eitaa logo
گلچین شعر
14هزار دنبال‌کننده
756 عکس
265 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
به سمت جاده‌ی دلخواه می‌روم در خواب به بی‌نهایتِ ناگاه می‌روم در خواب شبیه کودکی‌ام، بادبادکی در دست دوان دوان به سوی ماه می‌روم در خواب گرفته خواب مرا چشم‌های آهویی به شوق او به کمینگاه می‌روم در خواب کجای شب به تو ایمان بیاورم ای عشق! برای یافتنت راه می‌روم در خواب مرا صدا زدی؛ اما صدا صدای تو نیست چقدر بی تو به بیراه می‌روم در خواب همیشه می‌‌پرم از خواب خود، نمی‌‌دانی چگونه در شب جانکاه می‌روم در خواب؟ چقدر ساده به من شب به خیر می‌گویی مرا ببین که به اکراه می‌روم در خواب @golchine_sher
پر از بیدارخوابی، می‌پرد از خواب و بیدار است به روی بالش پر، تا سحر از خواب بیزار است کبوترخانه‌ها دور سرش می‌چرخد آهسته پر جا مانده‌ای از یک کبوتر روی دیوار است شبیه روح آشفته به دنبال کبوترها میان تلی از پرهای سرگردان گرفتار است کبوترباز عاشق حسرت دیرینه‌ای دارد قفس‌ها خالی‌اند و نامۀ ننوشته بسیار است کبوترهای رفته برنمی‌گردند، اما باز مگر از این کبوترخانه‌ها او دست‌بردار است کبوترباز عاشق را کسی پیدا نخواهد کرد کبوترباز عاشق تا ابد در زیر آوار است... @golchine_sher
هنوز فاصلۀ ما هزار فرسنگ است هنوز هم که هنوز است، بین‌مان جنگ است نفس نفس زدن ما به هم گره خورده هنوز هم تپش قلب‌مان هم‌آهنگ است بدون دغدغۀ عشق، آسمان تیره؛ میان پنجره، خورشید تکۀ سنگ است کدام ثانیه میعادگاه دیدن توست قسم به لحظۀ دیدار، وقتمان تنگ است بدون نام تو من بی‌هویتم این‌جا شناسنامۀ جعلی برای من ننگ است در آستانۀ غربت، کجا؟ نمی‌دانم... برای من همه جا آسمان همین رنگ است @golchine_sher
عید_قربان_مبارک جان ناقابل ما چیزی نیست عید قربان به فدایت ای عشق! @golchine_sher
در من زنی نشسته غزل گریه می‌کند از بامداد روز ازل گریه می‌کند می‌لرزد اشک، تا مژه را می‌زند به هم دریاچه‌ای کنار گسل گریه می‌کند از آسمان غمزده فانوس می‌چکد انگار هاله دور زحل گریه می‌کند در من زنی نشسته که در چشم‌های او «آیینه‌های رو به اجل» گریه می‌کند این زن همان زن است که در خواب دیده‌ام دیدم در ازدحام محل گریه می کند جان مرا گرفته ولی عاشقم شده پشت در اتاق عمل گریه می‌کند زانوی غم گرفته و کز کرده گوشه‌ای عکس مرا گرفته بغل، گریه می‌کند @golchine_sher
چهل_روز_گذشت صدا پیچیده در کوه مه آلودی، صدای کیست؟ به روی ابرهای این حوالی ردپای کیست؟ نگاه قاصدک ها بی خبر در حیرت و اندوه ندانستند اما این صدای آشنای کیست؟ صدایی مانده از روز ازل در سینه کوه است ملائک می شناسند این صدا قالوا بلای کیست گلستان گشته کوهی که به دل آتشفشان دارد صدا این بار می گوید که شرح ماجرای کیست به ابراهیم نازل شد تمام محکمات کوه چه بشکوه است می دانم طنین ربنای کیست صدا پیچید در کوه و به هر وادی رسید اندوه میان چشم های غرق حیرت، این عزای کیست؟ @golchine_sher
نام حسین حک شده بر تار و پود من پیراهن محرم من پرچم من است @golchine_sher
السلام_علیک_یا_رقیة_الحسین فرشته وحی کرده کلام بر رقیه از آسمان رسیده پیام بر رقیه سه ساله دخترش بود شبیه مادرش بود پناه برده گاهی امام بر رقیه غروب غارت است و... شب اسارت است.. شبی که خواب گشته حرام بر رقیه کنار گاهواره بدون گوشواره شده است داغ سنگین، کدام بر رقیه؟ به روی چوبه نی، میان مجلس مِی سری بریده خیره است مدام بر رقیه خلاصه قصه او به سر رسید در شام سلام بر حسین و سلام بر رقیه @golchine_sher
اصحاب_الحسین آماده‌اند، گوش به فرمان، یکی یکی تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی بعد از حبیب و حُر و زُهیر و غلام ترک آماده می‌شوند جوانان یکی یکی پا در رکاب، رخصت میدان گرفته‌اند با التماس، دست به دامان، یکی یکی پیغمبرانه غزوه به پا کرده‌ای که باز غوغا کنند حمزه و سلمان یکی یکی دیشب در آسمان دو ‌انگشت معجزه بودند محو روضۀ رضوان یکی یکی روح تغزّل‌اند، شکوه قصیده‌اند شمشیر می‌کشند غزل‌خوان یکی یکی از دست می‌روند عزیزان و... خیمه‌ها، کم‌کم شده‌ست کلبۀ احزان یکی یکی بر نیزه‌ها در اوجِ رجزآیه‌های کهف تفسیر شد حماسۀ قرآن یکی یکی بالای نیزه‌ها چه غریبانه می‌وزند انبوه گیسوان پریشان یکی یکی @golchine_sher
پشت کردند به هم چون دو دلاور در جنگ عهد کردند نماند سر و پیکر در جنگ تیرها بال گشودند رجزخوانی را نیزه‌ها خیره به آوازه‌ی منبر در جنگ مانده‌ام معجزه شد یا که قیامت شده است باز هم آمده گویا علی اکبر در جنگ زینب از دور جوانان خودش را می‌دید چه دلاور شده‌اند این دو برادر در جنگ دو برادر که شبیه‌اند به شمشیر دو دم دو برادر که شبیه‌اند به حیدر در جنگ لاله در پهنه‌ی این دشت چه سرخ است، انگار آبیاری شده با نیزه و خنجر در جنگ دست بر گردن هم، هر دو به خون غلتیدند بال پرواز هم‌اند این دو کبوتر در جنگ @golchine_sher
یا_علی_اصغر نگاه کن پسرت را چگونه مرد شده بدون تیغ و سپر راهی نبرد شده بگو به حرمله‌ها شیرخواره می‌‌آید صدای غرش شیری دوباره می‌آید بگو سه‌شعبه برای مصاف برگیرد بگو به حرمله تیغ از غلاف برگیرد شبیه چلچله‌ای با بهار می‌آید شبیه آینه در دست یار می‌آید سپیده خیمه زده بر گلوی نازک او گرفته عرش خدا را دو دست کوچک او فلق به سمت نگاهش ستاره آورده است شفق به خون گلویش چه غبطه‌ها خورده است سه روز تشنه‌لب است و سه روز بی‌خواب است میان خلوت گهواره‌اش چه بی‌تاب است به روی دست پدر او کبوتر صلح است حسین جنگ ندارد، پیمبر صلح است نگاه کن پسرت را که شیرمرد شده بدون تیغ و سپر را هی نبرد شده به خشم و کینه و نفرت، به قهر آغشته است سه‌شعبه‌ای که می‌آید، به زهر آغشته است کنار خیمه نشسته است مادری بی‌تاب تمام دشت سراب است در نگاه رباب تمام حسرت او جرعه‌ای زلالی شد نگاه اوست به گهواره‌ای که خالی شد نگاه اوست به گهواره‌ای که بی‌تاب است خیال می‌کند اصغر هنوز هم خواب است @golchine_sher
در جنگ او تمامی لشکر مردَّدند او اکبر است یا که پیمبر... مرددند @golchine_sher
در نای نی خروش و نوایی نمانده است یک دشت کفر مانده، خدایی نمانده است اینجا قیامت است، مؤذن اذان بگو ظهر شهادت است، مؤذن اذان بگو آن‌گاه دشت نغمه‌ی داوود را شنید آیات نور مصحف معبود را شنید گل‌نغمه‌ی اذان علی‌اکبر است این شور و نوای حنجر پیغمبر است این با واژه‌های سرخ اذانش غزل سرود با واژه‌ها به سوی خدا بال و پر گشود روح تغزل است و شکوه قصیده است او را خدا شبیه نبی آفریده است در جنگ او تمامی‌ِلشکر مردّدند او اکبر است یا که پیمبر... مردّدند آیینه‌ی تمام‌نمای نبی شده است اول شهید کوی منای نبی شدست صیّاد دشت دام بلا را که پهن کرد ... آمد حسین کهنه عبا را که پهن کرد ... صوت اذان عشق بریده بریده بود خون از عبای کهنه به میدان چکیده بود آیینه‌ی تمام‌نمای نبی شکست چشمان گُر گرفته‌ی صحرا به خون نشست @golchine_sher
نذر_علمدار_کربلا رخصت از عشق گرفته است علم بردارد یاعلی گفته و شمشیر دو دم بردارد خیمه‌ها سوز عطش داشت، پریشان می‌رفت مشک بر شانه‌ی خود حضرت باران می‌رفت کوفیان بهت زده، محو رجزخوانی او هیبت حیدری‌اش طلعت پیشانی او لشکر از غرش این شیر به تنگ آمده است این جوان کیست که این‌گونه به جنگ آمده است؟ شده پر ولوله با هر قدمش قلب سپاه گفت: لا حول و لا قوة الا بالله رفت تا علقمه را ساقی کوثر گردد کودکان چشم به راهند، عمو برگردد کودکان چشم به راهند ولی آه، نشد آسمان تیره شد و صحبتی از ماه نشد آسمان تیره و سرها همه بر نیزه شدند سر خونین پسرها همه بر نیزه شدند دامن دختری از سوز چپاول می‌سوخت باغبان از نفس افتاد، ولی گل می‌سوخت @golchine_sher
نذر قمر بنی هاشم ماه قبیله جلوه ی تابان گرفته بود یک کهکشان ستاره به دامان گرفته بود بر دوش مشک خالی و در چشم خیل اشک زینب برای بدرقه قرآن گرفته بود در کاسه های خالی طفلان عطش وزید در چشم های بدرقه باران گرفته بود حالا فرات مانده و سقا و مشک او موج نگاه علقمه سامان گرفته بود مشکش پرآب کرد، به صحرا شتاب کرد دریا به دوش داشت، عمو جان گرفته بود در راه خیمه گاه امانش نمی دهند بی دست بود و مشک به دندان گرفته بود تیری به مشک خورد عمو از کمر شکست با یک عمود واقعه پایان گرفته بود @golchine_sher
کربلا غم نیست یکسر شادی است کربلا سرتاسرش آزادی است ما رأیت الا جمیلا گفته ایم گشته حیران هر که در این وادی است یا علی اصغر شده لالایی ام کربلا احساس مادرزادی است العطش گفتیم و می در جام شد اشک تنها ساقی این بادیه است چیده ایم انگور از تاک نجف این شراب خانه ی اجدادی است اربعینی طی شده بر خمره ها این خرابی آخرش آبادی است @golchine_sher
نذر قمر بنی هاشم ماه قبیله جلوه ی تابان گرفته بود یک کهکشان ستاره به دامان گرفته بود بر دوش مشک خالی و در چشم خیل اشک زینب برای بدرقه قرآن گرفته بود در کاسه های خالی طفلان عطش وزید در چشم های بدرقه باران گرفته بود حالا فرات مانده و سقا و مشک او موج نگاه علقمه سامان گرفته بود مشکش پرآب کرد، به صحرا شتاب کرد دریا به دوش داشت، عمو جان گرفته بود در راه خیمه گاه امانش نمی دهند بی دست بود و مشک به دندان گرفته بود تیری به مشک خورد عمو از کمر شکست با یک عمود واقعه پایان گرفته بود @golchine_sher
خبرنگار بگو از نگار من چه خبر از آن شکفته گل نوبهار من چه خبر نسیم قاصدکی را درون حوض انداخت ولی نگفت که از چشم یار من چه خبر نبرده است کسی سوی او پیام از من نگفته است که از حال زار من چه خبر بدون او شده ام در وطن غریب ترین همین بس است که از روزگار من چه خبر تو را به جان غریبان در سفر مانده بگو بگو که از آن تکسوار من چه خبر خبرنگار سکوت تو را نمی فهمم خبرنگار بگو از نگار من چه خبر؟ @golchine_sher
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی با پرچم سیاه به همراه هیأتی از نامه‌های اهل محل کوله‌ها پر است بر شانه می‌بریم چه بار امانتی سینی به سر نشسته پر از التماس و اشک طفلی که نیست هستی او غیر شربتی هر خانه موکبی‌ست که بیتوته‌گاه ماست بر روی ما گشوده شده باب رحمتی پای عمود روضه سقا شنیدنی است باید قلم به دست نوشت از شهامتی... باز این چه شورش است که در راه کربلاست باز این چه شورش است؟ چه شوق زیارتی! کم نیست بغض‌های گره خورده بر ضریح اما به غیر اشک نداریم حاجتی @golchine_sher
نه بی قرار کسی بوده ام نه یار کسی نبوده ام همه عمر وامدار کسی چه احتیاج به گرمابه و گلستانش نگشته ام نفسی نیز یار غار کسی به حکم خال سیاهی نباختم دل را نبوده است دلم عرصه قمار کسی کسی که خون دلش از شراب سرخ تر است چرا پیاله به کف باشد و خمار کسی کتیبه ای است ترک خورده در غبار دلم به روی پیکره اش زخم یادگار کسی چه ها کشیده مگر شاعری که می گوید «خدا کند که نباشد کسی دچار کسی»* میان سینه دلم را شبانه خاک کنم که هیچ وقت نیامد دلم به کار کسی تمام حسرت من یک نفس شکفتن بود که پرپرم بکند باد بر مزار کسی این غزل در استقبال از غزل دوست خوبم سروده شده و وامدار مصرعی از دوست نادیده ام است. @golchine_sher
خواندی به استعاره که شاعر شنیدنی است شعری بخوان دوباره که شاعر شنیدنی است شعری بخوان برادر دریا که مانده ایم چون موج در کناره که شاعر شنیدنی است شاعر شنیدنی است ولی میل میل توست ما هیچ ما نظاره که شاعر شنیدنی است فانوس را بگیر و بخوان از غم غزل شب های بی ستاره که شاعر شنیدنی است تو زنده ای هنوز و غزل فکر می کنی شعری بخوان دوباره که شاعر شنیدنی است @golchine_sher
نگو کاشانه ای آتش گرفته در میخانه ای آتش گرفته دلیل اشک های شمع این است: پر پروانه ای آتش گرفته @golchine_sher
شهر من قم نیست اما در حریمش زنده ام در هوای حق حق هر یاکریمش زنده ام در حرم، در خلوت شب های احیا تا سحر محو کاشی های رحمان و رحیمش زنده ام در هوای تازه اش هر دم مداوا می شوم هر نفس با ربناهای نسیمش زنده ام من پر از شب های پروین خوانی ام کنج حرم تا سحر با قصه ی اشک یتیمش زنده ام در میان تیمچه، در ازدحام رنگ ها در میان نقش بازار قدیمش زنده ام دود اسفند حرم حرزالامان شهر شد تا نفس دارم فقط با این شمیمش زنده ام @golchine_sher
برای شهدای غیور مرزدار با قدم‌هایت سکوت دشت را در هم بریز ردّپای توست مرز سرزمین مادری با نگاه بی کرانت دشت را تسخیر کن تا نیفتد سرزمین تو به دست دیگری از افق سر می‌زند هر صبح مهر خاوران سایه‌ی تو پرچم در اهتزاز میهن است در هجوم بادهای در به در محکم بایست مثل کوهی که سراسر پیکرش از آهن است هر نسیمی‌ که گذر کرده است روزی از برت دشت‌ها را سر به سر با بوی تو آکنده است زندگی جاری است در چشم تو چون زاینده رود زندگی در هر نگاه بیقرارت زنده است برلبت آوازهای بومی‌ات گل کرده است خاطرات کهنه ی تو عشق را در بر گرفت روی خاک سرزمینت می‌نویسی نامه را نامه‌ای که سطرهایش عشق را از سر گرفت مثل سربازی که جان بر کف لب مرز آمده است دوستت دارم، به شوقت در خطر افتاده ام بعد تو دسته گـلی بر روی سـیـم خاردار پرپرم کرده است و از تو بی خبر افتاده ام @golchine_sher
روز_دانش_آموز_مبارک من سال هاست منتظرم تا بخوانی ام با چشم های غرق تماشا بخوانی ام پایان جمله های دلم فعل ساده داشت اما تو خواستی که معما بخوانی ام در واژه نامه های نگاهت غریبه ام وقتی که با حروف الفبا بخوانی ام اصلا مرا ببر به دبستان کودکی شاید میان دفتر انشا بخوانی ام هر شب مرور می کنمت خاطرات من تا در مسیر کوچه فردا بخوانی ام تصمیم دیگری نگرفتم به غیر تو آنقدر من نوشته امت تا بخوانی ام @golchine_sher