پند یک پدر پیر در حال مرگ به فرزندش:
🔹منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن《همه رهگذرند》
🔸زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی هست که بتواند به راحتی قلبی را بشکند《مراقب حرفهایت باش》
🔹به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بی اعتنا باش آنها جایشان همانجاست دقیقا پشت سرت《گذشت داشته باش》
🔸گاهی خداوند برای حفاظت از تو کسی یا چیزی را از تو میگیرد اصرار به برگشتنش نکن پشیمان خواهی شد《خداوند وجود دارد پس حکمتش را قبول کن》
🔹انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش. صدای بلند نشانگر مردانگی نیست
🔸قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هایت را به پیش خدا گلایه کنی نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش.
+ انسان بزرگ نمیشود جز به وسیله ی فکرش !
#پندانه
🌸این چهار جمله ی
کوتاه و بخاطر بسپار
۱_پادشاه جهنم خودت باش
نه کارگر بهشت دیگران ...!
۲_همیشه با هم تراز خودت بگرد
کوچیکتر کوچیکت میکنه
و بزرگتر تحقیرت ...!
۳-از حرف مردم درس بگیر
ولی هرگز به حرف مردم زندگی نکن ...!
۴-جوری خوب باش که اگر کسی
ترکت کرد به خودش بد کرده باشه ...!
#پندانه
دو چیز شما را تعریف میکند :
صبرتان وقتی که هیچ چیز ندارید
و رفتارتان هنگامی که همه چیز دارید
#پندانه
@arameshkade❤️
.
6 قدم بسوی خوشبختی :
کمتر شک کن بیشتر احساس کن
کمتر اخم کن بیشتر لبخند بزن
کمتر حرف بزن بیشتر گوش کن
کمتر قضاوت کن بیشتر بپذیر
کمتر شکایت کن بیشتر قدردانی کن
کمتر بترس بیشتر عشق بورز
#پندانه
.
🌸 زنبور هیچ گاه تخریب نمیکند.
آنچه را که نیاز دارد جمع آوری میکند،
اما به روشی استادانه و با چنان مهارتی که شکل گل کاملا دست نخورده باقی بماند...
🌸 بگونه ای زندگی کن که
به هیچ کس آسیب نرساني.
سازنده، ملاحظه گر و هنرمندانه زندگی کن.
🌸 با حساسیت و ظرافت زندگی کن
و هیچ گاه دلبسته نشو.
🌸 از تجارب زندگی لذت ببر.
از تمام گلهای زندگی لذت ببر.
اما روان باش و در هیچ جایی توقف نکن
تا به خدا برسی.🌸
#پندانه
💎لحاف دنیا
در قطار، پسر جوان گفت: رفت و آمد هفتگی بین تهران و یزد برایتان سخت نیست❓
چیزی که یاد گرفته بودم را به او گفتم: «در زندگیِ هر کسی سختیهایی هست. بگذار سختی زندگی من هم همین رفتوآمد هفتگی باشد.»
گل از گلش شکفت و گفت: «راست گفتی! استادم میگفت: لحاف دنیا کوتاه است. نمیتوانی کامل خودت را با آن بپوشانی. روی پایت بکشی، سرت بیرون میماند. روی سرت بکشی، پاهایت بدون لحاف میماند. دنیا همین است.»
#پندانه
#دنیا
.
پنج کلید آرامش در اینه که :
🍁به کسی که به تو اهمیت
نمیده،اهمیت نده.
🍁 کاری رو تا ۱۰۰ درصد قطعی نشده
برای کسی توضیح نده.
🍁توقع خودت از دیگران رو به صفر برسون و برای همه چیز خودت تلاش کن.
🍁اگر کسی یکبار به تو صدمه زده پس برای بار دومم هم میتونه اینکارو انجام بده پس مسیرتو ازش جداکن.
🍁هر وقت کنار هر چیزی یا هرکسی حالت خوب نبود لطفا هر چقدرم عزیز بود رهاش کن بره!
#پندانه
🔅#پندانه
✍ هرگز با خودت قهر نکن
🔹به عارفی خبر دادند که یکى از شاگردان قدیمیاش در شهرى دور، از طریق معرفت دور شده و راه ولگردى را پیشه کرده است.
🔸عارف چندینهفته سفر کرد تا به شهر آن شاگرد قدیمى رسید. بدون اینکه استراحتى کند مستقیماً سراغ او را گرفت و پس از ساعتها جستوجو او را در یک محل نامناسب یافت.
🔹مقابلش ایستاد، سرى تکان داد و از او پرسید:
تو اینجا چه مىکنى دوست قدیمى؟
🔸شاگرد لبخند تلخى زد و شانههایش را بالا انداخت و گفت:
من لیاقت درسهاى شما را نداشتم استاد! حق من خیلى بدتر از اینهاست! شما این همه راه آمدهاید تا به من چه بگویید؟
🔹عارف تبسمى کرد و گفت:
من هنوز هم خودم را استاد تو مىدانم. آمدهام تا درس امروزت را بدهم و بروم.
🔸شاگرد مأیوس و ناامید، نگاهش را به چشمان استادش دوخت و پرسید:
یعنى این همه راه را بهخاطر من آمدهاید؟
🔹عارف با اطمینان گفت:
البته! لیاقت تو خیلى بیشتر از اینهاست. درس امروز این است: «هرگز با خودت قهر مکن.» هرگز مگذار دیگران وادارت کنند با خودت قهر کنى. و هرگز اجازه مده دیگران وادارت کنند خودت، خودت را محکوم کنى.
🔸بهمحض اینکه خودت با خودت قهر کنى، دیگر نسبت به سلامت ذهن و روان و جسم خود بىاعتنا مىشوى و هر نوع بىحرمتى به جسم و روح خودت را مىپذیرى.
🔹همیشه با خودت آشتى باش و همیشه براى جبران خطاها به خودت فرصت بده. تکرار مىکنم؛ خودت آخرین نفرى باش که در این دنیا با خودت قهر مىکنى. درس امروز من همین است.
🔸استاد پیشانى شاگردش را بوسید و بلافاصله بدون اینکه استراحتى کند بهسمت دهکدهاش بازگشت.
🔹چند هفته بعد به او خبر دادند که شاگرد قدیمىاش وارد مدرسه شده و سراغش را مىگیرد.
🔸استاد به استقبالش رفت و او را دید که سالم و سرحال در لباسى تمیز و مرتب مقابلش ایستاده است.
🔹عارف تبسمى کرد و او را در آغوش گرفت و آرام در گوشش گفت:
اکنون که با خودت آشتى کردهاى، یاد بگیر که از خودت «طرفدارى» کنى. به هیچکس اجازه نده تو را با یادآورى گذشتهات وادار به سرافکندگى کند.
🔸همیشه از خودت و ذهن و روح و جسم خودت دفاع کن. هرگز مگذار دیگران وادارت سازند دفاع از خودت را فراموش کنى و به تو توهین کنند.
🔹خودت اولین نفرى باش که در این دنیا از حیثیت خودت دفاع مىکنى. درس امروزت همین است.
🌿🍁🍂🍁🌿
#پندانه
✍️ عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
🔹مردی بهسرعت و چهارنعل با اسبش میتاخت. اين طور به نظر میرسيد که جای بسيار مهمی میرود.
🔸مردی که کنار جاده ايستاده بود، فرياد زد:
کجا میروی؟
🔹مرد اسبسوار جواب داد:
نمیدانم، از اسب بپرس!
🔸و اين داستان زندگی خيلی از ماست. سوار بر اسب عادتهايمان میتازیم، بدون اينکه بدانیم کجا میرویم.
🔹وقت آن رسيده که کنترل افسار را به دست بگيريم و زندگیمان را در مسير رسيدن به جایی قرار دهيم که واقعاً میخواهيم به آنجا برسيم.
#پندانه
🔴 نیکی مابهازائی ندارد
✍روزگاری پسرکی فقیر برای گذران زندگی و تأمین مخارج تحصیلش دستفروشی میکرد؛ از این خانه به آن خانه میرفت تا شاید بتواند پولی بهدست آورد.
🔸روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10سنتی برایش باقی مانده است و این در حالی بود که شدیداً احساس گرسنگی میکرد.
🔹تصمیم گرفت از خانهای مقداری غذا تقاضا کند. بهطور اتفاقی در خانهای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز کرد.
🔸پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بهجای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
🔹دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بهجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.
🔸پسر بهآهستگی شیر را سر کشید و گفت:
چقدر باید به شما بپردازم؟
🔹دختر پاسخ داد:
چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی مابهازائی ندارد.
🔸پسرک گفت:
پس من از صمیم قلب از شما سپاسگزاری میکنم.
🔹سالها بعد دختر جوان بهشدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
🔸دکتر جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.
🔹بلافاصله بلند شد و بهسرعت بهطرف اتاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکیاش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اتاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.
🔸سپس به اتاق مشاوره بازگشت تا هرچه زودتر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سرانجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر گردید.
🔹آخرین روز بستریشدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تایید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
🔸زن از بازکردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.
🔹سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجهاش را جلب کرد. چند کلمهای روی قبض نوشته شده بود.
🔸آهسته آن را خواند:
بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است!
🌿🍁🍂🍁🌿
.
گذشت داشته باش؛
🔹تا جایی که تو را احمق تصور نکنند
مهربان باش؛
🔸تا جایی که از روی تو رد نشوند
نصیحت کن؛
🔹تا جایی که حالشان از تو بد نشود
از سیلویت ببخش؛
🔸تا جایی که برای خودت مشتی گندم باقی بماند.
از خیانت او بگذر؛
🔹تا جایی که باورش نشود بیگناهست.
🔸برای کسی که دوست داری بجنگ؛
تا جایی که نشکنی.
🔹و سرانجام، خودت را باور داشته باش؛
تا جایی که جهانی تو را باور کند.
#پندانه
🔅#پندانه
✍️ رزقوروزی ما آن نیست که در دست ماست، بلکه آن است که در دست خداست
🔹در یک روز سرد، از منزل خود بهسوی محل کارم خارج شدم.
🔸برف بود. برای اینکه دستهایم گرم شود آنها را در جیب گذاشتم. یک دانه تخمه آفتابگردان پیدا کردم. آن را بیرون آورده و با دندان شکستم.
🔹ناگهان بذر وسط آن بیرون پرید و روی برفها افتاد.
🔸ناخواسته خم شدم که آن را بردارم اما پرندهای بلافاصله آمد آن را به نوک گرفت و پرید.
🔹فهمیدم که رزقوروزی ما آن نیست که در دست ماست، بلکه آن است که در دست خداست.
🔸این حکایت زندگی و دنیای ماست که به آنچه در جیب، در دست و جلوی چشممان هست، دلخوشیم و خیال میکنیم که همهاش رزقوروزی ماست. ولی همین که میخواهیم آن را در دهانمان بگذاریم و لذتش را ببریم، از ما میگیرند و به شخص دیگری میدهند.
🔹تمام عمر کار و تلاش میکنیم تا مالی پسانداز کنیم و راحت زندگی کنیم، ولی گاهی آنچه اندوختهایم رزقوروزی ما نیست.
🔸اندوخته ما رزقوروزی کسانی میشود که بعد از ما میخورند یا در زمان حيات نصیب آنها میشود و میخورند.
🔹رزقوروزی ما آن چیزی است که بخوریم و لذت استفاده آن را ببریم. نه اینکه رنج فراوان بر خود و خانواده تحمیل کنیم و در انتها لذتش برای دیگران باشد.
🌿🍁🍂🍁🌿