گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_پنجاه_وهشتم 💕 عصر دوباره تعادلش را از دست داد. اصرار
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_پنجاه_ونهم
💔 آب دهانم را قورت دادم تا صدایم بغض آلود نباشد.
+ "خیلی خب محمد جان،
نترس بگو الان کجا هستید؟
تا من خودم را به شما برسانم."
- توی جاده زنجان هستیم، دارم با موبایل یک بنده خدا زنگ می زنم. به اورژانس هم تلفن کرده ام، حالا می رسد، فعلا خداحافظ....
🌷 تلفنمان یک طرفه شده بود.
چادرم را جمع کردم و نشستم توی پله ها و گوش تیز کردم تا بفهمم کی از خانه ی آقای نصیری سر و صدا بیرون می آید.
یاد خواب مامان افتادم،
یک ماه قبل بود،
اذان صبح را می گفتند که مامان تلفن زد: "حال ایوب خوب است؟"
🌹صدایش می لرزید و تند تند نفس می کشید.
گفتم: "گوش شیطان کر، تا حالا که خوب بوده چطور؟"
- هیچی شهلا خواب دیده ام.
+ خیر است ان شاءالله
- دیدم سه دفعه توی آسمان ندا می دهند:
🌷"جانباز ایوب بلندی شهید شد" 🌷
🌻 صدای خانم نصیری را شنیدم،
بیدار شده بودند.
اشکم را پاک کردم و در زدم.
آن قدر به این طرف و آن طرف تلفن کردم تا مکان تصادف و مکان نزدیک ان را پیدا کردم.
هدی را فرستادم مدرسه
زنگ زدم داداش رضا و خواهر هایم بیایند.
محمد حسن و هدی را سپردم به رضا
می دانستم هدی داییش را خیلی دوست دارد و کنار او آرام تر است.
سوار ماشین آقای نصیری شدم.
🌺 زهرا و شوهر خواهرم آقا نعمت هم سوار شدند.
عقب نشسته بودم.
صدای پچ پچ آرام آقا نعمت و آقای نصیری با هم را می شنیدم و صدای زنگ موبایل هایی که خبرها را رد و بدل می کرد.
ساعت ماشین ده صبح را نشان می داد.
🌼 سرم را تکیه دادم به شیشه و خیره شدم به بیابان های اطراف جاده.
کم کم سر وصدای ماشین خوابید. محسن را دیدم که وسط بیابان افسار اسبی را گرفته بود و به دنبال خودش می کشید.
روی اسب ایوب نشسته بود.
قیافه اش درست عین وقت هایی بود که بعد از موج گرفتگی حالش جا می آمد، مظلوم و خسته.
+ ایوب چرا نشسته ای روی اسب و این بچه پیاده است؟ بلند شو....
محسن انگشتش را گذاشت روی بینی کوچکش،
هیس کشداری گفت:
💔 "هیچی نگو خاله، عمو ایوب تازه از راه رسیده، خیلی هم خسته است.
صدای ایوب پیچید توی سرم:
"محسن می رود و من تا چهلمش بیشتر دوام نمی آورم.
شانه هایم لرزید. .....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
هر روز ، ساعت 15
🌷 @golbarg_ezdevaj
دانستنی های #قبل_از_ازدوج ✨❤️
❗️هفت معیار اشتباه در انتخاب همسر ❗️
👈 عدم مشاوره
👈 انتخاب هیجانی
👈 احسـاس تنهـایی
👈 انتخاب از روی اجبار
👈 ازدواج به امــید تغییر
👈 انتخـاب از روی ظاهـر
👈 نداشتن شـناخـت کـافی
🌹گلبرگ ازدواج🌹
@golbarg_ezdevaj
💞ازدواج در ابتدا یڪ جعبه خالی است.
شما باید هر آن چیز ارزشمندی را ڪه در درون خود دارید، داخل آن قرار دهید تا بتوانید به ازدواج خود هویت ببخشید!
محبت، تدبیر، بلوغ، احترام، تعقل، گذشت، درڪ و امنیت همان چیزهایی هستند ڪه باید هرڪس ابتدا در درون خود بیابد و بسازد و سپس با عشق آنها را وارد این جعبه خالی ڪند.
ازدواج موفق هرگز بی تدبیر به ثمر نمی نشیند!
یڪ زندگی مشترڪ اصیل و ارزشمند نیازمند تزریق محبت و اصالت درونی هر یڪ از دو طرف به بذر نا شناخته ای است ڪه جز با به بلوغ رسیدن شخصیت هر یڪ از زن و مرد، جوانه نخواهد زد.
انسانها ابتدا باید هنر بخشش، عشق ورزیدن، خدمت ڪردن، متعهد ماندن و امنیت بخشیدن را یاد بگیرند تا بتوانند جعبه ازدواج را با اطمینان و آرامش پر ڪنند.
#نکات_آموزنده #قبل_از_ازدواج
🍃 @golbarg_ezdevaj 💕
✅ دوستت دارم اما آمادگی #ازدواج کردن را ندارم ‼️
🔹شاید شما ھم این جمله را شنیده باشید نمی گوییم که مرد مقابل شما این ادعا را به دروغ مطرح کرده اما این جمله به شما می گوید که این مرد جز دوستی یا حتی یک رابطه رمانتیک، به دنبال چیز دیگری نیست.
♦️چنین مردی یا قصد ازدواج ندارد یا قصد #ازدواج با شما را ندارد. پس بیھوده منتظر ننشینید.
🔹بسیاری از دخترھا تصور می کنند اگر دشواری ھای یک #رابطه را تحمل کنند و به قول خودشان این مرد ازدواج گریز را عاشق و وابسته کنند، به مقصودشان می رسند.
🔸اما باور کنید حتی اگر نقشه شما عملی شود، این مرد گزینه مناسبی برای #ازدواج نخواھد بود.
#قبل_از_ازدواج
❣ @golbarg_ezdevaj
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_پنجاه_ونهم 💔 آب دهانم را قورت دادم تا صدایم بغض آلود
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_شصت
💛 زهرا دستم را گرفت. "چی شده شهلا؟"
بیرون وسط بیابان دیگر کسی نبود.
صدای آقا نعمت را می شنیدم که حالم را می پرسید.
زهرا را می دیدم که شانه هایم را می مالید.
خودم را می دیدم که نفسم بند آمده و چانه ام می لرزد.
هر طرف ماشین را نگاه می کردم چشم های خسته ی ایوب را می دیدم.
💔 حس می کردم بیرون از ماشینم و فرسنگ ها از همه دورم.
تک و تنها و بی کس
با چشم های خسته ای که نگاهم می کند.
قطره های آب را روی صورتم حس کردم.
زهرا با بغض گفت:
"شهلا خوبی؟ تو را به خدا آرام باش"
اشکم که ریخت صدای ناله ام بلند شد.
"ایوب رفت...من می دانم....ایوب تمام شد..."
برگه آمبولانس توی پاسگاه بود.
دیدمش..
رویش نوشته بود:
💔 "اعلام مرگ، ساعت ده، احیا جواب نداد" .
توی بیمارستان دکتر که صورت رنگ پریده ام را دید،
اجازه نداد حرف بزنم،
با دست اشاره کرد به نیمکت بنشینم.
- "آرام باشید خانم...حال ایشان....."
چادرم را توی مشتم فشردم و هق هق کردم.
+"به من دروغ نگو، هجده سال است دارم می بینم هر روز ایوب آب می شود. هر روز درد می کشد.
می بینم که هر روز می میرد و زنده می شود. می دانم که ایوب رفته است....."
💔 گردنم را کج کردم و آرام پرسیدم:
"رفته؟"
دکتر سرش را پایین انداخت و سرد خانه را نشان داد.
توی بغل زهرا وا رفتم.
چقدر راحت پرسیدم: "ایوب رفته؟"
😭😭😭😭😭😭😭
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
هر روز ، ساعت 15
@golbarg_ezdevaj
🔰نڪاتی درباره ازدواج ڪه پدر و مادرتان به شما نگفته اند
✔️🌈وقتی بلد نیستیم ارتباط برقرار ڪنیم، بعید است ازدواج خوبی داشته باشیم زیرا ازدواج به مهارتهای ارتباطی بالایی احتیاج دارد. مهارتهای ارتباطی موضوع پیچیدهای نیست. در درجه اول ارتباط با خودمان باید درست باشد. ڪسی ڪه خودڪمبین است ارتباطهایی دارد نه به خاطر عشق و تعهد بلڪه به خاطر اینڪه ضعفهای درونیاش را پر ڪند. همسر چنین آدمی همیشه باید طوری عالی باشد ڪه این آدم، اعتمادبهنفس نداشتهاش را از او دریافت ڪند، این میشود یڪ رابطه انگلی عاطفی.
✔️🌈وقتی خودشیفته هستی، ازدواج نڪن زیرا همیشه احساس میڪنی حرفهای تو، سلیقه تو، طرز حرف زدن تو، مطالعات تو، دینداری تو، اخلاقیات تو و سڪوتهای تو خیلی خاصاند و همسرت باید فعلا تو و رازهای نبوغت را ڪشف ڪند. آدمهای خودشیفته به راحتی توانایی نادیده گرفتن احساسات و شعور دیگران را دارند و ممڪن است به خودشان حق بدهند به راحتی خیانت ڪنند.
✔️🌈مراقب آدمهایی باش ڪه ظاهر اجتماعی موفقی دارند و خیلی حواسشان به همه جزییات زندگی تو هست! گاهی این افراد زمینه اختلال شخصیتی پارانویا دارند یعنی شڪ و بدبینی. بدبینها زندگی خود و شما را پس از ازدواج جهنم میڪنند. ایشان استعدادی عجیب و هوشی سرشار و عقلی ناقص دارند! تمام هم و غمشان این است ڪه تو در نامزدی قبلی خود چه تجربیاتی داشتهای، ڪدام رستورانها رفتهای. همه ساعاتی ڪه باید صرف رشد تو در ارتباط عاطفیات شود، حرام قانع ڪردن یڪ آدم مریض میشود. در دوره نامزدی میشود رفتارهای افراد شڪاڪ را شناخت. یادت نرود شڪاڪ ویروسی به تو میزند ڪه بعدا توجه نرمال یڪ آدم نرمال را خیلی ڪم و ناڪافی ببینی
✔️ 🌈مراقب باش خیلی ڪمالطلب نباشی زیرا ڪمالطلب perfectionist چنان همه چیز را سخت میگیرد (نامزدی،مراسم عروسی، تشریفات بعد از ازدواج) ڪه زندگی جهنم میشود. ڪمالطلبها فقط وارد بخشهایی از زندگی میشوند ڪه برنده بشوند و لذت بسیاری از فرصتهای ناب زیستن را از دست میدهند
✔️🌈شاید از فلسفه ازدواج شنیده باشید. ازدواجی موفق است ڪه همه چیز شما نباشد. ما حال خوبمان را از چند منبع میگیریم: خانواده خود، ڪار خوب، تحصیلات، تاثیرگذاری اجتماعی، دوستان خودمان و ازدواج. وقتی همه حال خوب خود را به عهده همسر بگذاریم یا نامزدتان به عهده شما بگذارد، بازی بسیار خطرناڪی آغاز شده است زیرا هیچ انسانی چنین قابلیتی ندارد ڪه در درازمدت شما را خوشحال نگه دارد
دانستنی های #قبل_از_ازدواج
🆔 @golbarg_ezdevaj
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_شصت 💛 زهرا دستم را گرفت. "چی شده شهلا؟" بیرون وسط بی
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_شصت_ویکم
❤️ امکان نداشت ایوب برای عملیاتی به جبهه نرود و من پشت سرش نماز حاجت نخوانم.
سر سجادش زار نزنم که برگردد.
از فکر زندگی بدون ایوب مو به تنم سیخ می شد.
ایوب چه فکری درباره من می کرد؟
فکر می کرد از آهنم؟
فکر می کرد اگر آب شدنش را تحمل کنم نبودنش هم برایم ساده است؟
😔 چی فکر می کرد که آن روز وسط شوخی هایمان درباره مرگ گفت: "حواست باشد بلند بلند گریه نکنی،
سر وصدا راه نیاندازی،
یک وقت وسط گریه و زاری هایت حجابت کنار نرود،
حجاب هدی، حجاب خواهر هایم،
کسی صدای آن ها را نشنود.
مواظب باش به اندازه مراسم بگیرید،
به اندازه گریه کنید."
😞 زهرا آخرین قطره های آب قند را هم داد بخورم.
صدای داد و بیداد محمد حسین را می شنیدم.
با لباس خاکی و شلوار پاره و خونی جلوی پرستارها ایستاده بود.
خواستم بلند شوم،
زهرا دستم را گرفت و کمک کرد. محمد حسین آمد جلو...
صورت خیس من و زهرا را که دید،
اخم کرد.
"مامان....بابا کجاست؟" 😔
زهرا دستش را روی دهان گذاشت تا صدای هق هقش بلند نشود.
😭 محمد حسین داد کشید: "می گویم بابا ایوب کجاست؟"
رو کرد به پرستار ها ...
آقا نعمت دست محمد را گرفت و کشیدش عقب، محمد برگشت سمت نعمت آقا:
"بابا ایوب رفت؟ آره؟"
رگ گردنش بیرون زده بود.
با عصبانیت به پرستارها گفت:
"کی بود پشت تلفن گفت حالش خوب است؟ من از پاسگاه زنگ زدم، کی گفت توی ای سی یو است؟
بابا ایوب من مرده...شما گفتید خوب است؟ چرا دروغ گفتید؟"
😭 دست آقا نعمت را کنار زد و دوید بیرون
سرم گیج رفت، نشستم روی صندلی
آقا نعمت دنبال محمد حسین دوید.
وسط خیابان محمد حسین را گفت توی بغلش
محمد خشمش، را جمع کرد توی مشت هایش و به سینه ی آقا نعمت زد.
آقا نعمت تکان نخورد:
"بزن محمد جان....من را بزن....داد بکش....گریه کن محمد...."
محمد داد می کشید و آقا نعمت را می زد.
😭 مردم ایستاده بودند و نگاه می کردند. محمد نشست روی زمین و زبان گرفت.
"شماها که نمی دانید...نمی دانید بابا ایوبم چطوری رفت.
وقتی می لرزید شماها که نبودید.
همه جا تاریک و سرد بود، همه وسایل ماشین را دورش جمع کردم و آتش زدم تا گرم شود، سرش را گرفتم توی بغلم....."
😭 بغضش ترکید و با صدای بلند گریه کرد:
"سر بابام توی بغلم بود که مرد....... با..با.....ایوبم....توی بغل....من مرد....." 😭
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
هر روز ، ساعت 15
@golbarg_ezdevaj
#مجردها_بدانند
💕 آموزش ها و مهارت های #قبل_از_ازدواج را جدی بگیرید...
👌ازدواج موفق = دانستن و فراگیری نکات مهم، پیش از ازدواج و حتی سالها قبل از آن...
🆔 @golbarg_ezdevaj
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_شصت_ویکم ❤️ امکان نداشت ایوب برای عملیاتی به جبهه نر
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_شصت_ودوم
💔 ایوب را دیدم به سرش ضربه خورده بود،
رگ زیر چشمش ورم کرده بود.
محمد حسین ایوب را توی قزوین درمانگاه می برد تا آمپولش را بزند.
بعد از آمپول، ایوب به محمد می گوید حالش خوب است و از محمد می خواهد که راحت بخوابد.
هنوز چشم هایش گرم نشده بود که ماشین چپ می شود.
ایوب از ماشین پرت شده بود بیرون...
😭 دکتر گفت:
"پشت فرمان تمام شده بوده"
از موبایل آقا نعمت زنگ زدم به خانه
بعد از اولین بوق هدی،
گوشی را برداشت:
"سلام مامان"
گلویم گرفت: "سلام هدی جان مگر مدرسه نبودی؟"
- ساعت اول گفتم بابام تصادف کرده، اجازه دادند بیایم خانه پیش دایی رضاوخاله "
💔مکث کرد:
"باباایوب حالش خوب است؟"
بینیم سوخت واشک دوید به چشمانم:
"آره خوب است دخترم خیلی خوب است..."
اشک هایم سر خوردند روی رد اشک های آن چند ساعت و راه باز کردند تا زیر چانه ام...
😭 صدای هدی لرزید:
"پس چرا این ها همه اش گریه می کنند؟"
صدای گریه ی شهیده از آن طرف گوشی می آمد.
لبم را گاز گرفتم و نفسم را حبس کردم.
هدی با گریه حرف می زد:
"بابا ایوب رفته؟"
آه کشیدم:
"آره مادر جان، بابا ایوب دیگر رفت خیلی خسته شده بود حالا حالش خوب خوب است"
هدی با داییش کلنجار رفت که نگذارد کسی گوشی را از او بگیرد.
😭 هق هق می کرد: "مامان تو را به خدا بیاورش خانه تهران، پیش خودمان"
+ نمی شود هدی جان، شما باید وسایلتان را جمع کنید بیایید تبریز
- ولی من میخواهم بابام تهران باشد، پیش خودمان
😞 وصیت ایوب بود،
میخواست نزدیک برادرش،
حسن، در وادی رحمت دفن شود.
هدی به قم زنگ زد و اجازه خواست. گفتند اگر به سختی می افتید میتوانید به وصیت عمل نکنید.
اصرار هدی فایده نداشت.
این اخرین خواسته ایوب از من بود و می خواستم هر طور هست انجامش دهم.
😭 سوم ایوب، روز پدر بود.
دلم می خواست برایش هدیه بخرم. جبران آخرین روز مادری که زنده بود.
نمی توانست از رخت خواب بلند شود. پول داده بود به محمد حسین و هدی
سفارش کرده بود برای من ظرف های کریستال بخرند.
صدای نوار قران را بلند تر کردم.
به خواب فامیل آمده بود و گفته بود:
"به شهلا بگویید بیشتر برایم قرآن بگذارد."
قاب عکس ایوب را از روی تاقچه برداشتم و به سینه ام فشار دادم.
💔آه کشیدم:
"آخر کی اسم تو را ایوب گذاشت؟"
قاب را می گیرم جلوی صورتم به چشم هایش نگاه می کنم:
"می دانی؟ تقصیر همان است که تو این قدر سختی کشیدی،
اگر هم اسم یک آدم بی درد و پولدار بودی، من هم نمی شدم زن یک آدم صبور سختی کش"
اگر ایوب بود، به این حرفهایم می خندید.
مثل توی عکس که چین افتاده زیر چشم هایش ... 😭😭😭
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
هر روز ، ساعت 15
@golbarg_ezdevaj
دانستنی های #قبل_از_ازدواج
1⃣ ازدواج به خاطر آرامش
◀ به دست آوردن آرامش مهمترین علتی است که بر اهمیت ازدواج می افزاید
❇ آرامش بزرگترین آرزوی بشر است❇
خداوند متعال گوهر گرانبهای آرامش را که بشر در ناکجاآباد به دنبالش میگردد در ازدواج قرار داده است و این گوهر هدیه ای از جانب اوست به مردان و زنانی که برای خویش ،همسری همدل میگزیند
✅ همان گوهری که در جایی
الا بذکر الله و در جای دیگر لتسکنو الیها
آن را به وجود می آورد
ادامه دارد.....
کتاب
#سینجینهایخواستگاری
نویسنده: مسلم داودی نژاد
🆔 @golbarg_ezdevaj
#مجردها_بدانند ❣
#خانمها_بدانند ⚠️
💍کدام مرد قصد #ازدواج با شما را دارد؟
1. شما را به خانواده خود معرفی میکند.
2. برای رابطه وقت و انرژی میگذارد.
3. شرایط و محدودیتهای شما بعنوان یک دختر را می پذیرد.
4. مدام راجع به مسائل جنسی صحبت نمیکند.
5. به دنبال ارتقاء شرایط خود از نظر شغلی - تحصیلی- خدمت سربازی میباشد.
6. برای ازدواج با شما شتاب میکند.
7. با شما صادق است.
8. همه روشهای شناخت را در اختیار شما می گذارد.
9. با شما درد و دل می کند.
10. از خودش و افكار و مسائل زندگيش ميگويد.
11. در خصوص خانواده شما سوال زیاد میپرسد.
12. سعی در شناخت بیشتر شما دارد.
13. برای شما وقت میگذارد.
❣دانستنی های #قبل_از_ازدواج
@golbarg_ezdevaj
🔹5 باور اشتباه #قبل_از_ازدواج
1-تسلیم زرق و برق های مادی و ظاهری طرف مقابل می شویم
بسیاری از ما در انتخاب همسر خود متاثر از عوامل زیادی هستیم، عواملی مانند: پول فرد، جایگاه اجتماعی و نفوذ فرد، ثروت خانوادگی، شغل، شهرت، زیبایی و...
گاهی ممکن است فکر کنیم که این عوامل در انتخاب ما تاثیری ندارد! اما در واقعیت چنین چیزی کمتر دیده می شود. مهم است که به لحاظ عواملی که ذکر شد شباهت هایی بین دو طرف وجود داشته باشد، اما شباهت داشتن با تحت تاثیر قرار گرفتن متفاوت است. وقتی یک رابطه صرفاً به دلیل مسائل اقتصادی و مادی یا تنها به خاطر هر یک از عوامل ذکر شده، شکل گرفته باشد، یک رابطه ناسالم است.
2 - تسلیم نیاز جنسی می شویم
یکی از مسائل عمده ای که در تصمیم گیری صحیح ممانعت ایجاد می کند، میل جنسی است. البته تنها و بهترین راه برای پاسخ به این میل، ازدواج است، اما این مسئله نباید فرآیند انتخاب همسر را تحت الشعاع قرار دهد.
به همین دلیل، لازم است با حوصله و بدون عجله در طول زمان با فرد مقابل خود آشنا شویم و برای ازدواج کردن عجله نکنیم.
3 - تردیدهای خود را نادیده می گیریم
تردید داشتن در فرآیند تصمیم گیری در انتخاب همسر آینده، امری بسیار عادی است اما بی توجهی به احساسات درونی و تردیدهایی که داریم، مسلما اشتباه است. زمانی که درباره مسئله ای تردید داریم تا هنگامی که برطرف نشده است نباید ازدواج کنیم. بهتر است با شناخت بیشتر و دادن زمان بیشتر به خودمان و بررسی موضوع بر تردیدها غلبه کنیم.
4 - فکر می کنیم می توانیم طرف مقابل را تغییر دهیم
بسیاری از افراد به خصوص خانم ها مستعد پذیرش این باور غلط هستند که می توانند با عشق، توجه، تلاش و علاقه و یا حتی با بچه دار شدن شریک آینده زندگی خود را تغییر دهند. اما آنچه از آن غافل می مانیم این است که عادت های رفتاری طرف مقابل ما طی سال ها و پس از شکل گیری هویت او، تقویت شده است و به این سادگی قابل تغییر نیست.
اگر فرد در ارتباط با خانواده خود صادق و راحت باشد، احتمالا بعد از ازدواج هم این چنین خواهد بود و اگر با خانواده خود با تعارض و دوگانه رفتار کند، احتمالا همان الگو را هم نسبت به همسر خود به کار خواهد برد.
5 - باور داریم که پس از ازدواج مشکلات کم می شود
بسیاری از ما امیدواریم، مشکلات یا نقایصی که پیش از ازدواج متوجه آنها شده ایم، پس از ازدواج برطرف شود. اما لازم است خاطر نشان کنیم که آنچه در خلال آشنایی از فرد می بینیم به احتمال بسیار زیاد بعد از ازدواج نیز تداوم خواهد یافت. یکی از بهترین راه ها برای شناخت فرد مقابل، مشاهده نحوه تعامل او با خانواده اش است. نوع برخورد فرد در خانواده اطلاعات زیادی در باره نحوه رفتار عادی او به ما می دهد و به ما کمک می کند تا پیش بینی کنیم که این فرد بعد از ازدواج چگونه رفتار خواهد کرد.
اگر فرد در ارتباط با خانواده خود صادق و راحت باشد، احتمالا بعد از ازدواج هم این چنین خواهد بود و اگر با خانواده خود با تعارض و دوگانه رفتار کند، احتمالا همان الگو را هم نسبت به همسر خود به کار خواهد برد هرچند بسیاری عقیده دارند که همه توان خود را به کار خواهند گرفت تا الگوهای رفتاری خانواده خود را دوباره اجرا نکنند مثلا می گویند: «من مثل پدرم نیستم» هرچند افراد می توانند تغییر کنند اما به یاد داشته باشید گفتن این حرف ها به مراتب راحت تر از عمل کردن به آن هاست.
#انتخاب_همسر
@golbarg_ezdevaj 💕