر کسی با افرادی دوستی می کند که به آن ها شبیه است و از سوی دیگر دوستان تأثیر زیادی بر شخصیت فرد می گذارند؛ بر این اساس شناخت دوستان طرف مقابل، اطلاعات خوبی در اختیار شما می گذارد. پیشنهاد می کنیم یافته های تحقیق ، گفت وگو و هر نوع تردید و نگرانی را با مشاور ازدواج در میان بگذارید تا او که فردی آگاه، باتجربه و بی نظر است با تطبیق یافته های هر سه منبع (گفت وگوها، آزمون ها و تحقیقات) به ارزیابی آنها بپردازد... ❤️✨گلبرگ ازدواج✨❤️ ❣️ @golbarg_ezdevaj❣️
امام صادق (ع) : «کسانی که نماز را سبک می‌شمارند هرگز شفاعت ما به آنان نخواهد رسید.» ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلاة... 📓 بحار الانوار ، ج ۲ ، ص ۴۷ سالروز شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد 🏴 @golbarg_ezdevaj
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_سی_وهشتم 🌸 دوباره ایوب بستری شد برای پیدا کردن قرص
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ ⭕️ توی فامیل پیچیده بود که ربابه خانم و تیمور خان، دختر شوهر نداده اند، انگار خودشان شوهر کرده اند، بس که با ایوب مهربان بودند و مراعات حالش را داشتند ... ⚜ اوایل که بیمارستان ها پر از مجروح بود و اتاق ریکاوری نداشت، ایوب را نیمه بیهوش و با لباس بیمارستان تحویلمان می دادند. تاکسی آقاجون می شد اتاق ریکاوری، لباس ایوب را عوض می کردم و منتظر حالت های بعد از بی هوشیش می نشستم تا برسیم خانه.. . ✨ گاهی نیمه هشیار دستگیره ماشین را می کشید وسط خیابان پیاده می شد. آقاجون می دوید دنبالش، بغلش می کرد و بر می گرداند توی ماشین. مامان با اینکه وسواس داشت، اما به ایوب فشار نمی آورد. 💥 یک بار که حال ایوب بد بود، همه جای خانه را دنبال قرص هایش، گشت حتی توی کمد دو در قدیمی مامان. ظرف های چینی را شکسته بود. دستش بریده بود و کمد خونی شده بود 🌸 مامان بی سر و صدا کمد را برد حیاط تا آب بکشد... حالا ایوب خودش را به آب و آتش می زد تا محبتشان را جبران کند. تا می فهمید به چیزی احتیاج دارند حتی از راه دور هم آن را تهیه می کرد. 🍄 بیست سال از عمر یخچال مامان می گذشت و زهوارش در رفته بود. بدون آنکه به مامان بگوید برایش یخچال قسطی خریده بود و با وانت فرستاد خانه.. ایوب فهمیده بود آقاجون هر چه می گردد کفشی که به پایش بخورد پیدا نمی کند، تمام تبریز را گشت تا یک جفت کفش مناسب برای آقاجون خرید. ☺ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈با ما همراه باشید.... هر روز ، ساعت 15 🌷 @golbarg_ezdevaj
⭕️ شنیدن... 💞 در ازدواج هر دو طرف حق دارند که اگر دیدند طرف مقابل ملاک های خودشان را ندارد به او پاسخ منفی دهند و این چیزی است که در عرف مرسوم میباشد و نباید زیاد ناراحت شد. 💞 @golbarg_ezdevaj