May 11
May 11
به نام خداوند جان و جهان
بگویم سخن آشکار و نهان
نخستین سخن را به نام خدای
خداوند روزی ده رهنمای
@golchine_sheer
به نام عشق که از عشق ، رخ نخواهم تافت
اگر دچار ملامت ، شوم و گر بدنام
@golchine_sheer
May 11
May 11
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بگشاید
ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش چون هر دَم
جَرَس فریاد میدارد که بَربندید مَحمِلها
به مِی سجّاده رنگین کن گَرت پیرِ مُغان گوید
که سالِک بیخبر نَبوَد ز راه و رسمِ منزلها
شبِ تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحلها
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کِی مانَد آن رازی کزو سازند محفلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها
#حافظ
@golchine_sheer
خوش تر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست
#سعدی
@golchine_sheer
عشق رازی ست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با منِ تنها دارد...
#فاضل_نظری
@golchine_sheer
غافلی از حال دل ترسم که این ویرانه را
دیگران بی صاحب انگارند و تعمیرش کنند
#صائب_تبریزی
@golchine_sheer
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پر و بال دگران
#اقبال_لاهوری
@golchine_sheer
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
#مولانا
@golchine_sheer
عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شاید و اما دارد
با نسیم سحری دشتِ پر از لاله شکفت
سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد
در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد
بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
#فاضل_نظری
@golchine_sheer
ای که نزدیک تر از جانی و پنهان ز نگه
هجر تو خوش تَرَم آید ز وصال دگران
#حافظ
@golchine_sheer
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش
سرگرم خودت، عاشق احوال خودت باش
#اقبال_لاهوری
@golchine_sheer
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار پریشانیست ، رو سوى چه بگریزیم؟
هنگامه حیرانیست، خود را به که بسپاریم؟
تشویش هزار "آیا"، وسواس هزار "اما"
کوریم و نمیبینیم ، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته ست
امروز که صف در صف خشکیده و بی باریم
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی بّریم، ابریم و نمی باریم
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید؟ گفتیم که بیداریم
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امّید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
#حسین_منزوی
@golchine_sheer
اگر این داغ جگر سوز که بر جان من است
بر دل کوه نهی سنگ به آواز آید
#سعدی
@golchine_sheer
اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز
به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد
نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
#سعدی
@golchine_sheer
ناگزیر از سفرم، بی سر و سامان چون باد
به گرفتار رهایی ، نتوان گفت آزاد
#فاضل_نظری
@golchine_sheer