به سمت جادهی دلخواه میروم در خواب
به بینهایتِ ناگاه میروم در خواب
شبیه کودکیام، بادبادکی در دست
دوان دوان به سوی ماه میروم در خواب
گرفته خواب مرا چشمهای آهویی
به شوق او به کمینگاه میروم در خواب
کجای شب به تو ایمان بیاورم ای عشق!
برای یافتنت راه میروم در خواب
مرا صدا زدی؛ اما صدا صدای تو نیست
چقدر بی تو به بیراه میروم در خواب
همیشه میپرم از خواب خود، نمیدانی
چگونه در شب جانکاه میروم در خواب؟
چقدر ساده به من شب به خیر میگویی
مرا ببین که به اکراه میروم در خواب
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
پر از بیدارخوابی، میپرد از خواب و بیدار است
به روی بالش پر، تا سحر از خواب بیزار است
کبوترخانهها دور سرش میچرخد آهسته
پر جا ماندهای از یک کبوتر روی دیوار است
شبیه روح آشفته به دنبال کبوترها
میان تلی از پرهای سرگردان گرفتار است
کبوترباز عاشق حسرت دیرینهای دارد
قفسها خالیاند و نامۀ ننوشته بسیار است
کبوترهای رفته برنمیگردند، اما باز
مگر از این کبوترخانهها او دستبردار است
کبوترباز عاشق را کسی پیدا نخواهد کرد
کبوترباز عاشق تا ابد در زیر آوار است...
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#کبوترباز
@golchine_sher
هنوز فاصلۀ ما هزار فرسنگ است
هنوز هم که هنوز است، بینمان جنگ است
نفس نفس زدن ما به هم گره خورده
هنوز هم تپش قلبمان همآهنگ است
بدون دغدغۀ عشق، آسمان تیره؛
میان پنجره، خورشید تکۀ سنگ است
کدام ثانیه میعادگاه دیدن توست
قسم به لحظۀ دیدار، وقتمان تنگ است
بدون نام تو من بیهویتم اینجا
شناسنامۀ جعلی برای من ننگ است
در آستانۀ غربت، کجا؟ نمیدانم...
برای من همه جا آسمان همین رنگ است
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
عید_قربان_مبارک
جان ناقابل ما چیزی نیست
عید قربان به فدایت ای عشق!
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
در من زنی نشسته غزل گریه میکند
از بامداد روز ازل گریه میکند
میلرزد اشک، تا مژه را میزند به هم
دریاچهای کنار گسل گریه میکند
از آسمان غمزده فانوس میچکد
انگار هاله دور زحل گریه میکند
در من زنی نشسته که در چشمهای او
«آیینههای رو به اجل» گریه میکند
این زن همان زن است که در خواب دیدهام
دیدم در ازدحام محل گریه می کند
جان مرا گرفته ولی عاشقم شده
پشت در اتاق عمل گریه میکند
زانوی غم گرفته و کز کرده گوشهای
عکس مرا گرفته بغل، گریه میکند
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
چهل_روز_گذشت
صدا پیچیده در کوه مه آلودی، صدای کیست؟
به روی ابرهای این حوالی ردپای کیست؟
نگاه قاصدک ها بی خبر در حیرت و اندوه
ندانستند اما این صدای آشنای کیست؟
صدایی مانده از روز ازل در سینه کوه است
ملائک می شناسند این صدا قالوا بلای کیست
گلستان گشته کوهی که به دل آتشفشان دارد
صدا این بار می گوید که شرح ماجرای کیست
به ابراهیم نازل شد تمام محکمات کوه
چه بشکوه است می دانم طنین ربنای کیست
صدا پیچید در کوه و به هر وادی رسید اندوه
میان چشم های غرق حیرت، این عزای کیست؟
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#رئیسی
#شهید_جمهور
@golchine_sher
السلام_علیک_یا_رقیة_الحسین
فرشته وحی کرده کلام بر رقیه
از آسمان رسیده پیام بر رقیه
سه ساله دخترش بود شبیه مادرش بود
پناه برده گاهی امام بر رقیه
غروب غارت است و... شب اسارت است..
شبی که خواب گشته حرام بر رقیه
کنار گاهواره بدون گوشواره
شده است داغ سنگین، کدام بر رقیه؟
به روی چوبه نی، میان مجلس مِی
سری بریده خیره است مدام بر رقیه
خلاصه قصه او به سر رسید در شام
سلام بر حسین و سلام بر رقیه
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#شب_سوم
@golchine_sher
اصحاب_الحسین
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
بعد از حبیب و حُر و زُهیر و غلام ترک
آماده میشوند جوانان یکی یکی
پا در رکاب، رخصت میدان گرفتهاند
با التماس، دست به دامان، یکی یکی
پیغمبرانه غزوه به پا کردهای که باز
غوغا کنند حمزه و سلمان یکی یکی
دیشب در آسمان دو انگشت معجزه
بودند محو روضۀ رضوان یکی یکی
روح تغزّلاند، شکوه قصیدهاند
شمشیر میکشند غزلخوان یکی یکی
از دست میروند عزیزان و... خیمهها،
کمکم شدهست کلبۀ احزان یکی یکی
بر نیزهها در اوجِ رجزآیههای کهف
تفسیر شد حماسۀ قرآن یکی یکی
بالای نیزهها چه غریبانه میوزند
انبوه گیسوان پریشان یکی یکی
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
پشت کردند به هم چون دو دلاور در جنگ
عهد کردند نماند سر و پیکر در جنگ
تیرها بال گشودند رجزخوانی را
نیزهها خیره به آوازهی منبر در جنگ
ماندهام معجزه شد یا که قیامت شده است
باز هم آمده گویا علی اکبر در جنگ
زینب از دور جوانان خودش را میدید
چه دلاور شدهاند این دو برادر در جنگ
دو برادر که شبیهاند به شمشیر دو دم
دو برادر که شبیهاند به حیدر در جنگ
لاله در پهنهی این دشت چه سرخ است، انگار
آبیاری شده با نیزه و خنجر در جنگ
دست بر گردن هم، هر دو به خون غلتیدند
بال پرواز هماند این دو کبوتر در جنگ
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#جوانان_حضرت_زینب
@golchine_sher
یا_علی_اصغر
نگاه کن پسرت را چگونه مرد شده
بدون تیغ و سپر راهی نبرد شده
بگو به حرملهها شیرخواره میآید
صدای غرش شیری دوباره میآید
بگو سهشعبه برای مصاف برگیرد
بگو به حرمله تیغ از غلاف برگیرد
شبیه چلچلهای با بهار میآید
شبیه آینه در دست یار میآید
سپیده خیمه زده بر گلوی نازک او
گرفته عرش خدا را دو دست کوچک او
فلق به سمت نگاهش ستاره آورده است
شفق به خون گلویش چه غبطهها خورده است
سه روز تشنهلب است و سه روز بیخواب است
میان خلوت گهوارهاش چه بیتاب است
به روی دست پدر او کبوتر صلح است
حسین جنگ ندارد، پیمبر صلح است
نگاه کن پسرت را که شیرمرد شده
بدون تیغ و سپر را هی نبرد شده
به خشم و کینه و نفرت، به قهر آغشته است
سهشعبهای که میآید، به زهر آغشته است
کنار خیمه نشسته است مادری بیتاب
تمام دشت سراب است در نگاه رباب
تمام حسرت او جرعهای زلالی شد
نگاه اوست به گهوارهای که خالی شد
نگاه اوست به گهوارهای که بیتاب است
خیال میکند اصغر هنوز هم خواب است
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
در جنگ او تمامی لشکر مردَّدند
او اکبر است یا که پیمبر... مرددند
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#حضرت_علی_اکبر_ع
@golchine_sher
در نای نی خروش و نوایی نمانده است
یک دشت کفر مانده، خدایی نمانده است
اینجا قیامت است، مؤذن اذان بگو
ظهر شهادت است، مؤذن اذان بگو
آنگاه دشت نغمهی داوود را شنید
آیات نور مصحف معبود را شنید
گلنغمهی اذان علیاکبر است این
شور و نوای حنجر پیغمبر است این
با واژههای سرخ اذانش غزل سرود
با واژهها به سوی خدا بال و پر گشود
روح تغزل است و شکوه قصیده است
او را خدا شبیه نبی آفریده است
در جنگ او تمامیِلشکر مردّدند
او اکبر است یا که پیمبر... مردّدند
آیینهی تمامنمای نبی شده است
اول شهید کوی منای نبی شدست
صیّاد دشت دام بلا را که پهن کرد ...
آمد حسین کهنه عبا را که پهن کرد ...
صوت اذان عشق بریده بریده بود
خون از عبای کهنه به میدان چکیده بود
آیینهی تمامنمای نبی شکست
چشمان گُر گرفتهی صحرا به خون نشست
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#حضرت_علی_اکبر
@golchine_sher
نذر_علمدار_کربلا
رخصت از عشق گرفته است علم بردارد
یاعلی گفته و شمشیر دو دم بردارد
خیمهها سوز عطش داشت، پریشان میرفت
مشک بر شانهی خود حضرت باران میرفت
کوفیان بهت زده، محو رجزخوانی او
هیبت حیدریاش طلعت پیشانی او
لشکر از غرش این شیر به تنگ آمده است
این جوان کیست که اینگونه به جنگ آمده است؟
شده پر ولوله با هر قدمش قلب سپاه
گفت: لا حول و لا قوة الا بالله
رفت تا علقمه را ساقی کوثر گردد
کودکان چشم به راهند، عمو برگردد
کودکان چشم به راهند ولی آه، نشد
آسمان تیره شد و صحبتی از ماه نشد
آسمان تیره و سرها همه بر نیزه شدند
سر خونین پسرها همه بر نیزه شدند
دامن دختری از سوز چپاول میسوخت
باغبان از نفس افتاد، ولی گل میسوخت
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#محرم
#حضرت_ابوالفضل
@golchine_sher
نذر قمر بنی هاشم
ماه قبیله جلوه ی تابان گرفته بود
یک کهکشان ستاره به دامان گرفته بود
بر دوش مشک خالی و در چشم خیل اشک
زینب برای بدرقه قرآن گرفته بود
در کاسه های خالی طفلان عطش وزید
در چشم های بدرقه باران گرفته بود
حالا فرات مانده و سقا و مشک او
موج نگاه علقمه سامان گرفته بود
مشکش پرآب کرد، به صحرا شتاب کرد
دریا به دوش داشت، عمو جان گرفته بود
در راه خیمه گاه امانش نمی دهند
بی دست بود و مشک به دندان گرفته بود
تیری به مشک خورد عمو از کمر شکست
با یک عمود واقعه پایان گرفته بود
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
کربلا غم نیست یکسر شادی است
کربلا سرتاسرش آزادی است
ما رأیت الا جمیلا گفته ایم
گشته حیران هر که در این وادی است
یا علی اصغر شده لالایی ام
کربلا احساس مادرزادی است
العطش گفتیم و می در جام شد
اشک تنها ساقی این بادیه است
چیده ایم انگور از تاک نجف
این شراب خانه ی اجدادی است
اربعینی طی شده بر خمره ها
این خرابی آخرش آبادی است
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
نذر قمر بنی هاشم
ماه قبیله جلوه ی تابان گرفته بود
یک کهکشان ستاره به دامان گرفته بود
بر دوش مشک خالی و در چشم خیل اشک
زینب برای بدرقه قرآن گرفته بود
در کاسه های خالی طفلان عطش وزید
در چشم های بدرقه باران گرفته بود
حالا فرات مانده و سقا و مشک او
موج نگاه علقمه سامان گرفته بود
مشکش پرآب کرد، به صحرا شتاب کرد
دریا به دوش داشت، عمو جان گرفته بود
در راه خیمه گاه امانش نمی دهند
بی دست بود و مشک به دندان گرفته بود
تیری به مشک خورد عمو از کمر شکست
با یک عمود واقعه پایان گرفته بود
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
خبرنگار بگو از نگار من چه خبر
از آن شکفته گل نوبهار من چه خبر
نسیم قاصدکی را درون حوض انداخت
ولی نگفت که از چشم یار من چه خبر
نبرده است کسی سوی او پیام از من
نگفته است که از حال زار من چه خبر
بدون او شده ام در وطن غریب ترین
همین بس است که از روزگار من چه خبر
تو را به جان غریبان در سفر مانده
بگو بگو که از آن تکسوار من چه خبر
خبرنگار سکوت تو را نمی فهمم
خبرنگار بگو از نگار من چه خبر؟
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
از نامههای اهل محل کولهها پر است
بر شانه میبریم چه بار امانتی
سینی به سر نشسته پر از التماس و اشک
طفلی که نیست هستی او غیر شربتی
هر خانه موکبیست که بیتوتهگاه ماست
بر روی ما گشوده شده باب رحمتی
پای عمود روضه سقا شنیدنی است
باید قلم به دست نوشت از شهامتی...
باز این چه شورش است که در راه کربلاست
باز این چه شورش است؟ چه شوق زیارتی!
کم نیست بغضهای گره خورده بر ضریح
اما به غیر اشک نداریم حاجتی
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#شعر_عاشورایی
#شعر_اربعین
@golchine_sher
نه بی قرار کسی بوده ام نه یار کسی
نبوده ام همه عمر وامدار کسی
چه احتیاج به گرمابه و گلستانش
نگشته ام نفسی نیز یار غار کسی
به حکم خال سیاهی نباختم دل را
نبوده است دلم عرصه قمار کسی
کسی که خون دلش از شراب سرخ تر است
چرا پیاله به کف باشد و خمار کسی
کتیبه ای است ترک خورده در غبار دلم
به روی پیکره اش زخم یادگار کسی
چه ها کشیده مگر شاعری که می گوید
«خدا کند که نباشد کسی دچار کسی»*
میان سینه دلم را شبانه خاک کنم
که هیچ وقت نیامد دلم به کار کسی
تمام حسرت من یک نفس شکفتن بود
که پرپرم بکند باد بر مزار کسی
این غزل در استقبال از غزل دوست خوبم #محمدجواد_الهی_پور سروده شده و وامدار مصرعی از دوست نادیده ام #سجاد_شیرازیان است.
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
خواندی به استعاره که شاعر شنیدنی است
شعری بخوان دوباره که شاعر شنیدنی است
شعری بخوان برادر دریا که مانده ایم
چون موج در کناره که شاعر شنیدنی است
شاعر شنیدنی است ولی میل میل توست
ما هیچ ما نظاره که شاعر شنیدنی است
فانوس را بگیر و بخوان از غم غزل
شب های بی ستاره که شاعر شنیدنی است
تو زنده ای هنوز و غزل فکر می کنی
شعری بخوان دوباره که شاعر شنیدنی است
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#محمدعلی_بهمنی
@golchine_sher
نگو کاشانه ای آتش گرفته
در میخانه ای آتش گرفته
دلیل اشک های شمع این است:
پر پروانه ای آتش گرفته
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
شهر من قم نیست اما در حریمش زنده ام
در هوای حق حق هر یاکریمش زنده ام
در حرم، در خلوت شب های احیا تا سحر
محو کاشی های رحمان و رحیمش زنده ام
در هوای تازه اش هر دم مداوا می شوم
هر نفس با ربناهای نسیمش زنده ام
من پر از شب های پروین خوانی ام کنج حرم
تا سحر با قصه ی اشک یتیمش زنده ام
در میان تیمچه، در ازدحام رنگ ها
در میان نقش بازار قدیمش زنده ام
دود اسفند حرم حرزالامان شهر شد
تا نفس دارم فقط با این شمیمش زنده ام
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#شعر_قم
@golchine_sher
برای شهدای غیور مرزدار
با قدمهایت سکوت دشت را در هم بریز
ردّپای توست مرز سرزمین مادری
با نگاه بی کرانت دشت را تسخیر کن
تا نیفتد سرزمین تو به دست دیگری
از افق سر میزند هر صبح مهر خاوران
سایهی تو پرچم در اهتزاز میهن است
در هجوم بادهای در به در محکم بایست
مثل کوهی که سراسر پیکرش از آهن است
هر نسیمی که گذر کرده است روزی از برت
دشتها را سر به سر با بوی تو آکنده است
زندگی جاری است در چشم تو چون زاینده رود
زندگی در هر نگاه بیقرارت زنده است
برلبت آوازهای بومیات گل کرده است
خاطرات کهنه ی تو عشق را در بر گرفت
روی خاک سرزمینت مینویسی نامه را
نامهای که سطرهایش عشق را از سر گرفت
مثل سربازی که جان بر کف لب مرز آمده است
دوستت دارم، به شوقت در خطر افتاده ام
بعد تو دسته گـلی بر روی سـیـم خاردار
پرپرم کرده است و از تو بی خبر افتاده ام
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
روز_دانش_آموز_مبارک
من سال هاست منتظرم تا بخوانی ام
با چشم های غرق تماشا بخوانی ام
پایان جمله های دلم فعل ساده داشت
اما تو خواستی که معما بخوانی ام
در واژه نامه های نگاهت غریبه ام
وقتی که با حروف الفبا بخوانی ام
اصلا مرا ببر به دبستان کودکی
شاید میان دفتر انشا بخوانی ام
هر شب مرور می کنمت خاطرات من
تا در مسیر کوچه فردا بخوانی ام
تصمیم دیگری نگرفتم به غیر تو
آنقدر من نوشته امت تا بخوانی ام
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher