فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا فقط بهشت می سازه
جهنم هنر ما آدمهاست 😔
هر چقدر به خدا نزدیکتر باشی
زندگی رو برای خودت و دیگران بهشت میکنی و برعکس..
*اینم دعا برای کل اعضای محترم گروه🌹🌹🌹🌹*
*خدایا به حق آیه آیه های قرآن همه اعضای این گروه رااز هر نوع بلا وشری محافظت کن🤲🌸هر غمی که دارند به شادی تبدیل کن🤲🌸هر حاجتی دارند برآورده به خیر بگردان🤲🌸اگر مریضی دارند از شفا خانه اهل بیت شفای عاجل عنایت بگردان وهر چه زودتر لباس عافیت بر تنشان بپوشان🤲🌸فرزند صالح وسالم نصیب* *بگردان🤲🌸در زندگیشان آسایش وآرامش برقرار کن🌸🤲 گره از مشکلاتشان بگشا🤲*🤲
*🌸پروردگارا چشمان ما را به جمال حضرت مهدی روشن ومنور بگردان🤲*
*الهی آمین یا رب العالمین*🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴هشدار. 🔴 خرمالو زیاد نخورید این بلا سرتون میاد 😮🙄🤔😱😱😱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🍂
جمله ي زيباي خسرو شكيبايي:
اگه كسي برات وقت ميذاره قدرشو بدون
چون داره با ارزش ترين و غير قابل تكرارترين دارايي شو
خرجت ميكنه✌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتگوی پدر عروس با خواستگار 😂😂😂🤣
حكايت موش و صاحب خانه
موشی در خانه صاحب مزرعه
تله موش ديد
به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد
همه گفتند : تله موش
مشکل توست به ما ربطی ندارد
ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزيد
از مرغ برايش سوپ درست کردند
گوسفند را
برای عيادت کنندگان سر بريدند
گاو را برای مراسم ترحيم کشتند
و در اين مدت موش
از سوراخ ديوار نگاه می کرد
و به مشکلی که به ديگران ربط نداشت
فکر می کرد.
💢زیبایی مادر
نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک پنج سالهش میآید.
امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه.
پاورچین، بیصدا، کاملا فضول رفتم پشت چشمیِ در، بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله.
بچه گفت: بعد از اینجا کجا میریم؟
مامان: امروز دیگه هیچجا. شنبهها روز خالهبازیه...
کمی بعد بچه میپرسد: فردا کجا میریم؟
مامان با ذوق جواب میدهد: فردا صبح میریم اونجا که یه بار من رو پلههاش سُر خوردم...
بچه از خنده ریسه میرود.
مامان میگوید: دیدی یهو ولو شدم؟
بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا...
مامان همانطور که تی میکشد و نفسنفس میزند میگوید: خب من قویام.
بچه: اوهوم، یه روز بریم ساختمون بستنی...
مامان میگوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.
نمیدانم ساختمان بستنی چیست، ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوبشور هم حرف میزنند.
بعد بچه یک مورچه پیدا میکند، دوتایی مورچه را هدایت میکنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راهپله پیادهاش میکنند که بره پیش بچههاش بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم.
نظافت طبقه ما تمام میشود...
دست هم راه میگیرند و همینطور که میروند طبقه پایین درباره آندفعه حرف میزنند که توی آسانسور ساختمان بادامزمینی گیر افتاده بودند.
مزهی این مادرانگی کامم را شیرین میکند، مادرانگیای که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده، مادر بودنی که مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست.
ساختن دنیای زیبا وسط زشتیها از مادر، مادر میسازد
A0030.mp3
15.43M
اذان
📝طنین دلنشین اذان
🎤 حاج سلیم موذن_زاده_اردبیلی
حی علی الصلاه🕌
هدیه به چهارده معصوم
🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸اذان مغرب به افق دلهای بیقرار