💞عشاق الرضا
🔻داستان بسیار زیبای جعفر پلنگ و غذای حضرتی
✍ آقای راست نجات، معاون مهمانسرای حرم مطهر امام رضا علیه السلام، در شب میلاد امام جواد علیه السلام این داستان جالب رو نقل کردن:
🔸زمانی که معاون امداد حرم امام رضا علیه السلام بودم، وظیفه داشتیم، غذاهای باقیمانده مهمانسرا را آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم. شبی با خادم مسجد آخر بلوار توس، تماس گرفته و به او گفتم: امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم و آماده همکاری با ما باش. نیمه های شب به آن مسجد که رسیدیم ، با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند مواجه شدیم بطوری که امکان توزیع غذا را بخاطر ازدحام شدید و ترس از تلف شدن تعدادی از مردم، نداشتیم! خادم مسجد را صدا کردیم که چرا اینقدر شلوغ است؟! گفت : حواسم نبود و در بلندگو اعلام کردم : امشب قرار است غذای متبرک از حرم امام رضا علیه السلام بیاورند و اینگونه شلوغ شد و کاری از دستم بر نمی آید
🔸تصمیم به برگشت داشتیم که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی، نظرم را به خود جلب کرد و از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم افتاد و همانجا در دلم، از خود امام رضا علیه السلام خواستم: آقا جان خودت راه حلی ارائه بده که بتونیم غذاها را بدون مشکل تقسیم کنیم و این مردم که با امید و احتیاج به اینجا آمدند، دست خالی برنگردند که ناگهان انگار هزار نفر درونم فریاد زدند : از خادم محله بپرسم لات این محله کیه؟! از خادم مسجد پرسیدم : لات این محله کیه و با تعجب پرسید برای چی؟!!! گفتم کارش دارم. گفت: اسمش جعفر پلنگه، گفتم بگو بیاد و زنگش زد که تا نیم ساعت دیگه میرسم ومنتظرش موندیم. جعفر با ظاهری خالکوبی شده و پیراهن یقه باز و سوار موتور اومد و سلام کرد که فرمایش: گفتم ما از حرم امام رضا علیه السلام اومدیم و غذای متبرک آوردیم و نمیدونیم چطور تقسیم کنیم که مردم اذیت نشن و از شما میخواهیم در این کار کمکمون کنی، جعفر با کمال میل گفت : نوکر خادمهای امام رضا علیه السلام هستم وچشم
🔸به بقیه خدام گفتم ماشین غذا رو تحویل جعفر بدین و بهش کمک کنید تا غذاهارو تقسیم کنه. جعفر مردم را کنار دیوار به صف کرد و به هر خانواده ای بنا به مصلحت و شناختی که خودش به آنها داشت ، غذاها را تقسیم کرد و گفتم چهارتا غذاهم به خودش و خانواده ش بدهید. بعد از اتمام کار ، به من گفت: آقای راست نجات شماره تلفنت را به من میدهید؟ همکاران با اشاره گفتند اینکارو نکن و برات دردسر درست میکنه و....اما با کمال میل به او شماره را دادم و رفتیم. ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت که جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم و به دفتر کاریم در حرم آمد! آنجا به من گفت: من هم خادم زوار امام رضا علیه السلام هستم و بنده با تعجب گفتم:
بله؟! گفت : منم روزهای پنج شنبه میام حرم امام رضا علیه السلام و در صحن ها میچرخم و مهرهای اطراف دیوارها را جمع آوری و سرجاهایشان میذارم و برمیگردم و به همین مقدار خودم را خادم حضرت میدانم و اتفاقا همان روز در راه برگشتم به درب مهمانسرا رسیدم
🔸به امام رضا علیه السلام در دلم گفتم : میشه امروز غذای متبرکی از حرمتون برای خواهر بیمارم ببرم؟! وقتی به خادم درب مهمانسرا گفتم با تندی به من گفت: آقا برو کنار بایست و مزاحم نشو! وقتی نا امید شدم و خواستم به خانه برگردم، پشت سرم، آن خادم به همکارش گفت مواظبش باشید جیب مردم رو نزند!!!. هنگامی که این را شنیدم به او گفتم : خدایا توبه، من جیب بر نیستم و دلم شکست و تا بست نواب گریه میکردم و به امام رضا علیه السلام گفتم دیگه سرکشیکم نمیام و خداحافظ. که ناگهان گوشی م زنگ خورد که خادمهای حرم امام رضا علیه السلام در مسجد محله منتظرت هستند وبا ترس و لرز که من جیب بری نکردم و چه زود گزارش دادند و احضارم کردند پیش شما اومدم
حالا آمده ام بگویم: امام رضا علیه السلام چقدر مهربونه ،یک غذا میخواستم ولی به من یک ماشین غذا داد و بجای یکی،چهارتا غذا برای خانواده ام بردم.
#اللهمعجللولیڪالفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر شب💫
بدون هیچ اطمینانی
از بـیدار شـدنمان 💫
به خواب می رویم
اما با این حال برای فردا💫
برنامه می ریزیم
این یعنی امید ...
زندگیتون پر از امید و آرزو💫
شبتان خوش و در پناه حق💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🔘✨سـ🌸ــلام
🕊✨روزتـــون
🔘✨پر از خیر و برکت
🕊✨امروز چهارشنبه↶
✧ 14 تیر 1402 ه.ش
❖ 16 "ذیالحِجّة" 1444 ه.ق
✧ 5 ژوئیه یا جولای 2023 میلادی
┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄
🔘✨↯ ذڪر روز ؛
🕊✨《 یا حَیُّ یا قَیّوم 》
=====🍃🌺🍃=====
♥️ @TTANNHA ♥️
=====🍃🌺🍃=====
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 یا امیر المومنین(ع)
💕یا علی با نام تو
💞دل عشق بازی می کند
💕شیعه با حبّ تو
💞مولا سرفرازی می کند
💕گر که با "ناد علی"
💞 بعد ازخدا جویی مدد
💕گفتن ذکر عـلی
💞صد چاره سازی می کند
🌸🎊پیشاپیش عید
سعید غدیر خم مبارک باد 🌸🎊
🔸آب میوه و سبزیجات بنوشید
🔸نوشیدن آب سبزیجات مختلف مثل آب گوجهفرنگی و آب کرفس به دلیل داشتن ویتامینهایی مثل A,Bو C و لیکوپن در گوجه فرنگی و ویتامینهای B6,A و K به علاوه منیزیم، پتاسیم و فسفر و فیبر فراوان در کرفس، هم سبب کاهش وزن میشود و هم نقش موثری در سلامت اندامهای مختلف بدن دارد.
🔸اگر تمایلی ندارید که کرفس را در سالاد یا ماست خرد کنید تنها راهحل، خوردن آبکرفس است. بد نیست بدانید خوردن کرفس در درمان دردهای معده، فشارخون بالا، بوی_بد_دهان، ناراحتیهای اعصاب، عفونت مجاری ادراری، آرتروز و روماتیسم موثر است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕عجب معجزهای دارد
🌸نفس صبحدم
💕زیرسایبان رحمت خدا بایست
🌸خنکای صبح
💕همراه بامهربانی را نفس بکش
🌸الهی
💕دلتون سرشار از آرامش
🌸روزتون پرازبرکت و رحمت
💕روزتون بخیر و زیبـا
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدمه یک کشتی تحقیقاتی در اقیانوس متوجه میشوند که یک کوسه در حالی که لاک پشتی رو در دهان داره و کشتی اونها رو تعقیب میکنه
کوسه ؛ لاک پشت رو به داخل کشتی پرت میکنه
خدمه کشتی وقتی لاک پشت را میگیرن متوجه میشن یک طناب به دور گردنش قفل شده به نحوی که لاک پشت در حال مرگ بود و جای زخم گردن عفونت کرده بوده
نهایتاً طناب رو از گردن لاک پشت باز میکنن و عفونت محل زخم رو درمان میکنن و لاک پشت رو دوباره توی دریا رها میکنن
واقعاً زیباست
اینکه حیوانات هم احساس دارن و اون کوسه میدونست که باید لاک پشت زخمی رو برای مداوا پیش انسانها ببره
📝
بعضي آدم ها كتبى اند.
آدمهاى كاغذ و قلم.
اهل تكست و وب و نوشتن. آدمهاى كلمه.
اينها نوشتن را به حرف زدن ترجيح ميدهند. اينها آدمها را از لاى كلماتشان بيشتر ميفهمند و ميشناسند انگار. نه اينكه بيشتر لزوماً، بهتر شايد.
رو به روى آدمهاى نوشتارى كه بنشينيد، حرف كمى براى گفتن دارند. مگر اينكه آنقدر حس نزديك بودن داشته باشند تا كلمه هايشان را بتوانند در ذهنشان بنويسند و با زبانشان برايتان بخوانند.
اينها زياد نگاهتان نميكنند معمولاً. مگر اينكه جنس نگاه و چشمانتان را دوست داشته باشند يا اينكه حس كنند كلماتى لاى نگاهتان جاريست.
آدمهاى كتبى هميشه چيزى براى نوشتن دارند. در هر اتفاقى دنبال كلمه ميگردند تا ثبتش كنند. بو ها و رنگ ها را هم كلمه ميكنند حتى برايتان.
از صبح تا شب گوشى موبايلشان كنار دستشان و مشغول تكست زدن اند. مشغول نوشتن اند. از اتفاقات روزانه شان مينويسند تا خاطرات سياه و سفيد و رنگيشان. بعضى از اينها از اجتماعات دورند.
در هر جمعى شركت نميكنند. بين آدمها پيدايشان نميشود. كلاً كمى مردم گريزند.
يكى دو نفر را پيدا ميكنند و مدام با آنها ميپلكند. اما با همان يكى دو نفر حالشان خوب است. تنهاييشان كمى پر ميشود. احتياجى ندارند آدمهاى جديد وارد زندگيشان كنند.
آنقدر با همان ها ميمانند تا روزى برسد طرف برود بيرون از رابطه. حرفى براى گفتن نماند. بى هيچ حرفى كنار ميكشند.
خودشان را لا به لاى زندگى كسى نميچپانند. آرامند، سرشان گرم كار خودشان است. چاى ميخورند، قدم ميزنند، موسيقى بى كلام و با كلام گوش ميدهند، كتاب ميخوانند...
اينها را تا ببينيد ميشناسيد. اصلن انگار هالهء دورشان يك رنگ خاص باشد، انگار همه شان يك بو بدهند، انگار همه شان از يك جنس باشند، به راحتى ميشناسيدشان...
آدمهاى آرامى كه انگار هميشه منتظرند... هميشه منتظر يك چيز خوب اند، يك اتفاق خوب، يك آدم خوب، يك روز خوب. هميشه منتظر يك حس خوبند. لاى كلمه ها، لاى ساعتهاى روز، لاى نتهاى موسيقى، لاى برگهاى رنگى چنار، لاى نگاه آدمها...
اين آدمها از جنس ماندگارى اند. از جنس رفاقت هاى ناب و خواستنى.
پيدايشان كرديد حواستان باشد آهسته وارد حريمشان شويد، آهسته بشناسيدشان، آهسته كنارشان بنشينيد.
اينها آهسته ميآيند، آهسته ميماند، آهسته مدام اند. هستند. هميشه هستند مادامى كه از جنس حريمشان باشيد.
بمانيد كنار اينها.
حتماً روزهايتان خاطره انگيز خواهد شد. حالتان خوش خواهد شد. اينها نويد روزهاى خوب زندگى اند.
زندگي كنيدشان.
👤#مارال_مشکل_گشا
#اصطلاحات_حقوقی
🔹 ضمان درک چیست؟🤔
🔸 ضمان درک یعنی اگر کالای فروخته شده، مال غیر درآید، فروشنده کالا نسبت به بهایی که در ازای فروش کالا از خریدار دریافت کرده، مسئولیت دارد و باید بهای معامله را به خریدار رد کند.
عین همین مسئولیت را خریدار نسبت به فروشنده در مورد بهای معامله دارد، یعنی اگر بهای معاملهای که او پرداخته است، مال غیر درآید، خریدار باید کالای خریداری شده را به فروشنده بازگرداند.
📝
همهی توقعات و انتظاراتم از آدمها را از رابطههایم حذف کردهام. برایم مهم نیست اگر کسی حالم را نپرسد، مهم نیست اگر تاریخ روزهای مهم زندگیام از حافظه کسی پاک شود. تنها چیزی که بهش اهمیت میدهم حس خوبم کنار آدمهاست. هر کسی که در این حس خوب سهیم باشد را دوست دارم. آدمها برایم کافیاند و چیز بیشتری ازشان نمیخواهم جز سهمشان در لحظههای مشترک. هر آدمی که به این لحظهها کیفیتی دلپذیر ببخشد، دوست خوب من است. مهم نیست چه مدتی همدیگر را میشناسیم. در قشنگترین رابطهای که داشتهام انگار همین شیوه را رعایت کرده بودیم که تاریخچهی رابطهمان پربار و خوش بود. نمیشود از کسی انتظار داشت فراموشت نکند یا بیشتر دوستت داشته باشد. حتی نمیشود از کسی انتظار داشت که شکستگیهای قلبت را ببیند. فقط لحظهها هستند که روی همهچیز نور میتابانند و حس عمیق توی چشمها را قابلدیدن میکنند.
👤"نعیمه بخشی"