🔸اهدافت را بنویس تا اتفاق بیفتد
🔹نوشتنِ اهداف و آرزوها به منزله اولین گامی است که امکان دستیابی را دوچندان میکند.
🔸نوشتن، دروازهای بهسوی ناخودآگاه ماست و در پی آن است که برخی مواقع تازه متوجه خواستههایمان میشویم.
🔹نوشتن به ما کمک میکند که بدانیم چه میخواهیم و با تعهدی که در ما ایجاد میکند، زودتر به نتیجه برسیم.
🔸نوشتن باعث میشود ترسها و موانع اهدافمان را بشناسیم و درصدد یافتن راهکاری برای رفع موانع برآییم.
🔹ذکر دقیق چیزهایی که میخواهیم، به تحقق آنها کمک میکند؛ چراکه هم از بلاتکلیفی بیرون میآییم و هم جهان و هر آنچه در آن است را در رسیدن به خواستهمان بسیج میکنیم.
🔸همچنین تشکیل گروهی برای پیگیری اهدافمان و ارائه گزارشی از موفقیتها در زمان مقرر، میتواند در ترغیب و تشویق ما موثر باشد.
برگرفته از کتاب" بنویس تا اتفاق بیفتد"
@golchintap🔸اهدافت را بنویس تا اتفاق بیفتد
🔹نوشتنِ اهداف و آرزوها به منزله اولین گامی است که امکان دستیابی را دوچندان میکند.
🔸نوشتن، دروازهای بهسوی ناخودآگاه ماست و در پی آن است که برخی مواقع تازه متوجه خواستههایمان میشویم.
🔹نوشتن به ما کمک میکند که بدانیم چه میخواهیم و با تعهدی که در ما ایجاد میکند، زودتر به نتیجه برسیم.
🔸نوشتن باعث میشود ترسها و موانع اهدافمان را بشناسیم و درصدد یافتن راهکاری برای رفع موانع برآییم.
🔹ذکر دقیق چیزهایی که میخواهیم، به تحقق آنها کمک میکند؛ چراکه هم از بلاتکلیفی بیرون میآییم و هم جهان و هر آنچه در آن است را در رسیدن به خواستهمان بسیج میکنیم.
🔸همچنین تشکیل گروهی برای پیگیری اهدافمان و ارائه گزارشی از موفقیتها در زمان مقرر، میتواند در ترغیب و تشویق ما موثر باشد.
برگرفته از کتاب" بنویس تا اتفاق بیفتد"
@golchintap
🌺🍃
به سیستم کائنات اعتماد کنید؛
آفرینش انسان برای رسیدن به درک خوشبختی و سعادتیست که خداوند در روند هستی قرار داده است، تمام آرزوهایی که در درونتان شکل میگیرد سیر تکاملی شما برای رسیدن به این خوشبختی است و شما باید مهارت چگونگی رسیدن به خواسته هایتان را در این جهان سرشار از زیبایی کسب نمایید، در ابتدا لازم است آنچه را به عنوان آرزو در دلتان جای داده اید را با عشق و امید از جهان درخواست کنید و این همان احساس خواستن آرزوی شماست، این همان احساس لطیفیست که در درونتان جرقه میزند که من این خواسته را میخواهم.
آنگاه که پیام شما به کل کیهان ارسال شد تمام جهان به تکاپو می افتد تا آرزوی شما به زیباترین شکل آماده دریافت شود، این مرحله کار شما نیست این قدم را جهان هستی برای شما بر میدارد، مراحل اول و دوم خلق آرزو در کوتاهترین زمان ممکن به پایان میرسند اما یک مرحله نهایی می ماند و آن دریافت سفارش آماده شده شما از جهان هستی است، آرزوی شما در دستان جهان هستیست، اگر پذیرش دریافتش را داشته باشید، اگر سفارشتان را تایید کنید جهان آنرا به شما تقدیم میکند، هیچ کسی لایق دریافت سفارش شما نیست، آن آرزو شایسته و حق الهی کسی است که برای درخواستش زمان گذاشته است، همه آرزوها مقدس هستند و عشق به رسیدن آرزو چیزی نیست که جهان آنرا با کسی دیگر تعویض کند.
▪️خودتان را لایق بدانید.
▪️ایمان داشته باشید که به آرزوی خود میرسید.
▪️به خداوند اعتماد بینهایت کنید.
▪️در لحظه حال قبل از رسیدن به آرزویتان شاد و خوشبخت باشید.
▪️به آرزویتان عشق بورزید و سپس تحقق آنرا به خداوند بسپارید.
▪️عجول نباشید و آرام و رها زندگی کنید.
و نکته بسیار مهم دیگر اینکه برای کائنات راه تعیین نکنید، جهان هستی میلیاردها راه برای رسیدن شما به خواسته تان میداند که به ذهن هیچ احدی خطور نخواهد کرد، راه تعیین نکنید که این رابطه باید از طریق خواستگاری، یا آن پول باید از طریق فلان مشتری یا آن شغل باید از طریق فلان شخص برآورده شود، زیرا اینگونه خود را از هزاران راهی که قرار است به شما معرفی شود محروم میکنید، صبور باشید، ایمان داشته باشید به همان خدایی که جهانی به این شگفتی را به زیباترین شکل مدیریت میکند، پس در مدیریت خداوند تردید نکنید.
🌷"کنترل ذهن"
🌷گفتوگوهای درونیتان را با احساسات خوشبختی، قدرت و موفقیت همراه سازید.
🌷به افکار منفی اعتنا نکنید. به آرامی از کار کردن به این نوع افکار اجتناب ورزید و آنها را با افکار شادیبخش و سازنده جایگزین سازید.
🌷از واژههائی که حس توانائی، قدرت ، خوشحالی و موفقیت را در ذهن آنان برمیانگیزاند، استفاده کنید.
🌷قبل از شروع هر کاری، بهطور مشخصی در ذهنتان نتایج موفقیتآمیز آن را تجسم کنید. اگر با ایمان تمرکز کنید، مسلماً با نتایج شگرفی روبه رو میشوید.
@golchintap
💫
فواید "خنده درمانی" چیست؟
انسان تنها گونه جانوریست که توانایی خندیدن دارد. جالب اینکه خندیدن مسریست و یک فرد خنده رو، میتواند جمعی را شاد کند.
تحقیقات نشان داده که در حین خنده علاوه بر سیستم لیمبیک، نواحی مختلف قشر مغز بنا بر پیچیدگی طنز، بصورت مرحله مرحله و یا با هم فعال میشوند و به همین خاطر افراد در حین خنده، نمیتوانند به چیزی بجز خنده فکر کنند و بعبارتی نگرانی را فراموش میکنند.
بخاطر فعالیت بالای قشر مغز در زنان نسبت به مردان، آنها خندههای پخته تر، مفهومیتر و عمیقتری دارند و به همین خاطر است که مدل لبخند ژوکوند؛ اثر لئوناردو داوینچی، یک زن است و نه یک مرد.
تأثیرات اعجاب انگیز خنده در درمان بیماری ها، چنان زیاد بوده که هم اکنون "خنده درمانی" بعنوان درمان کمکی، در تمام دنیا پذیرفته شده است.
بر اساس تحقیقات انجام شده فوائد خنده به شرح زیر است:
۱- افزایش سیستم ایمنی بدن (و کمک به درمان بیماری سرطان و....)
۲- افزایش سلامت قلب و عروق
۳- آرامش بخشیدن به تمام عضلات بدن
۴- ترشح بیشتر اندورفین (مسکن طبیعی بدن )
۵- بهبود عملکرد حافظه و خلاقیت مغز
۶- بهبود اضطراب و افسردگی
۷- بهبود خواب
@golchintap
۷ راز موفقیت در هر نوع اقتصاد :
چگونه رهبر بازار باشیم و رهبر بازار بمانیم ؟
۱.نقشه کسب و کار موثر
در بازار در حال تغییر امروز تنها مزیت رقابتی واقعی ، نه تنها داشتن یک طرح کسب و کار، بلکه یک نقشه کسب و کار است که می تواند شما را از جایی که هستید به جایی که می خواهید در کوتاه ترین بروید.
۲.ثبات و نوآوری استراتژیک
به عنوان یک رهبر در یک صنعت، باید برنامه ریزی نوآوری استراتژیک داشته باشید. شما باید به طور مداوم به دنبال راه های جدید و یا بهتر از آنچه در حال حاضر وجود دارد، باشید. مصرف کنندگان با ارائه هر ویژگی یا خدمات جدید بسیار تحت تاثیر قرار گرفته و آنها تکامل مستمر و بهبود روز افزون را انتظار خواهند داشت که در جای دیگری پیدا نخواهند نمود.
۳.بازاریابی در کلاس جهانی
آیا تا به حال دیده اید که یک کسب و کار (در شرایط اقتصاد رقابتی) که فاقد کیفیت در محصولات و یا خدمات است و در عین حال توانسته باشد بازار را تسخیر کرده و بر آن تسلط پیدا نماید؟ علت آن است که کسب و کار می داند که مشتریانش چه میخواهند و چه چیزی نیازدارند ، و چگونه داستان های پیرامون کسب و کار، مشتریان را به خرید وامیدارد.
۴.تسلط فروش
بازاریابی باعث می شود که مردم بخواهند با شما معامله نمایند، اما فروش آن چیزی است که شما را برای پرداخت آماده مینماید. شما باید کانال های چندگانه ای برای تسخیر، تبدیل و نزدیک نمودن مشتری به عمل فروش ایجاد کنید.
۵.تجزیه و تحلیل مالی و حقوقی
آیا می دانید که در شرکتتان، پول ها کجا خرج میشوند؟ این آسان است باید برای هر چیزی معیار اندازه گیری داشته باشیم تا بتوانیم پیش بینی نماییم. یعنی بدانیم کجا هستیم و به کجا میرویم. همچنین نقاط کور کسب و کار را دیده و آنها را در نظر گرفته و برای هر قسمت برنامه ای داشته باشید.
۶.بهینه سازی
گاهی اوقات، بزرگترین فرصت رشد از ارائه طرح های جدید بدست نمی آیند،بلکه با اثربخش نمودن فرایندهای موجود در سازمان قادر به رشد میباشیم. بهبود کوچک در نقاط کلیدی سازمان؛ باعث ایجاد رشد هندسی در ابعاد تجاری سازمان خواهد شد.
۷.درک مشتریان
درک و پیش بینی مداوم از عمیق ترین نیازهای مشتریان خود داشته باشید. بالار فتن ارزش دریافتی مشتری از شما به افزایش تعداد مشتریان و تسلط بیشتر بر بازار خواهد انجامید.
@golchintap
📝
حرفمان كه ميشد،
استرس تمامِ وجودم را فرا ميگرفت...
نكند از دستش بدهم؟
نكند من بمانم و كوهى از خاطره؟
نكند منى كه بعدِ عمرى دل باختم،بشكند دلم!
نكند تمامِ دو نفره هايمان را با ديگرى تكرار كند؟
تماس هايم بى پاسخ ميماند ومنفورترين صداي دنيا
در گوشم تكرار ميشد؛
"مشتركِ مورد نظر پاسخگو نميباشد"
برايش مينوشتم؛
آدميزاد است ديگر جانم بحث ميكند
فرقى نميكند مقصر كيست
همين كه بحث ميكنيم يعنى،
قلبمان هنوز براى هم ميتپد
يعنى مهم است برايمان كه شبيه يكديگر شويم!
ارسال كردم و خواند
ولي جوابي نداد
باز نوشتم؛
-جانم؟
باز هم خواند و جواب نداد
-عزيز دل...؟
سكوت بود و سكوت!
و هيچ چيز لعنتى تر از بى پاسخ گذاشتنِ پيام نيست
قديم ترها خودمان را قانع ميكرديم كه شايد پيغامم نرسيده باشد
و هى ارسال ميكرديم و ارسال...
حالا اما اين تكنولوژىِ لعنتى همان اندك دلخوشى را هم از ما گرفت و
با وقاحتِ تمام به ما ميفهماند كه ؛
خواند و پاسخ نداد
كه خواند و تحقير كردنِ تو را ترجيح داد
لعنت به تكنولوژى
لعنت به پيغامهاى بى جواب
👤 #علی_قاضی_نظام
@golchintap
⚜ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻦ:
🔸ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ ﻣﯽﮔﻔﺖ : « ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﻣﻐﺰﺗﺎﻥ ﻣﯽﮔﺬﺭﺩ، ﺟﻬﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﺁﻓﺮﯾﻨﺪ .
🔸ﺍﺳﺘﻔﺎﻥ ﻛﺎﻭﯼ ( ﺍﺯ ﺳﺮﺷﻨﺎﺳﺘﺮﯾﻦ ﭼﻬﺮﻩﻫﺎﯼ ﻋﻠﻢ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ) ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﺑﺎ ﺍﻟﻬﺎﻡ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺮﻑ ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : « ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺷﺨﺼﯽﺗﺎﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺟﺰﯾﯽ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﯾﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﺍﯾﺶﻫﺎ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭﺗﺎﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﻨﯿﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺘﺎﻥ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻗﺪﻡﻫﺎﯼ ﻛﻮﺍﻧﺘﻮﻣﯽ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽﺗﺎﻥ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻛﻨﯿﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﮕﺮﺵﻫﺎ ﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻛﻨﯿﺪ .»
🔸ﺍﻭ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﯾﻚ ﻣﺜﺎﻝ ﺧﻮﺏ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﯽ، ﻣﻠﻤﻮﺱﺗﺮ ﻣﯽﻛﻨﺪ : « ﺻﺒﺢ ﯾﻚ ﺭﻭﺯ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﺩﺭﻧﯿﻮﯾﻮﺭﻙ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺷﺪﻡ . ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً ﯾﻚ ﺳﻮﻡ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﯾﺎ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭﻣﺠﻤﻮﻉ ﻓﻀﺎﯾﯽ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺳﻜﻮﺗﯽ ﺩﻟﭙﺬﯾﺮ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺎﻧﺴﺎﻟﯽ ﺑﺎ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺶ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﻓﻀﺎﯼ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻛﺮﺩ . ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺶ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﯿﺪﺍﺩ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﭼﯿﺰ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﻣﯽﻛﺮﺩﻧﺪ . ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﻛﺮﺩ ﻭ ﯾﻜﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻭ ﺁﻥ ﻣﯽﻛﺸﯿﺪ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻫﻤﻪﻣﺎﻥ ﺗﻮﯼ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺧﺮﺩ ﺷﺪﻩ
ﺑﻮﺩ . ﺍﻣﺎ ﭘﺪﺭ ﺁﻥ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﻛﻪ ﺩﻗﯿﻘﺎً ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺻﻼً ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻤﯽﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺍﻓﻜﺎﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺻﺒﺮﻡ ﻟﺒﺮﯾﺰ ﺷﺪ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺑﺎﺯﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ : «ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺤﺘﺮﻡ ! ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺭ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ . ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺟﻠﻮﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ؟ »
ﻣﺮﺩ ﻛﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ، ﻛﻤﯽ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ، ﺣﻖ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺳﺖ . ﻭﺍﻗﻌﺎًﻣﺘﺎﺳﻔﻢ . ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﺮﻣﯽﮔﺮﺩﯾﻢ ﻛﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ، ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﭽﻪﻫﺎ٬ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .. ﻣﻦ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﮔﯿﺠﻢ ﻭ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ . ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻢ ﻭ ... ﻭ ﺑﻐﻀﺶ ﺗﺮﻛﯿﺪ ﻭ ﺍﺷﻜﺶ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﺷﺪ . »
🔸ﺍﺳﺘﻔﺎﻥ ﻛﺎﻭﯼ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻧﻘﻞ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻣﯽﭘﺮﺳﺪ : « ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﯽ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﯿﺪ؟ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﺁﯾﺎ ﺩﻟﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﻧﮕﺮﺵ ﺷﻤﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟ » ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻛﻪ : « ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﻧﮕﺮﺷﻢ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ ﻭ ﺩﻟﺴﻮﺯﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺘﻢ : ﻭﺍﻗﻌﺎً ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ . ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ . ﺁﯾﺎ ﻛﻤﻜﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ؟ ﻭ ....
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﭘﯿﺶ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩﻡ ﻛﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﯽﻣﻼﺣﻈﻪ ﺑﺎﺷﺪ٬ ﺍﻣﺎ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﺎ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﮕﺮﺷﻢ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺻﻤﯿﻢ ﻗﻠﺐ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﻤﻜﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ .»
🔸ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ٬ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻋﻮﺽ ﻣﯽﺷﻮﺩ
@golchintap
📝
احساس میکنم بهدردنخورترین و بیچارهترین زنِ عالمم! همهی غمها و اندوههایی که قبلا باهاشان کنار آمده و برای خودم حلشان کردهام، پیش چشمم بزرگ و لاینحل میشوند! دلم نمیخواهد توی آیینه با خودم روبرو شوم، به خودم فکر کنم و خودم را سوژهی هیچ آرزو یا رویای شیرینی بدانم که احتمال بدهم روزی محقق خواهد شد. بغض تا بیخ گلویم بالا میآید و بیهوا زیر گریه میزنم. لحاف را دور تنِ دردمندم میپیچم، چشمهایم را میبندم و از خودم میپرسم اصلا مگر من، این منِ بدقلقِ بدقیافه لایق خوشبختی هم هست؟! چطور ممکن است کسی دوستم داشته باشد و چهبسا اصلا هیچکس هیچوقت دوستم نداشته و من بیهوده دل به مهر آدمهای زندگیام سپرده باشم...؟!
.
اینها چکیدهی احوالاتیست که من بهعنوان یک زن و شاید خیلی زنهای دیگر در جهان طی دو، سه روزی از هر ماهِ هر سالِ زندگیمان تجربهشان میکنیم. درست مثل اینکه در یک چرخهی بیپایانِ مُدور افتاده باشی، هر چند هفته یکبار طبق حساب و کتابِ تقویم و تاریخ و اعدادی که خبردارت میکنند "وقتش رسیده"، به دستور هورمونهایی که بالا و پایین میشوند و اندوختهشان را در بدنت رها میکنند، باید وارد این ورطهی عجیب و غریب شوی و تمام قوایت را جمع کنی تا تلخیِ تکراری اما گزندهای که تمام جانت را پر کرده عقب برانی و به خودت امیدواری بدهی که: "چیزی نیست، تموم میشه. فقط چند روز..."
.
ماجرا اما به همین مبارزهی تن به تنِ چند روزه با چند هورمون طفلکی تمام نمیشود که ایکاش میشد! وجه دشوارترِ قصه این است که دلت نمیخواهد این حجم ناتمام تلخیِ درونت دامان آدمهای اطرافت را بگیرد و عاصیشان کند. دلت میخواهد آنقدر از آنها دور بشوی و بروی توی لاک خودت که تو را وقتی اندوهِ سرریز شده از هورمونها به جسم و جانت غلبه کرده، نبینند و تصویری از روزهای آشفتگی و بیقراریات به خاطر نسپارند. دلت میخواهد بهشان بگویی: قربان شکل همهتان بروم، کمی دورتر بایستید تا ترکشهای سَمیِ حالِ خرابم به قلبتان ننشیند و زخمیتان نکند. عقبتر بایستید و بیآنکه قضاوتم کنید با اندکی مهر و عطوفت از دور تماشایم کنید. تنها اگر دلتان خواست، دستی به مِهر روی موهای آشفتهام بکشید و بروید...همین!
📝
هربار میبینمت، مرگ تازهای یادم میدهی، شاتوت مسموم از جهنم برگشته. فرقی نمیکند مرا گرم بخندی یا سرد ببوسی، فرقی نمیکند مرا بخواهی یا طردم کنی، فرقی نمیکند به یاد بیاورم تقلا کنم برای فراموشی، هر تماسی با کلمهی بزرگ اسم تو، مرگی تازه است و من، مشتاقترین عیسای تاریخم، بر جلجتایی که هر که سنگ به سمتم پرتاب میکند، تنیترین هابیل قبیله کوچکم است.
ای نور صبح آذرماه، که سکوتت و صدایت یکسان زیباست، و لبانت وقت بوسیدن و گفتن ورد وداع یکسان بوسیدنی است، تن تکیدهی مرا بخوان به معجزهی نجوای انگشتانت. لمسم کن، نوازشم کن، نابینا شو و کتاب کهنهی بدنم را بخوان. معجزه کن ای پیامبری که تاریخ لیاقت نام تو را ندارد. موسای تمام نیلها، داوود تمام نیایشها، ای زنی که بوی تنت را همیشه کم دارم، مرا در مذاب بدنت حل کن.
دیوانهای که رهایش کردی، بچهای که در بازار گمت کرده، کرگدن عبوسی که تلخی از جانش سر رفته، مومنی که خدایش کافر است، تمام مردانی که در جانم جاگذاشتی هنوز دوستت دارند. مرا به یاد بیاور، صنوبر غمگین. مرا به یاد بیاور، حضرت توتفرنگی. مرا به یاد بیاور ای "امان از چشمانت وقتی بخندند."
چگونه سوگوار رفتن کسی هستم که هرگز نیامده؟ چرا به زخمهایم چنین دل خوش کردهام؟ چطور از یاد بردهام که هر سلام تازه، بشارت وداعی مهیب است؟ لابد داری یک گوشه به من فکر میکنی و لبخند میزنی، وگرنه من این جنون را قرنهاست از یاد بردهام. معلق رهایم کردهای و حتی برای همین شکنجه هم دوستت دارم.
ای صبح روشن که پرندگان بهشت در استخوان ترقوهات لانه میسازند، تو را دوست دارم، درست همانقدر که از من گریزانی. و بر باندای این صلیب، آواز خواهمخواند، آنقدر که همه مردم دنیا عاشقت شوند و بفهمند چرا آدمبرفی بودن در مرداد انتخاب دلخواه یک مردمگریز عاصی است.
"به من برگرد، ای گریخته، ای نیامده. برگرد و بگو که دوستم نداری، چرا که این انتظار مردد نومیدانهترین شکل تمامشدن کسی است که دوستت دارد."
👤#حمیدسلیمی