هدایت شده از کلیپ اینستا | Clip insta
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخاطره یک مشت عرق😂😂😂😂
#دپ❤️🔥 #کلیپ_فان🤣
#دابسمش😍 #سکانس😂
#غمگین😔#کلیپ_اینستا😈
𖢅␥ کلیپ اینستا ␥𖢅
Ru:╰┈➤ @instagram_orgg 💘
یه جا نوشته بود
چرا فکر میکنید آدما دلتنگ کسی میشن
که یا مُرده یا دوره ؟
آدم میتونه دلتنگ کسی بشه که نزدیک بهشه
خیلی نزدیک، اما دیگه اون آدم سابق نیست
و این خیلی دردناکتره
انسانها رو وقتی که سرشون شلوغه بشناس،
نه وقتی که تنهان.
تنهایی آدمها رو مهربون میکنه …
🌸🍃
اگر آرامش میخواهی مراقب مردم نباش.
اگر ادب میخواهی در کار کسی دخالت نکن.
اگر پند زندگی می خواهی در برابر آدمهای احمق سکوت کن.
🌸🍃
❣سکوت کن...
فرقی نمیکند از روی رضایت باشد یا دلخوری،
این مردم از سکوت
کمتر داستان می سازند...!
سکوت خطر ناکتر از حرف های نیشدار است !!
بدون شک کسی که سکوت می کند ،
روزی حرف هایش را سرنوشت به شما خواهد گفت ..
گاهی سکوت
شرافتی دارد که گفتن ندارد ...
سکوت در اثر بستن دهان نیست؛
در اثر باز کردن فکر است،
هر چه فکر بازتر، سکوت بیشتر،
هر چه فکر بسته تر، دهان بازتر
🌸🍃
#متن🌖🌾
لطفا آدم امنی باشید!
برای عشق،
برای رفاقت،
برای زندگی آدما،
به آدما احساس امنیت بدين؛
مراقب تصوری که ازتون دارن باشید؛
مراقب اعتبارتون تو قلب و ذهن آدما باشید.
بذر بدبینی رو تو دل آدما نكارید،
خوب باشید؛
خوب بودن و موندن سخته،
قلب آدما مهم ترین داراییِ که دارن، پس مراقب قلب آدما باشید.
کاری نکنید که آرامشِ روحِ کسی
تو این دنیا توسط شما سلب بشه.
شما میون این همه تاریکی نور زندگی آدما باشید.
💫💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قارچ سوخاری از نوع رستورانی🫠🍄
مواد لازم
@golchintap
گاهی، آدمهایی را برای اولین بار میبینی که احساس نزدیکی و راحتی میکنی ...
آدمهایی که نه در گذشتهات بودهاند و نه اینکه مطمئنی در آیندهات خواهند بود، که لحظههای تکراری زندگی ات را خاص میکنند.
آنهایی که میشود روزی ٬ چندبار برایشان گفت: خوشحالم که هستی , و خدارا شکر که دارمت.
نمیدانی دقیقاً چه حسی نسبت به آنها داری! ولی وقتی میروند، انگار چیزی از وجودت را با خود برده اند.
این آدمها، آمدن و رفتنشان شبیه تغییر فصل هاست! تازه و دلگیر و خاطره انگیز ...
این آدمها یادگاری اند! و حسی را که برایت میبخشند برای همیشه، در خاطرت خواهند ماند ...
📚 @BookTop
📝
بلوغ_روانی چیست؟
بلوغ یعنی اینکه تلاش برای تغییر دیگران را متوقف ساخته و بر خویش متمرکز شوید.
بلوغ یعنی دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید
بالیدگی یعنی به این درک برسید که هر کسی از دیدگاه خودش درست است.
بلوغ یعنی قدرت انکه بتوانید رها کنید و بگذرید.
بلوغ یعنی بجای انتظارات پی در پی از یک رابطه ؛ سخاوتمندانه برای ان تلاش کنید و ببخشید و انرا بسازید.
بلوغ فهم این واقعیت ست که هر انچه کرده اید؛فقط از برای خود و ارامش تان بوده ست.
بلوغ متوقف کردن مسیری ست که در آن بکوشید که خود را برتر نشان بدهید و به جای ان بر نقاط مثبت دیگران متمرکز بشوید.
بلوغ یعنی انکه بدنبال تایید دیگران نباشید و خودتان را با کسی مقایسه نکنید.
بالیدگی پذیرش خویشتن ست به هماهنگونه که هستید و درک این نکته که تا هنگامی که خود را نپذیریم هیچ تغییری رخ نخواهد داد و واقعیت انست که پس از ان دیگر نیازی به تغییر نیست.
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
کلا دو نوع آدم واست وجود داره : یکی هست که تو رو انتخاب میکنه چون کسیو نداره ،یکی هم هست تو رو انتخاب میکنه چون به جز تو کسیو نمیخواد ، یه دنیا فرقشونه !
@TikeSnGiin
• یک آمار غیر رسمی از عادت های خاص پولدارها :
- %81 : از پولدار ها فهرست برای کارهاشون دارند.
- %88 : از پولدارها روزی نیم ساعت مطالعه میکنند.
- %63 : از پولدار ها کتاب صوتی گوش میدن.
- %80 : از پولدارها یک هدف مشخص دارند.
- %67 :از پولدارها اهداف خود را مینویسند.
- %76 : از پولدارها چهار روز در هفته ورزش میکنند.
- %63 : از پولدارها بچه های خود را مجبور به مطالعه کردن میکنند.
✨ | @TajvizAngize
یک جایی خواندم ارنست همینگوی زمانی که مشغول نوشتن پیرمرد و دریا بوده است، بارها بدحال شده و بعد از انتقالش به بیمارستان، پزشکان علت را دریازدگی تشخیص داده اند. در حالی که او در زمان نوشتن آن رمان کیلومترها از دریا فاصله داشته است...
به گمانم آنقدر غرق در پیرمرد و دریای خویش بوده که بوی دریا گرفته و دریازدگی بدحالش کرده!
مادربزرگم میگفت گاهی آنقدر مینشینم و به دشت شقایق نزدیک خانهی کودکیهایم فکر میکنم که وقتی به خودم میآیم دستهایم بوی شقایق گرفته است...
راستی؛ گفتهام برایت که مادرم گاهی مرا میبوید و زمزمه میکند که بوی خاصی میدهم...
به روی خودم نمیآورم که بوی توست...
غرق هر چه بشوی بویَش را میگیری!
غرق چشمانت، خیالت، لبخندت...
من آنقدر غرق توام که بویَت را گرفته ام...
حالا میفهمم مادربزرگ آن روزها چه میگفت...
👤 #سارا_اسدی
📝
نور و نان
این همه گندم، این همه کشتزارهای طلایی، این همه خوشه در باد را که می خورد؟ آدم است، آدم است که می خورد.
این همه گنج آویخته بر درخت، این همه ریشه در خاک را که می خورد؟ آدم است، آدم است که می خورد.
این همه مرغ هوا و این همه ماهی دریا، این همه زنده بر زمین را که می خورد؟ آدم است ، آدم است که می خورد.
هر روز و هر شب، هر شب و هر روز زنبیل ها و سفره ها پر می شود، اما آدم گرسنه است.
آدم همیشه گرسنه است.
دست های میکائیل از رزق پر بود.
از هزار خوراک و خوردنی. اما چشم های آدمی همیشه نگران بود. دست هایش خالی و دهانش باز.
میکائیل به خدا گفت:
خسته ام ، خسته ام از این آدم ها که هیچ وقت سیر نمی شوند. خدایا چقدر نان لازم است تا آدمی سیر شود؟ چقدر !
خداوند به میکائیل گفت:
آنچه آدمی را سیر می کند نان نیست، نور است.
تو مامور آن هستی که نان بیاوری.
اما نور تنها نزد من است و تا هنگامی که آدمی به جای نور، نان می خورد گرسنه خواهد ماند.
میکائیل راز نان و نور را به فرشته ای گفت.
و او نیز به فرشته ای دیگر. و هر فرشته به فرشته دیگری تا آنکه همه هفت آسمان این راز را دانستند. ت
نها آدم بود که نمی دانست. اما رازها سر می روند. پس راز نان و نور هم سر رفت. و آدمی سرانجام دانست که نور از نان بهتر است.
پس در جستجوی نور برآمد.
در جستجوی هر چراغ و هر فانوس و هر شمع.
اما آدم، همیشه شتاب می کند. برای خوردن نور هم شتاب کرد. و نفهمید نوری که آدمی را سیر می کند نه در فانوس است و نه در شمع. نه در ستاره و نه در ماه.
او ماه را خورد و ستار ها را یکی یکی بلعید. اما باز هم گرسنه بود
خداوند به جبرئیل گفت:
سفره ای پهن کن و بر آن کلمه و عشق و هدایت بگذار.
و گفت: هر کس بر سر این سفره بنشیند، سیر خواهد شد.
سفره خدا گسترده شد؛ از این سر جهان تا آن سوی هستی. اما آدم ها آمدند و رفتند. از وسط سفره گذشتند و بر کلمه و عشق و هدایت پا گذاشتند.
آدم ها گرسنه آمدند و گرسنه رفتند. اما گاهی، فقط گاهی کسی بر سر این سفره نشست و لقمه ای نور برداشت. و جهان از برکت همان لقمه روشن شد. و گاهی ، فقط گاهی کسی تکه ای عشق برداشت و جهان از همان تکه عشق رونق گرفت. و گاهی، فقط گاهی کسی جرعه ای از هدایت نوشید و هر که او را دید چنان سرمست شد که تا انتهای بهشت دوید.
سفره خدا پهن است اما دور آن هنوز هم چقدر خلوت است.
میکائیل نان قسمت می کند.
آدم ها چنگ می زنند و نان ها را از او می ربایند.
میکائیل گریه می کند و می گوید: کاش می دانستید، نور از نان بهتر است.
👤عرفان نظرآهاری
📝
• وقتی تونستم خودم رو از باتلاق افکار منفی نجات بدم که عمیقاً این گفته مندی هیل رو درک کردم :
وقتی خوندمش حس کردم راهمو پیدا کردم :)
1- دردناک است، تغییر دردناک است اما هیچ چیزی دردناک تر از ماندن و گرفتار شدن در وضعیتی نیست که به آن تعلق ندارید.
2- هر چقدر هم خودم یا دیگران رو مقصر بدونم گذشته تغییر نمیکنه و از دردم کم نمیشه.
3-یعنی از یه جایی به بعد متوجه شدم که هر چقدر منتظر بمونم که رنج ها از بین برن، هیچ فایده ای نداره.
4- دیگه صبر نکردم که همه چیز خوب بشه تا بتونم برای اهدافم تلاش کنم.
5- پس دیگه منتظر نموندم تا آدمها برگردن یا اصلاح بشن تا احساس خوشبختی کنم.
6- چون قرار نیست معجزه ای رخ بده و زندگیم رو کاملا دگرگون کنه.
7- پس از یک جایی به بعد، باید بپذیریم که سختی حرکت کردن و کنار اومدن با اضطراب ها خیلی کمتر از رکود و تکراره. چون آبی که در جریانه آلودگی هارو با خودش میبره.
8- در واقع من متوجه شدم اگه برای رشد و تغییر تلاش نکنم بیشتر توی باتلاقی از غم و خشم فرو میرم.
9- از یک جایی به بعد با تن زخمی رو به جلو رفتن رو یاد گرفتم و با اضطرابم کنار اومدم :)))))
📝
صبح بعد از شب تلخ طولانی، میتونه اینطوری شروع بشه که دو تا گنجیشک بیان پشت پنجره بیپردهی اتاقخواب بیخواب، بیفتن به جون دلتنگی و اونقدر همدیگه رو ببوسن و آواز بخونن که تو یادت بره رنجهای دنیا چه بیشمارن. محو تماشای اندام کوچیک و رها و سرخوش این دو تا رقصنده در باد بشی و یادت بیاد مدتیه اسم سرخپوستی خودت رو از یاد بردی: مردی که میخندد.
توی آینه بعد مدتها آدمی رو ببینی که هنوز معتقده زندگی با همه تلخیها و سختیها، موهبتیه که بهت امون میده آدمهای قشنگ ببینی و باهاشون تجربههای قشنگ داشتهباشی، حتی اگه همه عمر سهمت از داشتن اون چشمهای خندون و اون لبخند روشن، تماشاکردن باشه. بوسیدن خیالی کم نداره از یه بوسهی طولانی واقعی، اگه دلت به ذهنت ایمان بیاره.
صبحها شکلهای مختلفی دارن چون تو آواز بیداری رو از پیامبرهای مختلفی میشنوی. مثل من که امروز با سوره قشنگی از کتاب آسمونی گنجیشکها روزم رو شروع کردم و گذاشتم عماد رام توی سرم بلندبلند بخونه: زندگی خوبه، که گیری، دلبری نکو...
ای چشمهی شراب که مست شدن از تو نوشیدن نمیخواد، ای صبح روشن که خورشید از شرق پیشونی تو طلوع میکنه، ای یه چیکه نور برای من وسط شباشب بیهودگی و فراق، من وسط دردها و دلتنگی، بوسیدمت از دور. و این یعنی هنوز ممکنه باهار بیاد.
👤#حمیدسلیمی
تو را با قلم عشقC᭄ می نویسم
تا واژگان
خورشیدی باشد سوزان
که گرمای دوست داشتنت
بسوزاند تن عریان شعرهایم را...
وقتی ردپای مهربانی ات را
در قلب کسی باقی بگذاری
همیشه بیشتر از حاضرین
حاضر خواهی بود
حتی اگر غایب باشی ...
📝
اثر قیمت صفر
فریب قیمت صفر را نخورید!
تصور کنید یکی از همکاران شما در محیط کار، همه کارمندان را با یک جعبه شیرینی و فنجان قهوه مهمان میکند. همه از این اتفاق خوشحال و راضی هستند.اما تصور کنید همین شخص روز بعد با همان شیرینی سرکار بیاید. اما این بار هر شیرینی را ۱۰۰۰ تومان بفروشد. با وجود قیمت بسیار ارزان، فقط تعداد محدودی از او شیرینی میخرند.
به عبارتی بهتر، تقاضا برای یک کالا، در قیمت صفر و قیمتی نزدیک به صفر بسیار متفاوت است. اثر قیمت صفر یا Zero Price Effect یک اثر مهم اقتصادی است. نکته اینجاست که در ذهن عموم مردم قیمت یک ریال با کالای رایگان بسیار متفاوت است.
اثر قیمت صفر به طور کلی یعنی با کاهش قیمت، تقاضا رفتهرفته افزایش پیدا میکند، اما با رسیدن به قیمت صفر، شاهد رشدی عجیب در حجم تقاضا خواهیم بود.
قیمت صفر باعث میشود تصمیمات احمقانه بگیریم.
تصمیم میگیرید شیرینیجات مصرف نکنید. تصمیمی کاملا عاقلانه است، برای کاهش وزن. چون به این نتیجه رسیده اید که لذت مصرف شیرینی به رنج دیابت و بیماری قلبی نمیارزد و میدانید هزینه مالی و جانی ناشی از این بیماریها خیلی تلختر از طعم یک شیرینی است.
اما همکارتان یک شیرینی مجانی تعارف میکند.
پیش خودتان میگویید که مدتهاست شیرینی نخوردم و از این به بعد هم نیت خوردن شیرینی را ندارم، پس ایرادی ندارد اگر امروز این پیشنهاد رایگان را بپذیرم. حتی شاید دلتان بخواهد دو تا بردارید! چرا یک دفعه آدمی به این حد منطقی و عاقل، به آدمی غیرمنطقی، احساسی و هیجانی تبدیل میشود؟
اثر قیمت صفر قادر است تصمیمهای منطقی ما را کنار بزند و از ما انسانی غیرمنطقی بسازد. جالب اینجاست که اگر آن شیرینی هزار تومان قیمت داشت، آن را نمیخریدید.
اما چند توصیه:
۱.در دنیا هیچ چیز رایگانی وجود ندارد:
زمانی که با چیزی رایگان مواجه میشوید باید به آن شک کنید، چون در واقع هزینههای پنهان دیگری باید برای آن پرداخت کنید. برای مثال اگر تلویزیون به صورت رایگان فوتبال پخش میکند، توجه شما را مصرف میکند تا بتواند تبلیغات را به نمایش بگذارد.
۲.در دام بازاریابها نیوفتید:
شعارهایی مثل “یکی بخر ، دوتا ببر” یا “بستههای عیدانه همراه اول و ایرانسل” یا اینکه در فودکورتها یک تکه پیتزا رایگان برای تست به شما داده میشود، همگی برای به کار گیری اثر عدد صفر هستند. شما آن کالا را مصرف میکنید چون هزینهای برایش پرداخت نمیکنید ولی برای ادامه دادن وسوسه میشوید.
۳.با برچسب قیمت صفر وسوسه نشوید:
بسیاری از کارهای ما مثل رانندگی برچسب قیمت صفر دارند. اکثر متخصصان جامعه، راننده شخصی ندارند یا اسنپ نمیگیرند ولی ساعتها در ترافیک میمانند. در صورتیکه میتوانند در آن زمان خیلی بیشتر از پول اسنپ و حقوق راننده شخصی پول در بیاورند.
۴.دچار هزینه روانی نشوید:
میتوانید هر روز خودتان غذا درست کنید یا ماهانه یک میلیون به آشپز بدهید و این زمان را به انجام کار دیگری بپردازید که ۱.۲۰۰ درآمد ماهانه دارد.
ولی عموم افراد این پیشنهاد را قبول نمیکنند چون رنج از دست دادن یک میلیون، از لذت به دستآوردن ۱.۲۰۰ بیشتر است.
(یا همینطور برای استفاده از تمیزکار در شب عید)
👤پوریا بختیاری
📝
کارآموز بودیم، بخشِ جراحیِ کودکان...
بیمارستان دولتی بود و خانواده ی بعضی از بیمارا بی بضاعت و من دل نازک! دوست داشتم کاری بکنم براشون، دوست داشتم دردشونو کمتر کنم؛ برای همین هرصبح، با همون دارایی اندکِ دانشجویی، در حدِ وسع، با دستِ پر میرفتم بخش، با دفتری، مداد رنگی ای، عروسکی، عکس برگردونی، نقاشی ای، چیزی...
یه روز بچه ی چند ماهه ای رو آوردن که پدر و مادرش رهاش کرده بودن، نه دست داشت و نه پا، از بهزیستی اومده بود. از لحظه ای که رسیده بود، گریه میکرد و قرار نداشت...
نمیدونستم چه کاری از دستم برمیاد برای آروم کردنش، از استادم پرسیدم: چرا گریه ش بند نمیاد وقتی درد نداره؟ چرا ناآرومیش تمومی نداره با اینکه مشکلی نداره؟ باید چیکار کنیم براش؟
چه دارویی بدیم بهش؟
چی هست که بتونیم براش تهیه کنیم و خوب شه حالش؟
خندید؛ گفت:
هیچی!
رفت نزدیک تر و بچه ای که از گریه داشت کبود میشد رو آروم بغل کرد و سرشو گرفت به شونه ش و گریه تموم شد، بی قراری تموم شد، ناآرومی تموم شد...
به همین سادگی!
گفت: خیلی از این بچه ها، کسی رو ندارن که دوستشون داشته باشه... یادت نره! گاهی وقتا نیازی به دارو نیست، نیازی به پول یا هیچ چیزِ دیگه ای نیست، فقط یه ذره محبت کافیه، یه گوشه ی دنج آغوش کافیه، چند کلام محبت آمیز، یه لبخندِ دلگرم کننده، کمی توجه...
همینا کفایت میکنه!
گفت: این بچه ها چیز زیادی از دنیا نمیخوان، فقط دنبالِ محبتن، منتظرِ توجه، دلتنگ آغوش...
چیزی که خیلیا دارن و قدرشو نمیدونن!
گفت: از من به تو نصیحت جوون، اگه دستی رو داری که همیشه برای به آغوش کشیدنت بازه، اگه کسی رو داری که با هربار دیدنت از ته دل چشماش برق بزنه و لبهاش بخنده، اگه جایی کسی همیشه انتظارِ اومدنتو میکشه، اگه هنوز سایه ی پدر و مادر و خانواده و رفیق و دلبری بالا سرت هست، قدرشو بدون که خیلیا حسرتشو میخورن...
همین!
👤#طاهره_اباذری_هریس
📝
ماجرای عجیب فرمول کوکاکولا
—
کشف فرمول کوکاکولا حاصل یک اتفاق بامزه بود. خالق این ترکیب، آقای جان پمبرتون، به مورفین اعتیاد داشت. در اصل داروساز و شیمیدان بود اما بخاطر شرکت در یکی از جنگهای داخلی آمریکا به شدت زخمی شد. هم بهش شلیک کردن و هم با شمشیر زخمی شد. زخم عمیقی برداشت که تا آخر عمر باهاش موند.
پمبرتون برای اینکه درد این زخم عمیق رو تاب بیاره رو آورده بود به استفاده از مورفین. مورفین دردش رو ساکت میکرد و پیدا کردن مورفین برای پمبرتون هم کار راحتی بود چون خودش داروساز بود. حرفهای اصلیش همین بود و به همین خاطر دسترسی خوبی به مورفین داشت.
اون موقع خیلی از سربازان جنگی بخاطر تروماهای رخ داده در جنگ رو به استفاده از مورفین آوردن. پمبرتون هم از این قاعده مستثنی نبود و درد زخمهای خودش و تروماهای جنگی همگی باعث شده بود به مورفین اعتیاد پیدا کنه. اما پمبرتون خوب از خطرات اعتیاد به این مخدر آگاه بود.
به همین خاطر دنبال یک داروی جایگزین بود. یک ترکیب که بیضرر باشه یا حداقل ضرر کمتری داشته باشه ازینرو دنبال ترکیبات و داروهایی بود که در اونا نیاز به استفاده از تریاک نباشه. . سال ۱۸۶۶ با ترکیب چند مادهی شیمیایی یک معجونی رو ساخت و در فرمت شربت راهی بازار کرد.
این ترکیب حاوی دو عنصر بود: یکی مغز کولا و دیگری برگ کوکا بود. در دانهی کولا کافئين وجود داره و از برگ کوکا هم کوکائین استخراج میشه. محصول نهایی چیزی بود که خاصیت تسکین دهنگی و آرام بخش داشت و ظاهرا پمربرتون برای اولین بار در مراسم ختم همسرش از این ترکیب نوشیده بود.
طی چند سال، شیمیدانهای بسیاری هم کوکا رو تایید و از اون در داروهاشون استفاده میکنن و ترند شده بود که جایگزین مناسبی برای تریاک بود. همین روز به روز بیشتر به پمبرتون این تاییدیه رو میداد که کوکا امنه و مشکلی نداره. اما هفت سالی از این ماجرا گذشت تا اینکه
روزی به طور تصادفی هنگامی که میخواست یک لیوان از این شربت درست کنه، اون رو با آب گازدار قاطی کرد و ترکیب نهایی انقدر جذاب در اومد که باعث شد ایدهی جدیدی توی ذهنش شکل بگیره: به جای اینکه اون رو به عنوان شربت و دارو بفروشه، تصمیم گرفت از این ترکیب یک نوشیدنی خوشمزه بسازه.
نهایتا پمبرتون سال ۱۸۸۵ ترکیب نهایی رو به نام «شراب فرانسوی کوکا» رو در آتلانتا به اسم خودش ثبت میکنه. جالبه بدونید سال بعدش یک قانون منع الکل در اون ایالت مقرر شد و پمبرتون مجبور شد الکل رو ازش حذف کنه و چیزی که باقی موند، به کوکا کولا معروف شد.
پمبرتون ادعاهای سلامتی زیادی برای محصول خود داشت و اون رو به عنوان یک نوشیدنی ارزشمند که سردرد رو درمان میکنه، خستگی رو از بین میبره و اعصاب رو آروم میکنه، تبلیغ کرد. در توصیفش میگفت: خوشمزه، با طراوت، شادی خالص و نشاط آور.
اما پمبرتون بخت این رو نداشت که از این ترکیب جذابش بتونه لذت ببره. کمی پس از ورود تجاری کوکاکولا به بازار، پمبرتون بیماری سختی گرفت و تقریبا ورشکسته شده بود. حالا که سخت بیمار و ناامید شده بود، فکر فروش حقوق این فرمول جادویی به ذهنش خطور کرد.
پمبرتون این تصور رو داشت که فرمولش بالاخره روزی یک نوشیدنی ملی خواهد شد. هنگام فروش، پمبرتون تلاش کرد تا بخشی از سهم رو برای پسرش حفظ کنه اما پسرش هم که اون زمان ظاهرا پول لازم بود. همهی سهام رو فروختن به آقایی به اسم آسا کندلر.
رقم فروش دقیق مشخص نیست اما چیزی مابین ۳۰۰ دلار تا ۲۵۰۰ دلار بوده و درست همونطور که بنیانگذاران برند مک دونالد نتونستن برندشون رو جهانی کنن، پمبرتون هم در این کار ناکام بود و این آسا بود که با تاسیس شرکتی به اسم کوکاکولا، این نوشیدنی رو به محبوبترین نوشیدنی دنیا تبدیل کرد.
نکتهی اضافی: به مرور طی سالیان کوکا از این ترکیب حذف شد و تغییرات زیادی در ترکیبات اون انجام شده. کوکا کولا سال ۲۰۲۱ درآمدش از فروش جهانی حدود ۳۹ میلیارد دلار بوده.
👤 فریدهاب
اگر داستان را از قبل بدانی، به یک ماشین تبدیل میشوی.
آنچه باعث می شود انسانها انسان باشند، دقیقا همین است
که از آینده خبر ندارند ...
📙 اینجا همه آدم ها اینجوری اند
✍🏻 #لوری_مور
@bokk_lovers ♥️💜رفتارهایی که در نگاه اول برای مردم بسیار مهم هستند:
۱- شنونده خوبی باشید.
۲- در میان غریبهها خیلی راحت و بیپرده صحبت نکنید.
۳- به اندازه کافی عطر بزنید و در این امر زیادهروی نکنید.
۴- در میان جمع با عشقتان خیلی صمیمی نباشید.
از رفتارهای عاشقانه شدید در جمعهای دوستانه و عمومی پرهیز کنید تا یاد و خاطره بدی از خود در ذهن دیگران باقی نگذارید.
۵- کیف دستی خود را روی میز قرار ندهید.
۶- نوشیدنی خود را هورت نکشید.
۷- فاصله خود را با جنس مخالف حفظ کنید.
۸- با هر قشری از جامعه مهربان باشید
خاطرتان باشد که از عبارتهای «لطفا»، «ببخشید خانم/آقا …» و … زیاد استفاده کنید.
۹- اگر مرد هستید، همیشه اول شما بروید.
۱۰- در مکانهایی همچون سالن تئاتر، سینما، کنفرانس یا شرایط مشابه دیگر، اگر باید از میان صندلیهایی که پر هستند به جایگاه خود برسید همیشه حواستان باشد که در چنین شرایطی شما باید اول بروید و راه را برای خانم باز کنید.
📝
احساسم نسبت به هوش مصنوعی و تواناییهایش، مخلوطِ لذت و ترس است. پیشرفت علم برای بشر مفید است و از طرفی، نادانیام در برابرش و بیخبریِ ما نسبت به آیندهی این علم، اضطرابآور است.
وقتی اولین فیلم جهان [= ورود قطار به ایستگاه لسیوته] اکران شد، گویا مردم وحشتزده از سالن گریختند. فکر کردند قطار واقعا به آنجا آمده و ممکن است آنها را زیر بگیرد. وحشتِ آنها بخاطر «ندانستن» بود، هرچند شاید ترسِ آنها امروز ما را بخنداند. هوش مصنوعی و رشدِ اخیرش، یادآور همان قطار است و انگار چیزی در وجودم مایل است که از آن فرار کند. چون نسبت به آن نادانم، خود را موجودی بدوی حس میکنم، سازوکارش را درک نمیکنم و آیندهاش را نمیدانم؛ اما همزمان از پیشرفت علم و فوایدش ذوقزدهام. انسان همیشه میترسید که روزی سروریاش را بر سایر موجودات از دست بدهد و حالا برای این ترس شواهد قابلاعتنا پیدا کرده. آیا هوش مصنوعی میتواند شعری مثل شعر حافظ بگوید؟ معلوم نیست. شاید.
👤"معین دهاز"