به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن بِه از لیلی نکویی
که لیلی گر چه در چشم تو حوریست
به هر جزوی ز حسن او قصوریست
ز حرف عیبجو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر در دیدهٔ مجنون نشینی
به غیر از خوبیِ لیلی نبینی
تو کِی دانی که لیلی چون نکویی است
کزو چشمت همین بر زلف و رویی است
تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارتهای ابرو
دل مجنون ز شِکّر خنده خونست
تو لب میبینی و دندان که چونست
کسی کاو را تو لیلی کردهای نام
نه آن لیلیست کز من برده آرام
اگر میبود لیلی بد نمیبود
ترا رد کردن او حد نمیبود
مزاج عشق بس مشکل پسند است
قبول عشق برجایی بلند است
#وحشی_بافقی
@Torreh_poem
🌿🍁🌿
#زندگی_زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
آن قدَر زیباست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت
مردن عاشق نمی میراندش
در چراغ تازه می گیراندش
باغ ها را گرچه دیوار و در است
از هواشان راه با یکدیگر است
شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه هاشان دست در دست هم است
«هوشنگ ابتهاج»
🌺🌺🌺🌺🌺
❣آنجا که سفرهاش بوی عشق میدهد؛ خانهی مـــــــــــــــــــــــادر استـــــــ❣
#مادر
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
سلطان به وزیرگفت۳سوال میکنم فردا اگرجواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی.
سوال اول: خداچه میخورد؟
سوال دوم: خداچه می پوشد؟
سوال سوم: خداچه کارمیکند؟
وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود.
غلامی فهمیده وزیرک داشت.وزیر به غلام گفت سلطان ۳سوال کرده اگرجواب ندهم برکنارمیشوم. اینکه: خداچه میخورد؟ چه می پوشد؟ چه کارمیکند؟
غلام گفت هرسه را میدانم اما دوجواب را الان میگویم وسومی رافردا
اما خداچه میخورد؟ خداغم بندهایش رامیخورد
اینکه چه میپوشد؟ خداعیبهای بندهای خودرامی پوشد
اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم.
فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد. سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی وزیرگفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟
غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام...
🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طبیعت
یه زیبایی ببینیم 😍
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظاتی در روستای شگفتانگیز بُلبَر در منطقهی هورامانات کردستان 😍🥺
بهترین زمان برای سفر به این منطقه هم فصل بهار و مخصوصا اردیبهشت ماه هستش...
#تغییر
🔸️در زندگی از چیزهای زیادی می ترسیدم
و نگران بودم تا اینکه آنها را تجربه کردم
وحالا ترسی از آنهاندارم.
🔸 از" نفرت "میترسیدم
یاد گرفتم"به هر حال هر کسی نظری دارد"
🔸از" تنهایی"میترسیدم
یاد گرفتم"خود را دوست بدارم"
🔸از" شکست "میترسیدم
یاد گرفتم"تلاش نکردن یعنی شکست"
🔸از" درد "میترسیدم
یاد گرفتم"درد کشیدن برای رشد روح لازم است"
🔹از" سرنوشت "میترسیدم
یاد گرفتم"من توان تغییر آن را دارم"
و🔹 درآخراز" تغییر "میترسیدم
تا اینکه یاد گرفتم حتی زیباترین
پروانه ها هم قبل از پرواز کرم بودند