eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
1.9هزار دنبال‌کننده
18هزار عکس
27.6هزار ویدیو
154 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر کانال و گروه جهت انتقاد یا پیشنهاد @bondar1357 @golchintap1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخاطره یه داستان تلخی که یک روز بیشتر نیاز نداره که تو براش ناراحت باشی کل عمرتو نزار پایه حال خرابی کشیدن اون داستان تلخ @golchintap
هدایت شده از سوشیانت
من یجایی از زندگیم فکر میکردم که باید همش دویید دنبالِ عشق، همش باید ثابت کرد همش باید به زور آدمارو برای خودت کنی، یکم که گذشت فهمیدم اشتباه بود... رابطه، عشق، دوست داشتن، هیچ جوره به زور و اجبار نمیشه، نمیشه به زور ادمارو نگه داری، عشق متعادل ترین اتفاق زندگیته عشق دقیقا مثل ترازو میمونه باید دو طرف برابر باشه باید هرچقدر که طرف رو دوست داری اونم دوستت داشته باشه، عشق احساس برابر بین دو آدمه، انقدر سعی نکنید آدمارو به زور نگه دارید تو زندگیتون...
رﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻓﻘﺎ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﺩﺭﻩ ... ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮑﯽ ﺑﻐﻞ ﺗﺨﺘﺶ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎﺵ ﺗﻮ ﮔﭽﻪ ... ﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﻪ ﺭﻓﯿﻖ ﻣﺎ ﻓﺤﺶ ﻣﯿﺪﻩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﻫﻮﺵ ﻣﯿﺮﻩ ,,, ﺍﺯ ﺭﻓﯿﻘﻢ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻪ ؟ ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﻩ ﻓﺤﺶ ﻣﯿﺪﻩ؟ ! ﮔﻔﺖ ﻭﺍﻻ ﻣﺎ ﺷﺐ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﻮﺗﻮﺭﺵ ﭼﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ... ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﺎ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺩﺭﻩ ﺍﯾﻨﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﺎ !!!😐😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💫 "بهلول به بصره رفت و می‌خواست مدتی ناشناس زندگی کند. پس خانه‌ای اجاره می‌کند، اما خانه بسیار کهنه و مخروبه بود و با اندک باد و باران از تمام دیوارهای آن صدا بلند می‌شد. پس بهلول به نزد صاحب خانه رفت و وضعیت را شرح داد. از آنجایی که صاحب خانه شخص رند و شوخ‌طبعی بود، در جواب بهلول می‌گوید: مگر نه این است که همه موجودات حمد و ستایش خداوند متعال را می‌کنند؟ دیوارهای خانه من نیز چنین می‌کنند. بهلول بی‌درنگ می‌گوید: برادر آن چه گفتی کاملا صحیح است، ولی گاهی حمد و ستایش موجودات به سجده ختم می‌شود. من از ترس سجده دیوارهای خانه تو به نزدت آمدم تا قبل از وقوع آن تدبیری بکنی. "
4_5967389456112552763.mp3
942K
من در غم تو، تو در هواے دگرے دلتنگ تو من ،تو دلگشاے دگری در مذهب عاشقان روا ڪے باشد من دست تو بوسم و تو پاے دگری # استاد_معین موسیقی پایانی امشب ‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‌
278_32105112543892.mp3
2.81M
🎤خواننده: درویش_جاویدان آهنگ بابا کوهی
📝 نمی دانم کسی اینجا داستان درویش بابا کوهی را شنیده است یا نه ،راستش من هم تا همین‌چند روز پیش چیزی در موردش نمیدانستم .بعد به لطف خواندن کتابی که بعد از سالها در بازار کتاب یادم آمد معلم ادبیاتم یک غروب سرد آذر ماه در کلاس رو به حیاط دبیرستان به ما معرفی کرد و من آن را همین چند روز پیش خریدم، شناختمش. پیرمرد درویش مسلکی که حدود دهه ی ۴۰ خورشیدی تقریبا سی سال در کوهستان زندگی کرده بود . از کم و کیف درویش مسلکی و پاکی نفسش که بگذریم .از اینکه چطور توانسته از یک زندگی آسوده دل بکند و رو به کوهستان گذارد و در سرما و گرمای کوه زندگی کند که بگذریم‌. کسی که داستان این درویش را روایت می‌نمود داستان جالبی از او نقل کرده است که دوست دارم کمی در موردش حرف بزنم . نویسنده ی همین‌کتاب که از قضا در روزگاران جوانی با درویش نشست و برخاست داشته روزی از او می‌پرسد که در تمام این سالها آیا سر گرسنه بر بالین نهادی؟ و درویش می‌گوید در تمام این روزها با آنکه مثل شما طمع ندارم و بدنبال نان نمی دوم یک روز در شیراز برف سنگینی آمده ست آن قدر که تمام راههای مواصلاتی قطع شده است و هیچ کس را یارای آمدن به این نقطه از کوه نبوده است . روز اول که آذوقه ام تمام شد بیرون آمدم تا به شهر بروم‌اما وضعیت آنقدر وحشتناک بود که مجبور شدم دوباره به داخل برگشتم . در کلبه را بستم و رویم را پوشیدم . ۱۲ ساعت گذشت و من از گرسنگی بی حال شده بودم ناگهان در عالم خواب و بیدار انگار صدای در به گوشم رسد کسی صدا زد بابا در را باز کن . در را که باز کردم دو نفر با پالتوهای محکمی و بلند بالا در دستانشان هر کدام دو قابلمه غذا بود . داخل آمدند نشستند و گفتند بابا درویش ما امشب در مجلسی نشسته بودیم و انقدر نوشیده بودیم که مست شدیم‌.در عالم‌مستی با گروه رقیب شرط بستیم که برای درویش ساکن کوه بابا کوهی غذا بیاوریم و این قابلمه ها هم اینجا بماند تا هفته ی دیگر که رقیبان آمدند و اینها را دیدند پس به صداقت کلام ما پی ببرند. درویش می گفت به آن دو مرد مست از می گفتم ولی مستی شما حیات مرا باز خرید . القصه آنکه اگر خدا بخواهد اینگونه میخواهد .تمام عالم را ردیف و مامور می کند تا آنچه میخواهد به دست مخلوقش برساند. هدفم‌آن است که ما چه ساده ایم که برای خودمان نقشه می ریزیم اما اوست که به نگاهی راه را عوض می‌کند. پس تپیدن و به در و دیوار زدن چرا ؟ گاهی باید درویش کوه بابا کوهی شد در اوج بدبختی که هیچ از دستت برنمی آید گوشه ای خفت و همه چیز را به او رها کرد. او که حتی به وسیله ی مستانش قادر به سیر کردن درویشش ست . همین 👤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
rahim_moazenzadeh.mp3
267.7K
عاشقان وقت نماز است اذان می‌گویݩد… نماز‌اول‌وقٺ‌...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
hadadian031(www.BGH.ir) (3).mp3
508K
مناجات با خدا😭 خدایا امشب اومدم با خودت درد دل کنم😔
دعای‌عهد۩محسن‌فرهمند.mp3
1.26M
📜 دعای عهد امام زمان (عج) 🎙 با نوای محسن فرهمند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا