eitaa logo
گلچین شعر
14.2هزار دنبال‌کننده
783 عکس
272 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
سر و پای برهنه می‌برند آن پیر عاشق را که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را همان‌هایی که قرآن بر سر نی کرده، می‌بردند به دستِ بسته، پای نیزه‌ها قرآن ناطق را و در بیت ولایت بار دیگر آتش افکندند مگر آتش کند خاموش خورشید حقایق را؟ به نام سوره‌های «فجر» و «والعصر» و «اذا جاءَ» بشارت داده او در شام غیبت، صبح صادق را چو شمعی آب شد جسم شریفش تا برافروزد به مصباح‌الشریعه تا ابد جان‌های عاشق را @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
گلچینی از زیباترین اشعار تک بیتی و رباعی👌✨ Join-https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
صبحم بخیر می شود آری به دیدنت این روزگار با تو مرا رو سپید کرد @golchine_sher
نگاهم با نگاهش آشنا بود دلم در بندِ عشقش مبتلا بود کسی حالِ مرا باور نمی کرد زمانی که دلم غرقِ دعا بود کنار سایه ی زلف سیاهش مرا وقتِ سحر مهمانسرا بود اگر غم مشکلی ایجاد ، می کرد نظر بر روی او مشکل گشا بود کنون حالِ خوشی با عشق دارم که گامِ اوّلم در ابتدا بود ندارم شکوه از جورِ خلایق چرا که در دلم عشقِ شما بود نرنجیدم اگر از دستِ نادان مرا در سینه صبرِ انبیا بود ز پیری از چه رو باید بترسم؟ که در دستِ من از اوّل عصا بود شهید زنده را باک از عدو نیست که نادان یکسره کارش خطا بود چو( شایق) کی هراسی در دلم هست،؟ اگر آشوبگر قصدش جفا بود @golchine_sher
دستی بلند کرد و گفتم: «سفر به خیر!» خوش می‌روی، گذار تو از این گذر به خیر من چون گوَن، اسیرِ غم ِخویشتن شدم یادِ تو، ای نسیمِ خوش رهگذر! به خیر یادِ تو، ای که خیسی چشمان من نشد آخر به عزمِ راسخِ تو کارگر، به خیر یادت نمی‌رود زِ خیالم؛ مگر به مرگ ذکرت نمی‌رود به زبانم؛ مگر به خیر بی‌خوابی ارمغانِ دلِ رفته‌ی من است هرگز نمی‌شود شبِ عاشق، سحر، به خیر تسلیم ناگزیریِ تقدیر خود شدم دستی بلند کردم و گفتم: «سفر به خیر!» @golchine_sher
دلواپس گذشته مباش و غمت مباد من سالهاست هیچ نمی آورم به یاد بی اعتنا شدم به جهان بی تو آنچنان کز دیدن تو نیز نه غمگین شوم نه شاد من داستان آن گل سرخم که عاقبت دل سوزی نسیم سرش را به باد داد گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست خير شما رسیده به ما مرحمت زیاد @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای شادیِ روحم کمی غــزل، لطفاً دلم پراز غم و درد است راهِ حل لطفاً... همیشه کام مـــــرا تلخ می‌کند دنیـا به قدرِ تلخیِ دنیــــای‌تان عسل لطفاً... مرا به حالِ خودم ول کنیـــــد آدم‌هـا فقـــــط برای دمی گریـــــه لااقـل ،لطفاً... کسی میانِ شما عشق را نمـــی‌فهمد ادا دروغ بس‌است این‌همه دغل لطفاً... کجاست کوه‌کنـــــی تا نشان دهد اصلاً به‌حرف نیست که‌عاشق شدن عمل لطفاً... به زور آمـــــده بودم، به اختیـار مــــرا ببر به آخرِ دنیـــــا از ایـن محــــل لطفاً... نمانده راهِ زیادی کنــــارِ قبرستـــــان پیاده می‌شوم اینجا،همیـن بغل لطفا... @golchine_sher
برای فتح تو ترفند من یقینی نیست که ناشناخته‌تر از تو سرزمینی نیست تو باردار هزار احتمال مجهولی که در هوای تو امکان پیش‌بینی نیست بیا به متن مضامین عشق برگردیم مناسب من و تو حاشیه‌نشینی نیست به گریه رفتم و گفتم که دوستت دارم ولی به بدرقه‌ی اشک آستینی نیست تمام مردم دنیا به دین خود باشند برای من که مقدس‌تر از تو دینی نیست @golchine_sher
آب را گل کردند خشک شد دشت شقایق سهراب! شاخه را باد شکست صید شد آهوی بیچاره به دست صیاد در قفس مانده قناری ز جفا و بیداد ماهی قرمز کوچک در رود کمکَمک خواند سرود! از غم بلبل عاشق می‌خواند که گل سرخ قشنگش ز جفا خشک و پرپر شده بود... و در آن بالا دست در سر آبادی کوزه بر دوش آمد تا برد آب روان آب اما گل بود رنگ گل‌ها همه زرد لاله‌ها پرپر و پژمرده و بلبل غمگین آه ای سهراب تو نبودی و نبود آب زلال آسمان آبی نیست و محبت مرده آه این منظر وحشتناک است چشم من نمناک است طعم گِل می‌دهد این آب چرا؟ ز چه رو فصل بهار سرد و بی روح شده و درختان زردند برگ‌ها از پس یک بغض فرو می‌ریزند آه سهراب چرا آب گل آلود شده! بغضهایم به گلو مانده و من بی‌نفسم آه سهراب بیا ! چشم بر راه توام اینکه بر راه تو بنشسته خود تهمینه است استقبالی از سهراب سپهری @golchine_sher
فرش قرمز پهن کن در من که خون برگشته است عقل این فرمانروای سرنگون برگشته است سیلِ از کف رفته‌های من به کوهش بازگشت رنگ و رویم نیز شاید تا کنون برگشته است هرکجا یک دست و پا گم کرده بودم یافتم بعد از آن جنجال بی پایان، سکون برگشته است می زنم زیرِ بساط ِچیزها بر میزها خشم من بر چهره‌ی خوار و زبون برگشته است مالک ِ بازارهای بَرده در من نیستی فرصت تغییر اوضاع درون برگشته است راه را غرق علامت های مصنوعی نکن از مسیری غیر از این صحرا، جنون برگشته است جز تو مضمونی ندارم تا فراموشش کنم عشق برگردد، به میز آزمون برگشته است سال‌ها از سن رشد خویش دور افتاده‌ام آدمِ این غار از خواب ِ قرون برگشته است در میانِ تاجِ نازت گور می‌کندی ولی از میان گور، این محتاجِ خون برگشته است @golchine_sher
می بینمت در بادها در بادبانها در قطره ها در موجها در بی کران ها در عطر شبدرهای باران خورده و مست در بقچه نان و پنیر باغبان ها با کفشدوزک ها به نرمی می نشینی بر دامن سرخ و بنفش زعفران ها تاجی پر از گل روی گیسوی بهاری پیچیده عطر دلکشت در بوستان ها حس می کنم عطر تو را در دره و دشت حتی کنار قوری چای شبان ها در زیر چتر پاک باران بهاری ذکر تو می گویند هر شب ناودان ها یا نور و یا قدوس می خوانند هر روز کبک و قناری بر فراز آشیان ها دستان کوتاه زمین را می رسانند هر شب به دامان بلندت ، نردبان ها هرچند در بیراهه ها سرگرم باشند سمت تو می آیند آخر کاروان ها دورم نخواه ای مهربان!در دوری از توست سوز و گداز سینه آتشفشان ها @golchine_sher
دهاتی ام! هر صبح برایت از پشت کوه آفتاب می آورم ... @golchine_sher
عشقت مرا به صحرا به کوه به جنگل به گندمزار عشقت مرا به تماشای بهار به نشای پُر شکوهٔ شالیزار عشقت مرا به دریای چشمانت می‌کشاند. چشمانت را با گلِ سرخ مپوش ای غریقِ نجات! بگذار در آن غرق شوم. @golchine_sher
شدم درگیر چشمانت، تو از آغوش پائیزی تو حتی با خیالت هم، به فکرم شعر میریزی منم که تند و بی پروا، برایت شعر می گویم تو هم برعکس من هستی، شدیدا اهل پرهیزی برایت شعر میسازم، تمام خاطراتم را تو خیلی ساده می گوئی، عجب شعرِ غم انگیزی نگاهت آتشین باشد، ،دلت مانند یک برکه گره در دست تو مانده، که ذوقم را برانگیزی بیا خوبی کن و یکبار، صرف از فعل رفتن کن چه بگریزی ز ابیاتم؟ که بر زخمم نمک ریزی عجب چشمی تو داری که برایش شعر میسازم تو هم در جام من هر دم، غمی روی غمی ریزی @golchine_sher
.شايد اگر گوينده‌ ی راديو مي‌دانست رفته اى، با هيجان كمترى هواى امروز را عاشقانه اعلام ميكرد... @golchine_sher
ای فصل غیر منتظر داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من ای چشم روشنت زیبا ترین ستاره ی هفت آسمان من ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من با من بمان و سایه ی مِهر از سرم مگیر من زنده ام به مهر تو ای مهربان من! کی می رسد زمان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من @golchine_sher
چه خبر یار؟ شنیدم که گرفتار شدی دل سپردی و برای دگری یار شدی... بعدِ دل کندنت از من دلت آرام گرفت؟ خوب شد زندگی ات؟ یا که بدهکار شدی..؟ بی‌تو اینجا خبری نیست به‌جز غصه و درد حال خوش بودی و رفتی و دل آزار شدی..‌. بودنت، پنجره‌ای باز به رویاها بود ناگهان پنجره را بستی و دیوار شدی... عشق را با طمعِ منطق خود تاخت زدی تا نهایت به دلت سخت بدهکار شدی... تو خودت خواستی از قصه‌ی من پر بکشی پس نگو کار خدا بوده و ناچار شدی... حسرت یارِ تو بودن به‌دلم ماند که‌ماند آخرین خواسته‌ام،قسمت اغیار شدی... من‌که در حد پرستش به‌تو دل‌بسته شدم من چه‌کردم که تو اینگونه جفاکار شدی..؟ پشت کردی به‌من ای‌ناز غزالِ غزلم شیر را پس زدی و طعمه‌ی کفتار شدی... مرگِ دل،نقطه ی آغاز فروپاشی‌هاست حیف و صد حیف که‌ تو دیر خبردار شدی... @golchine_sher
باختم! صادقانه میگویم، شرمم رابه چشمهایش، قلبم رابه حرفهایش و عمرم رابه وعده هایش اوکه ترکم کرد ناگهان خودم راهم باختم منِ مال باخته ی دلباخته ی خودباخته، شایدباورتان نشود، دوستش دارم هنوز... @golchine_sher
کدام شیشه ی همسایه را شکسته کمانم؟ که مثل کودکی ام رفته اید زیر زبانم دوباره آمده ام بعد بیست و پنج زمستان که گرد غربت این خانه را کمی بتکانم دوباره آمده ام دست بردلم نگذارید... شکستنی است ،مکوبید مشت بر چمدانم هنوز کفر مرا در می آورید و همینید شما فرشته بمانید من هنوز همانم نشسته ام به تماشا صدای شیشه به گوشم که می زنند از این ضرب باد،زخمه به جانم به کوچه ،زمزمه های غریب دستفروشی ست: بهار آمد و دستم نمی رسد به دهانم نشسته ام برسد باز ،بوی چادر گلدار به مادرم مگر این شعر تازه را برسانم منم شکسته سراسیمه قلکی که ندارم تو نیستی ودراین شهر،تخته است دکانم هنوز مانده بر این "تیر برق"،مشق شب من هنوز مانده براین تک درخت،خط ونشانم دعا کنید از این شهرِ بی پرنده بکوچم دعا کنید در این عصر بی پرنده نمانم @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 ❤️کاش جای بوسه‌اش می‌ماند بر پیشانی‌ام با خدا بودن نشان از مِهر می‌خواهد نه مُهر!❤️ https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
صبح است و صبا مشک فشان می گذرد دریاب که از کوی فلان می گذرد برخیز چه خُسبی که جهان می گذرد بوئی بِستان که کاروان می گذرد @robaiiyat_takbait
مرز تنِ تو با وطنِ من زیاد نیست ویزای سرزمین تن من زیاد نیست دریای من! تمام مرا در خودت بگیر سطحِ جزیرۀ بدن من زیاد نیست مشکل گشودنِ گرهِ گیسوان توست چون دکمه های پیرهن من زیاد نیست یاد تو. عشق تو. غم تو. آرزوی تو : تعداد مردم وطن من زیاد نیست صیاد پیرم آه پری فرق تور تو با رشته رشتۀ کفن من زیاد نیست من مثل روح شعر غریبم مرا بخوان در این زمانه هم سخن من زیاد نیست فانوس خستۀ شب این ساحلم سحر برگرد! عمر سوختن من زیاد نیست... @golchine_sher
همین دقیقه، همین ساعت..‌. آفتاب، درست کنار حوض، کمی سایه داشت روز نخست تو کنج باغچه، گل‌های سرخ می‌چیدی... پس از گذشتن یک سال، یادم است درست ببین چگونه برایت هنوز دلتنگ است کسی که بعد تو، یک لحظه از تو دست نشست چقدر نامه نوشتم... دلم پر است چقدر امید نیست به این شعرهای ساده‌ی سست دوباره نامه‌ی من... شهر بی‌وفا شده‌است چه خلوت است در این روزها اداره‌ی پست! @golchine_sher
دوستت دارم به سبک سنگی که غرق می شود در آب. @golchine_sher