eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
1.9هزار دنبال‌کننده
18هزار عکس
27.6هزار ویدیو
154 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از .
🍗‏ «جوجه‌کباب» در جایگاه نخست، «مرغ شکم‌پر» و «فسنجان» به‌‌ترتیب در جایگاه چهارده و هفدهم برترین غذا با پایه‌ی مرغ در وب‌سایت ‎TasteAtlas قرار گرفتند. 🇮🇷کانون ایرانشناسی و ایرانگردی پردیس شهید رجایی کرمانشاه 📎@Iranology_cfu
هدایت شده از .
•°●^اولین پل شیشه ای قوسی شکل جهان شهرستان هیر استان اردبیل...❄🌙 🇮🇷کانون ایرانشناسی و ایرانگردی پردیس شهید رجایی کرمانشاه 📎@Iranology_cfu
هدایت شده از .
کوه های هزار رنگ و جادویی ماهنشان؛ از شگفت انگیزترین جاذبه های طبیعی در مسیر زنجان به ماهنشان است. نام محلی این تپه "آلا داغ لار" است. ‌‌‎‌‎‌‌ 🇮🇷کانون ایرانشناسی و ایرانگردی پردیس شهید رجایی کرمانشاه 📎@Iranology_cfu
هدایت شده از .
🏛آرامگاه 🏛 مجموعهٔ فرهنگی باغ آرامگاه فردوسی در توس و در ۲۵ کیلومتری شمال‌غربی شهر مشهد، میان دو روستای طوس سفلی و اسلامیه در مسیری منشعب از بزرگراه مشهد–قوچان، نزدیک به شهر تاریخی تابران و بقعهٔ تاریخی هارونیه قرار دارد. روستای پاژ زادگاه فردوسی در ۲۸ کیلومتری شرق آرامگاه فردوسی است. آرامگاه فردوسی بارها ساخته و ویران شده‌است. در گزارش‌هایی که در دو سدهٔ اخیر ازسوی پژوهشگران ایرانی و خارجی انجام شده‌بود، بنایی محقر و پوشیده از گندمزار به‌چشم آمده‌است. سرانجام در آغاز سدهٔ چهارده خورشیدی و هم‌زمان با ملّی‌گرایی نوین ایران، تلاش‌ها برای ساخت آرامگاهی شایستهٔ فردوسی ازسر گرفته شد. مساحت کنونی مجموعهٔ آرامگاه نزدیک به شش هکتار و دربردارندهٔ باغ آرامگاه، استخر و تندیسی از فردوسی اثر ابوالحسن صدیقی در جلوی آن، بنای یادبود، ساختمان‌های اداری، کتابخانه، موزه، آرامگاه مهدی اخوان ثالث و آرامگاه محمدرضا شجریان است. معماری داخلی بنا نیز دربردارندهٔ کاشی‌کاری‌ها، نقوش سنگی برجسته از داستان‌های شاهنامه و کتیبه‌هایی سنگی از سروده‌های فردوسی و دیگران است. این بنا در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۵۴ با شمارهٔ ثبت ۱۱۷۶ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌است. 🇮🇷کانون ایرانشناسی و ایرانگردی پردیس شهید رجایی کرمانشاه 📎@Iranology_cfu
خیلی وقتا آدما تو قسمت تاریک زندگیشونن، که ما از اتقاقایی که براشون افتاده خبر نداریم، باهامون حرف میزنن، میخندن و به روی خودشون نمیارن، ولی ممکنه در حال تجربه بدترین روزای زندگیشون باشن و ما نتونیم حتی ذره‌ای از حال اونارو درک کنیم، بیاید آدما رو تو قسمت تاریک زندگیشون قضاوت نکنیم.
سوار تاکسی شدم گفتم: وای چقدر شهر عوض شده آدماش چقدر عوض شدن خونه ها چقدر عوض شده مغازه ها همه چی تغییر کرده راننده تاکسی پرسید : ببخشید شما خارج از کشور بودید؟ گفتم: نه بابا. اینترنتم قط شده اومدم بیرون از خونه😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 اعمـال هنگـام خـواب 🌟 🍂💦 🍂💦🍂 💦🍂 👌هر کس قبل از خواب آنقدر اسم یا کریم را بگوید که خوابش ببرد ملائکه مادامی که خواب است برای او دعای مستجاب کنند آرزو می‌کنم شب‌هایتان همیشه پر ستاره و زیبا باشد شبتـ🌙ـون مـنـور به نـور حـق🌟 🕊الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها 🍂💦 🍂💦🍂 💦🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‎🍂💦 🍂 🌹✨شبتون بدور از دلتنگی ‌ 🍂💦🍂 🌹آرامش مهمان لحظه لحظه زندگیتون 🍂💦 🍂 🌹شبتون خوش🌹 🍂💦 🍂💦🍂 💦🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡✨نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️ 🧡✨ﺧـــــﺪﺍﻳـــــﺎ 🧡✨ﻫـﻤـﻴـﻦ ﮐــﻪ ﺣــﺎﻝ 🌼✨ﺩﻭﺳﺘﺎن و عزیزانم 🧡✨ﺧﻮﺏ باشد ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ 🌼✨ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺑﺮﻟﺒﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ 🧡✨ﺑــﺮﺍﻳــﻢ ﮐــﺎفــیـســت 🧡✨خـــــدایــــا ﺩﺭهمه لحظات ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ 🌼✨ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺖ ﻣﻴﺴﭙﺎﺭﻡ 🧡✨آمـــیـــن یــــا رَبَّ 🙏 🧡✨بیایید در شبهای آذر ماه 🌼✨یکدیگر را دعــا کـنـیـم 🧡✨دعــا کــنــیــم خـــدا را، 🌼✨نگاهش را،حضورش را، از یاد نبریم 🧡✨دعا کنیم دردهایمان پایان پذیرد 🌼✨وطعم خوش زندگی را بچشیم 🧡✨شبتون به زیبـایی عشق خدا °•🍃🌸🍃🌸🍃•°
معما⁉️ در اتاقی ۴ نفر وجود دارند که اولی در حال نماز و دومی با زبان روزه مشغول مناجات با خداوند و سومی و چهارمی هم زن و شوهری هستند که در کنار هم نشسته اند. ناگهان، شخص پنجمی وارد میشود که با ورود او، علاوه بر اینکه نماز و روزه آن دو شخص باطل میشود، زن وشوهر نیز بهمدیگر، نامحرم می شوند. شخص پنجم چه کسی است؟؟؟؟
📝 خواب می‌بینم یه فیلمنامه برای اولین بار که ببوسمت تو سرمه. از راه می‌رسی، من نشستم توی تاریکی، چراغ هال رو روشن می‌کنی و من رو می‌بینی و می‌ترسی. این طوری اجازه میدی ببوسمت، آدم‌ها وقت ترس به صورت آشنا اعتماد می‌کنن، حتی اگه ازش بیزار باشن یا دوستش نداشته‌باشن یا ناامید شده‌باشن ازش. می‌بوسمت و بهت میگم چقدر یخ کردی، بیا برات چای دم کردم. گرمت می‌کنم کم‌کم، دستهات رو می‌گیرم وسط دستهام و میذارم آروم‌آروم به بودن من عادت کنی. می‌پرسی: چطوری اومدی تو خونه‌ی من؟ بهت میگم دیوونه اینجا خونه‌ی تو نیست، خواب منه. نمی‌بینی ازم فرار نمی‌کنی؟ نگاه می‌کنی به اطرافت، لبخند می‌زنی. میگی اگه من توی خواب تو باشم یعنی خوابت برده بالاخره دیوونه. میگم آره، دیدی بالاخره یاد گرفتم سر شب بخوابم؟ میگی خیلی خوبه اگه بخوابی، همیشه چشم‌هات التماس می‌کنن واسه بسته‌شدن. میگم التماس می‌کنن برای دیدنت، ولی دیدن فایده نداره اگه دوری رو بیشتر کنه. میگی هنوز دلخوری؟ میگم هنوز غمگینم. میگی وقتی بیدار بشی، یادت میاد من تو خوابت بودم؟ میگم بیدار نمیشم. میگی من چی؟ من یادم میاد تو خوابت بودم؟ میگم فقط اگه من رو ببوسی یادت میاد، می‌بوسی؟ لبهات رو میذاری روی لبهام و یه‌طوری من رو می‌بوسی که انگار واقعا بوسیدنی باشم. میخوام بهت بگم بوسه‌ی تو مثل دعای مادرمه. آدم می‌دونه اثر نداره اما دلش گرم میشه. اما نمی‌گم. چشمام رو باز می‌کنم. کنار پنجره خوابم برده و برف باریده روی لبه‌ی پنجره و یه پرنده همونجور که پاهاش تو برف و یخ گیر کرده داره آواز می‌خونه. بهش میگم می‌بینی نمیشه رفت؟ آدم از رنج خلاصی نداره پرنده. به آوازخوندنش ادامه میده، یه پرنده رنگی میاد و کنارش می‌شینه و یخ آب میشه از گرمای بدنش و با هم پر می‌کشن و میرن. تو از توی خوابم میگی پاشو یه چیزی بپوش. من از توی بیداریم میگم نترس، بیشتر از این نمیشه یخ زد. کارگردان میگه کات. همه‌چی توی سیاهی گم میشه، غیر از سرخی سیگار تو. غیر از سرخی چشمهای من. 👤
📝 دوم سوم دبیرستان بودم که پسر عموم شورش کرد ، میخواست دوماد بشه ، اما همه باهاش مخالف بودن ، میگفتن این عاشق معشوقیا ازدواجشون آخر عاقبت نداره ، تهش طلاق و طلاق کاریه حرفش شده بود حرف همه ی فامیل ، وسط همه ی این تفاسیری که می شد یکی میگفت اینو باید دور سر بچرخوننش ، هی این پا و اون پا کنن ، وعده سر خرمن بدن تا فکر دختره از سرش بیفته ، یکم که بزرگ تر بشه عاقل تر بشه فکرش از سرش میفته اونوقت دیگه خودش میاد میگه نمیخوام ، با خودم میگفتم مگه میشه فکرش از سرش بیفته ؟ خب وقتی میخوادش همیشه میخوادش یه پسر بیست ساله مگه عاقل نیست که هنوز بشینن تا عاقل بشه از سعید اصرار از خانواده ش انکار تا بالاخره شد همون چیزی که اون خانمه میگفت ، اصن انگار نه انگار که این سعید همون سعیده ، انگار نه انگار که یه روزی عاشق یکی بوده همه ی این ماجرای تجربه نشده ، برام یه چیز سنگین و مبهم بود ، مبهم بود تا چهل سالگی خودم تا الان که میبینم مجردم ، نه دیگه عاشق کسی هستم ، و نه حتی دوس دارم که عاشق کسی بشم ، حالا میفهمم اون خانمه چی میگفت ، حرفاش درست بود ، نسخه ای که می پیچید خیلی خوب جواب می داد ، اما یه جا رو اشتباه میکرد اینکه آدم بزرگ میشه ، عاقل میشه که عشق از سرش می پره نمی دونست آدم که بزرگ میشه ، همه ی احساسش له میشه همه ی دوست داشتنش اون خانمه نمی دونست نمیدونست عشقت رو که ازت بگیرن عاقل نمیشی ، دیوونه میشی . 👤
📝 بچه که بودم آرزو داشتم خیلی پولدار شوم! و اولین چیزی هم که میخواستم بخرم یک یخچال برای "ننه‌نخودی" بود. ننه‌نخودی پیرزنِ تنهای محل ما بود که هیچ‌وقت بچه‌دار نشده بود. می‌گفتند جوان که بوده شاداب و سرحال بوده، سرخاب می‌زده، برای بقیه نخود می‌ریخته و فال می‌گرفته. پیر که شده، دیگر نخود نریخته؛ اما "نخودی" مانده بود تهِ اسمش. زمستان و تابستان آب‌یخ می‌خورد، ولی یخچال نداشت. مامان می‌گفت: "جگرش داغه!" ننه برای خنک کردنِ جگرش، شبها راه می‌افتاد می‌آمد درِ خانه‌ی ما را می‌زد و یک قالب بزرگ یخ می‌گرفت. توی جایخیِ یخچالمان، یک کاسه داشتیم که اسمش "کاسه‌ی ننه‌نخودی" بود. ننه با خانه‌ی ما ندار بود. درِ کوچه اگر باز بود بی‌در زدن می‌آمد تو، و اگر سرِ شام بودیم یک بشقاب هم می‌آوردیم برای او. با بابا رفیق بود! برایش شال‌گردن و جوراب پشمی می‌بافت و باهاش که حرف می‌زد توی هر جمله یک "پسرم" می‌گفت. سلام پسرم؛ خوبی پسرم؟ رنگت پریده پسرم؛ خداحافظ پسرم... یک شبِ تابستان که مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم؛ ننه، پرده را کنار زد و آمد تو. بچه‌ی فامیل که از ورود یکباره‌ی یک پیرزن کوچولوی موحنایی ترسیده بود، جیغ زد و گریه کرد. ننه به بچه‌ آبنبات داد. نگرفت، بیشتر جیغ زد. بچه‌ را آرام کردیم و کاسه‌ی ننه نخودی را از توی جایخی آوردیم. بابا وقتی قالب یخ را می‌انداخت توی زنبیل ننه، آرام گفت: "ننه! از این به‌بعد در بزن!" ننه، مکث کرد. به بابا نگاه کرد؛ به ما نگاه کرد و بعد بی‌حرف رفت. و بعد از آن، دیگر پیِ یخ نیامد. کاسه‌ی ننه‌نخودی ماند توی جایخی و روی یخش، یک لایه برفک نشست. یک شب، کاسه را برداشتیم و با بابا رفتیم درِ خانه‌ی ننه. در را باز کرد. به بابا نگاه کرد. گفت: "دیگه آبِ یخ نمی‌خورم، پسرم!" قهر نکرده بود؛ ولی نگاهش به بابا غریبه شده بود. شبیه مادری شده بود که بچه‌هایش بی‌هوا برده باشندش خانه سالمندان. درِ خانه‌ی بابا را زدن برای ننه، شبیه کارت‌زدن بود برای ورود به شرکت خودش. او توی خانه‌ی ما کاسه داشت، بشقاب داشت و یک "پسر". برای اثبات مادرانگی‌اش به خودش و بقیه، نیاز داشت که کاری را بکند که بقیه‌ی مادرها مجاز به انجامش نبودند "بی‌در زدن به خانه‌ی پسرش رفتن" یک در، یک درِ آهنی ناقابل، ننه را پرت کرد به دنیای خودش و این واقعیت تلخ را یادش آورده بود که "پسرش" پسرش نبوده! ننه‌نخودی یک روز داغ تابستان مُرد. توی تشییع‌جنازه‌اش کاسه‌ی یخ ننه را انداختیم توی کلمن و بابا قدِ یک پسرِ مادرمرده اشک ریخت و مدام آب یخ خورد. جگرش داغ شده بود. 👤
📝 یک وقتایی آدم باید کسی رو داشته باشه که از دست خودش بهش پناه ببره... تو دارى همچين كسى رو؟🍃
قهرمان گاهی زنیست که پایِ همه یِ حرف هایِ پشت سرش ایستاده و برایِ عشقش میجنگد، گاهی مردیست که تنها و یک تنه با همه میجنگد تا به معشوقه اش برسد... برایِ عشقتان بجنگید! قبل از اینکه دیر بشود اگر ادعایِ دوست داشتن دارید برای تصرفِ مساحتِ پیراهنش، برایِ مرزِ حلقه یِ آغوشش بجنگید... دفاع از حقتان برایِ عشق دفاعِ مقدس است!
📝 وقتی از طبیعتِ سطحی و پوچِ اندیشه‌های دیگران، تنگی نظرشان، حقارتِ دیدگاه‌هایشان و پستی نیت‌‌هایشان و تعداد خطاهایشان کاملا آگاه می‌شویم، کم کم به چیزی که در سرشان می‌گذرد بی‌تفاوت می‌شویم. زیرا زمین مملو از آدم‌هایی است که ارزش هم‌صحبتی ندارند. به نظرت واقعا عاقلانه است که ما نظرات چنین آدم‌هایی را جدی بگیریم؟ چرا اجازه دهیم که قضاوت‌هایشان تعیین کند که ما چگونه آدمی باشیم؟ آیا نوازنده از تشویق بلند حضار مسرور می‌شود اگر بداند همه‌ی مخاطبانش ناشنوا هستند؟ 👤"آلن دوباتن"
کانال گلچین تاپ ترینها
معما⁉️ در اتاقی ۴ نفر وجود دارند که اولی در حال نماز و دومی با زبان روزه مشغول مناجات با خداوند و س
پاسخ معما👇 آن مردی که به طور ناگهانی وارد اتاق می گردد شوهر پیشین آن زنی است که بیش تر از چهار سال و بدون اطلاعی او را ترک کرده و آن زن پس از چهار سال انتظار کشیدن با تصور این که همسرش فوت کرده و همچنین با اجازه حاکم شرعی از همسرش طلاق گرفته و با این مرد که اکنون کنار او نشسته است ازدواج کرده است . پس از این که تصور می کند که همسرش از دنیا رفته است با استفاده از میراث بر جای گذاشته از شوهرش برای او دو نفر را می آورد که یکی از آن ها برای آن فرد نماز بخواند و فردی برای همسرش روزه بگیرد . پس از این که شوهر او باز می گردد ، ،ن شوهر دوم بر او حرام می شود و همچین چون آدمی که زنده است وکیل و وصی نمی خواهد نماز و روزه آن دو فرد نیز باطل می گردد
REMIX DJEBO Hatef-Zange Tafrih.mp3
8.58M
کانال گلچین تاپ ترینها شب خوبی براتون آرزو می‌کند 😘😘
هدایت شده از یالثارات الحسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸ما را دل از کشاکش دنیا شکسته است 🔸این کشتی از تلاطم دریا شکسته است....👌👌 ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸ما را دل از کشاکش دنیا شکسته است 🔸این کشتی از تلاطم دریا شکسته است....👌👌 ‌ ‌