آهنگ { قلاش }
با صدای: محسن چاوشی
ای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکن
شهره مکن فاش مکن بر سر بازار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
ای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکن
شهره مکن فاش مکن بر سر بازار مرا
باغ سلام میکند سرو قیام میکند
رونق باغ میرسد چشم و چراغ میرسد
باغ سلام میکند سرو قیام میکند
رونق باغ میرسد چشم و چراغ میرسد
𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋
@golchintap
هدایت شده از اطلاعات عمومی روی عضویت کلیک کنید
خلاص شدن از نیش حشرات
پشه ها از سیر نفرت دارند ؛ یک تکه پارچه را در آب سیر خیس و پس از خشک شدن، آن را خارج از اتاق و یا محلی که زندگی میکنید، آویزان کنید.
👉🧠🤯
⁉️ @etelaate_omoomiii
هدایت شده از عصر تاریخ
این کتک هایی که دهه پنجاه و شصتی ها
توی مدرسه خوردن، اعضای القاعده
تو زندان گوانتانامو نخوردن
@asrtarikh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ژاپنیام دیگه شوره پیشرفتو دراوردن
سرعت سرسامآور قطار سریعالسیر ژاپنی؛ ۶۰۰ کیلومتر بر ساعت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاهکار زندگي چيست؟
⚡️اين که در ميان مردم زندگی کنی ولی هيچگاه به کسی زخم زبان نزنی ... دروغ نگویی ...
کلک نزنی و سوء استفاده نکنی ...
⚡️نیازی ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﺗﺤﻤﻞ" ﮐﻨﻴﻢ ،
⚡️ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﻗﻀﺎﻭﺕ " ﻧﮑﻨﻴﻢ ...
⚡️ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺮﺍی "ﺷﺎﺩﮐﺮﺩﻥ" يکدﻳﮕﺮ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﻴﻢ ،
⚡️ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻬﻢ " ﺁﺯﺍﺭ " ﻧﺮﺳﺎنيم ...
⚡️ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ "ﺍﺻﻼﺡ" ﮐﻨﻴﻢ ،
⚡️ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻪ "ﻋﻴﻮﺏ " ﺧﻮد ﺑﻨﮕﺮﻳﻢ ...
⚡️حتی ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ،
⚡️ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ "ﺩﺷﻤﻦ" ﻫﻢ ﻧﺒﺎﺷﻴﻢ ...
" ﺁﺭی، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ زندگی کردن شاهکار است ...
#داستان_شب 💫
دوستی داشتم که سالها با او همسفر و هم خوان و هم غذا بودم و حق دوستی بین ما بی اندازه استوار گشته بود ، سرانجام برای اندکی سود ، خاطر مرا آزرد و دوستی ما به پایان رسید ، در عین حال از دو طرف نسبت به همدیگر دلبستگی داشتیم ، شنیدم یک روز در مجلسی دو بیت از اشعار ما خوانده بود و آن دو بیت این بود.
نگار من چو در آید به خنده نمکین
نمک زیاده کند بر جراحت ریشان
چه بودی ار سر زلفش به دستم افتادی
چو آستین کریمان به دست درویشان
گروهی از پارسایان - نه بخاطر زیبایی این اشعار ، بلکه به خاطر خوی نیک خود - اشعار مرا ستودند ، و آن دوست قدیم من که در میان آن گروه بود ، نیز ، بسیار آفرین گفته بود ، و به خاطر از دست رفتن دوستی دیرینه اش با من ، بسیار افسوس خورده و به گمان خود اقرار کرده بود ، دانستم که از اطراف او نیز اشتیاق و میلی به من هست ، این اشعار را برای او فرستادم و آشتی کردیم .
نه ما را در میان عهد و وفا بود
جفا کردی و بد عهدی نمودی ؟
به یک بار از جهان دل در تو بستم
ندانستم که برگردی به زودی
هنوز گر سر صلح است بازآی
کز آن مقبولتر باشی که بودی
گلستان از باب پنجم در عشق و جوانی