eitaa logo
گلچین تجربه ✍ 📚 🎬
905 دنبال‌کننده
645 عکس
1.7هزار ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗زیباترین نگاه خدا 💫تا طلـوع بامدادان 🌸حافظ و همراه همیشگی شما باد🌸 💫شب تان زیبا 💗و در پناه الطاف بیکران حق شبتون بخیر 🌙 ✍ @Golchintajrobeh 🎬 ─━━━━⊱🎁⊰━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظات ناب🌸 همراه با دنیایی از آرامش خیال🌸 و خوشبختی وموفقیت🌸 برای تک تک شما دوستان صمیمی🌸 آرزومندم🌸🙏🌸 امروزتون به زیبایی گل🌸🍃 ✍ @Golchintajrobeh 🎬
💢داستان_واقعی 🌸یک روز صبح سرد در سرمای شدید مونیخ آلمان من کودکی 8 ساله بودم. لباس هایم هم آنقدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم. خانه مان هم که یک اتاق کوچک بود من و خواهر و برادر و مادرم زندگی میکردیم. من برادر بزرگتر بودم. مادرم از سرطان سینه رنج میبرد. تا اینکه آنروز صبح نفس کشیدنش کم شد. اشک در چشمانش جمع شد. نمیدانست با ما چه کند. سه کودک زیر 9 سال که نه پدر دارند نه فامیل. مادرشان هم که اکنون رو به مرگ است. دم گوشم به من چیزی گفت، او گفت که تو باید از برادرو خواهرت مراقبت کنی. من که هشت سال بیشتر نداشتم قطره اشکم ریخت روی صورت مادرم. سریع بلند شدم تا پزشکی بیاورم. نزدیک ترین درمانگاه به خانه من درمانگاهی بود که پزشکانش یهودی بودند. رفتم التماسشان کردم. می‌خندیدند و می‌گفتند به پدرت بگو بیاید تا یک پزشک با خود ببرد. آنقدر التماس کردم آنقدر گریه کردم که تمام صورتم قرمز بود اما هیچکس دلش برای من نسوخت. چند دارو که نمیدانستم چیست از آن جا دزدیدم و دویدم. آن هاهم دنبال من دویدند. وقتی رسیدم به خانه برادرم و خواهرم گریه میکردند. دستانم لرزید و برادر کوچکم گفت مادر نفس نمیکشد آدلف! شل شدم، دارو ها افتاد آرام آرام به سمتش رفتم. وقتی صورت نازنینش را لمس کردم آنقدر سرد شده بود که دیگر کار از کار گذشته بود. یهودیان وارد خانه شدند و مرا به زندان کودکان بردند. آنقدر مرا زدند که دیگر خون بالا میاوردم. وقتی بعد چند روز آزاد شدم دیدم خواهرو برادر کوچکم نزد همسایه ما هستند. همسایه مادرم را خاک کرده بود. دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم. کارم شب و روز درس خواندن و گدایی کردن بود، چه زمستان چه بهار چه ... وقتی رهبر آلمان شدم اولین جایی را که با خاک یکسان کردم همان درمانگاه مونیخ بود. سنشان بالا رفته بود و مرا نمیشناختند. اما هم اکنون من رهبر کشور آلمان بودم. التماسم میکردند، دستور دادم زمین را بکنند و هر 6 نفر را درون چاله با دست و پای بسته بیاندازند و چاله را پر کنند. تمنا میکردند و میگفتند ما زن و بچه داریم. آنقدر بالای چاله پر شده ماندم تا درون خاک نفسشان بریده شود و این شد شروع کشتار میلیونی.. خاطرات کودکی نبرد من 1941 با کودکان به مهربانی رفتارکنیم، آنان ازما الگو میگیرند اگرالگوی خوبی باشیم، جهانی در آرامش خواهیم داشت. @Golchintajrobeh 🎬 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
خطر بزرگی که از آن غافلیم : گسترش روزافزون شعب سرای ایرانی ، شهر لوازم خانگی ، آقای فرش ، شهر فرش ، فروشگاه‌های افق کوروش ، رفاه ، هفت و سایر فروشگاه‌های بزرگ ، همچنین انواع مال ها مانند ایران مال که عمدتا متعلق به آقازاده ها و ابرسرمایه داران هستند ، مغازه ها و کسب و کارهای کوچک را بی‌رونق و تعطیل می کنند . دوقدم مانده به صبح نه هرگز بلکه دوقدم مانده است تا همه مردم برده سرمایه داری وحشی در ایران شوند زیرا اگر بسرعت شرایط تغییر نکند در ماه‌ها و سالهای آینده دیگر از مغازه ها و کسب و کارهای کوچک خبری نیست چون هر روز بیش از پیش در حال تعطیلی و خانه نشینی هستند . انگار در یک حرکت هماهنگ مردم ، مسوولین و صدا وسیما دست به دست هم داده اند تا اقشار ضعیف و متوسط را حذف کنند و همه درآمدها نصیب مافیاهای اقتصادی پشت پرده ای شوند که با گسترش مال ها ، فروشگاه‌های بزرگ ، سرای ایرانی به میدان آمده اند زیرا مردم بیشتر خرید خود را از فروشگاههای بزرگ انجام می دهند ، دولت هم از یکسو به کارمندان خود بن خرید از فروشگاههای بزرگ را می دهد و از سوی دیگر بایک تصمیم اشتباه و غیر کارشناسی مردم را تشویق می کند اگر با مبلغ یارانه ، اجناس و کالاهای خود را از فروشگاههای بزرگ بخرند یارانه بیشتری دریافت می کنند و صدا و سیما هم شبانه روز خرید از سرای ایرانی ، شهر لوازم خانگی را از همه شبکه ها تبلیغ می کند . در تبلیغ سرای ایرانی یک نفر به خیابان می آید و می گوید پس مردم کجاهستند ؟ چرا هیچکس در شهر نیست ؟ بله درست می گوید چون هدف سرمایه داری وحشی این است که همه جا تعطیل باشد بجز سرای ایرانی . اگر امروز این خطر بزرگ را دفع نکنیم روزبه روز فاصله طبقاتی افزایش می یابد . فردا که همه جا تعطیل شد بجز سراها ، مالها و فروشگاه‌های آقازاده ها جز بردگی از ما کاری برنمی آید زیرا بخش اعظم ثروت جامعه در دست آنها قرار خواهد گرفت . راه‌حل این معضل بزرگ این است : ۱- شما مردم عزیز ایران فقط از مغازه ها و کسب و کارهای کوچک خرید کنید . آگاهی مردم بزرگترین خطر برای مافیاهای اقتصادی است . اگر مردم از آنها خرید نکنند کم کم شعبه های منحوس خود را جمع می کنند . ۲- با شماره تلفن ۱۶۲ صدا و سیما تماس گرفته به این حجم عظیم تبلیغات سرای ایرانی ، شهر لوازم خانگی و...اعتراض کنید . ۳- با شماره تلفن‌های ۱۱۱ و ۰۲۱۶۱۳۳ دفتر رئیس جمهور تماس گرفته اعتراض کنید تا بن خرید کالا از فروشگاههای بزرگ به کارمندان دولت ندهند و شرایطی ایجاد نکنند که مردم برای افزایش مبلغ یارانه از فروشگاههای بزرگ خرید کنند . همانطور که می بینید قدرت اصلی برای حل همه مشکلات در سه بخش فوق باز هم شما مردم عزیز هستید . @Golchintajrobeh 🎬
عزیزان اخیرا استاد قرائتی این حرف ها رو بیان کردن که خیلی من رو به فکر فرو برد: «یک بار کسی متلکی به من گفت که اذیت شدم؛ گفت شما آخوندا به اندازه زلیخا عرضه ندارید! گفتم چطور؟ گفت زلیخا یوسف را به زنها نشان داد و آنها دستشان را بریدند اما شماها عرضه نداشتید یوسف دین را نشان نسل نو بدهید!» این حرف خیلی حقه. ما مذهبی ها عرضه نداشتیم و نداریم که زیبایی اسلام رو قشنگی اسلام رو خوشگلی دینمون رو به کل دنیا که هیچی، لا اقل به مردم خودمون نشون بدیم، مردم ما نمیدونن اسلام چقدر قشنگه، چقدر رمانتیکه، چقدر عاشقانست ما مذهبی ها مثل کسی هستیم که یه خونه ۳۰۰ متری ویلایی داره وسط یه باغ پر از درخت، اونم تو بهترین نقطه شهر و میخواد اون خونه رو ۱ میلیون تومن، بفروشه، ولی چون بلد نیست عکس های خوبی از این خونه بگیره و آگهی کنه، هیچ کس نمیاد خونش رو بخره. چون عکس هایی که آگهی کرده اصلا عکس های خوبی نیستن. ما مذهبی ها توی این ۴۰ سال، به هنر اهمیت ندادیم، غافل از این که فقط با زبان هنر، میشه قشنگی ها رو فریاد زد، غافل از این که مردم ما شبانه روز و تمام دقایق عمرشون رو درگیر هنر هستن. وقتی دارن تلویزیون تماشا میکنن، وقتی دارن کتاب میخونن، وقتی تو فضای مجازی دارن عکس تماشا میکنن، فیلم میبینن موسیقی گوش میدن یا متنی رو میخونن یا حتی وقتی دارن بازی میکنن، درواقع دارن با موسیقی، داستان، تصویر و سینما بمباران هنری میشن. همین متنی که شما الآن دارید میخونید، گونه ای از هنره. کدوم یک از ما بچه هامون رو تشویق کردیم که برن سینما یاد بگیرن؟ کدوم یک از ما برادر و خواهر هامون رو به موسیقی درست تشویق کردیم؟ به تئاتر، به بازیگری، به نقاشی، به داستان نویسی؟ ولی همین هنر ها هستند که زندگی مردم ما رو متحول میکنن و روی عمق جانشون تاثیر میذارن. با هنر میشه گنجیشک رو جای قناری جا زد ولی ما به خاطر بی هنری، سیمرغ (دین) رو مثل کلاغ نمایش میدیم. جنگ، جنگ نرمه، جنگ رسانه هاست. جهاد، جهاد تبیینه و سلاح این جنگ، یا شمشیر این جهاد، هنره دوستان. ما باید به هنر مسلح بشیم 😉 @Golchintajrobeh 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدیویی بسیار زیبا از حرکات جوانان هنرمندی که داخل مترو تهران با اجرای بی نظیر بیت باکس ( ضرب دهانی یا حنجره نوازی ) وخوانندگی سرباز جوان همه را مبهوت کرد! @Golchintajrobeh 🎬
💠داستان بخت با من یار نیست ☘روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می کرد که همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میکرد “بخت با من یار نیست” و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد. پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار کردن بخت خود به فلان کشور نزد جادوگری توانا برود.او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: “ای مرد کجا می روی؟” ☘مرد جواب داد: “می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار کند، زیرا او جادوگری بس تواناست!” ☘گرگ گفت : “میشود از او بپرسی که چرا من هر روز گرفتار سر دردهای وحشتناک می شوم؟” ☘مرد قبول کرد و به راه خود ادامه داد. او رفت و رفت تا به مزرعه ای وسیع رسید که دهقانانی بسیار در آن سخت کار می کردند. ☘یکی از کشاورزها جلو آمد و گفت : “ای مرد کجا می روی ؟” مرد جواب داد: “می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار کند، زیرا او جادوگری بس تواناست!” ☘کشاورز گفت : “می شود از او بپرسی که چرا پدرم وصیت کرده است من این زمین را از دست ندهم ☘زیرا ثروتی بسیار در انتظارم خواهد بود، در صورتی که در این زمین هیچ گیاهی رشد نمیکند و حاصل زحمات من بعد از پنج سال سرخوردگی و بدهکاری است ؟” ☘مرد قبول کرد و به راه خود ادامه داد. او رفت و رفت تا به شهری رسید که مردم آن همگی در هیئت نظامیان بودند و گویا همیشه آماده برای جنگ. ☘شاه آن شهر او را خواست و پرسید : “ای مرد به کجا می روی ؟” مرد جواب داد: “می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار کند، زیرا او جادوگری بس تواناست!” ☘شاه گفت : ” آیا می شود از او بپرسی که چرا من همیشه در وحشت دشمنان بسر می برم و ترس از دست دادن تاج و تختم را دارم، با ثروت بسیار و سربازان شجاع تاکنون در هیچ جنگی پیروز نگردیده ام ؟” ☘مرد قبول کرد و به راه خود ادامه داد. پس از راهپیمایی بسیار بالاخره جادوگری را که در پی اش راه ها پیموده بود را یافت و ماجراهای سفر را برایش تعریف کرد جادوگر بر چهره مرد مدتی نگریست سپس رازهای را که در را ازش سوال شده بود با وی در میان گذاشت و گفت : ☘“از امروز بخت تو بیدار شده است برو و از آن لذت ببر!” و مرد با بختی بیدار باز گشت… به شاه شهر نظامیان گفت : “تو رازی داری که وحشت برملا شدنش آزارت می دهد، با مردم خود یک رنگ نبوده ای، در هیچ جنگی شرکت نمی کنی، از جنگیدن هیچ نمی دانی، زیرا تو یک زن هستی و چون مردم تو زنان را به پادشاهی نمی شناسند، ترس از دست دادن قدرت تو را می آزارد. ☘و اما چاره کار تو ازدواج است، تو باید با مردی ازدواج کنی تا تو را غمخوار باشد و همراز، مردی که در جنگ ها فرماندهی کند و بر دشمنانت بدون احساس ترس بتازد.” ☘شاه اندیشید و سپس گفت : “حالا که تو راز مرا و نیاز مرا دانستی با من ازدواج کن تا با هم کشوری آباد بسازیم.” ☘مرد خنده ای کرد و گفت : “بخت من تازه بیدار شده است، نمی توانم خود را اسیر تو نمایم، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور کرده است!” و رفت… ☘به دهقان گفت : “وصیت پدرت درست بوده است، شما باید در زیر زمین بدنبال ثروت باشی نه بر روی آن، در زیر این زمین گنجی نهفته است، که با وجود آن نه تنها تو که خاندانت تا هفت پشت ثروتمند خواهند زیست.” ☘کشاورز گفت: “پس اگر چنین است تو را هم از این گنج نصیبی است، بیا باهم شریک شویم که نصف این گنج از آن تو می باشد.” ☘مرد خنده ای کرد و گفت : “بخت من تازه بیدار شده است، نمی توانم خود را اسیر گنج نمایم، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور کرده است!” و رفت… ☘سپس به گرگ رسید و تمام ماجرا را برایش تعریف کرد و سپس گفت: ☘“سردردهای تو از یکنواختی خوراک است اگر بتوانی مغز یک انسان کودن و کور مغز را بخوری دیگر سر درد نخواهی داشت!” خواننده محترم شما اگر جای گرگ بودید چکار می کردید ؟ ☘بله. درست است! گرگ هم همان کاری را کرد که شاید شما هم می کردید، ☘مرد بیدار بخت قصه ی ما را به جرم غفلت از بخت بیدارش درید و مغز او را خورد. @Golchintajrobeh 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کمال هم نشین در آدمی خیلی سریعتر اثر می گذارد♦️ در روایت داریم: وقتی نسیم و باد، از لنجنزار می گذرد بوی نامطبوع با خود می آورد وقتی از گلستان می گذرد، بوی خوب و عطرآگین با خود می آورد(غرر الحکم صفحه۵۸۲۹) علمای اخلاق تاثیر هم نشین را قطعی می دانند و به ما سفارش کرده اند که از دوستان بد دوری کنید زیرا از خوبی شما کاسته خواهد شد و از بدی طرف مقابلتان نیز کاسته خواهد شد‼️ اثر دوستی با افراد ناباب در دوران کودکی ونوجوانی با شدت بیشتری اثر می کند @Golchintajrobeh 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشتِ تمام آرزوهایت خدا ايستادہ ڪافيست بـہ حڪمتش ايمان داشتـہ باشے تا قسمتت سر راهت قرار ‌گیرد وی را بخوانيد تا شـما را اجابت ڪند شبتون بخیر 🌙 ✍ @Golchintajrobeh 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼سلام دوستان خوبم 🌷صبحتون بخیر و شادی 🌼توأم با عشق و آرامش 🌷آرامش با ارزش‌ترین 🌼حس دنیاست 🌷براتون زندگی سرشار از 🌼آرامش و تندرستی و 🌷خوشبختی و برکت آرزومندم 🌼امروزتون پر از بهترینها @Golchintajrobeh 🎬 ┗━━ °•🍃🌺🍃🌸🍃🌺 •°━━┛
42.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢دلنوشته: سلام عزیزان یکماه دوستانم پیگیری کردند تا این اثر از طریق صدا وسیمای تهران پخش شود و پس از کلی بهانه های بی مورد ،گفتند اینجور کارها سیاه نمایی میباشد🤔 اینکه چقدر تا بحال هزینه برای چنین کارهایی از جیب شخصی ام نموده ام بماند‼️ ولی اینکه در چنین جایی ،این کار را سیاه نمایی میدانند ،برایم جالب است، به راستی صهیونیسم واقعی کیست!‼️⁉️❗️ من این اثر را به عشق امام غریب خواندم وتقدیم به کودکان مظلوم وبی گناهی میکنم که جز خدا یار ویاوری ندارند.❤️‍🔥 @Golchintajrobeh 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اگر موذن هایتان شهید شدند، صدای اذان از کلیساها بلند خواهد شد! ♦️ کشیش مسیحی به مسلمانان غزه قول داد که اگر موذن ها کشته شوند و او هنوز زنده باشد ۵ نوبت در روز اذان بگوید تا صدای خدا در این سرزمین از بین نرود. @Golchintajrobeh 🎬
‌ 💢داستان ایاز ✍ ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق می‌رفت و به آنها نگاه می‌کرد و از بدبختی و فقر خود یاد می‌‌آورد و سپس به دربار می‌رفت. او قفل سنگینی بر در اتاق می‌بست. درباریان حسود که به او بدبین بودند خیال کردند که ایاز در این اتاق گنج و پول پنهان کرده و به هیچ کس نشان نمی‌دهد. به شاه خبر دادند که ایاز طلاهای دربار را در اتاقی برای خودش جمع و پنهان می‌کند. سلطان می‌دانست که ایاز مرد وفادار و درستکاری است. اما گفت: وقتی ایاز در اتاقش نباشد بروید و همه طلاها و پولها را برای خود بردارید. نیمه شب، سی نفر با مشعل‌های روشن در دست به اتاق ایاز رفتند. با شتاب و حرص قفل را شکستند و وارد اتاق شدند. اما هرچه گشتند چیزی نیافتند. فقط یک جفت چارق کهنه و یک دست لباس پاره آنجا از دیوار آویزان بود. آنها خیلی ترسیدند، چون پیش سلطان دروغزده می‌شدند. وقتی پیش شاه آمدند شاه گفت: چرا دست خالی آمدید؟ گنجها کجاست؟ آنها سرهای خود را پایین انداختند و معذرت خواهی کردند.سلطان گفت: من ایاز را خوب می‌شناسم او مرد راست و درستی است. آن چارق و پوستین کهنه را هر روز نگاه می‌کند تا به مقام خود مغرور نشود. و گذشته اش را همیشه به یاد بیاورد. @Golchintajrobeh 🎬
💢 داستان زن خوشبخت خانمی سراغ دکتر رفت و گفت: نمی دانم چرا همیشه افسرده ام و خود را زنی بد بخت می دانم چه دارویی برایم سراغ داری آقای دکتر؟ دکتر قدری فکر کرد و سپس گفت: تنها راه علاج شما این است که پنج نفر از خوشبخت ترین مردم شهر را بشناسی و اینکه از زبان آنها بشنوی که خوشبخت هستند. زن رفت و پس از چند هفته به مطب دکتر برگشت، اما این بار اصلاً افسرده نبود. او به دکتر گفت: "برای پیدا کردن آن پنج نفر، به سراغ پنجاه نفر که فکر می کردم خوشبخت ترینها هستند رفتم اما وقتی شرح زندگی همه آنها را شنیدم فهمیدم که خودم از همه خوشبخت تر هستم! خوشبختی یک احساس است و لزوما با ثروت و مال اندوزی به دست نمی آید. خوشبختی رضایت از زندگی و شکرگزاری بابت داشته هاست نه افسوس بابت نداشته ها! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Golchintajrobeh 🎬
ازپنجره قلبت گاهےنگاه به آسمان بینداز و عشق راازتہ قلبت بہ زندگیت دعوت کن مادراین دنیامهمانیم وخداوندمیزبان پس نگران فردایت نباش اوست که مهمان نوازےمیکند بہ اواعتمادکن شبتون خدائی وامام زمانی ✍ @Golchintajrobeh 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂فصل ها مجابم می کنند 🍁که هر آمدی 🍂نوید ماندن نیست... 🍁یک دل شویم 🍂با گُذر هر آنچه رفتنیست 🍁بُگذاریم تمام ناامیدی ها 🍂و غم ها 🍁به سان تابستان بُگذرد 🍂صبح پاییـزی تون بخیر 🍁@Golchintajrobeh 🎬
💢 تشرفات محضر ولی عصر(عج) آیت الله مظاهری ضمن درس اخلاق خود حکایتی نقل کردند با این مضمون : یکی از علمای بزرگ، در زمان قدیم در تخت فولاد خدمت امام زمان «ارواحنا‌فداه» رسیده بود و از آن حضرت درخواست «علم اکسیر» کرده بود. در حالی که یاد گرفتن علوم غریبه حرام است و گفت و شنود و تعلیم و تعلّمش نیز حرام است. آن حضرت به او فرموده بودند: علوم غریبه به تو چه ربطی دارد؟ من به جای آن ختمی به تو یاد می‌دهم که بهتر از اکسیر است. بعد فرموده بودند: به پنج تن و امام زمان توسّل پیدا کن و در توسّل‌هایت بگو: «یا محمّد یا علی یا فاطمه یا حسن یا حسین، ‌یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی». آن عالم نقل می‌کند: وقتی حضرت فرمودند: «ادرکنی»، به ذهنم خطور کرد که باید بفرمایند: «ادرکونی»، یعنی برای درخواست کمک از پنج نور مقدّس، باید فعل جمع به کار ببریم، پس چرا ایشان فعل مفرد به کار برده و می‌فرمایند: «ادرکنی و لاتهلکنی»؟! وقتی چنین تصوّری کردم، امام زمان «ارواحنا‌فداه» تبسّم کردند و فرمودند: همین است که گفتم. برای اینکه واسطه فیض این عالم، فعلاً من هستم. یعنی اگر در زمان حاضر توسّلی به پیغمبر اکرم صلی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم یا سایر حضرات معصومین سلام ‌الله ‌علیهم بشود، فیض الهی به واسطه وجود مقدّس امام زمان «ارواحنا‌فداه» به بندگان می‌رسد. 📘به نقل از تبیان @Golchintajrobeh 🎬
تاوان دل سوزاندن ! ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ: ﭘﻴﺮﺯﻧﻰ ﺁﻣﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﺭﺟﺐ ﻋﻠﻰ ﺧﻴﺎﻁ ﺗﻬﺮﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﻣﻜﺎﺷﻔﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﻡ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﻳﺾ ﺷﺪﻩ ﻫﺮﭼﻪ ﺣﻜﻴﻢ ﻭ ﺩﻭﺍ ﻛﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﺑﻰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻃﺒﺄ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻳﻚ ﻓﻜﺮﻯ بکنید. ﺷﻴﺦ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﺋﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﺗﺎﻣﻞ ﻛﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺴﺮﺕ ﺳﻠﺎّﺥ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﻮﺏ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ!! پیرزن ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺨﺎﻃﺮﺍﻳﻨﻜﻪ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻛﺸﺘﻪ. ﻭ ﭘﺴﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ، ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺁﻧﻬﻢ ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﻭ ﺁﻧﻬﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻩ ﻛﺸﻴﺪﻩ.... پیرزن ﮔﻔﺖ: ﺁﺷﻴﺦ یک ﻛﺎﺭ ﺑﻜﻦ ﭘﺴﺮﻡ ﻧﻤﻴﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩ. ﺁﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻛﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺁﻩ ﺁﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ... ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﻢ ﻣﺮﺩ. ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﺩﻝ یک ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺷﺮﻑ ﻛﺎﺋﻨﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﺭﻧﺠﺎﻧﻰ ﻭﺑﺪﺭﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻯ، ﻭﺍﻯ ﺑﺤﺎﻝ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ، ﺟﻮﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﻴﺪ..... @Golchintajrobeh 🎬
💢 کجایند گناهکارانی که به بهانه گناه و معصیت، از امام رئوفشان می ترسند و ظهورش را به ضرر خود می دانند؟ سید بن طاووس می فرماید: سحرگاهی در سرداب مقدس سامرا بودم، ناگاه صدای مولایم امام زمان را شنیدم که برای شیعیان خود دعا میکردند و میفرمودند: "خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و باقیمانده گِلِ ما خلق کرده ای، آنها گناهان زیادی با اتکاء بر محبت و ولایت ما انجام داده اند؛ اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با توست از آنها بگذر که ما را راضی کرده ای و آنچه از گناهان آنها در ارتباط با خودشان هست خودت اصلاح کن... و آنها را از آتش جهنم نجات بده، و آنها را با دشمنان ما در خشم و غضب خود جمع نفرما" کجایند گناهکارانی که به بهانه گناه و معصیت، از امام رئوفشان می ترسند و ظهورش را به ضرر خود می دانند؟ منبع: کتاب برکات حضرت ولیعصر ص۳۹۹ علیه السلام @Golchintajrobeh 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙بار الها 🍃تنها کوچه ای 🌙که بن بست نيست 🍃کوچه ياد توست 🌙از تو خالصانه مي خواهم 🍃که دوستان 🌙خوبم و هيچ انسانی 🍃در کوچه پس کوچه های 🌙زندگی اسير و گرفتار 🍃هيچ بن بستی نگردد 🌙شبتون بخیر @Golchintajrobeh 🎬
صبح آمده تاعشق بکارد باران محبت به سرت بازببارد خورشید رسیده ا‌ست که با جوهر نورش نقشی ز خدا بر دل پاکت بنگارد سلام صبح زیباتون بخیر @Golchintajrobeh 🎬
💢عارف دانا روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند. عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: "بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن." شاهزاده با تمسخر گفت: " من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! " عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد. سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد. او سومین عروسک را امتحان نمود. تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد. استاد بلافاصله گفت : " جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته " شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: " پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود. " عارف پاسخ داد : " نه " و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: " این دوستی است که باید بدنبالش بگردی " شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود. با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت : " استاد اینکه نشد ! " عارف پیر پاسخ داد: " حال مجددا امتحان کن " برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد. شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند ‌ استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: " شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند ". @Golchintajrobeh 🎬
هدایت شده از گلچین تجربه ✍ 📚 🎬
پـروردگـارا شب را بر همه عزیزانمان🌸🍂 سرشـار از آرامش بفـرما و در پنـاهت حافظشان باش خــداونـدا کنـارمـان بـاش قرارمان باش و یارمان باش🌸🍂 شنبه شبتون بخیر و سراسر آرامش🌙🌸 @Golchintajrobeh 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖💫سلام ⚪️💫سر آغاز صبح 💖💫قلبی که امواجش ⚪️💫روی فرستنده های آسمانی، 💖💫تنظیم شده باشد، 💖💫همیشه ⚪️💫موسیقی زیبای پرستش، 💖💫از آن شنیده می شود!! 💖💫دوستان قلبتان آسمانی ⚪️💫و صبحتون بخیر و شاد باد ... @Golchintajrobeh 🎬