eitaa logo
گلچین شعر
14هزار دنبال‌کننده
764 عکس
267 ویدیو
11 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
همین دقیقه، همین ساعت آفتاب، درست کنار حوض، کمی سایه داشت روز نخست تو کنج باغچه، گلهای سرخ می چیدی پس از گذشتن یک سال یادم است درست ببین چگونه برایت هنوز دلتنگ است کسی که بعد تو یک لحظه از تو دست نشست چقدر نامه نوشتم دلم پر است چقدر امید نیست به این شعرهای ساده ی سست دوباره نامه ی من شهر بی وفا شده است چه خلوت است در این روزها اداره ی پست! @golchine_sher
بسم الله الرحمن الرحیم شاه‌بیت بیا که باز کنی بغض کور هر گره را بخند و زنده کن از نو هزار خاطره را تمام شهر به شوق تو چشم خواهد شد اگر که باز کنی یک‌دقیقه پنجره را به مرز نقد رسیده‌ست عقل ناسره‌ام به سنگ عشق تو وقتی محک زدم سره را جهان من همه در دست‌های کوچک توست به میل خویش به گردش درآر فرفره را اگر به من برسی بی‌نیاز خواهم کرد به خاطر تو گداهای شهر سامره را تو شاه‌بیت کلیدی ذهن من هستی همین که رو بشوی می‌برم مشاعره را اگر غزل بشوی با تو کسب خواهم کرد مقام اول بیش از هزار کنگره را @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5784920536500931636.mp3
2.14M
تو یک قصیده ی نابی و واژه واژه عزیز که شاعرانه وزیدی به پیکر پاییز نجیبِ بومیِ سبزینه پوشِ کشمیری تنت حکایت باغ و لبان تو گلریز کویر داغ وجودم ترک ترک شده است بریز عطر تنت را به متن این جالیز فدای دامن پر مهرت ای صحیفه ی ناز وفور نعمتی و پیش تو جهان ناچیز به جلوه های رکوع تو کوه ها به سجود قیامتِ عطش آلودِ مبتلا برخیز بگیر عمر مرا و به یک غزل بنواز هزار و یک شبِ شیرین بهارِ مهرانگیز @golchine_sher
انگور، باید از چهل پیمانه رد می‌شد تا اشکهایش، مست کردن را بلد می‌شد باید چهل شب، توی دیگ صبر می‌جوشید تا حد صبرش در غم و شادی، رَصد می‌شد در تشت دنیا هی لگد می‌خورد پی در پی بی‌خود شدن هایش به سختی، مستند می‌شد گویا، ریاضت‌ها همه حکم عبادت داشت ذکر لب هر دانه، وقتی که صمد می‌شد منصور حلاّج درون حبهّ‌، می‌بالید هر حبّه‌ای در این دگرگونی، احد می‌شد @golchine_sher
با من برنو به دوش یاغیِ مشروطه خواه عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟ با من تنها تر از ستارخان بی سپاه موی من مانند یال اسب مغرورم سپید روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه هر کسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق کنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه  کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه  آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن آدم ست و سیب خوردن، آدم است و اشتباه @golchine_sher
چقدر ساده گذشتیم و دل کنار زدیم چقدر آنچه نبودیم را هوار زدیم چقدر قصه ی رسوائی دل خود را به روی رَدِّ پر از گوش کوچه جار زدیم چقدر مثل کلاغان باغ کاج پرست تمام عمر نشستیم و قار قار زدیم سقوط ارزشمان جز سهام درد نداشت در آن شبی که دل خویش را به دار زدیم چقدر باده رنج از زمانه پیمودیم چقدر ساغر مرگ از شب خمار زدیم چه روزها که دویدیم تا به دست آریم برای رفته چه شبها چو شمع زار زدیم برای آنچه که باید شبی گذشت و گذاشت به این و آن چقدر حرف ناگوار زدیم چقدر مستی ما بوی معصیت دارد چقدر ساغر از این مِی به اختیار زدیم خدا کند که ببخشندمان به روز شمار که سنگ غم به دل خلق بیشمار زدیم @golchine_sher
شعری بخوان به لهجه ی باران برای من با گویش قشنگ خراسان برای من حرفی بزن دوباره دلم تنگ گفت و گوست ای بهتر از شکوه بهاران برای من چون قایقی که گم شده در اضطراب باد چیزی نمانده تا خط پایان برای من هرگز کسی شبیه تو پیدا نمی شود آری میان این همه انسان برای من آغوش گرم توست شروع دوباره ای پایان روزهای زمستان برای من شعری بخوان که حال دلم را عوض کنی آسوده تر شود غم زندان برای من @golchine_sher
تا هوای آسمان در سر ندارد زنده نیست مرغ اگر پرواز را باور ندارد زنده نیست جان اگر بخشید بر دشت و دمن جاوید شد ابر اگر در چنته چشمی تر ندارد زنده نیست جای دارد در دل ما مِهر ختم المرسلین این صدف در خود اگر گوهر ندارد زنده نیست شوق دیدار شه لولاک در جانهای ماست هر دلی این شوق را در سر ندارد زنده نیست در دو عالم رزق ما از سفره ی احسان اوست توشه از این سفره هرکس بر ندارد زنده نیست @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
کانال رباعی و تک بیت ما @robaiiyat_takbait
با نام تو انسان؛ لباس نو به تن کرد وحدانیت، عرفان؛ لباس نو به تن کرد یک نورِ ممتد کرد مکه را احاطه خورشید، شد تابان؛ لباس نو به تن کرد شد ذکر گل: صَلوا علیکَ یامحمد(ص) با نم نم ِ باران لباس نو به تن کرد آتشکده خاموش شد اما به عشقت روشن شد آتشدان؛ لباس نو به تن کرد تا آمدی...بر خاک افتادند بت ها با دستِ تو "ایمان" لباس نو به تن کرد دریاچهٔ ساوه کویری شد ولیکن سرتاسرِ ایران؛ لباس نو به تن کرد فردایِ میلادِ تو دیدم کاخ کسری- آباد شد...ایوان؛ لباس نو به تن کرد در جشن میلاد تو ای پیغمبرِ وحی اسلام ِ جاویدان؛ لباس نو به تن کرد در عرش، خادم شد برایت جبرائیل و بینِ فرشتگان؛ لباس نو به تن کرد از تو هراسان و به قصدِ امّتِ تو آماده شد شیطان؛ لباس نو به تن کرد* در صبحِ میلادت به همراه ملائک مثل علی(ع)...سلمان؛ لباس نو به تن کرد تا حضرتِ آدم به دیدار تو آمد با توبه از عصیان؛ لباس نو به تن کرد تازه-مسلمان تا که از چشمت شفا یافت فوراُ پس از درمان؛ لباس نو به تن کرد! * هنگام ولادت پیامبر اسلام(ص) ابلیس(پدر شیطانها) جیغ و فریاد بلندی کشید که همه شیطانها به گرد او جمع شده، پرسیدند:ای سرور ما چه حادثه ای تو را این گونه بیتاب و وحشتزده کرده است؟ ابلیس در جواب گفت: وای بر شما! امشب وضع آسمان و زمین پریشان و دگرگون شده، و این نشانه بروز حادثه بزرگی است که از زمان عروج عیسی(ع) به آسمان، چنین حادثه ای رخ نداده است. در همه جهان پراکنده شوید و جستجو کنید تا ببینید این حادثه چیست؟ شیاطین در سراسر زمین به جستجو پرداخته سپس نزد ابلیس آمده و گفتند: چیز تازه ای نیافتیم. ابلیس گفت: من خود برای جستجوی آن حادثه سزاوارترم. آنگاه به شکل گنجشکی درآمد و از جانب کوه حراء به مکه وارد شد. جبرئیل به او نهیب زد: «بازگرد، خدا تو را لعنت کند.» ابلیس: ای جبرئیل! یک سؤال از تو دارم؛ حادثه ای که امشب رخ داده چیست؟ جبرئیل: محمّد(ص) چشم به جهان گشوده است. ابلیس: آیا من در آن بهره ای دارم؟ [می توانم او را فریب دهم؟] جبرئیل: نه، هرگز. ابلیس: آیا در امّت او راه نفوذی دارم؟ جبرئیل: آری ابلیس: به همین اندازه خشنود شدم 📚منتهى الامال، شیخ عباس قمی،ج۱،ص۲۱ 📚بحار،ج۱۵، ص۲۵۸- آیینه عبرت،ص۲۵۵ @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 ❤️کاش جای بوسه‌اش می‌ماند بر پیشانی‌ام با خدا بودن نشان از مِهر می‌خواهد نه مُهر!❤️ https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
حال من.. ترکیبی از سکوت شب و بی قراری ام معجونی از صبوری و چشم انتظاری ام معنای دل سپردگی است ' حال من مفهوم درد عاشقی و غمگساری ام ابری تر از همیشه شده حال و روز من رنگ خزان گرفته ' رخ نو بهاری ام مانند موج ' دست به دامان چشم تو مانند رود ' سمت نگاه تو جاری ام دلخوش به اینکه میرسم آخر به دامنت اینکه تو هم شبیه منی دوست داری ام ترسم همیشه بود که نامهربان شوی یا که میان حادثه ها ' واگذاری ام ای نازنین بهار ' کجا می روی ؟ بمان من را چگونه دست خزان می سپاری ام @golchine_sher
برای وصف تو باید قلم صاحب قدم باشد همیشه نام تو بر سر در خانه علم باشد جهان ما را به نامت می شناسد وای بر ما که تو‌ را «شیخ الائمه» شیعه نشناسد، ستم باشد «حنیفه» می کند شاگردیت را چون «مفضَّل» ها هنر آموز درگاهت ،«هشام بن حکم» باشد علی با ذوالفقارش حافظ اسلام احمد شد و مکتب خانه ات مثل همان تیغ دو دم باشد شدی صادق که از کذاب ها باشی جدا مولا برای حفظ دین اما دلت لبریز غم باشد چه می ترسند بعضی ها ز قال الباقر و صادق و می خواهند نسل پر فروغ شیعه کم باشد تویی فرزند ابراهیم و در آتش نمی سوزی اگر نمرود های این زمان صدها رقم باشد به کوری دو چشم دشمنان اثنی عشر هستیم اگرچه مرقد «شیخ الائمه» بی حرم باشد... @golchine_sher
عشق را بی معرفت معنا مکن زر نداری مشت خود را وا مکن گر نداری دانش ترکیب رنگ بین گل‌ها زشت یا زیبا مکن خوب‌دیدن شرط انسان‌بودن است عیب را در این و آن پیدا مکن دل شود روشن ز شمع اعتراف با کس ار بد کرده‌ای حاشا مکن ای که از لرزیدن دل آگهی هیچ‌کس را هیچ‌جا رسوا مکن زر به دست طفل دادن ابلهی است اشک را نذر غم دنیا مکن پیرو خورشید یا آیینه باش هر چه عریان دیده‌ای افشا مکن ای بس آبادی که بوم یوم شد بر سر یک مشت گل دعوا مکن چون خدا بر تو خدایی می‌کند اضطراب از روزیِ فردا مکن متحد گردید و طوفان شد نسیم دوستی با بی‌سر و بی‌پا مکن پشت بر محراب دل کردن خطاست قامتت را جای دیگر تا مکن چون به شمعی می‌رسی پروانه باش وز نگاه این و آن پروا مکن پیش بی‌رنگان که مست حیرت‌اند گر دو رنگی می‌کنی با ما مکن گر ز آب برکه می‌ترسی پریش! دعوی غواصیِ دریا مکن @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خورشید آسمان نبوت محمد است آیینه دار صبح سعادت محمد است تنها بهانه ای که خداوند برشمرد در راستای قصه ی خلقت محمد است منشور عدل و وحدت و ایمان ،سرشت او صاحب لوای دین و شریعت محمد است نوری که از نگاه فرا مهر رحمتش تابیده بر تباهی و‌ ظلمت محمد است از سوی حق به عرش برین این ندا رسید: حسن ختام گنج رسالت ،محمد است جبریل بر فراز حرا باشکوه خواند افلاکیان،چکامه ی بعثت ،محمد است ما را که از حساب قیامت ملال نیست تا پیشوای رافت و رحمت ،محمد است @golchine_sher
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند با رنگ های تازه مرا آشنا کند پاییز می رسد که همانند سال پیش خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند او می رسد که از پس نه ماه انتظار راز درخت باغچه را بر ملا کند او قول داده است که امسال از سفر اندوه های تازه بیارد ـ خدا کند ـ او می رسد که باز هم عاشق کند مرا او قول داده است به قولش وفا کند پاییز عاشق است و راهی نمانده است جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ شاید اثر کند و خداوند فصل ها یک فصل را به خاطر او جا به جا کند تقویم خواست از تو بگیرد بهار را تقدیر خواست راه شما را جدا کند خش خش... صدای پای خزان است، یک نفر در را به روی حضرت پاییز وا کند @golchine_sher
همچو پروانه پریدی و پرت سوخته شد دست و پا تا کمر و فرق سرت سوخته شد مادرت نَه ، که تمام وطن ازداغ تو سوخت   جگر پیر وجوان ، با جگرت سوخته شد   تا ابد زنده ای و نام قشنگت جاوید   گرچه اعماق وجود پدرت سوخته شد   سوختی تا که نسوزد بشر از بی مهری   و نگویند زنی در نظرت سوخته شد همچو فهمیده تو را سن کمت نیست عجیب نوجوان بودی و مردانه ترت سوخته شد راستی درس شجاعت تو کجامی خواندی مهر شد مدرسه با این خبرت سوخته شد یا علی گفتی و مردانه به آتش چو خلیل سرد شد آتش جانت ، اگرَت سوخته شد شعله ها پیش تو شرمنده گلستان نشدند تو سرافراز شدی گرچه سرت سوخته شد علی لندی نوجوان فداکار ایذه‌ای که برای نجات جان ۲ نفر از همسایه‌ها خودش رابه خطر انداخت و دچار سوختگی شدید شده بودودراولین روز مهر۱۴۰۰ جان به جان آفرین تسلیم کرد. @golchine_sher
نیمی  از جان مرا بردی ، محبت داشتی نیم باقیمانده هم هر وقت فرصت داشتی   بر زمین افتادم و دیدم به سویم می دوی دست یاری چیست؟ سودای غنیمت داشتی   خانه ای از جنس دلتنگی بنا کردم ولی چون پرستوها به ترک خانه عادت داشتی   ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته است کاش اندکی در مهربانی نیز همّت داشتی   من که خاکستر شدم اما تو هنگام وداع کاش قدری بر لبانت آه حسرت داشتی   @golchine_sher
با خاطراتت می‌کشم مانند یک پَرگار یک خط قرمز دورِ این اندیشه و افکار عشق تو را در سینه دارم همچو زندانی! هر روز در من می‌شود تکثیر و پر تکرار در خلوت چشمان تو تا بستری از درد هر شب تماشا می‌کنم خود را بروی دار سهم من از این عشق باید سوختن باشد! چون آتشی در دل بسوزم زیر این آوار حتی غزل درمان این زخم عمیقم نیست! بعد از تو می‌ماند جهانم پشت یک دیوار... @golchine_sher
ای خوشا با یاد تو انبوهی از غم داشتن دفتری خیس از غزل هر شب فراهم داشتن ای که بیش از حد مرا دلبسته‌ی خود کرده‌ای درد جانسوزی‌ست این شب‌ها تو را کم داشتن دل اگر زخم از دَم تیغ تو بردارد چه باک؟ احتیاجی نیست با زخم تو مرهم داشتن قسمتم - ای‌کاش - می‌شد جای این آشفتگی تکیه‌گاه شانه‌ات را قرص و محکم داشتن «خلوت تنهایی من» با «تو» زیبا می‌شود کاش می‌شد این دو را همراه با هم داشتن! @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 ❤️کاش جای بوسه‌اش می‌ماند بر پیشانی‌ام با خدا بودن نشان از مِهر می‌خواهد نه مُهر!❤️ https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
خدا، تا دست بر لوح و قلم زد بساطِ تیره ی شب را به هم زد به مهرش، آفتابی تازه آورد به لطفش، روز و شب‌ها را رقم زد @golchine_sher
چشم‌ها حس ِدروغی را تعارف می‌کنند تا که بر هر چشم، بیش از حد توقف می‌کنند عشق نامش نیست، این بازی بی‌شرمانه‌ای‌ست شرم بر آن‌ها که در بازی، تخلّف می‌کنند چشم تا وا می‌شود، دل ساده می‌ریزد فرو قصر ِبی دروازه را راحت تصرّف می‌کنند ناگهان آن‌ها که اظهار ِارادت کرده‌اند می‌روند و ساده اظهار ِتأسف می‌کنند شعر برمی‌خیزد آنجایی که در ما حرف‌ها برنمی‌خیزند و احساس ِتکلّف می‌کنند "عاقبت دستانمان رو می‌شود با شعرها مثل ِچشمانی که بعد از گریه‌ها پُف می‌کنند" @golchine_sher