احساساتتون رو جمع کنید بریزید تو گونی درش رو هم محکم ببندید بندازین توی انباری، این دنیا جای ابراز علاقه و احساسات نیست.
شکست عشقی قدیمی شده، مشکلات خانوادگی بیشتر از هر چیزی آدم رو به هم میریزه.
وقتی فردی میگه به کسی نیاز ندارم خودم میتونم به تنهایی همه چیز رو مدیریت کنم، اغلب معنای واقعی اینه که وقتی به کمک نیاز داشتم هیچکس نبود کنارم باشه و بنابراین حالا که احساس امنیت بیشتری دارم ترجیح میدم اصلا به کسی نیاز نداشته باشم تا اینکه به کسی تکیه کنم و ناامیدم کنه، همه ما به ارتباط انسانی و حمایت نیاز داریم افرادی که میگن به کسی نیازی ندارن اغلب بیشتر از بقیه افراد نیاز دارن.
محبت کردن به کسی که دوستت نداره و محبت دیدن از کسی که دوستش نداری، از بدترین حسهای دنیاست.
هیچوقت به آدمهایی که در تلاشن از زخمهای گذشته رها شن نگید خانواده همه چیز آدمه، خانواده برای این آدمها گره خورده با درد، رنج و زجر. به آدمهای زخمخورده از بیدرایتی والدین و آسیبدیده از برادر و خواهرهای خودخواه و کنترلگر نگید اونها هر چی باشن خانواده تو هستن، نگید تو باید سعی کنی ببخشیشون، نگید فقط کافیه گذشته رو فراموش کنی و امروز رابطه خوبی باهاشون داشته باشی، این حرفها نمک رو زخم پاشیدنه در عوض بهش بگید نه تو و نه هیچکس دیگهای سزاوار کارهایی ک خانوادهات با تو کردن نیست و تو حق داری در دورترین نقطه از منشا رنج خودت رو قرار بدی، تو مستحق چنین رنجی نبودی و نیستی.
خانه قلب من از خشت رفیقان برپاست
دیدگانم ز گل روی رفیقان بیناست
روزگاری که هرکس ز کسی بی خبرست
بازهم بردل ما یاد رفیقان برجاست
تقدیم به شما دوستان
بس که دادم همه جا شرح دلارایی او، شهر پرگشته ز غوغای تماشایی او...
چاره این است و ندارم به از این رای دگر، که دهم جای دگر دل به دلارای دگر...
وحشی بافقی
شايد قشنگ ترين ديالوگ دنيا
انجاست كه ...
پدر ژپتو به پينو كيو گفت:
پينو كيو چوبی بمان آدمها سنگی اند
دنيايشان قشنگ نيست... :)
دوستای قشنگم من واقعا ازتون معذرت میخام ک اینروزا اصلا فعالیتی ندارم
اخه بشدت درگیرم
امیدوارم از فردا بتونم بیشتر کنارتون باشم❤️
هدایت شده از اخبار مشهد
خرمشهر گورستان تانکهای عراقی
🔹در تاریخ ۳۱ شهریور ۵۹، به دنبال حمله رژیم بعث عراق به خرمشهر، نیروهای گردان تکاور ارتش ایران وارد این شهر شدند. این نیروها به همراه شهید امیر سرتیپ " محمدعلی صفا " در کمتر از ۱۰ ساعت بهطور نفسگیر خرمشهر را به گورستان لشکرهای تانکهای عراق درآورده و در همان روز خرمشهر را از اشغال ارتش بعثی عراق آزاد ساختند و مانع از پیشروی ارتش عراق به طرف آبادان شدند. عراق در شهریور ماه ۱۳۵۹ با ظرفیت دو لشکر تانک با تمام تجهیزات به خرمشهر حمله کرد، در این نبرد بیش ۱۶۰ تانک عراق منهدم شد. صدام حسین پس از اشغال خرمشهر، خرمشهر را گورستان تانکهای خود نامید.
🔹شهید سرتیپ "محمدعلی صفا " و شماری از کماندوهای نیروی دریایی بوشهر در حالی که کمتر از یک دهم لشکر عراق بودند، توانستند ۱۶۴ تانک لشکر متجاوز بعثی را منهدم کنند و ارتش صدام را به عقب برانند.
#معرفی_شهید #شهید_دفاع_مقدس
@AkhbarMashhad
وقتی گریبان عدم
با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را
پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را
در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را
با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم
نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشقم شدم
شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و
عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو
نه آتشی و نه گِلی
چیزی نمیدانم از این
دیوانگی و عاقلی
من عاشق چشمت شدم
شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آن سوی یقین
شاید کمی هم کیش تر
آغاز و ختم ماجرا
لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من
در مردُمک های تو بود
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
سهراب سپهری
از کسایی که دوسشون دارین هرچند وقت یه بار یه خبر بگیرین. بعد مرگ کسی نمیتونه جواب زنگ و پیامتون رو بده.
آدما از یه جایی به بعد
واسه هم تکراری میشن
اگه از اون به بعد هنوزم بتونن
از تکرارِ هم لذت ببرن؛
اونجاست که معلوم میشه
آدمِ درستی رو انتخاب کرده بودن...
ز نامردان علاج درد خود جستن، بدان مانَد
که خار از پا برون آرَد کسی با نیش عقربها
-صائب_تبریزی
ای که همه نگاه من خورده گره به روی تو
تا نرود نفس ز تن، پا نکشم ز کوی تو
- حسین منزوی
حالِ من حالِ اسیری ست که هنگام فرار
یادش افتاد کسی منتظرش نیست نرفت
-آرش معتمد
قلبی رو پيدا كن كه در بدترين حالتت هم عاشقت باشه، و بازوانى كه در ضعيف ترين حالتت در آغوشت بگيره🌱
تعریف تو از عقل همان بود که باید
عقلی که نمی خواست سر عقل بیاید
یک عمر کشیدی نفس اما نکشیدی
آهی که از آیینه غباری بزداید
از گریه بر خویشتن و خنده دشمن
جانکاه تر، آهی ست که از دوست برآید
کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم
در فکر چراغیست که از من برباید
با آن که مرا از دل خود راند، بگویید
ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید
-فاضل نظری
ای عجب خوب دو دیوانه بهم ساخته اند
زلف آشفته ی تو با دل سودایی ما!!
-سنایی
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو نام توبه را بنویس امضاء کردنش با من
-ژولیده نیشابوری
خدا انگار جایِ نفس
تو را در من دَميده است؛
يک لحظه نباشی
سياه میشود روزگارِ من ...
اشتباه نکن
نه زیباییِ تو
نه محبوبیتِ تو
مرا مجذوب خود نکرد!
تنها آن هنگام که روحِ زخمیام را بوسیدی
من عاشقت شدم...!