📝
قانون تاثیر معکوس
ساده بگویم گاهی هر چه بیشتر برای چیزی تلاش کنیم نتیجه کمتری خواهیم دید.
نمونه بارز این مسئله بی خوابی است. خواب یک فرآیند کاملا ناخودآگاهانه است و زمانی که سعی می کنیم خودمان را بخوابانیم نتیجه برعکس می شود. هر چه بیشتر به خواب فکر کنیم و به خودمان دستور خواب بدهیم بیشتر بیدار می مانیم.
مثال دیگری که می توانم بزنم شنا کردن است.
زمانی که می خواهیم روی آب شناور باشیم داخل آب فرو می رویم و غرق می شویم اما زمانی که می خواهیم داخل آب فرو برویم روی آب شناور می شویم.
دلیل ایجاد قانون تاثیر معکوس این است که ذهن خود آگاه
و نا خودآگاه ما مدام با هم درگیر هستند و در این درگیری ذهن نا خود آگاه برنده می شود. چرا؟ چون حامی و پشتیبان ماست و منطق سرش نمی شود. “امیل کوئه” روانشناس فرانسوی می گوید:
زمانی که تصورات با قدرت اراده درگیر هستند بدون استثناء تصورات برنده می شوند.
تصور کنید یک تخته چوب روی زمین گذاشته ام و از شما می خواهم روی آن راه بروید.
شما هم بدون هیچ تردیدی این کار را انجام می دهید.
با خودتان می گویید این فقط یک تخته چوب است و با راه رفتن روی آن هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد. بنابراین خودآگاهانه به بدنتان می گویید که این کار را انجام دهد.
اما اگر تخته را روی یک نقطه بلند مثلا یک طرف آن را روی یک ساختمان و طرف دیگر را روی یک ساختمان قرار دهم و از شما بخواهم از روی آن رد شوید چه می کنید؟
آیا از روی آن رد می شوید؟
این کار درست همان کاری است که دفعه قبل از شما خواستم “رد شدن از روی تخته” اما در این جا ذهن نا خود آگاهتان با همه چیز درگیر می شود.
وحشت، نگرانی، ترس از افتادن. هر چه بیشتر بخواهید که این احساسات را به خودتان راه ندهید بدتر می شود.
در نتیجه شانس رد شدن از روی تخته در ارتفاع را همانطور که روی زمین داشتید نخواهید داشت. ذهنتان تمام ترس ها را مجسم می کند و شما را از انجام آن کار باز می دارد.
هر چه بیشتر سعی کنیم از اراده و نیت آگاهانه مان بخواهیم کاری را انجام دهد کمتر موفق می شویم. نمی توانیم خودمان را مجبور به درک چیزی بکنیم در این مواقع با آرام کردن ذهن است که می توانیم درک مان را بالا ببریم.
این مسئله تا چه اندازه روی زندگی روزانه ما تاثیر می گذارد؟
امیل کوئه می گوید: راه حل این ترس ها آرامش و رها کردن و فکر کردن به چیزهای آرامش بخش است که به ما حس اطمینان و اعتماد به نفس می دهد.
وقتی احساس امنیت و آرامش داشته باشیم می توانیم با همه مسائلی رو به رو شویم و کمتر احساس تهدیدآمیز نسبت به آن ها داشته باشیم.
آرام باشید و رها کنید، با خودتان نجنگید و لبخند بزنید.
آخرین آزمونی که داده اید را به خاطر بیاورید. مطالعه، مطالعه و مطالعه، استرس، ترس و نگرانی… تمام این احساسات تا زمانی که روی صندلی می نشینید شما را فرا می گیرد.
لحظه آزمون هر چه به ذهنتان فشار می آورید کمتر خوانده ها به یادتان می آید. اما وقتی از کلاس آزمون بیرون می آیید چه اتفاقی می افتد؟ دیگر استرس ها تمام شده و یکی یکی همه چیز به یادتان می آید.
افکار منفی تاثیرات بیشتری نسبت به افکار مثبت دارند زیرا منفی حس قوی تری در خود دارند.
به هدفتان فکر کنید و با آرامش روی آن تمرکز کنید.
این افکار منفی را که شاید نتوانید به آن هدف برسید از ذهنتان دور کنید.تصویر مثبتی از هدفتان در ذهن مجسم کنید و سپس آن را با تمام وجود احساس کنید. هیچ چیزی به دست آوردنش ساده نیست اما همه چیز ارزش امتحان کردن دارد.
📝
هنوز برای گذشتن و بخشیدن اونقدرا بزرگ نشدم، بهش افتخار نمیکنم اما راستش ترجیح میدم آدمها رو با اشتباهاتشون تنها بگذارم، نه برای انتقام یا تربیتکردن یا هر انگیزهی کودکانهی دیگهای، بلکه فقط به این دلیل ساده که درک میکنم خامیها و نارساییهای اونها هم درست مثل من یا بقیه پیچیدگیهای خودش رو داره و معلول هزار و یک اتفاق محو شده و یا از یاد رفتهایه که ممکنه حتی یکیش هم به گوش کسی نرسیده باشه، اما فکر میکنم در قبال همچین گرههایی کار زیادی از دست کسی بر نمیاد، قصه سادهتر از این حرفاست، فارغ از هر رنج و گذشتهای، لحظاتی هست که آدم باید تصمیم بگیره میخواد برای خودش کاری کنه یا نه، چراکه تا ابد نمیشه گندها رو پشت رنجها پنهان کرد، همین، هِدا کووالی زنی بود که اوایل جوونیش اسیر جنایت نازیها شد و بعد از سقوط نازیسم هم گرفتار خفقان کمونیسم، و در تمام این سالها هم مدام در حال از دستدادن بود، از پدر و مادر گرفته تا ثروت و شوهر، توی خاطراتش نوشته که مردم همیشه ازش میپرسیدن که چطور اینهمه سال تونسته دووم بیاره؟ و هِدا بهشون جواب میداده که ادامهدادن و زندهموندن به شکلی غریزی ساده و طبیعیه، که از قضا چیزی که سخته و تلاش دوچندان میخواد کارینکردن و در انتظار پایان موندنه
📝
از دل مادر که جدا شدم، حجم بزرگی از روحم را جا گذاشتم لای رگ و خونهایی که ریشهی جوانههایم بودند. روزها و شبهای زیادی گریستم، قدم به سفتی زمین گذاشتم، دویدم، خندیدم، قامت بلند کردم. حجم جدا شدهی بعدی روحم متعلق به پدر بود. با او میرفت سرکار و با او میآمد. با او میرفت تا زخمهای زمخت دستهاش و میآمد. با او میرفت تا لب صبوریها و خستگیهایش و گاهی دیگر نمیآمد! تکهی بعدی مرا دخترک کوچک خانه ربوده بود. قرار بود خواهرم باشد، خودم شده بود! روحم از زمین خوردنش خونریزی میکرد، مغزم درد دندان درآوردنش را سوت میکشید! گوشهام صدای چشمهایش را بلندبلند تکرار میکرد. من بودم و تکههای روحم که جلوی چشمهام بزرگ میشدند، خسته میشدند، پیر میشدند، اندوه در گاه و بیگاهشان پیدا میشد، لبخند به لبهایشان حلقه میزد. بعدترها، تکههای زیادی از من جدا شدند و حیران آوارگیهای زندگی. عشقبلدترینشان را همین دو سال و اندی پیش دادم به نورچشمی خانهی دلدادگی. تکهی خوشبختیست! بارها پرواز را به عمق جان تجربه کرده است. نمیدانم تا کجا قرار است این جدا شدن روحها کش بیاید. نمیدانم آخرین تکهام را چه کسی خواهد برد. فقط میدانم تکه تکه شدن هولناک است، ترس و نگرانی و بیم ناجور دارد، اما اشتیاق آدمی به زندگی، همینهاست. همین روحهای سرگردان در آدمها!
👤"بهار عظیمپور"
📝
اینستاگرام را که باز میکنی، با دیدن هر کدام از این خانههای چهارگوش بر تو مسجل میشود که همه مترجماند، نویسندهاند، ورزش میکنند، گیاهخوارند، ریشه موهای رنگشدهٔ هیچکدامشان درنیامده است، تتوهای تازه دارند، کتانیهای نایک و آدیداس میپوشند، محبوب یا همسرشان بیوقفه دوستشان دارد و هیچ بدخلقیای ندارد، خودشان هیچوقت خسته نمیشوند، انرژی مثبت از سر و رویشان میبارد، کلی کتاب خواندهاند، اسطورهٔ تماشای سریالهای تازه هستند، همهٔ لوازم خانهشان سِت شده، ملکهٔ لباسهای گلگلی و رنگیپنگیاند، عکاس حرفهای هستند، اپل واچ دارند، توی استوری اینستاگرام قربانصدقهٔ سلبریتیهای دیگر میروند، رنگ فیلتر ماسکشان را با روسری سِت میکنند، کلکسیونی از ماگهای گرانقیمت دارند، با دلار ۱۳ تومنی بهترین سفرها را میروند، هیچوقت رنگ لاکشان موقع ظرفشدن نمیپرد، همیشهٔ خدا مانیکور و پدیکورشان بهراه است و دستآخر دنیا برایشان آنقدر قشنگ است که حیفشان میآید تمام لحظههای زندگیشان در آن را، با بقیه بهاشتراک نگذارند.
اینستاگرام را میبندی. میروی جلوی آینه و به خودت خیره میشوی. حس خوشایندی لحظه به لحظه درون تو حجم پیدا میکند و بزرگ و بزرگتر میشود. جملهای توی ذهنت نقش میبندد؛ «تو معمولی هستی» و این معمولیبودن و تلاش برای خودتبودن در تکتک مربعهای چهارگوش اینستاگرام و هر پیکسل عکست مشخص است. لبخند میزنی. «معمولی بودن» در دنیایی که آدمها برای خاصبودن و سلبریتیشدن تلاش میکنند، تحسینبرانگیز است. تو معمولی هستی و این معمولیبودن اتفاق بزرگ و شگفتی است.
👤"فاطمه بهروزفخر"
📝
بازی ریاضی
عدد اسرارآمیز؛ ۶۱۷۴
یک عدد چهار رقمی انتخاب کنید. هر عدد چهار رقمی که می خواهد باشد، فقط کافی است یکی از ارقامش تکراری نباشد. مراحل زیر را به دقت انجام دهید.
١. یک عدد چهار رقمی انتخاب کنید، اما حواستان باشد که حداقل یکی از ارقامش نباید تکراری باشد . مثلا ۱۲۳۴
۲. ارقام را به ترتیب از بزرگ به کوچک مرتب کنید: ۴۳۲۱
٣. حالا آنها را از کوچک به بزرگ مرتب کنید: ۱۲۳۴
۴. عدد کوچک را از عدد بزرگ کم کنید: ۱۲۳۴ - ۴۳۲۱
۵. حالا مرحله ۲، ۳ و ۴ را با جواب این تفریق تکرار کنید.
بگذارید با هم انجام دهیم
۳۰۸۷= ۱۲۳۴ - ۴۳۲۱
ارقام را از بزرگ به کوچک مرتب می کنیم: ۸۷۳۰
سپس آنها را از کوچک به بزرگ مرتب می کنیم: ۰۳۷۸
بعد عدد کوچک را از عدد بزرگ کم می کنیم:
۸۳۵۲ = ۰۳۷۸ - ۸۷۳۰
عدد ۸۳۵۲ را در نظر بگیرید.
۶۱۷۴ = ۲۳۵۸ - ۸۵۳۲
و اگر این کار را با ۶۱۷۴ تکرار کنیم - یعنی ابتدا از بزرگ به کوچک و سپس از کوچک به بزرگ مرتب کنیم و سپس عدد کوچک را از عدد بزرگ کم کنیم... ۶۱۷۴ = ۱۴۷۶ - ۷۶۴۱
می بینید؟ تکرار مجدد این مراحل از این نقطه به بعد بیهوده است . عملیات مشابه به نتیجه مشابه ختم می شود: ۶۱۷۴
این مراحل را با هر عدد چهار رقمی که یکی از ارقامش تکراری نباشد انجام دهید، به نتیجه ۶۱۷۴ می رسید.
اسم این عدد "ثابت کاپرکار" است، عددی که توسط ریاضیدان هندی با نام "داتاتریا رامچاندرا کاپرکار" کشف شده است.
📝
لطفا یک آزمایش کاملِ کامل
آقای دکتر ممکناست یک آزمایش کاملِ کامل و ام آر آی از کل بدن برایم بنویسید؟
از کل بدن؟ مگر چه مشکلی دارید؟
فقط میخواهم خیالم راحت شود . هزینه اش اصلا مهم نیست ولی مهماست،چون هزینه چنین کارهایی ممکنست به قیمت جانمان تمام شود. در واقع هرسال میلیونها نفر از آدمهای سالم فقط برای اینکه مطمئن شوند سالم هستند به علت عوارض ناخواسته مداخلات پزشکی میمیرند. در واقع اصلا معلوم نیست اگر به سراغ پزشکان بیشتری برویم بیشتر عمر کنیم . شاهدش هم اینکه سالها پیش مدتی تمام پزشکان در اسرائیل اعتصاب کردند و همه اقدامات غیر اورژانس لغو شد و عجیب اینکه آمار مرگ و میر در آن مدت کاهش یافت.
در واقع مشکل اینجاست که وقتی پای سلامتی و مرگ و زندگی به میان می آید هم بیماران و هم پزشکان تفکر منطقی را فراموش میکنند.
هم ما نورولوژیست ها و هم بیمارانمان دلمان میخواهد هر سردرد کوچکی را جدی بگیریم پس عشق ام آر آی هستیم.
جراحان و بیمارانشان هم ترجیح میدهند به جای ماهها شیمی درمانی یا رادیوتراپی،خطر یک جراحی تهاجمی را به جان بخرند و تومور را از بیخ و بن در آورند. حتی اگر ضررش بیش از منفعتش باشد چون مغز باستانی ما برای فهم منطق و احتمال ، تکامل پیدا نکرده است.
مثلا اگر به بیماری که تومور مغزی دارد و باید بین جراحی یا رادیوتراپی انتخاب کند بگویید از هر صد نفر که جراحی میشوند ۹۰ نفر از عمل جان سالم به در میبرند و ۶۸ نفر به مدت یک سال و ۳۴ نفر به مدت پنج سال بعد از عمل زنده می مانند ولی در پرتو درمانی از هر صد نفری که پرتو درمانی میشوندهر صد نفر از رادیوتراپی جان سالم به در میبرند و ۷۷نفر به مدت یکسال بعد رادیوتراپی و ۲۲نفر به مدت پنج سال زنده می مانند بیشتر مریض ها جراحی را انتخاب میکنند . ولی اگر اینطور به بیمار بگویید که از ۱۰۰نفری که جراحی میکنند ده نفر همان اول زیر عمل میمیرند۳۲ نفر در سال اول و ۶۶نفر در پنج سال اول میمیرند و از ۱۰۰نفری که رادیوتراپی میکنند هیچ یک در طول درمان نمیمیرند ۲۳نفر پس از یک سال و ۷۸نفر بعد از پنج سال میمیرند آنوقت مردم رادیوتراپی را بیشتر انتخاب میکنند در حالی که این دو روایت دقیقا یک چیزند.
در اولی مردم تعداد سالهایی که زنده میماندند را به عنوان سود تلقی کردند و جراحی را انتخاب کردند در حالی که در دومی تعداد سالهای که زودتر می مردند را به عنوان ضرر حساب میکردند پس حس میکردند رادیوتراپی بهتر است؛ چون مغز ما به ضرر نکردن بیش از سود کردن اهمیت می دهد.
ما نورولوژیست ام آر آی زیاد مینویسیم چون ضرر تشخیص ندادن تومور مغزی یک بیمار،برایمان خیلی سهمگین تر از سود زیادی ام آر آی نکردن هزاران آدم سالمست!
داستان این باگهای مغزی در طبابت وقتی به بیماران میرسیم خیلی عجیب تر هم میشود.
مثلا روزی در شهرستان دورافتاده ای که طرحم را در آن میگذراندم خانم جوانی به مطبم آمد و گفت:
دکتر من حواس ندارم هیچ چیزی نمیفهمم به نظرت مرگ مغزی نشده ام؟
من به او گفتم:
اگر مرگ مغزی شده بودی که نمی توانستی بفهمی مرگ مغزی شده ای
و او گفت:من هم که گفتم نمیتوانم بفهمم دیدید گفتم مرگ مغزی شده ام!
یا مریضی داشتم که فکر میکرد کبدش چرب است و وقتی من گفتم چرا چنین فکری میکنی تو که علامتی نداری؟
گفت:مگر اغلب آنهایی که کبد چرب دارند بی علامت نیستند؟ پس من هم که بی علامتم احتمالش زیاد است که کبدم چرب باشد!
یا مریضی که میگفت دکتر از وقتی واکسن کووید زدم کمرم درد میکند و وقتی گفتم اینها احتمالا ربطی به هم ندارند عصبانی شد و گفت آخر چه دلیلی محکمتر از این که فردای روز واکسن کمرم درد گرفت؟
یا وقتی به کسی گفتم نباید سیگار بکشی وگرنه ممکنست سکته مغزی کنی جواب داد:ولی دکترجان همسایه مان هشتاد سال سیگار کشید و صدسال عمر کرد.
و علت خیلی ازین بی منطقی ها،علاوه نفهمیدن احتمال نفهمیدن یک قانون مهمست:« همبستگی،علیت نیست»
البته سخت نیست که بفهمیم اگر قبل از طلوع آفتاب،خروسمان آواز میخواند علت طلوع آفتاب،آواز او نیست چون چیزهای زیادی درباره آفتاب میدانیم ولی فهم رابطه علیت-همبستگی در جهانی که پر از میلیاردها علت و معلولاست اصلا برای مغز سَنبل کار و عشقِ علیت ما،آسان نیست.
برای سالها پزشکان فکر میکردند که قهوه عامل مشکل قلبی ست ولی در واقع داستان فقط این بود که کسانی که زیاد سیگار میکشیدند با سیگارشان قهوه هم بیشتر میخوردند.
در اپیدمی اخیر هم تقریبا برای تمام بیماریها نوعی ارتباط با کووید گزارش شد که علت چنین رابطه ای تنهااین بود که تقریبا همه آدمها کووید گرفتند بدون اینکه بقیه بیماریهای عالم به ما قول داده باشند که تا پایان کووید ناپدید شوند
واین داستان منشأ بسیاری از بدفهمی های دیگر ما هم هست.
ژاپنی ها پیشرفت کردند چون کودکستان های آنها فلان طورست؟
یا چون پیشرفت کردند کودکستان هایشان فلان طور شده است؟یا هیچکدام؟
📝
شما چه بويي مي دهيد؟
هر كدام از انسانها به خاطر افكار، اميال، نيات و گفتار و كردار و همچنين درجه_روحي و سطح_تكامل شان، دارای بوی به خصوصی هستند.
اين بو در اثر انجام اعمال شايسته و روحاني به طرف بوهاي مست كننده عرفاني مي رود
و در اثر انجام اعمال ناشايست و غير روحاني، به طرف بوهاي مشمئز كننده و چندش آور نزديك مي شود.
اگر فردی با درجه روحی معمولی، افكار_معنوي در سر داشته باشد و لحظه اي و يا دقايقي از روز را به مراقبه و عبادت مشغول گردد و ذهن خود را معطوف اعمال_خيرخواهانه بكند و نيت خوشي در انجام تمام كارها داشته باشد بويي خوش همانند بوي عود يا بوي گلهاي تازه روييده در كنار رودخانه و ... را خواهد داد.
برعكس اگر فردی دائما به امور_نفسانی بينديشد و در انجام اعمال پليد، به صورت مكرر اقدام نمايد و نيات بد و انواع شرارت ها را در رابطه با ديگران داشته باشد و از آسيب رساندن به صورت فيزيكي_و_ذهني و به صورت انرژيايي به ديگران هيچ ابايي نداشته باشد بويي چندش آور همانند بوي ماست يا پنير گنديده، بوي لاشه مرده و بوي سير يا پياز گنديده و ... را خواهد داد.
غلظت اين بوهاي بد و خوب، بسته به مقدار خوبي و بدي و درجه_روحي افراد تفاوت دارد
و گاهي بوي خاصي كه از فردي خوب يا بد ساطع مي شود در اثر تكرار اعمال خوب يا بد توسط اين اشخاص، غلظت بيشتري پيدا مي كند.
برخي مواقع بوها شيرين و لذتبخش مي شوند
شبيه بوی شكلات شيرين و بوي گياه پونه و برخي اوقات بو ها تلخ و تند می شوند همانند بوي قهوه تلخ.
در افرادی كه نفس و حظوظ نفسانی در آنها چربش و غلظت كمتری دارد، بوی كودك تازه متولد شده ساطع مي گردد كه بويی زيبا و عالی است.
در داستانهاي مربوط به اوليا و قديسان و عارفان الهي، هميشه از بوهاي بسيار مست كننده سخن به ميان آمده و اين بوهاي عالي بيشتر به خاطر انجام اعمال روحاني و معنوي، نزديكي به الوهيت، نيت خوش نسبت به همه افراد، مهرباني با انسانها و حيوانات و تمامي موجودات، از بين بردن حظوظ نفساني و شيطاني مي باشد.
به همين خاطر بويي كه از اساتيد ساطع مي گردد بوي غليظ گلهاي_طبيعي و وحشي است.
شمس تبريزي در مقالات مي فرمايد:
«حق تعالي را خود بويي است محسوس. به مشام برسد چنانكه بوي مشك و عنبر، اما چه ماند به مشك و عنبر ! چون تجلي خواهد بود آن بوي مقدمه بيايد آدمي مست مست شود.»
شايد بتوانيد با چرب زباني و انواع دوز و كلك، نيت دروني خود را از انسان هاي عادي پوشيده نگه داريد ولي جلوي بويي را كه ساطع مي كنيد با انجام اعمال پليدتان، نمي توانيد بگيريد.
انسان هاي عادي به خاطر بسته بودن بويايي دروني شان اين بو را احساس نمي كنند
اما عارفان و قديسان اين بوها را استشمام مي كنند.
شما خواسته يا نخواسته باعث آزار و اذيت آنها مي شويد و هر فردي كه باعث شود يك عارف يا قديس الهي مكدر گردد روزگار خوشي نخواهد داشت.
افراد عارف و کاریزماتیک واقعی ، دارای ارتعاشات بالا و انرژی سبک و بوهای بهشتی و مسحور کننده هستند که جذابیت و عشق الهی از آنها ساطع میشود
همین بوها و ارتعاشات سنگین و آلوده هست که باعث از دست رفتن موقعیتها و بیماریها و جذب افراد آلوده و نا مناسب به زندگی ما میشود
اگر خواهان تغییرات واقعی در همه ابعاد زندگیمون هستیم قبل از همه باید آلودگیهای خودمون رو با روشهای متفاوت پاکسازی کنیم
عملی که عرفا از آن با نام تزکیه یاد میکنند
📝
ضربه خوردن از اعتماد به افراد غیر قابل اعتماد، تمام و کمال تقصیرش متوجه خودمونه.
ولی خیلی مواقع چاره ای جز این اعتماد کردن ها نداریم.
درسته که تکیه به دیوار در حال ریزش حماقته، ولی فکرشو بکن وقتی بعد از گذروندن یه راه طولانی و خسته کننده، دلت یه سایه ی خنک و یه تکیه گاه بی دغدغه بخواد، هیچ جا بهتر از اون دیوار هم گیرت نیاد، اونموقع میگی ایشالله که آجری ازش تکون نمیخوره.
ولی وقتی تک تک آجرها، کِل کشان مثل شاباش عروسی ریخته شد سرت، میفهمی همیشه حرف دل آدم با ایشالله ماشالله جور در نمیاد.
وقتی دلت بت میگه عاشقش شدی، وقتی میری که به دیوارش تکیه کنی، حداقل یادت باشه هرچقدرم دیوار های این دنیا رو محکم تر بسازن، کافیه زلزله ای با نیم ریشتر بیشتر از چیزی که انتظار میرفت بیاد.
بجای اینکه مثل کبک باشی که وقتی لوله تفنگ میاد بالا سرش، سرشو میکنه توی برف و میگه ایشالله که نمیزنه، مثل مربی سیرکی باش که با اینکه هر روز میره توی قفس شیر و تمساح، ته دلش می دونه شاید ایندفعه وقتی بیرون اومد، دستاش رو اون تو جا بذاره.
هر چند چاره ای جز رفتن تو قفس نداره.
بیا اینم دستای من، برای تو، هرکاری دوست داری باهاش بکن. فقط یادت باشه خودم این دستا رو بهت دادم. خودم گذاشتمش تو دستات، خودم گذاشتمش تو موهات، رو لب هات. با وجود اینکه می دونستم همیشه حرف دل آدم با ایشالله ماشالله جور در نمیاد.
👤 #صادق_اسماعیلی_الوند
📝
والدین سختگیر بچههای کمالگرا بار میارن. این کمالگرایی باعث هزار جور آسیب روحی میشه. بچههایی تربیت میکنن که نه میتونن حرف بزنن، نه اعتماد به نفس دارن نظرشون رو بگن، نه بدون ترس کاری رو شروع کنن. ترس از قضاوت شدن و شکست روحشون رو میخوره. ایدهآل نسل دهه شصتی تربیت دکتر مهندس بود و اگر کسی میخواست تو رستوران کار کنه و آشپز بشه، مثل کابوس بود برای این والدین سمی. هنوزم تو خیلی خانوادههای ایرانی این چیزا رایجه. بچههایی که حتی نمیتونن تفریح کنن بدون اینکه عذاب وجدان نگیرن.
بچههایی که تو روابطشون هم موفق نیستن. همه چی سخته براشون، از کار و رابطه عاطفی گرفته تا شغل و رفتار اجتماعی. انقدر انتظاراتشون بالاست از زندگی که مرگ رو به معمولی بودن ترجیح میدن. انقدر تو سرشون فرو کردن که حتما باید مفید باشی و وقتت رو هدر ندی و بین فامیل و در همسایه سری میون سرها باشی، که یک روز رو بدون اضطراب و عذاب وجدان نمیتونن به «هیچ کاری» اختصاص بدن. در نتیجه نسلی پر از عقده و کینه بار اومدن که حتی با خودشون هم راحت نیستن و موفقیت در کار و زندگی بین این آدما یک استثناست.
میبینی که آدمهای چهره و مطرح در دنیا از ایلان ماسک گرفته تا ترامپ و جوردن پیترسون و هزاران نفر دیگه، در طول روزها بارها و بارها خودشون رو بدون هیچ روتوشی به دنیا نشون میدن. حرف میزنن، فحش میدن، نظرشون رو بدون ترس از قضاوت بیان میکنن، و اینطوری کارشون رو پیش میبرن. اونوقت ماهایی که چیزی برای از دست دادن نداریم از ترس قضاوت شدن و چیز مبهمی به اسم «آبرو» نمیتونیم حرف بزنیم. کسی که از قضاوت شدن نترسه و بلد باشه حرف بزنه و نظرش رو بگه، همونیه که میتونه حقش رو هم بگیره.
این نسل دهه هشتادی که این روزها پرچمدار تغییرات در ایران هستن اومدن این موانع رو در هم شکستن. این بچهها خودشون هستن همونطور که میخوان. دنبال ایدهآلگرایی و نخبه بودن نیستن. اینا شرمی از این ندارن که تو بار کار کنن یا شف باشن یا قیچی به دست تو آرایشگاه کار کنن. اتفاقا کارشون رو هم به عالم و آدم جار میزنن که آره ما اینیم. این خود زندگیه بدون هیچ روتوشی. نسلهای قبل از این دهه هشتادیا، همیشه در هزار لایه شرم و رودرواسی و ترس و عذاب وجدان و آبرو و در همسایه و فامیل چی میگه و اینا گرفتار بودن. البته همین نسل فلک زده بود که این دهه هشتادیا رو پرورش داد.
👤 فرید هاب
📝
سینا ولیالله در یکی از قسمتهای برنامه چهارشنبه با سینا به خانم مهمان میگوید "چرا واقعن اینهمه فالور داری؟! هنرمندی، خوانندهای، نویسندهای؟!"
و خانم مهمان میخندد.
دوباره سینا میگوید "الان اگر طرف نویسنده بود ۳۰۰ تا کامنت داشت که ۲۷۰ تاش فحش بود"
و خانم مهمان بیشتر میخندد.
میخندد چون واقعن نمیداند چرا! درست مثل دنبال کنندگانی که از خودشان نمیپرسند چرا.
چون پرسش از خود عواقب دارد. مواجهایست با خود واقعی، شک به فعل انجام شده و شاید رسیدن به بیهودگی.
و این بیهودگی، این باری به هر جهت بودن، این مراجعه نکردن به عقل و اندیشه و تمیز قائل نشدن بین رویدادها همان پاشنه آشیلیست که هر کس میتواند با توسل به آن در فضای مجازی میلیونها آدم دیگر را پیرو خود کند بیآنکه به خود زحمت تولید محتوای به درد بخوری بدهد.
و خیلی از ما سالهاست که حماسه آفرینان این چنین موقعیتهایی بودهایم.
ما طلب کردهایم و همیشه هستند کسانی که نیاز بازار را تشخیص دادهاند و با علنی کردن یک رابطه، با ارائه نظری ساختارشکنانه اما نه به اعتقاد شخصی، با لودگیِ به عمد به آن پاسخ دادهاند.
دیدهایم و شنیدهایم و گفتهایم "چه سطحی!" اما یادمان رفته که ما به این میزان سطحی بودن چراغ سبز نشان دادهایم و این ماییم که قدرت بالا و پایین بردن عددهای بالای صفحه شخص را داریم. و در واقع بنیانگذار اصلِ "دیده شدن به هر قیمتی" ماییم.
خانم مهمان یک جایی از بحث میگوید "میخواهم از این تعداد فالور استفاده کنم و محتوای هنرمندانهای تولید کنم"
جمله دومش نشان میدهد در ناخودآگاهش به این بیهودگی آگاه است اما مهم جمله اول است: "استفاده از فالور"
و این همان محصولیست که بذرش را یکی کاشته و تغدیهاش را ما به عهده گرفتهایم و حالا میرود که جیب بذرپاش را پر کند.
کسی که یکی از ما بوده، با همراهی ما احساس برتری، غرور و اعتماد به نفسش را ارضا کرده و شاخ مجازی شده.
شاخ مجازی به وسعت بیحد و مرزی دیده میشود و این دیده شدن عجیب فریبنده است و باعث میشود که خانم مهمان که خود لابهلای حرفهاش میگوید " اتفاقن من اصلا اعتماد به نفس ندارم" یادش برود قرار بوده برای آنها که باعث دیده شدنش شدند محتوای هنرمندانه تولید کند.
تغییر سخت است و گویا ترک عادت موجب مرض حتی در این حد که بروی توی صفحه کسی و انگشتت را بگذاری روی گزینه آنفالو!
اما قبلتر، پرسش از خود که "چرا؟" عمیقترین چالشیست که تا امروز بشر با آن مواجه بوده و بسیار کم به آن پرداخته.
👤#پریسا_زابلی_پور
باید دنیا را کمی بهتر از آن چه تحویل گرفته ای تحویل بدهی. این که بدانی حتی یک نفر با بودن تو راحت تر نفس می کشد، یعنی موفق شده ای.
گابريل گارسيا ماركز
🌱
به ندرت بخند،به ندرت اشک بریز و به ندرت دلتنگ شو.
زندگی تجمیع این به ندرتهاست، اگر یکیشان را زیادی
غلیظ کنی زندگی بدطعم میشود.
حواست باشد...
🌱
«مسائل قدیمی را از ذهن خود پاک کنید،
اسم تمامی افرادی را که از آنها دلگیر و عصبانی هستید بنویسید و برای هر کدام یک نامه با عنوان بخشش تهیه کنید و پیش خودتان نگه دارید. هربار باز خواستید یادشان بیفتید به این فکر کنید که انها الان دارند زندگی خودشان را میکنند و عصبانیت شما فقط روح شما را آزرده و کدر میکند. مشغول بودن به اتفاقات گذشته فقط توان و نیرو را هدر می دهد. دیگران را همان طور که هستند بپذیرید و سعی نکنید آنها را تغییر دهید. هر اتفاقی بود تمام شد رفت، ذهنتان را با اینهمه انرژی منفی پر نکنید.قلبتان را سبک کنید و به روزهای خوبِ آینده فکر کنید.»
-اسکاول شین
🌱
پس از من،کسی اگر تو را ببوسد روی لبهایت تاکستانی خواهد یافت که من کاشته ام.
🌱
واژه واژه ی این قسمت از حرفهای سیمین دانشور رو باید با طلا نوشت:
«اگرحجاب مردچشمش باشد
و مصنوعیت زن نگاهش
نه تومتجاوز فرض میشوی
نه من کالا
نه توویروس محسوب میشوی
نه من نیازمندآنتی ویروس
قبل از زن بودن
قبل از مرد بودن
ما انسانیم و سزاوار احترام»
🌱
تبدیل به آدمی بشید که به موقعش احساسیه و به موقعش منطقش حرف اولو میزنه، کسی که به اندازه به آدمای درست توجه میکنه و از هیشکی توقعی نداره، آدمی که هر چیز الکی یا هرکسی نمیتونه ناراحتش کنه، یه آدم که هدف داره، رو پای خودش وایساده و قوی جلو میره...
🌱
اگه یکیو دارید که هر روز از اتفاقات بزرگ و کوچیک روزمرهتون باهاش صحبت میکنید و همرو گوش میده، یکی که هروقت ناراحتین میتونه با چندتا جمله حالتونو بهتره کنه، یکی که حتی اگه حرفم نزنید فقط بودنش براتون ارامش بخشه، یکی که براتون اهنگ میفرسته، هرچی تو اکسپلور میبینن براتون تو دایرکت میفرسته، یکی که وقتی شب میخواید بخوابید بهتون میگه “الاننن؟؟ چند دقیقه دیگم وایسا دیگه”، یکی که در جواب چه خبر؟ بهتون نمیگه سلامتی، یکی که شما براش مهمید؛ اگه یه آدم این شکلی دارید دو دستی سفت بچسبیدش، دنیا چیز قشنگ تری نداره که بهتون ارائه بده.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نمایشگر سه بعدی عجیب روی یک ساحتمان در ژاپن
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
4_5866110858802757982.mp3
5.67M
🍃🌸ایران زیبا🌸🍃
🍃🌴🌻🎼 آوای بسیار زیبای تاکی به تمنای وصال تو یگانه ...
🍃🌺از استاد سید عبدالحسین مختاباد
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
آهنگ {شکوه}
با صدای:عبدالحسین مختاباد
وفا نکردی و کردم خطا ندیدی و دیدم
رمیدی و نرمیدم بریـــدی و نبریـــدم
اگر ز جان ملامت شنیدم از تو شنیــدم
وگر ز کرده ندامت کشیدم از تو کشیدم
شکوه دارم شکوه دارم با دل بی غمگسارم
مردم ای مهتاب بسوزی همچو شمعی بر مزارم
بعد از این یا گردبادم یا در این صحرا غبارم
تا رسم در رهگذارت یا رسی در رهگــذارم
گذشتی و نگذشتم شکستی و نشکستم
بریدی و نبریدم گسســـتی و نگسستــم
اگر که خانه به دوشم اگر که باده پرستم
کجا که با تو نبودم کجا که بی تو نشستم
گذشتی و نگذشتم شکستی و نشکستم
بریدی و نبریدم گسســـتی و نگسستــم
اگر که خانه به دوشم اگر که باده پرستم
کجا که با تو نبودم کجا که بی تو نشستم