9.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅به هر چی توجه کنی وارد زندگیت میشه
خوش برآمد آن گل صدبرگ من
سبزتر شد سبزه زارم اندکی
صبحدم آن صبح من زد یک نفس
زان نفس من برقرارم اندکی
#مولانا❣
.
8.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 غافلگیر شدن پدر با دیدن باحجاب شدن دخترش
┄┅═✧
از پیرمرد حکیمی پرسیدند :
از عمری که سپری نمودی
چه چیز یاد گرفتی؟
پاسخ داد :
یاد گرفتم؛ که دنیا قرض است
باید دیر یا زود پس بدهیم.
یاد گرفتم؛
که مظلوم دیر یا زود حقش را
خواهد گرفت یاد گرفتم؛
که ثروتمند ترین مردم در دنیا
کسی است که از سلامتی،
امنیت و آرامش بهره مند باشد .
یاد گرفتم؛
که مسافرت کردن و هم سفره شدن
با مردم بهترین معیار و دقیق ترین راه
برای محک زدن شخصیت و درون آنان است.
یاد گرفتم؛
کسی که مرتب میگوید:
من این میکنم و آن میکنم تو خالی است
و نمیتواند کاری انجام
چهزیباگفتسرداردلها:
هرکسازخداترسید
خداهمه.چیزراازاومیترساند
هرکسازخدانترسید
خدااوراازهمهچیزمیترساند..
#سرداردلها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بفرس برای اون عزیزی، که قلب مهربونی داره...
#رهگذر
آرزو میکنم خدا یکیو نصیبت کنه که اول رفیقت باشه، بعد عشقت! یکی که درکت کنه و بفهمتت، یکی که وقتی بهم ریخته بودی ریشه هاتو به امید گره بزنه و نزاره از هم بپاشی، یکی که دوستت داشته باشه، ۱۰تا اما واقعی! یکی که رفیق لحظه لحظه ی زندگیت باشه، با خنده هات شاد و با گریه هات غمگین، اونیکه وقتی داشته باشیش یعنی ته خوشبختی، اونو برات آرزو میکنم که قسمت قلب مهربونت بشه..!
|فندوق|
موفقیت یعنی
مقدار مناسبی تلاش
در مسیر درست
نه بی نهایت تلاش
در مسیر اشتباه!
🌷🌷🌷
خوشحالی با خودتان آغاز می شود
نه با رابطه ها
نه با شغل
نه با پولتان ...
🌷🌷🌷
شهر ِ عشق بے قانون است ....
هر چه عاشق تر ...
دلباخته تر ...
هر چه دلباخته تر
بے سر و سامان ِ تر ....!!
❤️ نان خشك حضرت امير علیه السلام
راوی می گوید: دیدم یک نفر در نخلستانها دارد کار می کند. من هم خیلی گرسنه ام بود؛ چون از راه دور آمده بودم. گفتم پهلوی این مرد که دارد کار می کند، می روم. شاید چیزی داشته باشد.
آمدم و سلام کردم و گفتم: «برادر! من گرسنه ام. چیزی هست؟» فرمودند: «پهلوی آن عصا نان هست؛ می خواهی، بردار و بخور». می گوید: «آمدم آنجا. دیدم پارچه¬اي بود؛ باز کردم. نان جوی خشکیده¬اي بود؛ برداشتم و هر چه دندان زدم، دیدم نمی شود آن را شکست».
گفتم: برادر! این نان خشکیده، مال خودت. من نمی توانم بخورم. تو چطور این نان را می خوری؟» فرمودند: «برو مدینه به منزل حسن بن علی. وضع او خوب است و تو را اداره می کند». آمدم آنجا؛ دیدم سفره حسابی است.
غذایم را خوردم و پنهاني یک مقدار آن را. زیر لباسهایم گذاشتم، تا برای آن پیرمرد که در نخلستان کار می کرد، ببرم. همينكه آمدم بروم، حضرت امام حسن علیه السلام فرمودند: «برادر! زیر لباست چه گرفتی؟» عرض کردم: «پیرمردی است در نخلستان کار می کند.
من دیدم نانی در توشه او بود که دندانهای من نتوانست آن را خرد كند. اين غذا¬ها را برای او می برم». حضرت فرمودند: «همة اين دستگاه، مال خود او است؛ اما استفاده نمی كند».
284/خ/96
بچه های مدافع حجاب🌹☘