فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این لاشخور رو یادتونه پارسال این طوری فیلم بازی میکرد؟
الان که ۱۰۰ نفر از هم وطنانش که بیشترشون زن و بچه بودن شهید شدن یه پست هم نذاشته
عوضیها رو این طوری بشناسید
پ ن:ایاامثال این زنیکه دستشون با صهیونیستها در یک کاسه است؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماشاءالله به این ایمان...
ماشاءالله به این بصیرت...
ماشاءالله به این سخنوری...
ماشاءالله به این دختر مومنه و محجبه یمنی با این بینش و جهانبینی عمیق!
مرحبا به پدر و مادر این دختر
کاش میشد این دختر خانم عزیز رو میاوردیم برای مسئولینمون صحبت کنه!
میاوردیم در کنگره زنان تاثیرگذار برای زنان مدعی صحبت کنه!
میاوردیم برای برخی آخوندهای خودشیفتهء به اصطلاح سطح چهار عادیساز ایتا صحبت کنه
میاوردیم برای خواص مدعی صحبت کنه
میاوردیم برای مذهبی نماهای صورتی صحبت کنه
میاوردیم تا اسلام واقعی رو بهمون یادآوری کنه
و...
و کاش یک صدم معرفت و دغدغه این دختر را برخی از به اصطلاح علما و مسئولان ما داشتند
۱🌷به نام خدا و با یاد شهیدان 🌷
۲۲ بهمن ۱۳۷۶
امروز هوا برفی بود چون شب بله برونم بود اول رفتم حموم تا شب جلو مهمان ها تمیز و مرتب باشم بعد آمدم تا آماده بشم و همراه آقا جون به راه پیمایی ۲۲ بهمن برم ولی آقا جون اجازه نداد و گفت خودم تنها می رم تو بهتره خونه بمونی و چون امشب شب بله برون ات هست تو کارها به مادرت کمک کنی با دلخوری لباس هام را در آوردم آقا جون ساعت ۹ صبح رفت راه پیمایی و من با مامان وسایل مهمانی را آماده کردم
ساعت یک ظهر بود که آقا جون از راه پیمایی برگشت و همزمان با آقا جون آبجی فرخ لقا با بچه هاش آمدن و ما خواستیم نماز بخونیم چون تعداد مون زیاد بود همگی به آقا جون اقتدا کردیم و نماز جماعت خوندیم وسط نماز داداش حسین سر رسید و آبجی فرخ را وسط نماز می خنداند و آبجی یعد از نماز کلی ازش عصبانی شد
بعد از نماز و ناهار ساعت ۲ میوه ها و شیرینی ها را چیدیم کم کم آبجی افسانه هم که فقط با خودش معصومه و محمد را آورده بود سر رسید و گفت : وحید و حسین به راه پیمایی رفتند
من هم که حسابی سرما خورده بودم و گلویم درد می کرد به شدت بد حال بودم چون دیروز توی دانشکده برف خورده بودم و سرور کلانتر زاده را خیلی اذیت کرده بودم
ساعت سه و نیم بود که عمو قاسم و زن عمو هاجر آمدند و ساعت سه و چهل و پنج دقیقه هم عمه مهری و عمو یارعلی آمدند بعد دامادهای مان آقا امیر و آقا مصطفی آمدند
همه داشتند توی اتاق حرف می زدند و اتاق پر از همهمه بود
انسیه برایم کادوی روز تولد آورده بود چون روز ۲۱ بهمن روز تولدم بود
ساعت چهار و نیم آقا محمد و خانواده اش آمدند بعد داداش علی و خانمش امدند
خانم ها طبقه ی پایین نشستند و اقایان فتند طبقه بالا
و من و معصومه و انسیه تو اتاق جلویی بودیم که داداش حسین آمد و گفت : یک طلبه هم دنبال شان هست انسیه گفت : حتما با خودشان طلبه آوردند که خاله مریم را همین امروز عقد هم بکنند
بعد حسین رفت و برگشت و گفت : نه مثل اینکه بازم طلبه های دیگری باهاشون آمدن
بعد آبجی فرخ آمد و به من گفت : بیا برو پیش مهمان ها ولی من که حسابی سرما خورده بودم گفتم من روم نمیشه ولی ابجی مجبورم کرد
رفتم تو اتاق سلام کردم و کنار یک خانمی که نمی شناختم نشستم و ایشون گفت که زن دایی آقا محمد است
مامان چون راضی به این ازدواج نبود خیلی سرحال به نظر نمی رسید
صدای سرفه هام باعث خجالتم می شد و زن دایی شون هی بهم پرتقال تعارف می کرد و پرتقال هم پرید تو گلوم و سرفه ام بیشتر شد
خاله آقا محمد هم هی به من نگاه می کرد و منم هی چشمم می انداختم پایین
یکدفعه زن داداش فاطی به مامان آقا محمد گفت : حاج خانم شما از رسم و رسومات تون بگید رسم و رسومات شما چیه ؟
مامان آقا محمد گفت : ما هیچ رسمی نداریم رسم ما اسلامه
زن داداش گفت : حاج خانم رسم همه ما اسلامه ما هم مثل شما مسلمانیم منتهی فرهنگ ها متفاوته
یک ساعتی به گفتگو گذشت و مامان هم در سکوت محض فقط پذیرایی می کرد
یکدفعه صدای صلوات های پی در پی از اتاق بالا شنیده شد
و داداش حسین با یه جعبه شیرینی آمد پایین و گفت : کار بله برون داشت به دعوا و مشاجره تبدیل می شد که آقا داماد خودش رشته کلام را به دست گرفت و ختم قائله کرد
عمو حاج قاسم گفته بود ۴۰۰ یا ۵۰۰ تا سکه مَهرت باشه آن روحانی که دایی آقا محمده هم اصرار داشت که صدتا مهرت باشه سر همین داشت بحث بالا می گرفت که آقا داماد گفت : نه ۴۰۰ و نه صد بلکه به عدد پیامبران مرسل ۱۱۰ تا سکه مَهر می کنم و بیشتر از این را نمی توانم پرداخت کنم و بالاخره بعد از کشمکش بسیار تصویب شد که مهرت ۱۱۰ تا سکه و یک آینه شمعدان و قرآن باشه و جعبه شیرینی را داد به من که تو خانما پخش کنم
مریم حسنی
https://eitaa.com/golbargsork1354
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میکس غمگین کوتاه از صحبت های فرزندان حاج قاسم ، بعد از شهادت پدرشون :)))🖤🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شب اول عروسی
🎤حجت الاسلام قرائتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩸👧🏻
یک خط روضــــه...
و ریـــــحانه همان دختر کاپشن صـــورتی با
گوشواره قلبی هم به خاک سپرده شد😭
#شهیدهریحانهسلطانینژاد🕊
#ماملتشهادتیم🇮🇷
.
همیشه می گفت چرا دانشگاهمون شهید نداره وخودش شد اولین شهید دانشگاهش... #شهیده_فائزه_رحیمی❣
سلام
شبتون بخیر
🌸🌹
داریم نزدیک ایام مبارک ماه رجب و شعبان میشیم یه برنامه ریزی لازم هست برای کسانی که احیانا روزه قضا دارند یا میخوان از این فرصت استفاده کنند .
۱۸ دی دوشنبه
۲۱ دی پنج شنبه
۲۳# دی شنبه اول رجب تولد امام محمد باقر(ع)🎊
۲۴# دی یک شنبه دوم رجب
۲۵# دی دوشنبه سوم رجب
۲۸# دی پنج شنبه شب لیله الرغائب
۲# بهمن دوشنبه ولادت امام جواد(ع)🎊
۵# بهمن پنج شنبه؛ ۱۳ رجب ایام البیض ولادت امام علی(ع)🎊
۶# بهمن جمعه؛ ۱۴ رجب ایام البیض
۷# بهمن شنبه؛ ۱۵ رجب ایام البیض
۹ بهمن دوشنبه
۱۲ بهمن پنج شنبه
۱۶ بهمن دوشنبه
۱۹# بهمن پنج شنبه؛ ۲۷ رجب مبعث پیامبر 🎊
۲۰# بهمن جمعه ۲۸ رجب
۲۱# بهمن شنبه ۲۹ رجب
۲۲# بهمن یک شنبه ۱ شعبان
۲۳# بهمن دوشنبه ۲ شعبان
۲۴# بهمن سه شنبه ۳ شعبان تولد امام حسین (ع)🎊
۲۵# بهمن چهارشنبه ۴ شعبان تولد حضرت عباس(ع)🎊
۲۶# بهمن پنج شنبه ۵ شعبان تولد امام زین العابدین(ع)🎊
۳۰ بهمن دوشنبه
۳ اسفند پنج شنبه
۴# اسفند جمعه ۱۳ شعبان
۵# اسفند شنبه ۱۴ شعبان
۶# اسفند یک شنبه ۱۵ شعبان تولد امام زمان(عج)🎊🌻
۱۰ اسفند پنج شنبه
۱۴ اسفند دوشنبه
۱۷ اسفند پنج شنبه
۱۹# اسفند شنبه ۲۸ شعبان
۲۰# اسفند یک شنبه ۲۹ شعبان
۲۱# اسفند دوشنبه ۳۰ شعبان
لطفا در نشر این پیام کوشا باشید تا در ثواب روزه هایی ک احیانا افراد فراموش کردن و باید بگیرند شریک باشید.
التماس دعا🌹
نکته: روزهای مهم با علامت هشتک # مشخص شده
یه یا علی بگید و شروع کنید.💪
التماس دعا 🌹🌹🌹
اسمعیلی:
دوستان عزیز برای گرفتن اسنپ نیازی به اینترنت همراه ندارید فقط با گرفتن شماره ۱۹۳ ودادن مبدا و مقصد اسنپ بگیرید.و با شماره ی ۱۶۳۰ تپسی بگیرید.و ۱۸۸۰ هم هست وبجز این کار هر مشکل مربوط به تاسیسات آب و گاز در شبانه روز یا مثلا تو خیابون ماشینت خراب میشه یا به تمیزکار یا به باربری نیاز داشته باشی کافیه با ۱۹۳ تماس بگیرید. لطفا این پیام رو توی گروهاتون به اشتراک بگذارید تا دیگه مردم برای رفع نیازهاشون سردرگم نباشند که با کجا تماس بگیرند!
شماره تلفن ۱۸۸۰ هم تاکسی بانو هستش
شماره تلفن ۱۴۹۰ برای پیدا کردن داروهای کمیاب واقعا مفید و عالیه
اشتراک بذارید شاید کسی احتیاج داشته باشه و مشکلش حل بشه 🌹🌹
۱۵۵۱
اسنپ تلفنی ۱۵۵۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دل باید پاک باشه پوشش مهم نیست!
⭕️ جواب ساده و جالب👆
🌷به نام خدا و با یاد شهیدان 🌷
خاطرات دانشجویی
وقتی مامان فهمید که همه چی تموم شده و مهریه هم تعیین شده گریه اش گرفت ولی زن داداش نزاشت مامان گریه کنه و مامان آه عمیقی کشید و گفت : هییییی روزگار مریم هم رفت حالا فقط فاطمه ( پروانه ) یرام مونده
بعد از مدت کمی مهمان ها رفتند ولی داداش علی و ابجی افسانه چون شام منزل ما دعوت بودن موندن و من وقتی مهمان ها رفتن رفتم کنار میز مطالعه کوچکم و زدم زیر گریه افسانه گفت برا چی گریه می کنی ؟ از اینکه مهرت کمه ناراحتی گفتم نه از اینکه می خوام از خونه پدری ام برم ناراحتم افسانه گفت : این شتریه که در خونه هر دختری خوابیده و چاره ای نیست دیر یا زود باید بری
آن شب تا ساعت ده و نیم شب که علی اینا و افسانه رفتن بیدار بودم و ساعت ده و نیم در حالی که خاطرات دوران کودکی تا نوجوانی و جوانی ام را مرور می کردم خوابم برد
روز شنبه به دانشگاه رفتم و چون کسی تو کلاس نبود همراه رقیه کاظمی به خوابگاه رفتم
توی خوابگاه اول رفتم سراغ آزاد بخت وقتی در اتاق آزاد بخت را زدم صدای آشنای آزاد بخت از پشت در باعث شد که بی رخصت در را باز کنم و فهیمه ی اکبرزاده و ژیلا قلی فام و فاطمه آزاد بخت را سر سفره صبحانه ببینم
بچه ها از دیدن من خوشحال شدن و مرا به زور سر سفره نشاندند و گفتند باید بخوری
هنوز یک لقمه نخورده بودم که رقیه کاظمی آمد که مرا به اتاق خودشون ببره بچه ها گفتن ما حسنی را نمی دهیم دوست داری پیشش باشی برو وسایل صبحانه ات را بیار اناق ما
رقیه هم رفت چند تا نون تافتون داغ و پنیر و چای آورد به اتاق فاطمه آزاد بخت و سر سفره من هم بچه ها را می خنداندم و هم عصبانی می کردم
به فاطمه آزاد بخت گفتم : ۲۲ بهمن رد شد تو که قرار بود ۲۲ بهمن عقد کرده باشی برای چی پیش شوهرت نیستی برای چی هنوز بین بچه ها می پلکی
فهیمه اکبرزاده گفت : فاطمه جواب منفی داده و عقد نکرده پرسیدم چرا ؟ فهیمه گفت : وقتی دوستش نداره مگه زوره ؟
گفتم : عه من که فکر کرده بودم فاطمه هم پَرید
فاطمه گفت : تو اول بپر ببین چه خبره بعدا ما هم می پریم
من گفتم اول باید تو می پریدی آخه تو از من یک سال بزرگتری و بحث بالا گرفت
ژیلا گفت بچه ها دعوا نکنید اول بزارید من یه چای داغ برا عروس خانم بریزم من گفتم ژیلا جان فعلا فقط در حد بله برون هست پس من هنوز عروس خانم نیستم هر وقت عقد کردم بگید عروس ژیلا گفت : بالاخره یه روز عروس میشی
بچه ها همه با هم گفتن اَه پس تو کی به ما شیرینی می دی ما منتطریم
بعد من رفتم جلوی آینه اتاق شان تا موهایم را مرتب کنم فاطمه گفت : مریم بیا اون آینه را ول کن خشگلی بابا شوهرت قبولت داره از جون آینه چی می خوای زود بیا چای ات سرد شد
گفتم فاطمه می زنم ناقصت می کنم ها کی فکر خشگلی بود من فقط کش مو از سرم باز شد رفتم مو ی سرم مرتب کنم ژیلا گفت : ناراحت نشو شوخی کرده با خنده گفتم خب منم دارم شوخی می کنم وگرنه کی جرات داره بزنه فاطمه را ناقص کنه
بعد رفتم تو راهرو خوابگاه کمی هوا بخورم که خواجَوی را دیدم
خواجوی گفت : سلام مریم خانم حسنی
منم گفتم : علیک سلام محبوبه خانم خواجوی
بعد خواجوی زُل زد تو صورت من و من با تعجب پرسیدم : چیه چرا این جوری نگاهم می کنی
خواجوی در حالی که جلوتر می آمد گفت : من خیلی دوست دارم بدونم اگه ابرو های تو را بردارند تو چه شکلی می شی آخه به نظرم خیلی عوض بشی
یکی از بچه ها از پشت سرم گفت : محبوبه بزار مریم عقد کنه اون وقت معلوم میشه فعلا در مرحله بله برون هستن
یه دفعه محبوبه جیغ بلندی زد و گفت راست می گی ؟ آخ جون حالا کی عقد می کنید ؟ تر خدا زودتر عقد کنید ببینم چه شکلی میشی ؟
گفتم قراره شب میلاد امام رضا عقد کنیم
محبوبه گفت : شوهرت کیه ؟ چی کاره اس
گفتم هنوز که عقد نکردیم که صد در صد شوهرم باشه
محبوبه گفت : ان شالله به زودی شوهرت می شه
بعد برگشتم به اتاق فاطمه اینا
مریم حسنی
https://eitaa.com/golbargsork1354
.
♥️🍃
❣بزرگی را گفتند
راز همیشه شاد بودنت چیست؟
گفت:
دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم
فردا یک راز است، نگرانش نیستم
دیروز یک خاطره بود حسرتش را نمیخورم
و امروز یک هدیه است قدرش را میدانم...🍃🍃🍃
صبح بخیر 🌹☀️
https://eitaa.com/golbargsork1354