eitaa logo
گلـبرگ ســرخ
913 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
724 ویدیو
4 فایل
«ڪانـال گلـبرگ ســرخ» 🕊️🌹هـدیـہ بـہ شـهداے استـان مـرڪزے کانال نائب الشهید @nayeboshahid 📱ارتبـاط بـا ادمیـن: @Khademshohadiran حرفاتون، نظراتتون، پیشنهاداتتون رو اینجا بهمون بگید.😊 📎لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17025832207590
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 📝 رقیه گریه می‌کرد اما نه مثل همیشه. دل سوز، جان گداز، وحشت زده. آرام نشد تا زینب رفت و پرسید: چی شده، عمه جان؟ رقیه گفت: بابا را خواب دیدم که به من گفت بیا. زینب سعی کرد آرامش کند اما نتوانست. آن‌قدر دخترک حسین گریه کرد و زبان گرفت برای خودش که همه اهل خرابه به گریه افتادند. يزید وقتی ماجرا را فهمید گفت: سر حسین را برایش ببرند. سر حسین را آوردند خرابه. رقیه سر پدر را بغل کرد. گریه کرد اما آرام. با پدرش حرف زد اما آرامتر. 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنا رُقَیَّةَ بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ 📕کتاب قصه کربلا 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
هدایت شده از فـرهنـگ اراڪ
🔖مراسم گرامیداشت روز ایثار و مقاومت شهر اراک «سالروز شهادت ۲۰۷ شهید اراکی در دوران دفاع مقدس» 🔖سخنران: سردار علی فدوی (جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) 🎼 اجرای گروه سرود ۲۰۷ نفره شهدای پنج مرداد با همراهی: حاج مسعود پیرایش 🎤با نوای: حاج محمود قاسمی 📌زمان: چهارشنبه ۴ مرداد ماه ۱۴۰۲، ساعت ۹:۳۰ صبح 📌مکان: مصلی بیت المقدس اراک 🔻با نشر این پوستر در زنده نگهداشتن یاد شهدا سهمی داشته باشید🔺 ─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─     @farhang_arak https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac
هدایت شده از پنجِ پنج
📚 الگوی داعش چاقو را محکم کشید. خون فواره زد. لبخندی روی لبش نشست. به روبه رو نگاه کرد. اهالی وحشت‌زده به گوشه‌ای گریختند. صدای جیغ‌ها ممتد شد. گره‌ای به ابروانش انداخت. وسط هیاهو فریاد کشید: هر کسی با ما همراه نشه همین بلا سرش می‌آد. یادتون باشه ما برای آزادی خلق، مخالف‌ها رو سر می‌بریم. سکوت توی کوچه‌ها دوید. صدای حرکت ماشین‌ها به گوش رسید. گرد و خاک در هوا پخش شد. همراه لشکری از زنان روسری قرمز و مردان اسلحه به دست به دل روستا زد. بعضی از مردان کرد مقابله کردند اما ایستادن در مقابل ۷۵۰۰ نفر و ۱۳۰۰ تانک و نفربر کار آسانی نبود. به همراه رفقایش قتل و عام کرد و باز هم به جلو رفت. بعضی از رفقایش مغازه‌ها را به آتش کشیدند. بعضی دیگر به طرف مردم بی‌گناه شلیک کردند. تمام مدت می‌خندید. چهره‌ی آدم‌های ترسیده دیدنی بود. گوشش بیانیه‌های زیبایی را می‌شنید. حرف‌هایی از جنس صلح و آزادی که روی کاغذ برای خلق در نظر گرفته بودند. نگاهی به دور و بر کرد. مبارز طلبید. چاقوی توی دستش را به کمر گذاشت و جایش را با اسلحه عوض کرد. برنامه‌هایش را مرور کرد. باید هرچه زودتر به تهران می‌رسید. رفقایش در زندان منتظر او و همراهانش بودند. همراهی آن‌ها با این لشکر یعنی تیر خلاص؛ یعنی تصرف ایران. صدام بیراه نگفته بود. انگار همه چیز برای پیروزی مهیا بود. شیرینی بُرد، لبخند پهنی به روی صورتش نشاند. چیزی تا محقق شدن آرزویشان نمانده بود. همراه بقیه قدم برداشت. از دیدن خون‌ها، خانه‌های آتش زده و وحشت مردم لذت می‌برد. درستش همین بود. یا باید موافق من و همرزم‌هایم می‌شدند یا چیزی جز مرگ در انتظارشان نبود. زن و مرد، کودک و جوان هم فرقی ندارد. تا انتهای روستا رفتند. آفتاب بعد از ظهر مرداد بر سرش تیغ می‌کشید. قدم زدن در خاک ایران برایش حسی غیر قابل وصف داشت. با خودش فکر کرد: "خوب شد همراه بقیه آمدم." همگی به راحتی ۱۴۵ کیلومتر را در خاک ایران جلو آمدند. قصر شیرین، سرپل ذهاب، کرند غرب حالا هم اسلام آباد، بعد هم... لبخند روی لبش خشک شد. رنگ از صورتش پرید. نیروهای ایرانی یکی‌ یکی از هلی‌کوپتر پایین می‌پریدند. با خودش فکر کرد محال است بتوانند مقابل ما بایستند. به خود امیدواری داد تا ترس از پا درش نیاورد. تیراندازی قوت گرفت. هم زبان بودند اما در مقابل هم تیر می‌ انداختند. گوشه‌ای پناه گرفت. زنان و مردان یکی پس از دیگری بر زمین افتادند. ترس به همه تنش ریخت. فریاد زد: _پناه بگیرید. _ پناه بگیرید. صدایش لرزید. آفتاب غروب کرد. طلوع صبح باز هم بارش آتش شروع شد. سه روز آتش بر سر هم ریختند. کسی گفت: نیروهای اراک اینجا چه کار می‌کنن؟ مگه قرار نبود جنوب باشن؟ مقاومت بی‌فایده بود. باید به تپه‌های اطراف پناه می‌برد. جانش را برداشت تا فرار کند. سوزش عجیبی توی سینه‌اش حس کرد. فریاد زد: _ کمک. صدا در گلویش ماند. بر زمین افتاد. اما گوش‌هایش می‌شنید. " عقب نشینی کنید. تعداد تلفات بالا رفته. این بار هم نشد. هرکسی می‌تونه فرار کنه." صدای "الله‌اکبر"نیروهای مقابل را که شنید فهمید کار تمام شده است. بازهم ایران تصرف نشد! ✍️فرشته عسگری 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 ۵ روز مانده تا...... روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽🕊 🍃أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده.💞
ܢ̣ܢܚܩܢ ܝ‌ܢ̣ߺ ߊ‌ܠܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ ࡐ‌ ߊ‌ܠࡎܥ‌‌ࡅ࡙ܧࡅ࡙ࡍ߭ 🗓 🌱شهید محمد کاظم مشیدی 📅تاریخ تولد: ۱۳۳۴/۱۰/۱۲ محل تولد: اراک 📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۰۴/۳۱ محل شهادت: ارتفاعات قلاویزان - مهران 💎نشانی: اراک، قطعه ۶، ردیف ۱۳، شماره ۱ 📜برشی از وصیتنامه شهید: لبیک یا امام(ره) عزیز بت‌شکن قرن، محبوب قلوب مستضعفین ! دعوت تو را لبیک گفتم و به ‌سوی نبرد با بعثی‌ها روی آوردم، آن‌چنان میل دارم در جنود الهی بمانم تا اگر لیاقت نصیبم شد در رکاب آقا امام زمان(عج) با کفر ستیز نمایم. خدایا هر وقت گناهانم را تا ذره آخر بخشیده‌ای و توفیق عبادت خالصانه را عطا کرده‌ای مرا از دنیا ببر و هر موقع که کاملاً از من راضی گشتی، به سویت ببر که عاشق درگاهت هستم. جانم را نثار جانان می‌کنم و از تو می‌خواهم که جسمم را نیز مطهر گردانی و در راهت ذره‌ذره نمائی تا جدای سلول‌های بدنم. در دنیا چون میهمانان باشید و مسجد را خانه کنید و دل‌ها را به رقت عادت دهید و اندیشه و گریه بسیار کنید. 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید. و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
🏴 بسم رَبَّ الحُسین عَلَیه السَّلام 🏴
🏴 📝 حُر به بهانه آب دادن به اسب سوار شد و کم کم از لشکر عُمَر دور شد. یک نفر از سپاه گفت: چه کار میخواهی بکنی حر؟ میخواهی به حسین حمله کنی؟ جوابش را نداد. بدنش می‌لرزید.حالش عادی نبود. همان سپاهی گفت: هیچ وقت ندیده بودم از جنگ بترسی و بلرزی. به خدا اگر از من می‌پرسیدند شجاع ترین آدم کوفه کیست، تو را می‌گفتم، این چه وضعی‌ست که تو داری؟ حر گفت: خودم را بین بهشت و جهنم می‌بینم و به خدا حتی اگر پاره پاره بشوم و بسوزانندم هیچ چیز را به بهشت نمی‌فروشم. بعد به اسبش هی زد و به تاخت رفت سمت سپاه کوچک حسین. 🌱الهی العفو به حق الحسین علیه‌السلام 📕کتاب قصه کربلا 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
هدایت شده از پنجِ پنج
🔴 📌درباره پنجِ پنج ۱۳۶۱ و عملیات رمضان بیشتر بدانیم. رزمندگان استان مرکزی در طول دوران دفاع مقدس روزهای پرخاطره و مهمی را در تاریخ این سرزمین ثبت و ضبط کردند و یکی از آن ایام پر فروغ، ماه رمضان سال ۱۳۶۱ شمسی است. روزی که بزرگترین نبرد زمینی دفاع مقدس بعد از جنگ جهانی دوم انجام شدو رزمندگان اسلام با رمز مبارک یا صاحب الزّمان ادرکنی پا در منطقه عملیاتی شلمچه و شرق بصره گذاشتند و حماسه ای دیگر خلق کردند. از روز بیست و دوم تیر تا هشتم مردادماه، ۶۰۰ رزمنده حاضر در عملیات رمضان از استان مرکزی در ۵ مرحله به دشمن بعثی یورش بردند. بعد از مرحله چهارم این عملیات دشمن با تجهیز نیروها قصد حمله و تصرف جاده اهواز و خرمشهر را داشت که گردانی به فرماندهی شهید رحیم آنجفی پیش دستی کرد و به قصد بهم ریختن سازمان دشمن به خط زدند. بچه های جان برکف و مخلص رزمنده خط آنها را هم شکستند و پیشروی کردند.به دلیل استفاده دشمن از تانک ها و یگان های زرهی انبوه ،۱۸۷ نفر از فرزندان این سرزمین به شهادت رسیدند و ۷۲ تن از آنان مفقود شدند. پیکرهای مطهر آنها در خاک دشمن باقی ماند و امکان بازگرداندنشان فراهم نشد. روزهای بعد که باقی رزمنده ها تلاش کردند تا به خط دشمن نفوذ کنند و پیکرهای مطهر شهدا را برگردانند، دشمن سفاک بعثی، کل منطقه را به آب بست و شهدای مظلوم در همانجا دفن شدند‌‌ برای اولین بار در کشور، مردم شهید پرور اراک تصمیم گرفتند در مراسمی نمادین به جای پیکرِ ۷۲ شهید جا مانده در منطقه‌ی نبرد، ۷۲ دسته گل به تعداد شهدای کربلا را از مسجد آقاضیاءالدین به سمت گلزار شهدا تشییع کنند و در قطعه‌ای مستقل به خاک بسپارند‌. پیکر مطهر برخی از شهدای این عملیات پس از گذشت مدت زیادی، در سال‌های ۱۳۷۳ و ۱۳۷۶ تفحص و در بهشت زهرای اراک به خاک سپرده شد. پیکر بعضی از این شهدا نیز مثل شهید حمید جهان‌پناه برای همیشه در همان منطقه عملیاتی ماند. یاد حماسه آفرینی های مردان این سرزمین از ذهن ها و خاطره ها هرگز پاک نمی‌شود و در تاریخ جاودانه خواهد ماند. 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
هدایت شده از پنجِ پنج
🔴 📌درباره پنجِ پنج ۱۳۶۵ و بمباران پنج کارخانه شهر اراک بیشتر بدانیم. استان مرکزی یکی از استان های مهم صنعتی کشور در دوران دفاع مقدس به شمار می‌آمد. اراک، مرکز استان، به دلیل استقرار صنایع بزرگ، با ۲۷ حمله‌ی هوایی، پس از پایتخت، میان شهرهای غیر مرزی، دومین هدف اصلی دشمن محسوب می‌شد. صنعت استان با خلاقیت و ابتکار نیروهای مهندس و کارگر به کمک جبهه‌ها آمدند و واحد مهندسی را راه‌اندازی کردند؛ از طراحی و تولید و نصب پل های شناور در مناطق جنگی تا ساخت ماشین آلات و ادوات جنگی مثل نفربر و نی‌کوب و لودرهای کوتاه برای زدن خاکریز و حتی ساخت گلوله های مختلف توپ و خمپاره. همه‌ اینها حاصل زحمت رزمندگان استان مرکزی در بخش مهندسی رزمی بود. این خدمات آنقدر افزایش پیدا کرد که فرماندهان جنگ، لشکری را برای استان تدارک دیدند؛ لشگری تحت عنوان لشکر مهندسی، رزمی ۴۲ قدر. این لشکر با نیروهای فنی و مهندسی کارخانه ها و صنایع استان مرکزی پشتیبانی می شد. دشمن بعثی متوجه این موضوع شد و از آنجایی که تاب مقاومت با نیروهای خط مقدم جبهه را از دست داده بود، بیشتر از پیش، کینه‌ی رزمندگان مهندسی را به دلش چنگش انداخت. مردم اراک در بمباران‌های مناطق مسکونی و کارخانجات صنعتی غیر نظامی، حدود ۹۰۰ شهید و جانباز، تقديم نهضت خویش کردند. نقطه‌ی اوج این مقاومت تاریخی، روز ۱۳۶۵/۵/۵ بود که ۵ کارخانه‌ی بزرگ شهر (آلومینیوم، واگن پارس، آذرآب، ماشین‌سازی و هپکو) مورد حملات هوایی گسترده‌ی دشمن قرار گرفت. با تقدیم ۸۷ شهید و ۲۹۰ جانباز غیر نظامی‌ در یک روز، برای مردم این سرزمین، حماسه‌‌ی درخشان دیگری خلق شد. هدف دشمن متجاوز، تخریب روحیه‌ی مقاومت و اخلال در حیات اقتصادی کشور بود، اما مردم سلحشور و کارگران مقاوم کارخانجات اراک، آنها را ناکام گذاشتند. مردم در پاسخ این حملات جنایت بار، برای بازسازی صدمات وارده، با همبستگی و همدلی بیشتر و بسیج شبانه‌روزی، صبح روز بعد، زنگ همه‌ی کارخانجات را طبق معمول همیشه به صدا درآوردند. بدین ترتیب قلب تپنده‌ی صنعت کشور، زیر آتش وحشیانه‌ی دشمن، حتی یک روز متوقف و تعطیل نشد. بر مزار گلگون کفنان این روز تاریخی، نام کارخانه‌ها‌ به عنوان محل شهادت درج شده. این فرزندان به خون غلطیده‌ی اراک، در کنار دیگر شهیدان جنگ شهرها، در قلب گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شدند و مامن دیگری برای عاشقان جبهه‌ی حق ساختند. 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
هدایت شده از پنجِ پنج
🔴 📌درباره پنجِ پنج ۱۳۶۷ و عملیات مرصاد بیشتر بدانیم. دشمن زخم خورده بعثی، پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، به استفاده از نوکران منافق صفت خود، دل سپرد و آنها را با انواع تجهیزات نظامی، از مرز سر پل ذهاب به سوی ایران روانه کرد. لشکر ۷۱ روح الله استان مرکزی از غرب کشور عازم جنوب کشور شده بود که از طرف فرماندهان جنگ خبر رسید منافقین با حمایت رژیم بعث وارد مرزهای کشور عزیزمان شده. ستون منافقین تا نزدیکی کرمانشاه، پیشروی کرد. لشکر ۷۱ حضرت روح الله، که یک ماه قبل از این حادثه تاسیس شده بود، مامور شد، قوای منافقین را در هم بکوبد؛ منافقینی که دستشان به خون ۱۷ هزار شهید از مردم مظلوم کشور آلوده بود. منافقین در شهرهای اسلام آباد و کرند به خانه ها و بیمارستانها حمله کردند و تعداد زیادی از مردم را به شهادت رساندند، به مزارع کشاورزی هم یورش بردند و همه را به آتش کشیدند. اما در نهایت، اسلحه ها و مهمات های پیشرفته ای که آمریکا و کشورهای غربی در اختیار منافقین قرار داده بود، هیچکدام نتوانست کاری از پیش ببرد و بچه های تکاور و شیرمردان گردان های علی بن ابی طالب، روح الله و قمربنی هاشم استان مرکزی به همراه سایر رزمندگان از کشور عزیزمان جانانه جنگیدند و جهنمی را برای منافقین و ماشین آلات جنگیشان ساختند که هیچ وقت در تاریخ فراموش نخواهد شد. گردان همیشه پیروز علی بن ابی طالب علیه السلام با همراهی سردار شهید عبدالله خسروی ، همچون ذوالفقار حیدر کرار، در سه راهی اسلام آباد، کمر دشمن منافق را شکستند و بدین ترتیب، به برکت خون مطهر ۶۲ شهید این عملیات، برگ زرین دیگری بر تاریخ مجاهدت‌، ایثار و مقاومت امت اراک ثبت شد. ۴۱ شهید آن حماسه بزرگ، روز پنجم مرداد به آسمان پر کشیدند. در این عملیات حدود ۲ هزار نفر از منافقین به درک واصل شدند و عده ای هم اسیر شدند و بقیه‌ هم فرار کردند. دست‌مریزاد به این همه غیرت و سلحشوری لشکر روح الله. 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
هدایت شده از پنجِ پنج
📚 زن لقمه‌ی نان و پنیر را چپاند توی بقچه. مرد یقه‌اش را مرتب کرد و چشم چرخاند به طرف دخترکش که هاج و واج نگاهش می‌کرد: - بیدار شدی عسلم؟! چرا ماتت برده؟! دخترک چشمهایش را که از گریه‌های دیروز گود افتاده بود، مالاند: - بابایی مگه دیروز کارخونه‌‌تون رو داغون نکردن؟! پس چطوری می‌خوای بری اونجا کار کنی؟! تازه دوشنبه‌ها که شیفتِت نیست! مرد نشست و گونه‌ی دخترک را بوسید. دخترک صدایش را بالاتر برد: - دیدی که دیروز چند تا از دوست‌هات شهید شدن؛ از کجا معلوم دوباره امروز.... ؟! چیزی در گلویش فشرده شد: - نمی‌خوام مثل دختر رفیقت... بغضش رها شد. هنوز خورشید، نور نپاشیده بود که مرد پایش را در محوطه‌ی کارخانه گذاشت. امتداد نگاهش میان آدم‌ها گم شد. صف صبحگاه را تا به حال به آن شلوغی ندیده بود. ✍️مولود توکلی 🔸️تقدیم‌ به کارگران دلاور اراک که فردای روز ۱۳۶۵/۵/۵ پرشورتر از همیشه در کارخانه‌های بمباران شده حاضر شدند و داغِ حتی یک روز تعطیلی را به دل دشمن گذاشتند. قابل ذکر است که در دوران دفاع مقدس در کارخانه‌های اراک، برنامه صبحگاه برگزار می‌شد. 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 ۴ روز مانده تا...... روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽🕊 🍃أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده.💞
ܢ̣ܢܚܩܢ ܝ‌ܢ̣ߺ ߊ‌ܠܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ ࡐ‌ ߊ‌ܠࡎܥ‌‌ࡅ࡙ܧࡅ࡙ࡍ߭ 🗓 🌱شهید محمدعلی داودآبادی فراهانی 📅تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۰۱/۰۱ محل تولد: داودآباد - اراك 📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۵/۰۱ محل شهادت: شلمچه 💎نشانی: اراک، قطعه ۱۶، ردیف ۳، شماره ۷ 📜برشی از زندگینامه شهید: از همان اوایل جنگ دلش هوای رفتن داشت، هوای رفتن به کربلای جبهه‌ها. برای رفتن به جبهه بی‌تاب و بی‌قرار بود و حالا بستری فراهم شده بود تا در راه اعتقاداتش قدم بردارد. به عضویت بسیج در آمد و چند روز بعد وارد میدان نبرد شد. با تمام توان تلاشش را می‌کرد تا از خاکش دفاع کند. تا این که در اول مرداد ماه سال 1367 در تک دشمن در خاک شلمچه با اصابت ترکش خمپاره به سرش به قافله شهدای کربلا پیوست. 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید. و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
﷽🕊 🍃أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده.💞
ܢ̣ܢܚܩܢ ܝ‌ܢ̣ߺ ߊ‌ܠܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ ࡐ‌ ߊ‌ܠࡎܥ‌‌ࡅ࡙ܧࡅ࡙ࡍ߭ 🗓 🌱شهید حمیدرضا فضلی 📅تاریخ تولد: ۱۳۴۷/۰۱/۰۸ محل تولد: باغ بر آفتاب - شازند 📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۵/۰۲ محل شهادت: شلمچه 💎نشانی: باغ بر آفتاب - شازند 📜برشی از زندگینامه شهید: نوبت سربازی‌اش رسید، برای ادای دین به لشکر 42 قدر سپاه رفت و به عنوان پاسدار وظیفه مشغول به خدمت شد و حدود پنج ماه هم در جبهه حضوری فعال داشت. روزهای آخر جنگ بود و دشمن بعثی که در عملیات‌ها شکست خورده بودند. منافقین کور دل را به سمت ایران روانه کردند تا از طریق آن‌ها کاری از پیش ببرند؛ ولی مردانی مرد بودند که در برابر تجاوزگران چه بعثی و چه منافق ایستادگی کنند و از خودگذشتگی داشته باشند تا آن‌ها را از میهن اسلامی بیرون کنند. سرانجام به عنوان نیروی واحد تبلیغات در لشکر مهندسی رزمی 42 قدر در دوم مردادماه سال 1367 در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید و پیکر مطهرش را در روستای باغ برآفتاب به خاک سپردند. 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید. و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
هدایت شده از پنجِ پنج
📚 ویرانی صبح چشم‌هایم را باز کردم. باید خودم را زودتر به محل کار می‌رساندم. با عجله لباس پوشیدم و بیرون رفتم. کشورم در تلاطم جنگ بود و قلبم در سینه بی‌قراری می‌کرد. انگار سهم من این بود که در اتاقم باشم و دوستانم در جبهه‌ها با دشمن بجنگند. شاید این ناعادلانه ترین تقسیم کار بود که دوستانم شهید شوند و من مامور باشم خبر شهادتشان را برسانم. در شهر باشم و کارهای پشت جبهه زمین نماند. نگاهم به ساعت دیواری اتاق افتاد. چرخش عقربه‌های ساعت نشان می‌داد چیزی تا ۱۰ صبح نمانده است. هوای گرم و شرجی کلافه‌ام کرده بود. برای لحظه‌‌ای پنجره اتاقم را باز کردم. صدای هواپیماها به گوش می‌رسید؛ اما از پشت پنجره چیزی دیده نمی شد. پله ها را دو تا یکی طی کردم تا به پشت‌بام رسیدم. برق آفتاب چشم‌هایم را زد. به سختی رد هواپیماهای جنگی را دیدم که مانند بازِ شکاری به دنبال طُعمه خود می‌‌گشتند. برای لحظه‌ای صدای انفجاری مهیب و سپس دودی که همه جای شهر را فرا گرفت. من مات و مهبوت به ابرهای سیاه نگاه می‌کردم. غرق دَر سیاهی آسمانِ شهر بودم که با صدای فریاد دوستم به خود آمدم. هر دو با سرعت به سوی موتور دویدیم و سوار شدیم. یعنی! این بار ویرانی و آوار سهم کجا بود؟ به محل بمباران رسیدیم. شلوغی و ازدحام جمعیت نشان می‌داد که کارخانه‌ها مورد هدف قرار گرفته‌اند‌. همه جای کارخانه ویرانی، آوار، درد و رنج بود. گویی کابوسی وحشتناک بود و من هر لحظه منتظر بودم بیدار شوم. هرچه به اطراف نگاه می‌کردم، غَرق در فاجعه‌ای بود که مانند گردبادی ویرانگر کارخانه تا تجهیزات، دیوار، زمین، انسانهای بی‌گناه، پیکرهای تکهِ تکه شده همه را بلعیده بود. بر خود مسلط شدم‌. باید صبور بودم و با احترام پیکر شهدای بمباران را جمع می کردم. به کمک کارگران بی‌رمق کارخانه‌ها، پیکرهای قطعهِ قطعه شده را جمع کردیم. اما مگر می‌شد؟! دستی را که تا دیروز سرِ کودکِ خود را پدرانه نوازش می‌کرد، بی‌احساس گوشه‌ای به حال خود رها کرد؟ مگر می‌شد پایی را که قَدم به قَدم برای پیشرفت این مرز و بوم گام برمی‌داشت، حالا چون تکه‌ای بی‌جان کناری گذاشت؟ لحظات به سختی می‌گذشت. قلبم مالامال پُر بود از اندوه برای کودکانی که دیگر امشب پشت دَر خانه، منتظر پدران خود نیستند. اما تقدیر خواست تا من جسم‌های بی‌جان و پیکرهای تکهِ تکه شده‌ی قربانیان را جمع کنم. تقدیر می‌خواست تا بمانم، صبوری کنم و بگویم تا تاریخ بداند در پنجِ پنجِ مرداد چه بر سر کارخانه‌هایِ اراک و کارگران بی‌گناهش آمد. شاید بمانم و ببینم که این روز برای همیشه در تقویم شهرم ماندگار خواهد شد. ✍اعظم چهرقانی 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 ۳ روز مانده تا...... روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 بسم رَبَّ الحُسین عَلَیه السَّلام 🏴