📝
حالت چطور است محبوبم؟
هر بار می پرسم جواب می دهی خوبِ خوب. هر بار که می پرسی جواب می دهم خوبِ خوب!
اما دوست دارم بدانم حال تو هم بالا و پایین دارد؟ روزهایی که بهتری، آرامتری؟ و روزهایی که از زهر مار هم تلخ تری؟ روزهایی که عقلت بر احساست آنچنان غلبه کرده که با اطمینان خاطر به خودت می گویی این درست ترین کار ممکن بود؟ و روزهایی که از شدت دلتنگی نمی دانی با خود بیقرار و ناچارت چه کنی؟
من روزهایی دارم که با خودم فکر می کنم بی خبری یعنی خوش خبری. که همین که کسی سراغی از من نمی گیرد، که همین که اصلا عین خیال تو هم نیست که باید خبری از من بگیری، همین تنهایی و بی کس بودن برایم آرامش بخش است. مثل یک آدم مسخ در خانه و محل کارم راه می روم و فکر می کنم، شاید هم فکر نمی کنم ولی اینطور به نظرم می رسد که زندگی همین است ... همین بی وزنی مطلق .... و روزهایی دارم که اگر همین عقل و منطق نصفه نیمه ام نبود و اگر آدمهای مهم دیگری در زندگی ام نبودند که دوستشان دارم و دوستم دارند و اگر نسبت به عاطفه و دوست داشتن همین آدمهای مهم زندگی ام احساس مسوولیت نمی کردم، فقط خدا می داند چه اتفاقاتی برای من یا تو رقم می خورد. ...
👤#نیکی_فیروزکوهی
📝
یعقوب و فرزندانش کوچنشین بودند و گلهدار. در یکی از کوچها، وقتی کنار شهر شِخِم چادر برپا کرده بودند، پسرِ ارباب شهر با یکی از دختران یعقوب سر و سرّی به هم زد و شوخی شوخی لکهای بر دامان عصمت ناموس یعقوب نشست.
یعقوب که خبردار شد، صبر کرد تا پسرانش از چَرا برگردند و پاسخ درخوری آماده کنند. از آن طرف، پسر ارباب شهر هم نزد پدر رفت و از پدرش خواست که دختر یعقوب را برای او خواستگاری کند.
پسران که برگشتند و از دستهگلی که خواهر مکرمه بر آب داده خبردار شدند، از آن طرف هم خواستگارهای دختر یعقوب رسیدند. جلسه خواستگاری با صلح و صفا برگزار شد و از آنجا که بنیابراهیم همه مختون بودند و بدون ختنه شدن، وصلت با این خاندان ممکن نبود، قرار بر این شد که همه مردان شهر ختنه کنند و دامن بپوشند تا از نظر شرعی، مشکلی برای وصلت با بنیاسرائیل نداشته باشند.
همه مردان شهر از این معاهده استقبال کردند و مردانگی خود را به تیغ جراحان سپردند. سه روز بعد، در حالی که مردان شهر همه زار و نزار و دردآلود رویای وصلت با زنان عبرانی در سر میپروراندند، بنیاسرائیل حمله کردند و ابتدا همه مردان شهر را سر از تن جدا کردند و سپس شهر را غارت کردند و اموال را به غنیمت بردند و زنان و کودکان را هم به بردگی گرفتند.
در سِفر پیدایش تورات، باب سی و چهارم، این داستان مرقوم است و احتمالا اسرائیلیها وقتی داشتند رفح را به خاک و خون میکشیدند، به آیات این بخش از کتاب مقدسشان میاندیشیدند. حال آنکه حکیمِ منتقم در آخرین کتابش فرموده:
و سیعلم الذین ظلموا أیّ منقلب ینقلبون
👤 م شکوری
📝
فکر کن
اگر زمین مکعب بود ...
آن وقت معنایی نداشت
دور زدن و به هم رسیدن ،
آن وقت ضرب المثل ها عوض میشد
آن وقت شاید گوشه ای داشتیم
که دلتنگی هایمان را حبس کنیم
تمام نقشه ها و قوانین ،
تمام اتفاقات و اکتشافات
جور دیگری بود
و شاید پرتگاهی که برای آن ضلع جنوبی زندگی قشنگی جریان داشت و ما حق ورود به آن را نداشتیم
و یا تورهایی که با سرزمین پیماها نمیشد رفت ...
و شاید من تو را نمیدیدم ...
شاید هم همینطور باشد
چون میروم و می روم و نمیرسم
و من در شرق و تو در غربی ترین نقطه ممکن...
ببین نبودت چه خیالاتی کرده مرا که
فکر میکنم دایره زمین مربع است؟
👤#علیرضا_مسیحادم
📝
حقوقي ها يك اصطلاح دارند، به آن مي گويند :
" مقتضاي ذات " .
مثلا وقتي مي گوييم مقتضاي ذات عقد بيع، تملك است يعني به طور مثال
شما نمي تواني يك خودكار را به يك نفر بفروشي و بعد بگويي من اين را به تو مي فروشم به شرط آنكه مالكش نشوي. لازمه ي خريد و فروش، انتقال مالكيت است.
پس مالك شدن مقتضاي ذات عقد بيع است.
اينها را گفتم كه بگويم امروز به مقتضاي ذات " دوستي " فكر مي كردم كه چيست ؟
چه چيز را از دوستي بگيريم، دوستي، دوستي نيست؟
جواب قاطع من " خود واقعي را زندگي كردن است .
" آدم بايد در دنياي رفاقت، خودش باشد، همينكه مجبور شد سياست ورزي كند، تصنعي رفتار كند يا مصلحت هزار چيز ديگر را بسنجد، ديگر خودش نيست.
خودش كه نباشد، مقتضاي ذات دوستي از بين مي رود. مقتضاي ذات كه از بين برود، دوستي هم ديگر دوستي نمي شود كه بشود ...
از خودم مي پرسم چه بايد بكنم تا مواظب دوستيهايم باشم ؟ پاسخ مي دهم، بايد در برابرشان خودم را زندگي كنم
و به آنها هم مجال بدهم، با من خودشان باشند.
بي تكلف و آزاد و رها، خودشان باشند ...
👤 #مريم_عندليب
📝
فرانک اسلید در فیلم بوی خوش یک زن یک دیالوگ دارد که محال است هر روز، حداقل یکبار هم شده به آن فکر نکنم:
"تو زندگیم هروقت به یه دوراهی رسیدم، بدون استثنا میدونستم راه درست کدومه ولی همیشه راه غلط رو انتخاب میکردم. میدونی چرا؟ چون راه درست لعنتی همیشه سختتر بود!"
در اکثر اوقات، به فکر فرو رفتن در دوراهیها به خاطر تردید یا ابهام در گزینهها نیست. تنها مشکل این است که آن راه درست لعنتی، مسیری دشوارتر پیش روی آدم میگذارد.
این روزها تنها هدفی که در زندگیام گذاشتهام همین است. اینکه فعلا، حداقل در نیمی از دوراهیهای کوچک زندگی آن کار سختتر، پرزحمتتر و رنجآورتر را انتخاب کنم.
و الان میتوانم بگویم این برگزیدن عاقلانه یک رنج موقتی، درستترین کار ممکن در میانمدت بوده است. تقریبا در تمامی موارد بعد از چند دقیقه استرس و ناراحتی انتخاب رنجآور از میان میرود و درخشش آرامش ناشی از نتایج کار درست شروع میشود.
اگرچه فکر میکنم آن طرف ماجرا، آن نصف انتخابهای راههای غلط آسانتر هم برای سلامت روان لازم است. اینکه گاهی با کمی عذاب وجدان و درحالیکه کاملا میبینیم که در حال دور شدن از مسیر کار درست هستیم، به خودمان زحمت ندهیم و هیچکاری نکنیم، یا حتی کار اشتباه را انجام دهیم. سنگ بزرگ همیشه نشانهی نزدن است.
548_34644658449648.mp3
3M
🍃🌸ایرانِزیبا🌸🍃
🍃💐آوا و نوا💐🍃
🍃🍀🎧🎼آوای زیبای محلی با گویش کرمانجی : خراسان شمالی ...
🍃🍀🎤مرتضی جعفر زاده...
🍃💚🤍❤️🍃
#ایرانِزیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهام گرفتن و ایده برداری از این پدیده طبیعی معنی نمی دهد، به نظرم باید مانند این کپی کنیم و در طراحی به کار ببریم … واقعا عجیب و غریب هستند این رنگ پرنده ها و گل ها … لطافت در ویژه ترین رنگ ها جلوه گر شده است… بارها این ویدیو سیزده ثانیه ایی را دیدم و هر بار بیشتر لذت بردم …از طبیعت کپی کنید …
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🍃🌸ایرانِزیبا🌸🍃
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🍃🏔🏕☀️دیداری کوتاه از دریاچه زیبا و دیدنیِ کوهگُل ؛ شهر سیسخت، استانِ کهگیلویهبویراحمد
🌿💚🤍❤️🌿
#ایرانِزیبا
12.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ته چین خوشمزه با گوشت قلقلی 😍😋
تخم مرغ یک عددکامل ودوعددزرده
نمک وفلفل به میزان لازم
گلاب دوقاشق غذاخوری
ماست سفت یک لیوان
روغن یک سوم لیوان
برنج ۴پیمانه
زعفران به میزان لازم
خلال بادام وپسته برای تزیین
زرشک به میزان لازم
شکریک قاشق غذاخوری
گوشت چرخ شده برای قلقلی ۲۰۰گرم
بادمجان ۲عدد
نکته :برنج یکمی بایددان باشه
زعفران هرچه بیشتربهتر
گوشت وپیازونمک وادویه روباهم مخلوط کرده وسرخ میکنیم
بادمجان روهم حلقه کرده سرخ میکنیم
🌼👉