eitaa logo
گلچین شعر
14هزار دنبال‌کننده
756 عکس
265 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
کلامش واژه واژه خط به خط مثل پیمبر بود به وقت خطبه خوانی روی منبر نیزحیدر بود چنان آئینه‌ی « والکاظمین الغیظ» شد حلمش که در خندیدنش آیات رحمانی مصور بود ربود از خلق عالم دل به حسن خلق و ثابت کرد که تاثیر محبت بیشتر از زور و زیور بود کرامت داشت آنگونه که در هنگام بخشیدن غریب و آشنا در چشم او با هم برابر بود برای آب و نانت هم بخوان باب الحوائج را کسی که روزی عالم به یمن او مقدر بود زبان روزه شب میکرد صبحش را میان بند و شب تا صبح بر روی لبش الله اکبر بود غلط گفتند زندانی شده در اصل باید گفت که زندان خود اسیر حضرت موسی بن جعفر بود یهودی زاده‌ای که دم به دم آزار داد او را میان سینه‌اش بغض علی از فتح خیبر بود شکستند استخوانش را و رویش شد کبود اما تمام غصه‌اش از روضه‌ی پهلو و مادر بود خداراشکر اگر کشتند، جسمش را کفن کردند خداراشکر که رأس شریفش روی پیکر بود @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آبشارم که فروریخته بر دوشِ خودم در خودم ریخته‌ام دست در آغوشِ خودم اگر از چشمِ تو افتاده‌ام ای قلّه چه باک مانده‌ام پایِ تو در کوه فراموشِ خودم مثلِ خاکستری از قافله‌ای سوخته‌ام که خودم ساخته با نغمه چاووش خودم تو دراین معرکه هم کاسه ی سودابه ی شهر من در این مظلمه خونخواه سیاووش خودم بس که بر سینه زدم سنگ شماراهربار بت تراشیده ام از سینه ی منقوش خودم سکه بریخ ،سرخورشید کشیدی فریاد سکه بریخ ،من و هنگامه ی خاموش خودم من اگرجامه کبودم بنویسیدکه من آخرین گمشده ی شهرسیه پوش خودم قاضی معرکه کردید کلاه خودتان پنبه ها کردم از آن همهمه درگوش خودم با شراب غزلم خلق به نوشانوشند نیست جز خون جگر سهمی ازاین نوش خودم پیرتان دست مرا پیش دوعالم رو کرد « آفرین بر نظر رند خطاپوش خودم » باز با پای خودم آمده درحلقه ی تان باز با دست خودم دوخته پاپوش خودم آخرین تیر مبادا نشود خرج شغاد منم و آخر شهنامه ی خونجوش خودم . @golchine_sher
باید که ز داغم خبری داشته باشد ، هر مرد که با خود جگری داشته باشد حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش در لشکر دشمن پسری داشته باشد ! حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل بازیچه ی دست تبری داشته باشد سخت است پیمبر شده باشی و ببینی فرزند تو دین دگری داشته باشد ! آویخته از گردن من شاه کلیدی این کاخ کهن بی که دری داشته باشد سردرگمی ام داد گره در گره اندوه خوشبخت کلافی که سری داشته باشد! @golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
مادربزرگم خانه‌ای از جنس باور داشت آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت از بیت های بوستانش معرفت می‌ریخت بر شاخه‌‌ی سبز گلستانش کبوتر داشت بوی خوش گل‌های قالی بس که می‌پیچید چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت آن خانه‌ای که ابرها همسایه‌اش بودند از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت از پنجره هم‌دست باران میشدم هر بار بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت قطعا ملائک استجابت را می‌آوردند وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام هر روز ختم چارقل را با سماور داشت همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند روزی که نذر سفره‌ی موسی بن جعفر(ع) داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت می‌گفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود سجاده‌ای در کنج زندانی محقر داشت با اشک‌هایش پایه های عرش میلرزید در سجده‌ی نیمه شب خود صبح محشر داشت با یک اشاره خیر و شر را جابجا می‌کرد آنقدر که بدکاره‌ دست از کار خود برداشت هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت زنجیرها حتی دخیل دست او بودند باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید بغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت آن روزه‌داری که طعام سفره اش غم بود آن روضه‌داری که همیشه ذکر مادر داشت بر شانه‌ی شب پیکر خورشید را بردند تقدیر روی شانه‌هایش در و گوهر داشت پای گریز روضه خوان تا کربلا می‌رفت می‌گفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت از بوریا و نعل تازه زود رد می‌شد از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت @ahmadiraninasab
مرا هر قدر ذوق رفتن و پرواز شاعر کرد تو را اندیشه‌ات مانای تاریخ معاصر کرد میان آیۀ والفجر یا بعد از لیالٍ عشر تو را باید کجا خواند و کجا بایست حاضر کرد؟! تو را با کشتی نوح و تو را در نیل با موسی تو را هم‌پای ابراهیم می‌باید مجاور کرد پیمبروار در اطراف تو پروانه پروانه کلامت مردم این شهر را عمار یاسر کرد جوان‌ها را مرامت کربلا در کربلا قاسم غمت پیران عاشق را حبیب بن مظاهر کرد به راه افتادی و با تو بیابان‌ها خیابان شد جهان را هر خیابان در مسیر نور عابر کرد سپاه فیل آورده‌ست دنیا و نمی‌فهمد ابابیل آنچه را با لشکر بی‌دین و کافر کرد به تحریف تو در ذلت نشستند و نمی‌دانند که عزت را همین نام خمینی بود صادر کرد زمان با من سر ناسازگاری داشت انگاری مرا پابند دنیا و تو را مرغ مهاجر کرد @golchine_sher
منم همان که برایت درانتظار نشسته چه بی قرار پس از تو سر قرار نشسته پرنده ای که رها کرد کوچ‌ را دل من بود که روی شاخه سرد تو از بهار نشسته بیا که دانه به دانه بگویم از غم دوری که راز های مگو در دل انار نشسته بتاب بر ظلماتم که آفتاب سرشتی منم زمین که به شوق تو در مدار نشسته قسم به "عکس دوتاییمان" نرفته ای از یاد به روی خاطره هامان اگر غبار نشسته چه میکند نفست ای نسیم روح فزایم به شمع بی تپش بر سر مزار نشسته دلم کنار تو مانده هنوز هم که هنوز است هنوز عاشق تو بر سر قرار نشسته @golchine_sher
پیش تو هرقدر از دلتنگی‌ام گفتم نشد درد دل کردم ولی از دردهایم کم نشد هیچ‌کس جای تو را در خاطراتم پر نکرد بردی از یادم ولی یادت فراموشم نشد @golchine_sher
گام اول ،گام دوم وقت است، برخیزی! ببینی پشت سر را رد عبور از پیچ و خمهای خطر را از جان و دل ،خوف و خطر را درک کردیم از شب گذشتیم و سحر را درک کردیم کشتی ما بود و تلاطم های دریا یک سمت؛ ما بودیم و سمتی؛ کُل دنیا کشتی ما درگیر توفان بود آری اما خدا هم، ناخدامان بود آری بودند گرگان و شغالان دور ایران غافل از اینکه هست در این بیشه شیران چل سال با هم قله ها را فتح کردیم فهمید دنیا ،قهرمانان نبردیم سرها:چه سرهایی شقایق در چمن شد تن ها:چه تن هایی فدایی وطن شد شد انقلاب از خون پاکان آبیاری سرتاسر ایران شد آری لاله کاری آهنگ آزادی میان شهر پیچید دلواپسی از کوچه های خسته کوچید با حکم موسای زمان، دادیم جولان با انقلاب ناب خود، رفتیم لبنان رفتیم مصر و لیبی و بحرین و تونس گشتیم با واماندگان همراه و مونس می آید از قدس شریف اکنون نویدی دارد فلسطین می شود دور از پلیدی دیگر نخواهی دید ،زخم وخون زیتون از بین دارد می رود، آفات صهیون *** وقت است برخیزی! ببینی پشت سر را رد عبور از پیچ و خمهای خطر را خوردیم تیر از دشمنان و ترکش از دوست حالا زرهپوش است دیگر این رگ و پوست در گام اول: چل قدم، چل سال رفتیم ما سوی آزادی و استقلال رفتیم در گام دوم هم ولی امر با ماست فردای روشن در مسیر نور، پیداست دنیا شده حیران موشکهای ایران هر کس نگاهی چپ کند، گردیده ویران سیمرغ را خفاش ها، تحریم کردند ما را به فکر خام خود، تسلیم کردند ترسی نباشد، جاده هموار است ما را آن پیر فرزانه جلودار است ما را با شور و شیدایی جوانان این دلیران گل کاشتند آری به هر جایی در ایران در گام دوم هم جوانان پیشتازند با طرح نو،باید که ایران را بسازند چون حاج همت ،همتی جانانه باید چون حاج قاسم، غیرتی مردانه باید باید زمینه ساز شد، عصر ظهور است دنیا دگر تاریک شد ، هنگام نور است عطر ولیعصر(عج) می پیچد به دنیا پرپر نخواهد شد دگر لبخند گلها لب تشنه گان خسته را دریاست در راه... جانان من برخیز! هان! مولاست در راه... @golchine_sher
ای خدا این وصل را هجران مکن سرخوشان عشق را نالان مکن باغ جان را تازه و سرسبز دار قصد این مستان و این بستان مکن چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن خلق را مسکین و سرگردان مکن بر درختی کآشیان مرغ توست شاخ مشکن مرغ را پران مکن جمع و شمع خویش را برهم مزن دشمنان را کور کن شادان مکن کعبه اقبال این حلقه است و بس کعبه اومید را ویران مکن این طناب خیمه را برهم مزن خیمه توست آخر ای سلطان مکن نیست در عالم ز هجران تلخ‌تر هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن @golchine_sher
امان از داستان عشق و فرجام غم‌آلودش نمی‌دانستم این آتش به چشمم می‌رود دودش تو را با دیگری می‌بینم و با گریه می‌پرسم از این دیگرنوازی‌ها خدایا چیست مقصودش چه دنیایی که وقتی در دلِ من خانه می‌کردی نمی‌گفتی که بی‌رحمانه خواهی‌ساخت‌ نابودش درختی ازدرون پوسیده‌ام کِی روز ویرانی‌ست چه فرقی می‌کند وقتی نباشی دیر یا زودش جهان را دادم و حسرت خریدم ای دل غافل ضرر در عاشقی کم دیده‌ بودم این‌ هم از سودش @golchine_sher
من در پی رد تو کجا و تو کجایی دنبال تو دستم نرسیده است به جایی ای «بوده» که مثل تو نبوده است، نگو هست ای «رفته» که در قلب منی گرچه نیایی این عشق زمینی است که آغاز صعود است پابند «هوس» نیستم ای عشق «هوایی» قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم وای از تو چه سخت است همین قدر جدایی ای قطب کشاننده پر جاذبه دیگر وقت است دل آهنی‌ام را بربایی گفتی و ندیدی و شنیدی و ندیدم دشنام و جفایی و دعایی و وفایی یک عالمه راه آمده‌ام با تو و یک بار بد نیست تو هم با من اگر راه بیایی… @golchine_sher
وقتش شده بیایی و درمانمان کنی فکری به جسم زخمی ایمانمان کنی ما را فراق روی تو، تا کفر برده است برگرد تا دوباره مسلمانمان کنی ما آبروبریم به دردت نمی‌خوریم حق می‌دهیم از همه پنهانمان کنی ابری شدیم و راه به گریه نبرده‌ایم داریم امید تا که تو بارانمان کنی ما را کنون که تا حرم شاه راه نیست ای کاش تا که زائر سلطانمان کنی * * حالا که کاظمین نرفتیم کاش که ما را غبار راه خراسانمان کنی حالا که پای سفرهٔ موسی بن جعفریم در این عزا تو کاش که مهمانمان کنی امشب خودت گریز به کرب و بلا بزن تا که فدای سید عطشانمان کنی @golchine_sher
از نگاه روی تو، دل سیر می‌گردد مگر آخر آدم با تو باشد، پیر می‌گردد مگر ‌‌ با نگاهی قلب من را کرده‌ای مالِ خودت شهر با یک حمله‌ای تسخیر می‌گردد مگر ‌ لحظه‌ی دیدارِ عکست نیز خشکم میزند بی طناب، این دست و پا زنجیر می‌گردد مگر ‌ عاشقم باشی نباشی، سرد باشی یا که گرم حس عاشق لحظه‌ای تغییر می‌گردد مگر ‌ در میان حس من، هر واژه عاجز مانده است آتش دل با سخن تعبیر می‌گردد مگر...!!! @golchine_sher
هیچ کس را غیر من اصلا نمی آرَد به چشم سربلنـدم مـــــــی کند او با همین رفتارهـــــا... @golchine_sher
آنقدر با این غزلهایم هیاهو می کنم تا بدانی عاشقم! دارم تکاپو می کنم دفترم آماده ای؟! می بندمت امشب به شعر تا سحر با این قوافی بازیِ زو می کنم چوب جادوی قلم، احساس می‌خواهد نه علم! عاشقم! حتی بدون علم جادو می کنم شعله می پیچد میان دفترم با هر غزل واژه های داغ خود را، یک به یک رو می کنم تا نسوزد کاغذ و آتش نگیرد دفترم واژه ها را اندکی پهلو به پهلو می کنم چشمها را بسته ام! شاید ببینم روی تو با خدایت حرف دارم! خواهش از او می کنم اولش مبهم، ولی کم کم سه بعدی می شوی رو به رویم می نشینی ، هر طرف رو می کنم در زمین، در آسمان، در کهکشان‌ها میدوی خیر مقدم میدهی، تا رو به هر سو می کنم آنچنان در واژه ها ، عطر تو می پیچد که من... دستهارا، واژه ها را...شعر را بو می کنم این که می بارد به دفتر ، فرق دارد! اشک نیست دارم اینجا را برایت آب و جارو می کنم ناگهان شاید بیایی! گردو خاکی می شوی گریه هم گر می کنم، بانو از این‌رو می کنم شور و حالی دارم! انگاری که هفده ساله ام با جوانان ادعای زور و بازو می کنم نازنین شاید بخندی! ژست می گیرم هنوز مثل ایام جوانی دست در مو می کنم با غروری می نشینم روبه روی آینه کَل کَلی با چین‌های پشت ابرو می کنم رو سفیدم کرده ای! ای عشق چندین ساله ام صورتم را می تراشم، برف پارو می کنم با تمام پیریَم، امشب جوانی می کنم می نویسم! تحفه ای، تقدیم بانو می کنم @golchine_sher
نیتی داری اگر سربسته در سر، نذر کن در بساطت هرچه شد با خود بیاور، نذر کن دست خالی پیش‌ ارباب کرم رفتن خطاست شاعری؟ باشد، مداد و چند دفتر نذر کن می‌روی مشهد دل از بند زمینی‌ها بکن آسمانی باش، گاهی هم کبوتر نذر کن هرکجا کارَت به مشکل خورد، اهل روضه باش بعد هم یک سفره‌ی موسی بن جعفر نذر کن ده برابر، ده برابر "عشق" جبران می‌کند بر در این خانه سائل! ده برابر نذر کن مادرم را _که خدا رحمت کند_ در کاظمین، گفت: مادر، حاجتی داری؟ بر این در نذر کن @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
گلچینی از زیباترین اشعار تک بیتی و رباعی👌✨ Join-https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
خورشید بتاب و شام ِمن را سرکن خواب از تبِ تند ِچشمهایم در کن آنقدر بتاب ،بخت یارم باشــــــــــد امروزِ مرا تو از همه بهتـــــــــــــر کن @golchine_sher
دوباره بهمن و حال و هوای آزادی دلم خوش است دلم خوش برای آزادی دلم بهار دوباره طلب نمود آنگاه رسیده از طرف گل صدای آزادی به انتظار نشستم رسید فصل بهار نسیم آمده با قصه های آزادی ببین کبوتر زخمی در آستان بهار که داده سر به چمن ها ندای آزادی چه گویمت که همیشه به پای عهد توایم عنایتی که تویی نا خدای آزادی کنار این همه پروانه های فروردین در اهتزاز بماند لوای آزادی میان این همه دشمن که در کمین هستند خدا کند که نمیرد نوای آزادی @golchine_sher
بین من و تو فاصله کم بود ای کاش دیدار من و تو دم به دم بود ای کاش این منظره خوب می‌کند حالم را از پنجره چشمم به حرم بود ای کاش @golchine_sher
روسری وا می کنی، خورشید عینک می زند! دسته گل غش می کند!، پروانه پشتک می زند!  کفش در می آوری، قالی علامت می دهد! جامه از تن می کَنی، آیینه چشمک می زند! هر کسی از ظّنِ خود در خانه یارت می شود گاز آتش می خورد! یخچال برفک می زند! میوه ها با پای خود تا پیش دستی می دوند آن طرف کتری به پای خویش فندک می زند! روبرویم می نشینی، جشن بر پا می شود صندلی دف می نوازد!، میز تنبک می زند!  درد دلها از لبت تا گوش من صف می کشند پیش از آن چشمت به چشم من پیامک می زند! عشق من! این روزها با اینکه درگیر توام باز هم قلبم برای قبلها لک می زند! زندگی گر چه برای پر زدن می سازدش عاقبت نخ را به پای بادبادک می زند!   عشق گاهی با پر قو صخره را می پرورد گاه سنگین می شود، چکش به میخک می زند! باز هم با بوسه ای راه تو را می بندم و حرف آخر را همین لبهای کوچک می زند!   @golchine_sher
از نـام خداسـت نـام زیبـای علی مانده است جهـان بـرای معنای علی بـا اعظم الاسما در خیبـر را کند یعنی کـه علی بود بـه لبهـای علی @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک به یک نشانه شدند از زمین روانه شدند بغض دانه ها ترکید خوب شد، جوانه شدند درهوای بهمن ماه گل به گل ترانه شدند از دل آب می خوردند شعر عاشقانه شدند بر درخت برنایی سیب نوبرانه شدند رازهای سرخی در دست رودخانه شدند در جهان درخشیدند راه را نشانه شدند بچه های روح الله روح جاودانه شدند @golchine_sher