eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
1.9هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
27.7هزار ویدیو
156 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 آیا رانندگی خانم‌ها بدتر است؟ از سوگیری تا واقعیت مردها خیلی بیشتر از زن‌ها پشت فرمان سیگار می‌کشند، با موبایل حرف می‌زنند، راهنما نمی‌زنند، تند می‌روند و قوانین را نادیده می‌گیرند و فکر می‌کنند که این رفتار پرخطر به‌خاطر مهارتشان است. برخلاف باور عموم، بررسی‌های مختلف نشان داده زن‌ها راننده‌های بهتری هستند، اما چرا مردم اشتباه فکر می‌کنند؟ ۱. سوگیری تایید: ذهن ما به صورت دیفالت فقط چیزهایی را قبول می‌کند که قبلا قبولشان کرده، مثلا کافی است به تور مسافرتی فکر کنید، از فردا تبلیغات آن تور را می‌بینید، پیامک تور لحظه آخری هم برایتان می‌آید. این مورد هم همین است، طی روز مردهای زیادی هستند که بد رانندگی می‌کنند، ولی ما رانندگی بد زن‌ها را می‌بینیم.  ۲ .استرس: وقتی یک آقا پشت فرمان است، معمولا همسرش دخالتی در رانندگی نمی‌کند و رانندگی‌اش را ارزیابی نمی‌کند، اما معمولا آقایان کنار خانم‌ها، مدام نظر می‌دهند و هر اشتباه کوچک را گوشزد می‌کنند و آقا حس می‌کند که رانندگی همسرش خیلی خوب نیست، اما نمی‌داند که رفتار خودش باعث می‌شود که عملکرد خانم افت کند. ۳ .فرصت تجربه: در سفر خانوادگی کمتر پیش می‌آید که خانم‌ها پشت فرمان بنشینند، معمولا خانم‌ها وقتی فرصت رانندگی پیدا می‌کنند که هیچ مردی کنارشان نباشد، حتی اگر ماشین خودشان باشد، رانندگی یک مهارت است که با تمرین بهتر می‌شود، سوگیری تاییدی باعث می‌شود آدم بی‌تجربه بیشتر به چشم بیاید و قربانی پیش داوری بشود. ۴ .خطای طراحی: بهترین آدم‌ها در یک طراحی بد، رفتارشان بد است، ولی افراد معمولی در یک طراحی مناسب عملکردشان عالی است. طراحی خودرو هم همین است، بیشتر ماشین‌ها برای مردانی با قد حدود ۱۷۶ سانت طراحی شده، اما میانگین قد زنان ۱۴ سانت کمتر است. یک زن دونده نمی‌تواند با کفش مردانه که برایش خیلی بزرگ است، خوب بدود. ۵ .نبود شاخص اندازه‌گیری مهارت: راننده ماهر کیست؟ کسی که خیلی محتاط و آرام می‌رود یا کسی که لایی می‌کشد و جریمه می‌شود؟ وقتی می‌گوییم یک نفر ماهر است باید بگوییم با چه خط‌کش و پارامتری یک نفر را ماهر یا بی‌مهارت تعریف می‌کنیم؟ عموما ما بدون اندازه‌گیری و فقط بر اساس حسمان حکم صادر می‌کنیم. ۶ .خطای نسبیت: تعداد راننده‌های زن از راننده‌های مرد خیلی کمتر است، وقتی یک زن رانندگی بدی داشته باشد، طبیعتا خیلی بیشتر نسبت به مرد دیده می‌شود. جامعه ۱۰۰ نفری را در نظر بگیرید که تشکیل شده از ۲۰ زن و ۸۰ مرد، اشتباهات یک زن با احتمال ۵ درصد دیده می‌شود، ولی این عدد برای یک مرد ۱.۲۵ درصد است. ۷. بدون هیچ دلیل بعضی‌ها بعد از شنیدن تمام این موارد، هنوز هم می‌گویند «نه، زن‌ها رانندگان بدتری هستن، بحث نداره» برای این‌ها نه استدلال مهم است و نه آمار، چشمشان را می‌بندند و حکم صادر می‌کنند. خیلی وقت‌ها، ما بدون دلیل در مورد مسائل نظر می‌دهیم، ما این‌طور فکر می‌کنیم، چون دوست داریم این‌طور فکر کنیم!! 👤 پوریا بختیاری 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap
📝 ‍ آمارها می‌گوید دو و نیم میلیون دختر و پسر دهه شصتی هنوز مجرد هستند. اما این موضوع برای دختران این دهه‌ی سخت، شکل دیگری دارد. چون آمارها نشان می‌دهد پسران دهه شصتی مجرد تمایل دارند با دختران دهه هفتادی ازدواج کنند و حال دختران دهه شصتی زیادی هستند که در آستانه تجرد قطعی قرار دارند و هر روز این استرس و و اضطراب را با خودشان حمل می‌کنند که آیا آنها هم ازدواج خواهند کرد؟ آیا زندگی مستقلی خواهند داشت؟ زهرا یک دختر متولد شصت و دو خوزستانی است. کارشناسی باستان‌شناسی و ارشد روانشناسی تربیتی دارد. دوازده سال سابقه تدریس و هجده سال سابقه فعالیت فرهنگی. زهرا می گوید: «از سال هشتاد که اولین خواهرم عقد کرد و ازدواج کرد من یک بحران روحی خیلی بزرگ را گذراندم چون به‌هرحال شما می‌دانید ما ایرانی‌ها از مراسم خواستگاری تا نامزدی و عقد، همه فامیل‌مان حضور دارند و هرکس به نوبه خودش تلاش می‌کند گاهی از روی محبت و گاهی از روی کم لطفی حرف به آدم بزند. خیلی‌هایشان از روی دلسوزی می‌گفتند:«ان‌شالله قسمت تو هم شود» یکی می گفت:« ان‌شالله نوبت تو» من آن زمان خیلی به فکر ازدواج نبودم و بیشتر حواسم پی تحقیق و پژوهش بود. اما کم‌کم بعد از ازدواج خواهر اولم و ازدواج خواهرهای دوم و سوم هربار من با یک تنش روحی بسیار شدید برخورد می‌کردم. هم از برخورد دیگران و هم از اتفاقاتی که درونم رخ داده بود مدام به خودم می‌گفتم:«چرا من نه؟، چرا من چنین موقعیتی برایم پیش نمی‌آید؟» اتفاقی که زهرا در خانواده‌اش می‌بیند یکی از مهم‌ترین ضربه‌های ازدواج را به کشور زده ‌است. ازدواج پسران دهه شصتی با دختران دهه هفتادی. زهرا می‌گوید:«ما خانواده سرشناسی در اهواز هستیم، در خانواده و اقوام پسرهای متولد شصت و حتی پنجاه و شش داشتیم. اما یک عده از این پسران چون بعد از دانشگاه به تهران آمدند و اکثرا با دختران تهرانی ازدواج کردند. آن عده‌ای هم که باقیماندند و به اصطلاح سن‌شان به من می‌خورد تا چندسال پیش مجرد بودند و بعد با دخترهای هفتادی، هفتاد و دویی، هفتاد و سه‌ای و حتی موردی داشتیم که با سیزده سال اختلاف سن با یک دختر هفتاد و پنجی ازدواج کرد» «پس‌ چرا ازدواج نمی‌کنی؟» سوالی که زهرا می‌گوید از او آنقدر پرسیده شد که در آخر به یک ازدواج نامناسب تن داد. ازدواج با پسری چندسال کوچکتر. چرا؟ چون از او رفتارهای خوبی دیده بود،زهرا بعد از نامزدی متوجه می‌شود که خانواده نامزدش به فامیل خودشان سن او را خیلی پایین‌تر از سن واقعی‌اش گفته‌اند و همین برای او چالش‌های زیادی را پیش می‌آورد اما هرچه تلاش می‌کند نمی‌تواند وضعیت را تحمل کند و نهایتا این فشار اورا وادار به جدایی میکند. زهرا حرف می‌زند و گریه می‌کند. وقتی از حسرت مادر شدن می‌گوید گریه‌اش اوج می‌گیرد. او هر روز از خودش می‌پرسد یعنی من هم مادر می‌شوم؟«تمام این حرفها را اگر کنار بگذارید توقعی که از من به عنوان دختر مجرد خانواده وجود دارد خیلی سخت است. خواهر بعد از من دو فرزند دارد و الان ساکن کاناداست، همین که می‌بینم خواهرهایم بچه‌دار می‌شوند و مادری را تجربه می‌کنند حالم دگرگون می‌شود. این حس و حسرت مادری مرا دیوانه کرده‌است. مدام به خودم می‌گویم یعنی ممکن است من هم یک روز مادر شوم؟گریه می‌کند با خودم می‌گویم دیر است. نکند بچه‌ام ناقص شود نکند نابارور باشم؟ مشکلات دختران دهه شصتی به گفته زهرا خیلی فراتر از این گفتگوها حرف‌هاست انقدر که دیگر توی حافظه‌اش جا نمی‌‌‌شود،یعنی می شود من با این سن‌وسال ازدواج بکنم چقدر فرصت دارم در کنار همسرم زندگی بکنم، در آینده بچه‌ ده‌ساله‌ی من دوست دارد یک مادر پنجاه ساله یا شصت ساله داشته باشد؟ بین همه‌ی مامان‌های جوان، من یک شصت ساله، واقعا بچه‌ام دوست خواهد داشت؟ 👤 عطیه همتی 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap
📝 چنگیزهای زندگی شما چه کسانی هستند ؟ یه کلاسِ انگلیسی هفته‌ای دو روز تو مدت کوتاه ‌ چند ماهه‌‌ای که وین بودم میرفتم. راستش انگلیسیم اینقدر خوب بود که به اون کلاس نرم، ولی‌ دو چیزِ اون کلاس برام خیلی‌ جالب بود ...دور تا دورِ اون اتاق کوچیک صندلی بود و ما‌ها از کشور‌هایِ مختلف با سنین مختلف مثلِ یه دورِ همی‌ رویِ اون صندلی‌ها مینشستیم و سعی‌ میکردیم با انگلیسی حرف زدن با هم ارتباط برقرار کنیم. نیم ساعتِ آخرِ کلاس هم به حرف زدنِ هر فردِ داوطلبی راجعِ به موضوعِ تعیین شده از جلسه قبل بود. اون روز بارونی‌ زیبا آخرهایِ خرداد رو در وین هرگز فراموش نمیکنم. مدرسِ جوانِ کلاس از همه ی ما خواسته بود که بگیم قهرمان و الگویِ زندگیمون کیه. نوبت رسید به دخترکِ جوانِ آرومی‌ با چشمایِ بادومی و صورتِ گردِ بامزش که برایِ ادامه تحصیل و گرفتنِ دکترا در یک رشته ی هنری به وین اومده بود. از مغولستان اومده بود. اولین مغولی بود که از نزدیک میدیدم. آروم و خجول و مهربون بود. شروع به حرف زدن کرد. هر چه اون بیشتر از قهرمانِ زندگیش حرف میزد و ما همه با چشم‌هایِ از حدقه در اومده بروبر نگاهش میکردیم. با تمامِ احساسش از مردِ مهربان و فداکاری حرف میزد که میگفت عاشقانه دوستش داره و در تمامِ زندگیش سعی‌ کرده اونو الگویِ زندگیش قرار بده. با زیباترین کلمات قهرمانِ زندگیشو توصیف میکرد و تحسینش میکرد. و اونو مثلِ "پدری مهربان" میدونست. هر چه اون بیشتر میگفت، ما شوکه تر میشدیم. خب راستش دوست داشتنِ آدمی‌ که اون توصیف میکرد، کاملا منطقی‌ و طبیعی بود. ولی‌ همه ی ما شوکه ی نامی‌ بودیم که اون این توصیفات رو در موردش میکرد. اینقدر برایِ همه ی ما عجیب بود که وقتی حرفاش تموم شد، فقط بروبر نگاهش میکردیم. با لبخندی رویِ لبش منتظر بود که اگر سؤالی داریم بپرسیم یا تشویقش کنیم. من درست روبروش نشسته بودم، آروم و با احتیاط ازش پوسیدم: "اینا که گفتی‌ راجع به چنگیز خانِ مغول بود یا یکی‌ دیگه؟ " با اطمینان جواب داد: "چنگیزِ بزرگ، تموچینِ عزیز، اون مردِ بزرگیه." مدرسِ جوونِ کلاس رویِ تختهِ وایت بردِ کلاس اسمِ چنگیز رو با حروفِ انگلیسی نوشت و پرسید: "اینو میگی‌؟ " دخترک خوشحال و مطمئن گفت بله. من تنها ایرانی‌ کلاس نبودم. پسرِ جوانی گفت: "چنگیز خان یه قاتله، یه خونخوار بزرگ، تو اینو نمی‌دونی؟؟ " دخترکِ مغول با چشممهایِ در اومده فوری منکر شد، نه این اون نیست، اشتباه می‌کنین. اون مهربون و بزرگ و فوق‌العاده بوده.من بهش توضیح دادم: "اون به کشورِ من حمله کرده و تقریبا هر کی‌ سرِ راهیش بوده کشته. به خیلی‌ کشور‌ها رفته و این کار رو کرده،. معروفه. اون کجاش مهربون و فوق‌العاده و قهرمان بوده؟ " دخترک اصرار کرد: "اشتباه می‌کنین. با یکی‌ دیگه اشتباه گرفتین." خانمی از لهستان که با نامزدش کلاس‌ها رو شرکت میکرد، کنارِ دخترک مغول نشسته بود، رویِ گوشی موبایلش، عکسِ چنگیز خان رو بهش نشون داد و توضیحاتِ زیرِ عکس رو براش خوند. دستهایِ دخترک می‌لرزید. همه شروع کردن هر چی‌ راجع به چنگیز خان می‌دونستن به دخترک گفتن. شوکّه بود، با چشمایِ پر اشک گفت: "اینا دروغه، اینا رو حتما دشمناش گفتن. اون مردِ بزرگ و مهربونی بوده." هر چه ما اصرار میکردیم، اون منکر میشد. دیگه داشت عصبانی‌ میشد. هی‌ میگفت: "مهربون بوده." همکلاسی شیطونِ آلمانیمون خندید و گفت: "به هر کسی‌ می‌شه لقبِ مهربون داد غیرِ چنگیز خان مغول،" و یه عکسِ ترسناک از چنگیز خان رویِ مبایلش به دخترک مغول نشون داد. دخترک گوشی موبایلشو در آورد و عکسِ بک گراندِ گوشیشو نشونمون داد و گفت: "اشتباه می‌کنین، اینه." اینقدر حرفهاش برایِ همه ی ما عجیب بود که همه با هم یهو زدیم زیرِ خنده. کی‌ فکر میکرد یه روزی بشینیم و به یه نفر که در وصفِ انسانیتِ چنگیز خانِ مغول حرف میزد گوش بدیم آخه؟ دخترک با چشمایِ اشکی و ناراحت نگاهمون میکرد. مدرسِ جوونِ کلاس سعی‌ کرد میونه رو بگیره: "چند تا لینک از چند تا کتابخونه ی معتبر برای همه میفرستم، اونا رو می‌خونیم و دفعه ی بعد در موردش حرف می‌زنیم، چطوره؟ " اون دخترِ مغول دیگه هرگز به اون کلاس نیومد. نمیدونم هیچوقت اون لینک‌ها رو خوند یا نه. شاید خوند و نتونست با حقیقت روبرو شه. نمیدونم! ولی‌ اینو میدونم که من خودم چندین روز خوب نخوابیدم، صد‌ها بار از خودم سوال کردم: "چنگیز‌هایِ زندگی‌ من کی‌ هستند؟ " سوالِ خیلی‌ ترسناکی بود...اون روزِ بارونی فهمیدم شجاعانه‌ترین کارِ دنیا حرف زدن با آدم‌ها از کشور‌ها و با فرهنگ‌هایِ مختلفه. و فرصتِ دادن به خودمون که گاهی دنیا رو با چشم‌هایِ دیگران هم ببینیم. تا وین بودم، تمامِ جلساتِ اون کلاس رو شرکت کردم، و از اون روز تمامِ تلاشمو کرده ام که قهرمانی در زندگیم نداشته باشم. 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap
📝 بهترین دوست یا همسر دنیا چه ویژگی هایی دارد ؟ 1- بهترین دوست یا همسر دنیا اشتباهات گذشته شما را فراموش می کند. یک شریک خوب، گذشته شما را نادیده می گیرد و دائم اشتباهاتی را که یادآوری آنها " هیچ نفعی " به حال رابطه تان ندارد ، بازگو نمی کند. 2- بهترین دوست یا همسر دنیا نمی کند. یک شریک زندگی مناسب " تفاوت انسان ها " را درک می کند و می داند که هر شخص نقاط ضعف و قوت خود را دارد. بنابراین شما را با افراد دیگر مقایسه نمی کند. 3- بهترین دوست و همسر دنیا به دوطرفه اعتقاد دارد. او باید بداند که یک رابطه سالم به تلاش هر دو طرف وابسته است و باید بین آنها تعادل برقرار باشد. رابطه های یک طرفه در نهایت به مشکل منجر خواهد شد. 4- بهترین دوست و همسر دنیا به تنهایی شما احترام می گذارد. هر فردی به تنهایی احتیاج دارد. شریک شما باید معنای را درک کند. افرادی که این قانون را رعایت نمی کنند ، پس از مدتی از هم خسته می شوند و در رابطه احساس خفقان می کنند. باز هم می گوییم، در هر چیزی تعادل لازم است، حتی با هم بودن. در انتخاب دوست / همسر به نشانه ها دقت کنیم 👌 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap
📝 در اواخر قرن بیستم دولت چین کمپینی برای کشتن میلیون ها گنجشک به راه انداخت چون انها دانه ها را میخوردند و این میتوانست با توجه به جمعیت زیاد چین باعث قحطى شود! اين طرح كه ابتكار مائو ، پدر انقلاب چين بود باعث ايجاد موج پرنده كشى در چين شد ، به حدى كه دانش آموزان گنجشك ها را در يك نخ رديف كرده و به مدرسه ميبردند تا جايزه بگيرند! طى اين كمپين ميليون پرنده كشته شدند ، هدف اين كمپين جلوگيرى از خورده شدن دانه ها توسط پرنده ها و درنتيجه جلوگيرى از قحطى بود! اما حاصل چه بود؟ حاصل رشد فزاينده آفت ها و حشرات بود ، حشراتى كه توسط پرنده ها كشته ميشدند حالا بدون هيچ دشمنى چنان بر سر مزارع چينى ها افتادند كه قحطى بزرگ اتفاق افتاد! قحطى كه حدود 40 ميليون چينى طى آن جان خود را از دست دادند! تاريخ نويسان اينگونه مى گويند : مردم از شدت گرسنگى مجنون شده بودند ، والدين فرزندان خود را ميخوردند و فرزندان والدين خود را! خداوند در قران میفرماید: وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ هر چیزی نزد ما خزینه هایی دارد و ما آن را به اندازه ای مشخص فرو میفرستیم. حجر۲۱ خلقت هیچ موجودی بدون حکمت نیست 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap
با آدمایی که مهربون نیستن مهربون تر باش اونا بیشتر از بقیه بهش نیاز دارن ... 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap
📝 بعضی وقت ها یادت می رود خیلی چیزهارا.از خاموش کردن شعله ی زیر کتری و کشیدن پریز اتو از برق تا برداشتن شال گردن و دستکش برای این روزهای سرد و یا حتی نوشتن دخل و خرج های روزانه. مثلا یادت می رود وقتی چیزی می خری تاریخ انقضایش را خوب نگاه کنی یا در بطری آبمعدنی را محکم تر ببندی تا مهم ترین ورقه های توی کیفت را غیر قابل استفاده نکند. یا یادت می رود قرصت را فلان ساعت بخوری و موقع بیرون رفتن از خانه چراغ ها را خاموش کنی.گاهی یادت می رود با خودت قرار گذاشتی که به آدم هایی که خودشان هزار و یک مشکل دارند و نمی توانند حلال مسایل و مشکلات آدم باشند تکیه نکنی و راه حل نخواهی ازشان،یادت می رود که از دیگران به اندازه ی توانشان توقع داشته باشی،یادت می رود که فراموش کنی گاهی حتی. یادت می رود که بعضی وقت ها هم باید یادت برود و اینقدر توی ذهنت دنبال چرا و اما و اگر نباشی و رهایش کنی و بگذاری برود آن ته ته های ذهنت و فراموشت شود.یادت می رود قول و قرارها و عهدهای خودت با خودت را.زیر خیلی چیزها می زنی اینطور وقت ها.جایی که نباید مهربان باشی هستی و جایی که نباید حال کسی را بگیری می گیری.بعضی وقت ها باید به خودت گوشزد کنی آدم های اطرافمان همینی هستند که هستند،بپذیریشان،تغییرشان ندهی،بخش های آزاردهنده ی وجودشان را بفرستی برود آن دور دورها و بخش های خوبشان را هم بدانی که مطلق نیست،همیشگی نیست. همیشه جایِ پارک حاضر و آماده و صندلی های خالی برای نشستن توی کافه ی مورد علاقه ات وجود ندارد.گاهی وقتی چند ثانیه دیر می رسی فروش بلیط های نمایش محبوبت تمام شده است،سرویس اداره درست در سردترین روزهای سال ممکن است جایت بگذارد.همه ی این ها بخش هایی از زندگی ما هستند .باید رهایشان کنیم ،بگذریم و تقصیر را به گردن روزهایمان نیندازیم. 👤 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap
📝 مدیریت اسکندری جوان‌تر که بودم، در روستایی دورافتاده از روستاهای ارومیه، شبی مهمان خانواده‌ی همکلاسی‌ام بودم. روستایی ده خانواره، همه از دم قاچاقچی، اما بسیار صمیمی و مهربان. بعد از شام، ده دوازده نفر از مردم روستا همراه با ملّای روستا برای شب‌نشینی و دیدار مهمان شهری، به خانه‌ی میزبان آمدند و تا نیمه‌های شب گفتیم و خندیدیم. عموزاده‌ی همکلاسی‌ام، نوجوانی چهارده پانزده ساله، پُرحرف و تازه ترک تحصیل کرده، چراغ محفل بود و در حالی که چشم‌هایش از فرط شوق و ذوق برق می زد، پشت سر هم، چیستان‌های مزخرف و مُهمل مطرح می‌کرد و خودش هم جواب می‌داد. گاه گُداری میان حرف ملّا هم می‌پرید. بعد از رفتن مهمان‌ها، پدر دوستم که فکر می‌کرد تحت تاثیر برادرزده‌ی ورّاج و نادانش قرار گرفته‌ام ازم پرسید «انصافاً بگو، «اسکندر» ما لیاقت محضر شاه و وزیر را ندارد»؟ سال‌ها بعد، در اداره‌ی امور مالیاتی ارومیه، «اسکندر» را دوباره دیدم و فوراً شناختم. سر و وضع‌اش همچنان روستایی، امّا معلوم بود پولدار. چند نفر ممیّز دارایی دورش را گرفته‌‌بودند و در حالی که سعی می‌کردند برایش خودشیرینی کنند، پشت سرش، به هم چشمک می زدند و می‌خندیدند. ظاهراً«اسکندر» برای انتقال و استعلام سند چند ساختمان آمده بود و در حالی که حتّا نمی‌توانست «استعلام» و «انتقال» را درست تلفظ کند، مرتّب به پشت ممیّزها می‌زد و گاه گداری دست در جیب کتش می‌کرد و بهشان کشمش و نخودچی می‌داد: هنوز هم، همان نوجوان نادان و پُرحرف بود که آن‌وقتها به اعتبار وقاحت‌اش، و حالا به پشتوانه‌ی پول‌اش، داشت حکومت می‌‌کرد و قدرت می‌راند! همان شب، سخنرانی «محمود احمدی نژاد» را در سازمان ملل دیدم و شنیدم. زمانی که با آن سر و وضع همیشه شلخته، اعتماد به‌نفس هولناک، لبخند ابدی عاقل‌اندرسفیه و صدای بسیار بسیار بلند و کشیده‌اش، ادّعا کرد که مدیریت جهان غلط است و او به نمایندگی از «مردم ایران» حاضر است برای مدیریت صحیح جهان برنامه و طرح ارائه کند، یاد «اسکندر» افتادم. بعدتر، دیدم که «احمدی‌نژاد» و «اسکندر» به هیچ‌وجه استثناء نیستند، بلکه در طول همه‌ی سال‌های اخیر، ده‌ها و صدها مسئول و مدیر نالایق و ویران‌کار شبیه او، به یاری وقاحت‌، ترفند بادآورده‌ی «قاچاقچی‌گری ایمان و اعتقادات عوام»، و پشتوانه‌ی همان «پول اسکندری»، توانستند به نمایندگی «مردم ایران»، در «محضر شاه و وزیر» برقصند و پیکر خسته‌ و زخمی این سرزمین را زیر پایکوبی‌‌شان، غرق خون کنند. این روزها... کابوس فجیعی که بر اقتصاد و معاش و زندگی مردمان ایرانی می‌گذرد، ثمره‌ی همان«مدیریت اسکندری» است. آن شب که پدر همکلاسی‌ام از من پرسیده بود که «انصافاً بگو، «اسکندر» ما لیاقت محضر شاه و وزیر را ندارد»؟ من پاسخ داده‌بودم «دارد»! 👤خالد رسول پور 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap
📝 بیایید از این پس وقتی به هم می رسیم به جای زهر مار، عسل به کام هم بریزیم. وقتی به هم می رسیم به جای اینکه بگوییم: " چقدر پیر شده ای " بگوییم " دلم برایت تنگ شده بود " " صورتت چروک برداشته " بگوییم " از با تو بودن لذت میبرم " " چاق شده ای " بگوییم " تو دوست خوبی هستی " " لاغر و ضعیف شده ای " بگوییم " دوست دارم تو را بیشتر ببینم " همه ما از گرفتن انرژی منفی بیزاریم، پس اگر انتظار دریافت انرژی مثبت داریم باید همان نیرو را بدهیم تا همان را پس بگیریم. به ما چه که فلانی چرا بچه دار نمی شود. به ما چه که چرا فلانی ده سال است که مبلمان خانه اش را عوض نکرده. به ما چه که فلانی چرا هنوز همان ماشین را دارد. به ما چه که فلانی از همسرش جدا شده. هر کسی حتی خود ما در زندگی خط قرمزهایی داریم که دوست نداریم کسی از آنها رد شود. پس از خط قرمزهای دیگران رد نشویم. برقراری ارتباط موثر، فقط گفتن حرفهای خوب نیست. نگفتن حرفهای بد هم هست... 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap
📝 ‍ ‍ اخیرا فیلم «برادران لیلا» رو دیدم. فیلمی سرشار از تمثیل و استعاره. خانواده‌ای فقیر و پر از مشکل که بنوعی نماد ملت ایرانه. پدری مستبد و خودرای که دیده شدن رو به رفاه اعضای خانواده ترجیح میده و حاضره دارایی رو که میتونه سبب تغییر وضعیت فرزندان خودش بشه، تنها برای «بزرگ خاندان» بودن و حضور هرچند غیر‌ضروری در جایگاه قدرت، برای دیگران خرج کنه. پدر نه تنها به فکر فرزندان نیست بلکه با زورگویی خواستار تحمیل عقاید کهنه‌‌اش هم هست مثل اجبار به انتخاب نام مورد نظر و کاسه داغ‌تر از آش بودن و در این راه حتی ابایی از دروغ گفتن برای توجیه شرایط نداره. در این بین فرزندان و در واقع نسل جدید به رهبری لیلا حق خودشون رو از خانواده میخوان و جلوی پدر میایستند، نواخته شدن سیلی از جانب لیلا به صورت پدر استعاره‌ای از اعتراض و طغیان یک نسل به عقاید پوسیده نسل پیشینه. عقایدی که جلوی خوشبختی فرزندان رو میگیره و حتی منجر به دربدری، مهاجرت و تفکیک بخشی از خانواده میشه و در پایان مرگ و رقص تمثیلی از زوال عقاید کهنه و رهایی نسلیه که مدتها تحت سلطه بوده. اینکه یک زن یعنی لیلا محور و مغز متفکر خانواده و کسیه که همه تغییرات از او آغاز میشه و بازی درخشان همه بازیگران خصوصا سعید پورصمیمی هم از نکات قابل تامل فیلم سعید روستاییه. 👤ژینوس صارمیان 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap
📝 مادر جون یکی از زن‌های مسن فامیل بود که ما زیاد می‌دیدیمش. در میانسالی از هر دو چشم نابینا شده بود و حسرتش این بود که نوه‌ای را که همه می‌گفتند خیلی زیباست نمی‌توانست ببیند. عاشق سریال اوشین بود. از جمعه‌ روزشماری و حتی لحظه‌شماری می‌کرد برای رسیدن به شب یکشنبه، برای صدای مجری که شروع سریال را اعلام کند و برای صدای پرطنینی که می‌گفت "سال‌های دور از خانه" وقت سریال، می‌نشست کنار تلویزیون و تکیه می‌داد به همان دیواری که تلویزیون به آن پشت داده بود. و اوشین را گوش می‌داد، رادیویی، با شش‌دانگ حواس. یک‌شنبه شبی همه دور هم بودیم. هندوانه وسط، سماور کنار و تلویزیون روشن. موسیقی شروع شد. مادر جون صاف نشست. می‌خواست هیچ‌چیز را از دست ندهد، حتی موسیقی تیتراژ را... ناگهان سکوت شد و مادر جون ندید که همزمان با سکوت، تاریک هم شد. یکی گفت؛ "اع! برق رفت." یکی دیگر گفت: : "تو روحت ریوزو!" بقیه خندیدند و مناسک شب‌های بی‌برقی شروع شد: یکی بچه‌ی کوچک را از وسط برداشت تا زیر دست و پا نماند. یکی گردسوز آورد، آن یکی کبریت زد، این یکی شیشه‌ را برداشت. فتیله آتش زده شد، شیشه سرِ جایش برگشت، گردسوز گذاشته شد روی میز وسط و تازه همه دیدیم مادرجون دارد گریه می‌کند. پیرزن بی‌صدا اشک می‌ریخت، انگار که بالای مجلس عزای عزیزی نشسته باشد. برای او، اوشین فقط سریال هفته‌ای یکبار نبود که پی بگیرد ببیند بالاخره زنِ اون یارو پولداره شد یا نه، بالاخره تاناکورا به سود افتاد یا نه، بالاخره دختره که رفته بود برگشت یا نه... برای مادرجون، اوشین‌شنیدن حکم درد دل با خواهری داشت که هفته‌ای یک بار، یک ساعت فرصت دیدارش فراهم می‌شود. برای او اوشین دیدن، تنها تفریح کل هفته‌اش بود، سبک کردن دل بود، دلیلی بود که هفته را به هفته برساند و خیال کند که هفته‌ها از یکشنبه‌ شروع می‌شوند. از گریه‌ی مادر جون، بزرگترها هم زدند زیر گریه و یکی که سبیلش کلفت بود و دلش نازک، ماشین را روشن کرد، مادر جون را اورژانسی سوار کرد و رساند دو محله آن‌طرف‌تر، خانه‌ی یکی از آشناها که برق داشتند. گاهی، یک چیز کوچک، دم‌دستی، هله‌پوک می‌شود دلخوشیِ بزرگ یک انسان. گاهی آدم با چیزی می‌شکند که برای دیگری کم‌ارزش است. دل به دلِ دیگری دادن، چندان سخت نیست، فقط کافی‌ست که دلخوشی‌های کوچکش را بزرگ ببینی. هنوز صدای دعای مادرجون برای کسی که فهمیده بود که اوشین برای او بیشتر از اوشین است و گاز داده بود که پیش از تمام شدن سریال او را به سریال برساند توی گوشم است. "الهی هرچی از خدا میخوای بهت بده مادر." 👤 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap
📝 نمی دونم دقت کردید درد دِل بین آدمها خیلی کم شده .علتش همه مشخصه گمونم یا می ترسیم حرف و راز زندگی مون پخش بشه یا می ترسیم اون درد دل تبدیل به آتو بشه بکوبن تو سرمون . یا ظاهری که از زندگیمون برای دیگران ترسیم کردیم اونقدر با زندگیمون متفاوته که جرات نمی کنیم درد دل کنیم دو کلمه هم یاد گرفتیم به نام «حریم شخصی » و با این کلمه سعی داریم فراموش کنیم که چقدر تنهاییم . تنهاییم ....تنهایی مدرن ... تنهایی در حالی که با صدها نفر در دنیای مجازی و با دهها نفر در دنیای واقعی معاشرت داری ... معاشرت و نه دوستی ... ارتباط انسانها در محدوده اجبار و ادب و عرف .... دوستانی که خودمون و خودشون می دونیم و می دونن که دوست نیستم . ولی به نظر من واقعیت اینه که : اگه کسی رو نداریم که سر زده زنگ خونه رو بزنه بیاد توو و ما خجالت نکشیم .... تنهاییم اگه کسی رو نداریم که میزان حقوق مونو بپرسه ... یا تو چشمامون نگاه کنه بگه چرا بچه دار نمیشی و ما بهمون بر نخوره ..... تنهاییم اگه کسی رو نداری که وقتی با همسرت دعوات میشه بری پیشش و بهش بگی ... تنهایی اگه کسی رو نداری که تیپ تو مسخره کنه یا رُک بهت بگه دهنت بو می ده یا پول ازت بگیره و یادش بره پس بده و تو راحت بتونی بهش بگی پولمو بده و اون ناراحت نشه .... تنهایی حریم شخصی اگر چه به اندازه ش لازمه و خوب ، ولی به طرز احمقانه ای گسترش پیدا کرده و پاشو گذاشته رو گلوی دوستی ... زمان کوتاه زندگیتونو صرف دوستانتون کنید و خانواده تون . 👤 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap
📝 اون وقتا با نوکِ پنجه بابا ،از خواب بیدار میشدیم که بلند شو برو نون بخر . الان با نوک پنجه از خونه بیرون میریم که نون بخریم تا بچه ها که چه عرض کنم جوونامون بیدار نشن . اون وقتا اختیار تلویزیون با دوتا کانال دست بابا بود الان کنترل تلویزیون با هفتصدتا کانال دست بچه ها ست . اون وقتا سر سفره باید چهار زانو میشستیم تا بابا بیاد و شروع کنیم به غذا خوردن . الان میشینیم سر سفره و اونقدر بچه ها را صدا میکنیم تا راضی بشن بیان سر سفره . اون وقتا مادر با مواد موجود تو خونه غذا می پخت و ماهم بی چون وچرا غذا را میخوردیم . الان بچه ها به مادرا منوی غذایی میدن اما بازم سر سفره از غذا ایراد میگیرن . اون وقتا موقع عروسی پدر داماد یه اتاق خونه رو خالی میکرد و عروس هم کل جهیزیه اش رو توی همون اتاق میچید و یک عمر با هم زندگی میکردند. الان یک دستگاه آپارتمان که خودش یه پا فروشگاه وسایل برقی و یه نمایشگاه مبل و فرش و تیر و تخته است برای عروس و داماد فراهم میشه اما چند ماه بیشتر باهم زندگی نمیکنند . اون وقتا خونه ها خالی از مبل و وسایل تزیینی بود ولی پر از مهمان . الان خونه ها پر از مبل و وسایل تزیینیه ولی خالی از مهمون . اون وقتا با یه پیکان جوانان ده پونزده نفر می رفتیم خونه فک و فامیل و کلی بهمون خوش می گذشت. الان هر خونواده اگه دوسه تا ماشین نداشته باشه حتما یه دونه رو داره و هیچ کس خونه کسی نمیره . اون وقتا هیچ کس اطلاعات پزشکی نداشت اما همه سالم بودند. الان همه اطلاعات پزشکی دارند از تلویزیون و تلگرام و ....‌‌ ولی همه مریضند. 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap
. 🌿💚﷽ 💚🌿 🍃🌸🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷🌸🍃 🌿🕊🗓تقویم‌ِ‌ روز شنبه👇 🍃💚16 اردیبهشتِ1402ش 🍃🤍15شوالِ 1444ق 🍃❤️6 میِ 2023 م 🍃🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🍃 🍃🌏🗓 تقویم نجومی ؛ 🍃📗🗓تقویم تاریخ اسلام ؛ 🍃💚📚و تطبیق آنها باقرآن ؛ سیره و احادیث اهل بیت(ع) درامورِکاروزندگی 🍃🌍💫امروز تا ساعت۲۳/۳۶ دقیقه هنوز قمر در عقرب است لذا از انجام امور اساسی پرهیز کنید. 🍃🌷سالروز وفات حضرت شاه عبدالعظیم حسنی در سال۲۵۲ ه.ق است. 🍃🏕☀️روز خوبیست برای👇 ازشیر گرفتن کودک؛ کشاورزی؛ خرید باغ و زمین؛ حجامت و اصلاح بدن. 🍃🌸☀️نوزاد متولد امروز؛ ان‌شاءالله. 🍂🥀🌼 و اما روز خوبی نیست برای👇 اقدام برای انعقاد نطفه؛ زایمان کردن؛ بریدن ودوختن و ناخن گرفتن ؛ بنایی و انجام امور اساسی کار و زندگی. 🍃🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🍃 🍃❤️☀️روز شنبه متعلق است به پیامبر خاتم صلوات الله علیه. 🍃🌴☀️ذکرِبعداز نمازِصبح👇 1060مرتبه 🍃🌸یا غنی🌸🍃 (برای‌جلبِ‌روزی و ثروتِ بابرکت) 🍃🌴☀️ذکرِ روزِ شنبه صدمرتبه👇 🍃💚یا رَبَّ العالَمین💚🍃 🍃🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🍃 🍃🌸حدیث‌امروز👇🌸 🍃🌷❣پيامبر صلي الله عليه و آله: 🍃💐🕊☀️چه چيزى مانع توست كه زندگى پسنديده 🍃💐🕊☀️و مرگ با سعادت را داشته باشى، 🍃🌸💐☀️ چرا كه من براى كامل نمودن اخلاق زيبا مبعوث شده ام. 🍃📚مجمع الزوائد، ج ۸ ، ص ۲۳ 🍃🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🌿💚﷽ 💚🌿 🍃🌸🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷🌸🍃 🍃🌲🏕☀️سلام و صد سلام به شما دوستانِ عزیز 🍃🌲🏕☀️صبح زیبای اولین روز هفته تون بخیر و شادی و دلِ خوش. 🍃🌲🏕☀️لحظاتتون سرشار از بهترینها
اگر باور داشته باشید که آن رابطه عالی، آن ثروت ,سلامتی حق الهی من است و من میتوانم "به آسانی" در این راه موفق شوم همینگونه خواهد شد. شما باید ابتدا خواسته تان را باور کنید تا نتیجه دلخواه به عمل آید.
به افکار خوب بیندیش، چیزهای خوب بگو، کارهای خوب در قبال دیگران انجام بده، همه چیز به سوی تو باز می گردد ... ‌
هر چه بیشتر خود را شاد کنیم آزُردن دیگران را بیشتر از یاد می بریم ! ‌
هر روز آغازی دوباره است مُشتی امید در جیب‌هایت بریز و زندگی را دوباره از سَر بگیر.. بی خیالِ هر چیز که تا امروز نشد رحمت خداوند همیشه با توست ‌
قانون زندگی میگه تو زندگی میتونی از ویرگول و نقطہ سرخط استفاده ڪنی ولی نقطہ پایان هرگز، تا زندگی هست باید با تمام وجود زندگی ڪرد. زندگیتون پراز شادی‌های بی پایان سلام صبح اول هفته‌تون پر انرژی🌷
اینو میگم ولی فقط بین خودمون بمونه. واقعاً دوست دارم یکی رو عمیقاً دوست داشته باشم؛ باهاش راحت باشم، هرچی اذیتم می‌کنه بهش بگم، پیشش آروم بگیرم و قلقم رو بلد باشه، خودم رو پیشش سانسور نکنم، هر چقدر خواستم و تونستم بهش ابراز علاقه کنم و نگران هیچی هم نباشم.
یاد بگیرید همون موقع که لازمه باشید، یه دقیقه بعد، یه ساعت بعد، یه روز بعد، یه ثانیه بعد دیگه اون لحظه نیست؛ ‏دستا سرد میشن، احساسات ته‌نشین میشن، طوفانا آروم میشن، آتیشا خاموش میشن و آخرش فقط این به یاد می‌مونه که ‏به موقع بودی کنارم یا نه.
کوچه پس کوچه‌های شیراز تو اردیبهشت... 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap