📝
شما فکر کنید با رفقایی که سی سال است میشناسید نشستهاید در کافه چای میخورید و گپ میزنید. فرض کنید با من دیروز آشنا شدهاید. من وارد کافه میشوم. شما به من تعارف میکنید سر میزتان بنشینم. من هم مینشینم. شما محبت میکنید یک چای هم جلوی من میگذارید.
از این لحظه شما با رفقا به گپ زدن ادامه میدهید. من گوش میکنم ولی هرگز نمیتوانم به گفتگوی شما ورود کامل کنم. شما در مورد آدمها و اتفاقاتی حرف میزنید که من نمیشناسم. خاطرات مشترکی دارید که من نشنیدهام. شوخیهایی میکنید که من سر در نمیآورم. من سر میز شما مینشینم، چای شما را میخورم، ولی هرگز جزئی از کل شما نمیشوم. هرگز سر میز شما جا نمیافتم.
مهاجرت هم چنین است. حکایت نشستن سر میزی به اسم غربت که نه آدمها و اتفاقات گذشتهش را درست میشناسی و نه خاطرات مشترکی با آدمهایش داری. پس چایش را میخوری ولی هرگز جا نمیافتی.
👤 امیرعلی بنی اسدی
📝
امروز مامان خانه نبود و من مثل یک زنِ خانهدارِ همهچیزتمام، شستم و پختم و باز هم پختم.
اول خمیر را آماده کردم برای نان سیر، بعد تا خمیر ور بیاید ظرفهای ناهار را شستم، کیک هویج و دارچین پختم، باقیماندهی هویجها را شستم و تمیزشان کردم.
خمیر که ور آمد پهنش کردم توی سینی فر و رویش را پوشاندم تا باز هم ور بیاید، سیر و کره را توی تابه تفت دادم، کیک را از توی فر درآوردم. ظرفهای کثیف بهجامانده از فرآیند نانوکیکپزی را شستم، لباسهای روی جارختی را تا کردم و جا دادم توی کمد، حالا هم بوی نان سیر میآید باید بروم و از توی فر درش بیاورم.
اما وقتی میایستم و به چشم یک ناظر بیرونی به آشپزخانهی تمیز و وسایلی که همگی سرجایشان قرار گرفتهاند نگاه میکنم؛ بنظرم هیچ کار خاصی انجام نشده!
انگار همهی ظرفهای کثیف و همهی زحمتها در بکگراند هاید شدهاند؛ خروجی هم فقط یک کیک هویج است و یک نان سیر که آن هم چیز چندان چشمگیری نیست.
حالا حرف دوستی را که میگفت: "کار خانه به چشم نمیآید مگر زمانی که انجام نشود." بهتر درک میکنم.
با اینکه کمرم از خستگی دارد تیر میکشد، از فکر کردن به کارهایی که انجام دادهام لذت میبرم اما به این که فکر میکنم زنان خانهدار در هالهای نامرئی، در یک چرخهی بیتوقف، مدام و مدام و مدام این کارها را انجام میدهند تن و بدنم میلرزد.
یاد دیالوگ هدیه تهرانی توی "کاغذ بیخط" افتادم؛ آنجا که رو به شوهرش میگوید: " من روزی ده بار میشورم و میسابم و میپزم. تو میتونی ده بار پشت سر هم بگی: میشورم و میسابم و میپزم؟"
👤 زیبا حیدری
📝
از یه عده پرسیدن تا الان از زندگی چی فهمیدید؟!
- فهمیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به زنت بگویی "دوستت دارم”. ۶۱ ساله
- فهمیده ام که وقتی گرسنه م نباید به سوپر مارکت بروم . ۳۸ ساله
- فهمیده ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته "از این قسمت باز کنید” سخت تر از طرف دیگر است. ۵۴ ساله
- فهمیده ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری. ۱۲ ساله
- فهمیده ام که می شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند. ۲۰ ساله
- فهمیده ام که وقتی مامانم میگه "حالا باشه تا بعد” این یعنی "نه” . ۷ ساله
- فهمیده ام که من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم. ۴۲ ساله
- فهمیده ام که بیش تر چیزهای که باعث نگرانی من می شوند هرگز اتفاق نمی افتند. ۶۴ ساله
- فهمیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم،آن را به نحو احسن انجام می دهم. ۴۸ ساله
- فهمیده ام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می زنند ، من می ترسم . ۵ ساله
- فهمیده ام که وقتی من خیلی عجله داشته باشم ، نفر جلوی من اصلا عجله ندارد. ۲۹ ساله
- فهمیده ام که بیش ترین زمانی که به مرخصی احتیاج دارم زمانی است که از تعطیلات برگشته ام. ۳۸ ساله
- فهمیده ام که مدیریت یعنی: ایجاد یک مشکل – رفع همان مشکل و اعلام رفع مشکل به همه. ۳۴ ساله
- فهمـیده ام که اگر دنبال چیزی بروی بدست نمی آوری باید آزادش بگذاری تا به سراغت بیاید. ۲۹ ساله
- فهمـیده ام که در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم. ۲۹ ساله
_فهمیدم كه عاشق بودن گناه است.31ساله
- فهمیده ام هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است و یا متاهل است و یا چاق کننده. ۳۱ساله
- فهمیده ام مبارزه در زندگی برای خواسته هایت زیباست اما تنها در کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارند! ۲۷ ساله
- فهمیده ام هر کسى مسئول خودش هست، هرکسى تو قبر خودش میخوابه، من باید آدم درستى باشم.۴۲ ساله
- فهمیده ام هرکس فقط و فقط به فکر خودشه، مرد واقعی اونه که همیشه و در همه حال به شریکش هم فکر کنه بی منت. ۳۵ ساله
- فهمیده ام برای بدست آوردن چیزی که تا بحال نداشتی باید بری کاری رو انجام بدی که تا بحال انجامش نداده بودی! ۳۶ ساله
- من هنوز چیزی نفهمیدم, فعلا قضیه خیلی مبهمه. ۳۴ ساله
- من هم فهمیده ام همه چی رو با هم نمیشه داشت گاهی عشق ، گاهی پول ، گاهی آرامش. 49 ساله
-من فهميدم كه آدمهارو بايد از رفتارشون شناخت نه حرفاشون،آدمها خيلي خوب فكر ميكنن،خيلي خوب حرف ميزنن ولي اصلاً خوب زندگي نميكنن. ٢٥ساله
- فهمیده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک "زندگی خوب” حرکت می کنند که از کنار آن رد می شوند. ۷۲ساله
شما چی از زندگی فهمیده اید؟!
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صد بار ببینید باز هم کم است !
گربه ای که بخاطر ترس از مار از درخت افتاد تو چاه و سگ اومد نجاتش داد واقعا بی نظیره 👌
«ای کاش آدمها هم همینطور بودند»
🌻🌻🌻
📝
من بچه گلوبندک هستم. اصلِ تهران.
در همان محله يک بقالى كوچكى داشتيم كه صاحبش حاج خليل نامی بود، شهرستانى و آذرى زبان كه خيلى سخت فارسی میتوانست حرف بزند. كس و كارى هم در تهران نداشت.
كاسب سالم و سلامت و واقعا حبيب خدا…
بزرگترها تعريف ميكردند وقتی اواخر پهلوى خواروبار و حبوبات ناگهان گران شد او روى شيشه مغازه اش كاغذى نوشت كه بعلت گرانى جنس نميفروشد.
ساواک بعداز خبر شدن با حاج خليل برخورد سختی كرد كه يكوقت بسرش قصد اخلال در بازار نزند، از همان بقالى كوچكش!
به او گفته بودند مردک بی كس و كار #شهرستانى (دهاتى) تو با اين كارها فكر كردى ميتوانى كارى از پيش ببرى و مردم اصلا تو را آدم حساب ميكنند؟ بخاطر نمک نشناسی از حكومت آخرش مثل سگ و در بى كسی و تباهى ميميرى!
وقتی خبر به گوش ميراسمعيل پدر مهندس موسوى که كاسب معروف سنگلج بود رسيد
او هم تابلو زد كه بعلت گرانی جنس نميفروشد و دهان به دهان گشت و اكثر كاسبان تهران همين تابلو را زدند و مردم هم خريد اجناس گران را تحريم كردند تا ارزان شود.
كار بجائی رسيد كه شاه هم پيام تلويزيونی داد و اعلام كرد با مردم همراه است و جنس گران نميخرد!
در اوج درگيريهاى انقلاب و چندماهى كه شهر تعطيل بود و مردم در تنگناى معيشتی از جیب میخوردند، حاج خليل اينبار تابلو زد كه جنس نسيه ميدهد
روزيكه حاج خليل فوت كرد دقيقا مقارن با فوت مرحوم طالقانى بود و جمعيت بسيار زيادی براى تشييع آمده بودند جلوى پزشک قانونى كه در محله ما بود
چندنفرى انگشت شمار هم از اهل محل رفته بودند براى تحويل جنازه حاج خليل . تابوت اول كه بيرون آمد همه آنرا روى دست بردند و به هواى جنازه طالقانى شروع به عزادارى كردند اما نرسيده به بازار خبر دادند جنازه طالقانى تازه از پزشك قانونى بيرون آمده و اين جنازهی بقال محل است
جمعيت آنقدر زياد بود كه نميتوانست برگردد و همانجا منتظر رسيدن جنازه طالقانى ماندند و بدون آنكه بقال را بشناسند، هر دو جنازه را با شكوه تمام تشييع كردند و بقال ساده و #شهرستانى كه هميشه غمخوار مردم بود، برعكس حرفهاى ساواک بى كس و تنها نمرد
اينروزها چقدر جاى حاج خليل ها خاليست
👤 #حسین_رزاق
📝
«زندگی ادامه دارد.» بله! این حقیقیترین جملهای است که در این سالها به آن ایمان داشتهام. اولین بار نوجوان بودم که فهمیدمش! آن هم وسط خواندن شعرهای سهراب وقتی میگفت: «یک نفر دیشب مرد / و هنوز نان گندم خوب است / و هنوز آب میریزد پایین، اسبها مینوشند.»... یادم هست وقتی خواندمش خشکم زد و از شدت حقیقی بودنش نزدیک بود بزنم زیر گریه!
بله! من در نوجوانی فهمیدم هرچه زخم برداریم، له و لورده شویم و هرچند بار که بمیریم، ساختمانها سر جایشان هست. اخبار ساعت دو پخش میشود. زن همسایه با تاپ بندی در بالکن رو به رویی همچنان زیباست. پدرها با ماست و نوشابه به خانه برمیگردند. قورمهسبزیها جا میافتند. سریالهای طنز خندهدار ساخته میشوند. باران هنوز قشنگ میبارد. برف، دلبرانه است. دخترها و پسرها در کافه از کافهچی میپرسند میتواند شیک موز شکلات را که توی منو نیست برایشان درست کند؟ و...
بله! زندگی ادامه دارد. این طور نیست که اگر قلب من ایستاد دنیا از حرکت بایستد. این است که شما میتوانید مثل آب خوردن به من دروغ بگویید و آب توی دلتان تکان نخورد. میتوانید کسی را که با بغض گفته: من را بازی ندهید یک وقت... بازی بدهید. میتوانید یک حرفی بزنید و یک جور دیگر عمل کنید. میتوانید کاری کنید که او از خودش بپرسد: وقتی در آسمان، دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه میشود به سورههای رسولان سر شکسته پناه آورد؟...
این دختر، لا به لای همین سطرها نفس کشیده و بزرگ شده است و حالا برای بار هزارم میمیرد و میداند زندگی به طرز بیرحمانهای ادامه دارد. این است که تقویم را برای پیدا کردن یک تاریخ مبارک، بالا و پایین میکند و با همهی غم توی دلش، لبخند میزند.
👤 صدیقه حسینی
17.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه روز خوبی میشود ،،،
وقتی شروع روز با صدای دلنشینی باشه.........
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| فاجعە | هشدار!
این دو تا آشغال شیطان صفت رو گرفتن، ببینید چه بلاهایی سر دخترای مردم آوردن؟!!! 🤯😤😡😡
خانمها مواظب باشید، ساده لوح نباشید!!!!! بفرستید برای دیگران...
انتشار حداکثری تا همه ببینند
🔻از سه نفر هرگز متنفر نباش:
♥️فروردینی ها
❤️مهری ها
🧡 اسفندی ها
چـون بهتـرین هستند!
🔻سه نفر را هرگز نرنجون:
💛اردیبهشتی ها
💚تیری ها
💙دی ماهی ها
چـون صادق هستند!
🔻سه نفر رو هیچوقت نذار از زندگیت بیرون برن:
💜شهریوری ها
💗آذری ها
♥️آبانی ها
چـون به درد دلت گوش میدهند!
🔻سه نفر رو هرگز از دست نده:
❤️مردادی ها
🧡خردادی ها
💛بهمنی ها
چـون دوست ِ واقعی هستند!
تقدیم به همه اعضای مهربون ❤️