Azan Marhoum Aghati.mp3
1.05M
⚜اذان
⚜چه ضرب آهنگِ
⚜قشنگی است
⚜می گوید
⚜خدا همین نزدیکیست
⚜گوش کن
⚜«الله اکبر»
به افق مشهد
🌱
تجملات هيچوقت جاذبهای برايم نداشته
من چيزهای ساده را دوست دارم
کتابها را
تنهايی را
يا بودن با کسی که مرا میفهمد...
📝
"روابط"ِ آدم ها ، شبیهِ بازیِ "دومینو" است ...
باید مهره هایِ مشابه کنارِ هم قرار بگیرند ، وگرنه بازی از همان ابتدای کار ، به هم می خورَد ...
اصلا وقتی مهره های اولِ زنجیره جفت نشده ، بازی شروع نمی شود که بخواهد ادامه پیدا کند !
متعجبم از مهره هایِ اشتباهی که مُصِرّانه رویِ همان پله ی اول در جا می زنند و با تمامِ عذاب و سماجت ، توقعِ ادامه ی مسیری را دارند که مدت هاست ، فاتحه ی ادامه اش خوانده شده ...
چه اِصراری است که حتما باید کار به جاهای باریک بکشد تا رابطه هایِ اشتباهتان را قطع کنید ؟!
خُب همان اولش که متوجه شدید وجهِ مشترکی ندارید ، خیلی محترمانه فاصله بگیرید ...
برایِ یک بار هم که شده بپذیریم ؛
آدم هایِ متفاوت ، هیچ کدام "بد" نیستند ، فقط برایِ هم ساخته نشده اند ، همین !!!
ارتباط ، قوانینِ مخصوصِ خودش را دارد ...
وقتی ماهیتِ مهره ها با هم سازگار نیست ، با هیچ روشی جز تعویضِ مهره ها نمی توان بازی را ادامه داد ...
گاهی باید قوانین را پذیرفت ...
گاهی نباید اِصرار کرد ...
👤 #نرگس_صرافیان_طوفان
چه بیچاره بودیم که گمان میکردیم اگر این دیپلم کوفتی را نگیریم از گرسنگی خواهیم مرد! گویی نمیدیدیم که اغلب ثروتمندان مشهور مملکت و بیشتر کسانی که پولشان از پارو بالا میرفت حتی اسم خودشان را هم بلد نبودند بنویسند. گویی گفته شیخ اجل سعدی را فراموش کرده بودیم که فرموده است:
کیمیاگر به غصه مرده و رنج
ابله اندر خرابه یافته گنج.
📚خاطرات یک مترجم
👤محمد قاضی
📝
خودتـان باشید.
نه بگردید دنبال جدیدترین کفش بازار
نـه برای پیدا کردن مدل مویی که مـُد باشد از خوابتان بزنید
نـــه خروارهای پول بی زبان برای اندکی بیشتر در چشم آمدن خرج کنید!
جای این کــارها
یک سفر خوب بروید.✨
تنها یا با دوستانتان
سفر بروید.
نه اینکه بشود مایه ی فخرفروشی به فلانی که تا ۱۰ کیلومـتر آن طرفتر خانه اش رفته است.
کارهایی را انجام دهید که همیشه دوست داشتید انجام بدهید ولی نشده بود.
وقتش را نداشتید
پولش را
حتی حس و حالش را...
یک زبان جدید یاد بگیرید
سازی بخرید
و شروع کنید به تمرین...
آن غذای فوق گران بالای منوی فلان رستوران را امتحان کنید.
حتی یک سبک آهنگ جدید گوش دهید.
در تمام این کارها فقط فکر این باشید که یکـ بار بیشتر زندگی نمیکنید،پس ارزشش را دارد.
خودتان بودن اصلا کار سختـی نیست.
کافیست برای تک تـک لحظاتتان احترام قائـل باشید.
خودتان کم کم میفهمید چقدر خودتان بودن
دوســـت داشتــنیــست.
👤 #امیر_رضا_لطفی_پناه
📝
ازدواج ، مجاورتی در زندگی ایجاد میکند که ممکن است نازیباییهای ما دیده شود
و دیگر نتونیم برای حفظ چهره قشنگ خود نزد همسرمون تلاش کنیم
و حتی نازیبایی ها و گندای طرفمون را هم ببینیم.
ازدواج باعث میشود خر خر و صدای فین کردن همسرمان را بشنویم
( مقایسه کنید با اون آدم رویایی قدیم)
ولی اشکالی ندارد
ما بالغانه میپذیریم که بدیهامون دیده میشود با زیباییهامون.
بخشی از افت های بعد از ازدواج را میتوان درست کرد:
_ عصبانیتها را نگذاریم بمونه ... زود اعلامش کنیم
_ حرفهای گذشته مثل خرابکاریهای فامیل سر مراسم عقد و اخم عموی تو دایی من و را بذاریم بره از زندگیمون و هر بار یادآوریش نکنیم
_ حلقههای ارتباطی دوستان مناسب تشکیل بدید با زوجهایی مثل خودتون برای اینکه میهمانیها و دورهمیهای خوب داشته باشید برای شعرخوانی، برای بازیهای دستهجمعی ...
_اینکه تاکید کردهام با زوجهای مناسب به این خاطر است که خیلی از زوجهایی که اطرافتان هستند مناسب سطح فکری و علمی و اعتقادی و اجتماعی شما نیستند حتی اگر آدمهای خوبی باشند.
این زوجها بعضا زندگی خراب کن هم هستند و زیباییهای زندگی ما را کم ارزش جلوه میدهند.
_ مسافرتهای دستهجمعی
_فعالیت مشترک داشتن مالی (جمع کردن مثلا ماهی اینقدر پول یا ربع سکه برای سفر آخر سال)
_ مراسم معنوی مشترک داشتن
_ بپذیرید که طبيعي هست که بعضی روزها مردها و زنها بیحوصله باشند و ربطی هم به شما ندارد.
_ نه نصیحت کنید نه به خودتان لولهکشی کنید.
_ خانوادهها کمک خوبی میتوانند بکنند
(گاهی برید خونه خودتون و بذارید همسرتون نیز بره تو فضای قبل از ازدواجش)
_ فضاهای شخصی بدون همسرتان داشته باشید
(با دوستان خودتون البته نه نگرانکننده برای او )
_ کلاسهای مشترک آگاهی بخش برید و جنبه هم داشته باشيد كه بعد اون كلاسها از الفاظ ر اصطلاحات جديد عبور كنيد و آموخته هاى جديدتان را زندگى كنيد نه بلغور .
👤#دكتر_شيرى
📝
درباره اسکم و کلاهبرداری اینترنتی مخصوصا برای کریپتو حتما ماجراهای زیادی شنیدید، اما دیشب یک متن خیلی عجیب و هولناک در این باره خوندم. نویسندهی مقاله نوشته بود روزی مسیجی اومد روی واتساپم که نوشته بود: «سلام من ویکیام، منو یادت نمیاد؟»
اینم جواب داده بود که نه. کسی رو با این اسم یادم نمیاد. عکس پروفایل طرف یک دختر آسیایی بود با آرایش خیلی زیاد و خیلی جذاب. نویسنده میگه میدونستم اینم از این رندوم مسیجهای کلاهبرداریه اما ویرم گرفت باهاش حرف زدن رو ادامه بدم. دختره گفته بود من نیویورکم.
بیا با هم دوست باشیم و این حرفا. حتی یه عکس از تو اتاق خوابش از پاهاش فرستاده بود رو به پنجرهای که شهر از دور پیدا بود. نویسنده میگه میدونستم اون نیویورک نیست. حتی یه بار گفته بود الان بارون میاد در حالی که اینجا آفتابی بود. طی چند روز حرف زدن دختر بحث رو به سمت کریپتو میبره.
میگه چارت برام میفرستاد، درآمد روزانهش رو برام میفرستاد که همهش بالای ده هزار دلار بود. تحلیلهاشم اغلب دقیق بود. پس از مدتی که اعتماد من رو برای «بلد بودنش» جلب کرده بود، بهم پیشنهاد کرد اپی رو نصب کنم و روی اون ترید کنم. میگه حوصلهم سر رفت و بهش گفتم حقیقتش من روزنامهنگارم و مدتیه دنبال تحقیق درباره اسکم توی این بازار هستم و دلیل ادامه دادن این بحثها هم همین بوده. با شنیدن این حرفها، طرف عکس پروفایلش رو پاک میکنه و بلاک میکنه. میگه شروع کردم به تحقیقات درباره این نوع اسکمها و در مسیر چیزای عجیبی شنیدم. آدمایی که این مسیجا رو میفرستن اغلب خودشون گرفتار شدن! میگه اطلاعات خوبی پیدا کردم. پاشدم رفتم میانمار و کامبوج، اونجا دیدم کمپهای بزرگی رو که آدمهایی در اونها زندانی هستن و زیر تهدید به شکنجه یا مرگ دارن این کارها رو انجام میدن. در کامبوج با چند روزنامهنگار دیگه هم روبرو شده بود
که اونا هم روی پروندههای مشابهی کار میکردن. باندهای خلافکار چینی که کارشون قاچاق انسان بود و اونا روی توی این سولههای بزرگ نگهداری میکردن و ازشون کار میکشیدن. یا در کوهستانهای کامبوج میکه هتلها و کازینوهای بزرگی رو دیدم که پر از انسانهای اسیر بوده.
یا در شهر Sihanoukville میگه دسترسی پیدا کردم به قسمتهای ممنوعهای از شهر که پر از بار و رستوران و هتلهای کوچیک بوده که هیچ کارگری از اونجاها اجازهی خروج نداشت. میگه واقعا هیچکس نمیدونه پشت اون دیوارها چه اتفاقاتی داره میافته. از اسکمهای بینالمللی گرفته تا قاچاق انسان و هر خلافی که تصورش رو میکنی. این نویسنده به اسم Zeke Faux کتابی رو در این رابطه منتشر کرده که من چیکیدهی اون رو از بلومبرگ برداشتم. متن بلومبرگ مفصلتره.
👤 فریدهاب
📝
"حصاری داریم به نام سِن!"
از این عدد ناچیز برای خودمان دیوار چین ساخته ایم!
چه فرقی میکند چند باشد؟؟!
۱۸٬۲۱٬۲۹... و یا حتی ۸۳ و بیشتر...
در هر سِنی میتوانی عاشق شوی!
عاشق چیزهای خوب، مثل رنگهای مداد رنگی،
دنبالههای بادبادک، عروسکها و ماشینهای کوچکی که زمانی شاید هم قَد و اندازه خودت بودند و حالا...
در هر سنی میتوانی پُفک بخوری و آخرسر انگشتانت را با لذت لیس بزنی، میتوانی بجای اینکه فقط نیمکتهای پارک را حق خودت بدانی مانند ۷-۸ سالگیات تاپ سوار شوی و تاپ تاپ عباسی بخوانی،
میتوانی قبل از خواب ستارهها یا حتی گوسفندها را بشماری!
نگرانِ چه هستی؟!
مَردُم؟!؟
بگذار دیوانه خطابت کنند
اما تو زندانی یک عدد نباش!
بگذار بین تمام ناباوریها، دروغها،
تنهاییها و
آلودگیهای این شهر لحظاتی مانند کودکیات بخندی!
تو هنوز همانی! چیزی جز یک سن در تو تغییر نکرده!
فقط چند سال بیشتر اسیر زندگی شدهای!
فقط چند سال...!
هیچوقت دیر نیست ...
بیشتر بخوانید در 👇
@golchintap
📝
اگر به انتخاب من بود، گلی می شدم سرخ، نشسته برموهای دخترک بازیگوش ایل، در مسیر کوچ.
سیاره ای می شدم مسکون و خوش آب و هوا، که مامنی باشم برای راندگان زمین، در آغوش خودم پناهشان بدهم.
جنگلی می شدم سرسبز و بی درنده، امن و ساکت و مه آلود، خانه مادری عاشقان دنیا. راهی می شدم نزدیک و کوتاه، میان هر دو نفری که از هم دورند.
نگاه کن، انتخاب با من نیست. طالعم همین است. گل اگر بودم، لابد گلایل سفید بی رنگ و بوی پژمرده ای بودم بر قبر تازه نوعروسی ناکام. سنگی بودم رهاشده در مدار زمین، که برای ابد دور خودش می چرخد و تنهایی را مرور می کند. جنگلی سوخته بودم در عزای درختان، گریان از یادآوری صدای بچه گرگی که زنده زنده به آتش زد به نیت گریز.
انتخاب اگر با من بودم، لابد آدم دلخواهت می شدم. کاکتوس اما حق انتخاب ندارد، روزگارش همین است که از دور نگاهش کنی، و حواست باشد نیت نوازش نکنی، مبادا که تیغ های تنش زخمیت کند. دارم برای تو توضیح می دهم که بدانی انتخاب با من نیست، وگرنه الان لابد سر تو روی سینه من بود و داشتم برایت کتاب میخواندم و چشمهایت که سنگین میشد، برای صدای نفسهایت می مردم. انتخاب با من نیست، اگر بود حالا عاشقم بودی و خورشید شخصیِ هر سحر من، نه ترسیده ای هراسان و گریخته از تماشای جنون های مستمر من.
دوستم نداشته باش، اما لابلای خشم و تنفر فقط بدان انتخاب با من نبود و نیست. علی آذر مرا می گفت :
تنها سر من بین این ولوله پایین است
با من همه غمگینند، تا طالع من این است....
👤#حمیدسلیمی
🌱
تجملات هيچوقت جاذبهای برايم نداشته
من چيزهای ساده را دوست دارم
کتابها راتنهايی رايا بودن
با کسی که مرا میفهمد...
💫طاقت دورے ندارم، رحم ڪن بر عاشقت
صبرِ من مانند صبرِ حضرت ایّوب نیست!
#ﻣﺣﻣﺩ_ﻓﺭﺩﻭﺳﯽ
✨
#پندانـــــــهـــ
🌱زندگی را می گویم:
اگر بخواهی از آن لذت ببری،
همه چیزش لذت بردنی است
و اگر بخواهی از آن رنج ببری
همه چیزش رنج بردنی است،
کلید لذت و رنج دست توست !
Azan Marhoum Aghati.mp3
1.05M
⚜اذان
⚜چه ضرب آهنگِ
⚜قشنگی است
⚜می گوید
⚜خدا همین نزدیکیست
⚜گوش کن
⚜«الله اکبر»
به افق مشهد